ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نقاب انتقام 38

حالم گرفته بود . بهشته از پیشم رفته بود . به اون نیاز داشتم . کاش اون حالا پیشم بود . کاش می تونستم یه جوری خودمو از این دردسرا نجات می دادم و با عشقم یه زندگی دیگه ای تشکیل می دادم . یه زندگی که پایه های اون بر اساس راستی و صداقت باشه .  دوباره رفتم به پارک گلها .. . خاله و دایی ام  واسم زنگ زدند ولی گوشی رو نگرفتم . حوصله صحبت کردن با کسی رو نداشتم . دلم می خواست فقط فکر کنم . زندگی آدما هر لحظه دستخوش تغییره .. خواسته هاش در هر زمانی فرق می کنه ..زندگی مثل یک ابراز بالا سر آدم می گذره .. خیلی هم سریع .. گاه طوفانی رد میشه گاه ملایم ولی وقتی به خودت میای می بینی هر دو تاش یکیه .. یه زمانی سها همه چیزم بود .. بازم وقت غروب شد و دلم گرفت .. بازم به یاد اون خائن هوسباز افتاده بودم . حالا واسه من مامور میذاره .. ماموره به خودش خیانت می کنه .. لعنت بر همه شما . اون تا موقعی که ادب نمی شد من باید همین جور عذاب می کشیدم . نمی دونستم این چه شکنجه ایه که باید تحملش کنم . دلم پر از غم بود .. مامان !بابا !داداش !آبجی لیلی !.. کجایین شما .. من خیلی تنهام .. چرا منو با خودتون نبردین .. شاید اگه بهشته از پیشم نمی رفت تا این حد گریون نمی شدم . یه عده که از روبروم رد می شدن با تعجب بهم نگاه می کردند . حالا عزیزان من از اون دنیا می تونستن منو ببینن . اونا حتما دوست دارن بیان این طرف .. طرف من و من دوست دارم برم طرف اونا .. چرا باید قرعه به نام من بیفته که زنده بمونم .. چرا من نباید همراه اونا می رفتم .. خدایا واسه چی منو زنده نگه داشتی .. واسه این که منو عذاب بدی ؟/؟ زنگ زدم واسه بهشته .. دلم میخواست تسکینم بده .. آرومم کنه بهم بگه دوستم داره .. -الو بهشته .. -سهراب تویی ؟/؟ فکر نمی کردم زنگ بزنی .. آخه تو که همین حالا دکم کردی .. چیه دختر خاله ات تحویلت نگرفت ؟/؟ -بس کن بهشته .. چقدر اذیتم می کنی ؟/؟ چقدر اسم اونو پیش من میاری ؟/؟ تو که می دونی من فقط تو رو دوست دارم و به تو احترام میذارم .. بس کن دیگه . چقدر سر کوفتم می زنی . چقدر بهم منت میذاری . خیلی بدی دختر . نذاشتم حرفشو بزنه . گوشی رو قطع کردم و خاموشش کردم . خیلی حساس شده بودم . دلم می خواست یکی باشه که از دلم در بیاره . حسابی هم دردم بشه . مثل دختر کوچولوهای ناز نازو شده بودم . خسته شده بودم بهشته از بس اسم سها رو می آورد .. نمی دونم شایدم حق داشت . البته من که علاقه ای به اونی که حس می کرد رقیبشه و یه روزی همسرم بود نداشتم ولی هر زن دیگه ای هم جای اون بود همین حس حسادتو داشت . شاید از اون حرف می زد و اسم اونو پیش می کشید که من بگم نه بهشته جون من تو رو دوس دارم و این جوری دلش بیشتر آروم بگیره . کاش نازشو می کشیدم . نباید اون جوری خیطش می کردم . اشتباه کردم . چرا من این جوری شدم . اصلا کارم درست نبود .. به روبروم خیره شده بودم . حس می کردم که هیچ حسی ندارم . با این که به بهشته فکر می کردم ولی تصویر سها رو می دیدم . نه من نمی خوام به اون فکر کنم . نباید به اون توجه کنم . من که دیگه دوستش ندارم . نه خدایا اگه دوستش ندارم پس چرا جلو چشامه . داشتم دیوونه می شدم . وای  اون خودش بود . سها بود . اینجا چیکار می کرد . -به ! چه تصادفی سهراب خان .عشق نازنین من .. داشتم از این ور رد می شدم که دیدم این جا نشستی . حیف نیست که در پارک به این قشنگی در این فضای سبز یه دختر کنارت نداشته باشی ؟/؟ ببینم این نزدیکی هم مثل این که خونه داری ؟/؟ اجازه هست کنارت بشینم ؟/؟ ببین اینجا چند تا دختر و پسرو کنار هم می بینی ؟/؟ دلت نمیاد من و تو هم با هم جفت کنیم ؟/؟ نمی دونم چرا به دیدن اون عصبی شده بودم . می دونم گزارش منو سیمین بهش داده بود . احتمالا از وجود بهشته هم با خبر شده بود . دلم می خواست با دستام گردنشو می گرفتم همونجا خفه اش می کردم . اون نباید این جوری آرامش منو بر هم می زد . -خب آقا خوشگله .. خوش تیپ خودم حالا دیگه از دیدن ما خوشحال نمیشی .. ببینم کس دیگه ای جای منو توی دلت گرفته ؟/؟ -نه دلم همین جوری گرفته بود .. -زیاد از خودت حرف نمی زنی . خیلی مرموز به نظر می رسی .. -اگه از آدمای مرموز خوشت نمیاد چرا دور و بر من می پلکی -ببینم سهراب تو چرا این جوری شدی . من دوستت دارم . دلم نمی خواد از دستت بدم . -ببین سها تو داری تعقیبم می کنی ؟/؟ همه جا دنبال منی ؟/؟ -نه .. چه تعقیبی !اصلا دیدی که من دنبالت باشم ؟/؟ -مگه  تعقیب کننده اعلامیه میده ؟/؟ خندید و گفت ببینم منو دعوت نمی کنی خونه ات ؟/؟ -تو کار و زندگی نداری ؟/؟ -حالا که جابر همه چی رو می دونه من هر وقت که بخوام می تونم باهات باشم .. دلم نمی خواست اون دنیای آروم منو به هم بزنه . می دونستم که می دونه خونه ام کجاست . کف دستشو گذاشت پشت دستم .. -دلم واست خیلی تنگ شده .. دلم می خواد بغلت بزنم و تا صبح تو بغلت  باشم . هر کاری که دوست داری باهام انجام بدی . منو ببوسی . منو بزنی گازم بگیری .. فقط کنار من باشی تا من بوی تو رو احساس کنم .-ببینم تو احساس هم داری ؟/؟ -چته ؟/؟ چرا از این حرفا می زنی . مگه من چیکارت کردم . من که خیلی وقته با جابر نیستم . اون یه مترسکه . بیشتر شریک شغلی منه . -قاچاق ؟/؟ -خب کاسبیه دیگه .. خیلی نون و آبداره . -جوونای مردمو بدبخت می کنین ؟/؟ -ببین واسه ما کاتولیک تر از پاپ نشو . اگه ما این کارو نکنیم یکی دیگه می کنه . اونایی که معتاد میشن معتاد نشن . چه ربطی به ما داره . با خودم گفتم بهتره که با این عوضی بحث نکنم . -دوست نداری امشب بیام خونه ات تا تو رو از تنهایی دربیارم ؟/؟ ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر