ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرجایی 35

اکبر و امید سنگ تموم گذاشته و ول کنم نبودند . بازم اون فضا رو لرزونده بودم . سارا از دور واسم دست تکون می داد و هیاهو می کرد . خیلی شاد بود . جندگی هم واسه خودش عالمی داره . ولی می دونستم که این شادیها همیشگی و با دوام نیست . پوست تنم همچنان تو هوس می سوخت و از سکس لذت می برد . دستمو برده بودم عقب تا کیرایی رو که میرن تو کوس و کونم و برگشت می کنن لمسشون کنم . تماس لذت بخشی که پسرا رو داغ تر کرده و تحملشونو کمتر می کرد . یه خورده داشتم خسته می شدم واکبر خودشو از پایین می زد به کوسم . دستشو رو دو تا قاچای کونم قرار داده و سرعت گاییدنشو زیاد تر کرده بود . کیر امید هم تو کونم در حال مانور دادن و حال دادن به صاحب کون بود . شده بودم عین معتادا با چشایی خمار که باید مواد بهشون برسه تا سر حال بیان . منم فشارای قوینری می خواستم تا ارضا شم . خودمم رفتم کمک اکبر و با سرعت اون سرعت خودمو هم زیاد کردم .. همین طور که به آب آبی استخر و گاییده شدن سارا و آسمون آبی و خورشید طلایی و درختا و چمنای سبز نگاه می کردم حس کردم که بازم یه چیز  روونی از این جنده تازه کار در حال ریختنه .. رو کیر اکبر ولو شده و کیر امید از کونم در اومد . امید که حس کرد من دیگه کارم تمومه دوباره فرو کرد تو کونم و این بار با فشار طوری منو می کرد که یه خورده دردم گرفته بود ولی لذت می بردم . اونم خالی کرد تو کونم . پس از یه چرت کوتاه دسته جمعی توی آب بودیم . این سارا اردک اصلا دلش نمیومد از آب بزنه بیرون .. تو آب چقدر کیف داشت . سارا خیلی اذیتم می کرد . سر به سرم میذاشت . پاهامو می گرفت و منو تو آب سر و ته می کرد تا یکی پیدا شه و بذاره تو کوسم اون وقت ولم می کرد -سارا نکن تو گوشم آب میره .. کلی خندیدیم و حال کردیم و آخرش خسته و هلاک از تو آب اومدیم بیرون و تا غروب و اوایل شب حال کردیم . یکی دوبار رفتم نیلوفرو بیارم پهلو خودم طوری جا خوش کرده بود که اصلا دل نداشت از پیش دایه جونش پا شه . خانومه خیلی با مهربونی باهاش بر خورد می کرد و اونم سرش گرم بود .. -شیطون حالا مامانتو نمی خوای ؟/؟ می دونم چیکارت کنم . باز من میشم و تو .. می دونستم که تا یکی دو ساعت دیگه هم شارژه و دوباره فیلش یاد هندوستون می کنه .. درهر حال اون روز گذشت  بر گشتم خونه . کلی کاسبی کرده بودم . حسابش از دستم در رفته بود . فقط می دونم حداقل از هرکدومشون یه هزار تومنی گرفته بودم و واسه هر رقص سکسی هم کلی شاباش بهمون می دادند .علاوه بر غذای مفت و چند تا اسباب بازی که واسه نیلوفر به غنیمت گرفته بودم . خیلی خوش گذشت ولی تمام تن و بدنم کوفته بود . خدا کنه آفتاب خورده نشده باشم . درهر حال روزا یکی پس از دیگری می گذشتند و سر کوچه ای ما رفته بود خدمت و منم دست و بالم مرد خاصی نبود و اگرم می خواستم رهگذری جور کنم هنوز اون سیاست و شجاعتشو نداشتم . با این حال چند تا مرد  معتمد یعنی بکن معتمد لازم بود تا از طریق اونا با مردای دیگه آشنا شیم . سارا به خونه من احتیاج داشت و منم به دست و پا دار بودنش . البته گروه استخر یه بار دیگه تو خونه مون جمع شده بودیم وحال کردیم . سارا تو دست و بالش کلی مرد داشت . مردای با کلاس و چند تایی بی کلاس . به بی کلاسهاش زیاد بها نمی داد و می گفت به درد وقت تنگ می خورن . آدمای گدا صفتی هستند . چندر غاز پول میدن فکر می کنن زن گرفتن و تا قیام قیامت باید ما رو بگان . انگار که با همون پول باید اونا رو گارانتی کنیم .. راست هم می گفت . یکی دوبار اسیر همچین مردایی شده بودم که منو دق آوردن تا بهم پول بدن . واسه همین تر جیح دادم که با همچین آدمایی که ریخت و قیافه درست و حسابی هم نداشتند و از حالاتشان معلوم بود اذیت بکن هستند همون اول طی کنیم و پولمونو بگیریم . سارا بهم می گفت اگه می خوای یه جنده خوب و موفق شی باید پیشونی آدما رو بخونی هرچند همیشه هم نمیشه به خوبی خوند ولی بیشترا رو میشه . با هر کسی مث خودشون بر خورد کن . واسه یکیشون جنده ترین جنده ها شو برای یکی قدیس شو . واسه یکی معلم باش و برای یکی هنر پیشه و کلا یک جنده خوب باید یک هنر پیشه خوب هم باشه .. هروقت که اونو می دیدم همینا رو واسم می گفت . این حرف آویزه گوشم بود . یه چند وقتی بود که سارا پیداش نبود . یه چند روزی بود که یه جوونه تو محل بد جوری زاغ سیاه منو چوب می زد و به نظرم میومد که پشت سرم راه میفته  ولی دیگه کارم نداره ترسیدم از این که مامور کمیته و از اونایی باشن که گیر میدن و دنبال جنده ها ن . واسه همین سعی می کردم  که اگه مردای دیگه ای هم باشن که بهم گیر میدن یا این که میخوان باهام حال کنن بهشون نه بگم . ترس برم داشته بود . اگه  من بیفتم زندون نیلوفر بیچاره رو چیکارش کنم . زندگی من و اون هردو از هم می پاشه . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر