ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

گل عشق

..خیلی خوشگل بود . ابروهاش یه خورده کلفت بود و کمونی . صورتش گرد و سفید بود . من بیشتر عاشق حالت چشاش و اون مظلومیت و نجابتش شده بودم . هم کلاسم بود . بیشتر کلاسایی رو که با هم داشتیم مختلط بودند و تقریبا نصف به نصف . با هم خیلی صمیمی بودیم ولی   اصلا زمینه رو طوری فراهم نمی کرد که بتونم بهش بگم دوستش دارم . ولی یه روز دلو زدم به دریا و مثل قدیمیها یه نامه دادم به دستش . یه نگاهی بهش انداخت و گفت این چیه ؟/؟ جزوه که نیست . چرا این جوری پیچیدیش . راست می گفت . مثل قوطی کبریت شده بود . ولی خیلی خوشحال شده بودم که نسترن زیبای من اونو ازم گرفته بود . حداقل می تونستم امشبو با این امید بخوابم که  ممکنه یه جورایی تحت تاثیرش قرار بدم . از دوست داشتن و از زیبایی عشق گفته بودم و از این که دوستش دارم .هنوز از در دانشگاه بیرون نرفته بودم که صدام زد قلبم مثل سیر و سرکه می جوشید . یعنی به همین زودی میخواد بله رو بگه ؟/؟ ما با هم خیلی خوب بودیم . در فعالیتهای درسی مشارکت داشتیم . دستشو دراز کرد و گفت بفرمایید . نامه امو پس آورده بود .  -مطالعه کردی ؟/؟ -قشنگ می نویسی خیلی رویاییه . برای یه بار خوندن خوبه . فکر نمی کردم این قدر بی احساس و بی خیال باشه . نامه رو ازش گرفتم . خداحافظی سردی باهاش کرده و رفتم . فردا و فرداهای بعد دیگه اون دوستی گرمو باهاش نداشتم . خیلی سرد باهاش بر خورد می کردم . ما دخترا پسرای کلاس خیلی با هم خودمونی بودیم . بعضی ها یه رابطه دوست دختری پسری داشتند وبیرون هم می رفتند . یکی دو جفت هم عاشق هم بودند ولی اونایی که جزو هیچیک از این دو گروه نبودند مثل من و نسترن خیلی خوب با هم کنار میومدن وبیشتر مسائل درسی اونا رو به هم پیوند می داد . . دو سه روز که از این ماجرا گذشت یه سری تعجب می کردند که چرا من نسبت به نسترن سرد شدم و با بیحالی باهاش تا می کنم . نسترن خیلی رک بود . با این حال با خونسردی با این مسئله کنار اومده بود . یه روز که از کلاس داشتیم میومدیم بیرون صدام کرد -آقا نادر  یه کاری باهات داشتم . با نگاهی تاسف انگیز و لبخندی درد ناک به استقبال حرفاش رفتم . -اون نامه رو واسه چی نوشتی -واسه این که دوستت داشتم -واسه چی دوستم داشتی یا داری -واسه این که عاشقتم -واسه چی عاشقمی -واسه این که دوستت دارم . عصبی اش کرده بودم .-ازچه چیز من خوشت اومد ؟/؟ تو که منو نمی شناسی ؟/؟ -ببین نسترن من اشتباه کردم . دست ازسرم بردار . غلط کردم . اصلا فراموش کن چی نوشتم --چرا این قدر تند باهام برخوردمی کنی -منو ببخش . -ببین نادر بهتره دیگه باهم حرف نزنیم -منم همین عقیده رو داشتم -فقط پیش بچه ها ادابازی درنیار . ادای مجنون های بیابون رفته رو. قحطی دختر که نیست . -اگه همه شون مثل تو باشن که باید گفت قحطی اومده -پس خیلی بی خود کردی که اینو برام نوشتی -من غلط کردم بس کن . نامه ای رو که برام پس آورده بود از جیبم در آورده وجلو چشاش ریز ریز کردم .. -این بچه بازیها چیه من قبول کردم که اشتباه کردی . این دفعه که می خوای واسه یکی نامه بنویسی خوب فکرکن ببین به اون چیزی که می خوای بنویسی اعتقاد داری یا نه که دیگه این طوری به غلط کردن نیفتی .. اون رفت و اصلا نفهمیدم واسه چی بحثمون شد . راستش منم واسه خودم تیپی داشتم . این جوری هم نبود که بین دخترا طرفدار نداشته باشم حالا هوسم گل کرده بود با نسترن دوست شم . یکی از همکلاسیهای پسرم که اونم تو عالم خودش بود و اصلا هم متوجه نبود که من و نسترن میونه مون شکر آب شده ازم خواسته بود که یه خورده از روحیات نسترنو واسش بگم تا یه راهی پیدا کنه که دلشو به دست بیاره . می خواستم کله شو مثل کله یه گنجشک بکنم . آخه مرد حسابی کل اگر طبیب بودی سر خود دوا بکردی . دسته جمعی با هم رفتیم اردو .  دو سه تا اتوبوس شدیم و رفتیم گردش علمی . طرفای لواسان و اطراف رود خونه های پر آب و سد .. هرکی واسه خودش غذا آورده بود . حال و حوصله نداشتم . اصلا دوست نداشتم بیام ولی حس حسادتم نذاشت  نیام . چون دوست نداشتم کسی غیر من بیاد و با اون گرم بگیره .. راستش دخترا بودن یه سمت و پسرا یه سمت دیگه . مسئولین زیاد سخت نمی گرفتن . قاچاقی یه چند تا پسر و دختر با هم رفتند . یه لحظه دیدم که جواد هم رفت دنبال نسترن . همونی که ازم نظر می خواست تا باهاش دوست شه .. وقتی که از تپه ها اومدن پایین یه لحظه نگاه من و نسترن به هم افتاد .. درسته که اون خیلی متین و جا افتاده بود ولی قبلا ما ازبس با هم صمیمی بودیم خیلی شوخی می کردیم و در نهایت احترام با هم رک هم حرف می زدیم .. جواد به سمتی رفت و منم دیگه طافت نیاوردم . -نسترن .. مبارکه -هنوز قرار خواستگاری رو نذاشتیم . داشتم آتیش می گرفتم و اون خیالش نبود . -نسترن دوستش داری ؟/؟-آره -بهش گفتی ؟/؟ -آره -واسه چی دوستش داری -چون ..بس کن اصلا چرا این قدر گیر میدی . ممکنه من و تو رو با هم ببینه و حسادت کنه .. این همه دختر اینجان تو برو یکی واسه خودت دست و پا کن . از من بهتر زیادن . می خوای یکی رو که خیلی هم دوستت داره واست ردیف کنم . ؟/؟  سرمو انداختم پایین و رفتم خودمو در یه گوشه ای مخفی کنم و ریخت و قیافه هیشکدوم از همکلاسیامو نبینم . -صبرکن نادر می خواستم در مورد جواد ازت سوال کنم . اخلاق و علاقه هاش .. باورم نمی شد که نسترن  به این صورت  با هام حرف بزنه . به درختی تکیه دادم و به روبروم نگاه می کردم . دلم گرفته بود عادت به گریه کردن نداشتم . پسر اون دوستت نداره . شاید تو هم اونو دوست نداشتی . شاید یکی رو می خواستی که بهش بگی دوستش داری و اونم بهت بگه دوستت داره .. می خواستم خودمو با این حرفا قانع کنم ولی نمی تونستم . -پسر کجایی همه جا دنبالت می گردم . جواد بود .. -تبریک میگم . بالاخره با نسترن جورشدی .- تو هم منو دست بنداز . ناقلا خودت باهاش دوستی و عاشقشی چیزی بهم نگفتی ؟/؟ -کی بهت گفته -نسترن -اون منو دست انداخته و تو روهم همین طور . اصلا بی خیالش شو . می دونی چیه .. حقیقتو واسه جواد  گفتم .. ازم عذر خواهی کرد . -باور کن نمی دونستم وگرنه رودستت بلند نمی شدم . این دختره همه مونو مسخره کرده . جواد دیگه بی خیالش شد . ولی من نمی دونستم چرا اون داره این حرکاتو انجام میده . آخه نسترن از جواد خواسته بود که به من چیزی نگه .. از جواد خواستم که در این مورد که بهم گفته چیزی به نسترن نگه . اصلا دیگه طرف نسترن نرفتم . همون حالت اندوه خودمو حفظ کردم که انگاری چیزی نمی دونم . چندروز بعد  نسترنو در یه گوشه ای گیر آورده و گفتم ببینم  من با بقیه دخترا سختمه جور شم . چون از اول باهات راحت بودم سختم نبود . می تونی یکی رو که فکر می کنی اخلاقش خوبه و قبلا دوست پسر هم نداشته و قدرشو بدونه برام جورش کنی ؟/؟ یه اشاره ای به یکی که از اونجا داشت رد می شد کرد و گفت این چطوره وضعشم خوبه .. -منو دست میندازی ؟/؟ یکی از کارمندان پیر دختر دانشگاه بود . -باشه من خودم اقدام می کنم . تو حرفت حرف نیست . -نادر حرف تو حرف نیست . تویی که هرروز عاشق یکی میشی . با یکی صمیمی میشی فکر می کنی عاشقشی . به این نمیگن عشق . -نسترن فکر می کردم بشناسمت . ولی هیچوقت نشناختمت . -راستی می خواستی درمورد جواد ازم بپرسی . اون به آرزوش رسید تو هم رسیدی ولی من نرسیدم هنوز . بالاخره دختر رویاهامو پیدا می کنم . برات آرزوی خوشبختی می کنم نسترن . نگاهشو به نگام دوخت ..-چی می خونی نسترن .. -یک مشت دروغ حقه بازی .. شارلاتان گری .. مثل همه پسرا . پس تو رفتی دوست دختر گرفتی ..حالا شدیم یک بریک مساوی .. اگه می دونستم این کاغذو واست نمی نوشتم ولی به خاطر این که دلم واسه زحمتی که کشیدم نسوزه بگیر بخونش . دیوونه دروغگو .. زبونم بند اومده بود هرچی دلش می خواست می گفت .. یعنی اون چیکار می تونه باهام داشته باشه . بازم دستم انداخته ؟/؟ اصلا نمیشه شخصیت این دختره رو شناخت . اون با بقیه دخترا رفت یه گوشه ای از محوطه دانشگاه و منم رفتم یه گوشه دیگه ای و تنهایی نشستم تا نامه رو بخونم . این طور نوشته بود .. حتما تعجب می کنی که واست نامه نوشتم . تعجبت وقتی زیاد تر میشه که به ته نامه برسی . فقط مراقب باش کله ات دود نکنه . عزیزم عشق و دوست داشتن مثل لباس و پیرهن نیست که آدم فوری خوشش بیاد و بعد اگرم دلشو زد فوری تر عوضش کنه . آدم خیلی چیزا دلش می خواد . وقتی غروب آفتابو ببینی و دلت بگیره وقتی زیبایی طلوع خورشیدو ببینی و حس کنی که در یه عالم دیگه ای هستی دلت می خواد یکی رو در کنارت داشته باشی که از جنس تو باشه و از جنس تو نباشه فقط بد جنس نباشه و بهش بگی دوستش داری و می خوای با اون غم و شادیها رو ببینی . یعنی اولین نفری رو که از کنارت رد شد باید انتخاب کنی ؟/؟ .... رنگم مثل گچ سفید شده بود . این دیوونه بازم داشت منو دست مینداخت و حالمو می گرفت . دلم می خواست نامه شو جر بدم .رفتم اونو که وسط دخترا بود صداش کردم .. اونو کشوندمش یه گوشه ای .. -بیا بگیرش .. یه نگاهی تو چشام انداخت . جفت لباشو گردوند .. -ببینم فکر می کردم این همون چیزیه که می خوای . متاسفم برات که درموردت اشتباه می کردم .. تو اصلا فهمیدی من چی دارم میگم ؟/؟ -خب نسترن نصفه اول نامه که این جوری بود معلومه بقیه اش چیه ..-چه جوری بود ؟/؟ -پسر خوب میری بقیه شو می خونی دیگه اسم منو هم نمیاری -نسترن تو فقط داری منو بازی میدی .. از اون دروغ گفتنهات .. دوست پسر نگرفتی گفتی گرفتم . به احساسات من اهمیتی ندادی . حالا هم داری دستم میندازی . -تو چشام نگاه کن .. انگار مثل دکترا داشت معاینه می کرد -تو اسم خودتو میذاری مرد ؟/؟دلم می خواست نامه رو جلو چشاش جر می دادم . ولی با عصبانیت و بدون خداحافظی از دانشگاه اومدم بیرون و اونو با دوستاش تنها گذاشتم . تا نیمه های شب از ناراحتی نخوابیدم . نامه شو گرفتم تا یه بار دیگه بخونمش . حالا که منو کوبیده و مسخره ام کرده بالاتر از سیاهی که دیگه رنگی نیست . قسمتی از ادامه نامه اش این بود ... اگه قرار به این جور دوست داشتن بود من از همون لحظه اول به تو دل بستم ولی وقتی آدم به یه چیزی دل می بنده دل کندن ازش خیلی سخته . آدم در عشق و دوست داشتن اول باید خودشو بشناسه به خودش اعتماد کنه بعد از طرفش اعتماد و عشق و وفاداری رو بخواد . حس کردم که می تونم این حسو داشته باشم ولی تو چطور ؟/؟ آیا تو هم می تونستی یه عشق قوی داشته باشی ؟/؟ یا این که فقط به خاطر زیبایی ظاهری و این که مثل بقیه یکی رو داشته باشی بود . آخه بعضی ها عاشق واژه دوستت دارم هستند . اما من می خوام اینو احساس کنم . حس کنم که تو رو با تمام وجودم دوست دارم . به خاطر سادگیهات به خاطر پاکی و نجابت و سر به زیر بودنت .. به خاطر این که وقتی با همه چه دختر و چه پسر حرف می زنی رعایت همه رو می کنی . به خاطر این که خیلی پاکی وتو خیلی مهربونی  . وقتی که نامه عاشقونه رو بهم دادی از هیجان نمی دونستم چیکار کنم ولی هیجان وقتی لذت داره که آدم این امیدو داشته باشه که همیشه میشه هیجان زده شد . همیشه می تونه این امیدو داشته باشه که قلبش به دیدن یار به لرزه در بیاد . خیلی ها این حرفو زدند و مدعی اون شدند . با همه اینا  بازم باید ریسک کرد . با این که عاشقت بودم وبهت گفتم نمی تونم عاشقت باشم ولی تو نگاه عاشقونه اتو ازم پس نگرفتی . سایه محبت و تپش قلب عاشق تو رو احساس می کردم . با حسادتهای تو جون می گرفتم . خیلی سخته آدم عاشق کسی باشه و این جوری بر خورد کنه . ولی میگن جنگ اول به از صلح آخر . هرچند که هیچوقت بین من و تو جنگی نبوده .. جووووووون خدایا دارم خواب می بینم ؟/؟ نسترن از اول دوستم داشته .. پدرتو درمیارم . می کشمت بد جنس ولی من امروز خیطش کرده بودم . حالشو گرفته بودم و اونم گفته بود اسممو نیار .. دلم طاقت نگرفت و نصفه شبی یک زنگ براش زدم . البته تک زنگ ..چند تا تک دیگه هم زدم .. ولی بعدش موبایلش خاموش بود .. اون خوشحالی من به  استرس تبدیل شد . .اون خیلی ساده و پر معنا و محتوا نوشته بود . خیلی زیبا مثل خودش . اون دوستم داشت .. پس اون این همه مدت داشت آزمایشم می کرد . .. صبح یک ساعت قبل از کلاس دم در وایسادم .. تا اونو قبل از ورود همونجا ببینم . آروم و قرار نداشتم . وقتی دیدمش انتظار بر خورد گرمتری رو ازون داشتم . .-نسترن چته -از خودت بپرس یادت رفت دیروز چه رفتاری باهام داشتی ؟/؟ -من بقیه نامه اتو خوندم -کاش نمی خوندی . از نوشتنش پشیمون شدم -نسترن تو دیوونه ام کردی -تو از اولشم دیوونه بودی -آره دیوونه تو تو تو ..-تو چشام نگاه کن ..یه نگاهی تو. چشاش انداختم .. یه شکلک درآورد و گفت حیف این چندین روزکه  ازت امتحان گرفتم داشتی قبول می شدی ولی دیروز .. دیروز -نسترن نگو رفوزه شدم خواهش می کنم . من تا کی صبر کنم . تو که تو نامه ات بهم گفتی دوستم داری . عاشقمی . تو که منطقی بودی .. تو رو خدا رفوزه ام نکن -خوشم نمیاد مرد زار بزنه -ولی یه مرد عاشق زار زدنو کسر شانش نمی دونه . مثل یک دختر مغرور و از خود راضی نیست که عشقشو پنهون کنه -نادر !کاری نکن که رفوزه ات کنم .. -پس تجدیدم ؟/؟ -نه .. انگار می خوای یدفعه ای ارفاقت کنم .. -باشه هرکاری دوست داری انجام بده . عشق و دوست داشتن که زورکی نیست .-نسترن رفوزه ام ؟/؟ -نه -تجدید ؟/؟ -نه . تو قبولی . با ارفاق . معدلت کمه .. -دوستم داری ؟/؟ جوابمو نداد و رفت .. مگه ساعت کلاس تموم می شد ؟/؟ عین مرغی که می خواد تخم بندازه صد ها بار رو صندلی خودم این ور و اون ور می کردم . ساعت تفریح یه سمتی رو گرفت و رفت . می دونست دنبالش میام .. رفتیم یه گوشه خلوت -پسر تو اینجا هم دست از سرم بر نمی داری ؟/؟ -مگه می خواستی چیکار کنی . با دوست پسرت قرار داشتی ؟/؟ -نه با عشقم . همونی که خیلی وقته می خوام بهش بگم دوستش دارم . همونی که قبل از این که اون عاشقم شه من عاشقش شدم . همونی که به من میگه مغرور .. توی چشام نگاه کن .. این کارو انجام دادم -نادر دوستت دارم . وقتی عشق بیاد غروری دیگه وجود نداره . من با تمام وجودم روحمو قلبمو تقدیم تو کردم . فقط سایه سیاه بی وفایی می تونه عشق و عشقمونو خدشه دار کنه . تو خیلی مهربونی . ساده دل و خوش قلبی . دوست داشتنی . -می تونم ازت بپرسم داستان این نگاه و این که همش تو چشام نگاه می کنی و یه حرفی رو می زنی چیه ؟/؟ -ببین تو نگاهتو به نگاه من بدوز . رو چشام زوم کن . چی می بینی .. چی می خونی -حس می کنم که داره باهام حرف می زنه راز دل پاکشو بهم میگه .. نسترن تو در نگاه منم همینو می دیدی ؟/؟ -تو زیاد رو من زوم نمی کردی . تو تا دو ثانیه تو چشام خیره می شدی سعی می کردی دیگه نگام نکنی . من عشق و حیا رو تو چشات می دیدم . یه شرم زیبا .. عاشق این حیای مردونه ام . شرمی که رابطه ها رو زیبا و مقدس نگه می داره . شرمی که به عشق هیجان دیگه ای میده .. حالتی که این روزا بین خیلی ها زیاد وجود نداره . می دونی نادر عاشق شدن راحته و جدا شدن هم راحت تر .. من راحت عاشق شدم ولی به خودم سخت گرفتم و خودمو مجبور کردم تا بهتر بشناسمت . ببینم عزیز حالا قدر اون چیزی رو که سخت به دست آوردی بهتر می دونی این طور نیست ؟/؟ یه نگاهی  تو چشاش انداخته دوباره سرمو پایین انداختم . -نادر منم قدر تو رو می دونم . دوستت دارم عاشقتم . و آدم اونی رو که عاشقشه بهترین  می دونه . نادر رفتی تو فکر ؟/؟ به چی فکر می کنی ؟/؟ دارم به این فکر می کنم که خدای عشق یعنی همون خدای خودمون چقدر باید منو دوست داشته باشه که یکی از گلهای باغ خودشو فرستاده سراغ من . نسترنو .. گل عشق منو ... پایان .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر