ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان تقسیم بر سه 33

من و معین رفتیم پایین . ولی نمی دونم چرا بازم نمی تونستم دست از سرش بر دارم . تو رختخواب افتادم به جونش . به کیرش امون ندادم . می دونم خیلی خسته شده بود . ولی چند تا آهنگ تند و شاد واسش گذاشتم که اونو به هیجان بیارم . از اون آهنگهایی که خواننده هاش زن باشن و مورد علاقه اون . خودمم طوری با این آهنگ ها می رقصیدم که می دونم پسرم فهمیده بود که من چقدر هیجان و هوس دارم .. -معین بده بده من بازم می خوام . امروز گرسنه امه .. فردا   پس فردا که رفتیم تهرون نمی دونم جلوی داداشات چه جوری بهت کوس بدم . نمی دونم چه جوری از پس این هوس خودم بر بیام . طوری شده بودم که حس می کردم از دوران مجردی خودمم حشری تر شدم . یه سری که واسش ساک زدم کوسمو می مالوندم به لب و لوچه خسته اش -مامان چته ؟/؟ تو چته ؟/؟ -بکن منو بکن .. منو بکن . بکن .. دو تا پاهامو به دو طرف تا جایی که جا داشت بازش کردم . اون همه تو استخر خودمو در اختیارش گذاشته بودم  به این حال کردن هم نیاز داشتم . حس کردم که دوباره دارم اوج می گیرم . سرمو بردم عقب و میله های تختو محکم نگه داشتم تا با فشار هوسم بجنگم . معین لحظه به لحظه شدت ضرباتشو زیاد تر می کرد تا این که حس کردم همراه با آهنگ شادی که یه تم ملایمی هم داشت هوس داغ منم از کوسم در حال خارج شدنه .. .. -پسرم پسر گلم بغلم بزن بغلم بزن . دیگه رسیدم به آخرش جاااااااان دیگه از حال رفتم . اون قدر کیف کرده بودم که دیگه حتی خیالمم نبود از این که اون توی کوسم آب نریخته .. دیگه به اندازه آبشو کشیده کیرشو چلونده بودم . . دیگه باید بهش رحم می کردم . -ببوس منو .. منو ببوس منو ببوس .. دستامو به دو طرف باز کرده اونو در آغوش گرفتم . بیا روم بیا روم پسرم . بیا که دیگه مادرت به آخرش رسیده . دیگه این آخر عشق و حالمه .. دوستت دارم . -مامان این آخر عشق و حالته ؟/؟ -نه .. نه .. معین بیا تو بغلم تا تکمیل شم تا کنارت بمونم تا کنارت بخوابم .. آخخخخخ کاش تا صبح کنارت بودم .. تا فردا و فردا ها تا هر وقت دلم می خواست و می خواد . خیلی عشق و احساس و هوسم گل کرده بود و نمی دونستم چی دارم میگم . همین جوری واسه خودم حرف می زدم و هوس و احساس خودمو نشون می دادم و اونم با هم همراهی می کرد . منو می بوسید . نوازشم می کرد . با هام ور می رفت . چقدر به این نوازش ها و مالشهاش نیاز داشتم . با همه خستگیهاش سر تا پامو با زبونش می لیسید و چند دقیقه ای هم کوسمو میک زد . درو از داخل قفل کرده پرده رو کشیدیم و تو بغل هم خوابیدیم . .. در هر حال یکی دوروز بعد از آقا رضا و شیما خانوم و شروین و شهروز خدا حافظی کرده و با خاطراتی شیرین به تهران بر گشتیم . به وقت خداحافظی شاهپور داداش شیما هم که ازم خواستگاری کرده بود و حتی منو  حشری هم کرده بود با حسرت بهم نگاه می کرد . اینو هم در یه گوشه ای بهم گفت که من تا یه مدت ازدواج نمی کنم و منتظر جوابت میشم . .. سرمو یه تکونی داده و گفتم باشه .. ولی می دونستم  با این سه تا پسری که من دارم و یکی از یکی گل تر دیگه واسه غریبه ها جایی نمی مونه . معین با این که بهم قول داده بود که  یه سری سوتی دادنهاشو کنار بذاره ولی نمی دونم چرا نمی تونست خود نگه دار باشه . حتی یه روز که دسته جمعی  ناهار رفته بودیم خونه پدر شوهرم یعنی بابا بزرگ بچه ها .. معین طوری رفتار می کرد که پیر زن و پیر مرد با یه نگاههای خاصی که بین هم رد و بدل می کردند متوجهمون می کردند که چه حرکات زننده ای داره از معین سر می زنه .. --مامان مامان خیلی خوشگل شدی .. مامان مامان یه لب بده ببینم .. چشاشو می بست و لبشو می آورد جلو و می گفت مامان بوس بوس .. بازم صد رحمت به این حرکات .. یه جین استرچ خیلی چسبون که کونمو بر جسته تر از اندازه اش نشون می داد پام کرده بودم و اونم هر چند دقیقه با کف دستش یکی می زد به کونم و دستاشو دور کمرم حلقه می کرد . اون دو تا داداشاش که اصلا تو باغ نبودند و این یکی هم که پاک کلافه ام کرده بود .  دیگه نمی دونستم چیکار کنم . دیوونه شده بودم . دلم می خواست جیغ بکشم .. آخرش یه جایی اونو تنها گیر آورده و گفتم یادت رفت بهم چی قول دادی ؟/؟ گفتی که جلوی بقیه رعایت می کنی . مگه دلت می خواد همین جا جلوی بابا مامان بزرگت لخت شیم کاری انجام بدیم ؟/؟ می خواستم تهدیدش کنم که دیگه بهت کوس نمی دم و به اصطلاح تنبیهش کنم دیدم که دلشو ندارم اذیتش کنم و مهم تر این که هوس خودمو چیکار می کردم ولی آبرو مو برده بود . حتما این پدر شوهر و مادر شوهره میگن که چه قرتی بازی هایی داشته باشیم و به خدا بیامرزی پسرش خیانت می کنیم . در هر حال مهر ماه رسید و مدرسه ها باز شد . بچه ها از صبح تا اوایل بعد از ظهرو کلاس بودند . منم خونه خودمو با آشپزی و تماشای فیلمهای سکسی و خوندن داستانهای سکسی سر گرم می کردم . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

6 نظرات:

ایرانی گفت...

سلام به همه خوانندگان عزیز و گل و خوب و دوست داشتنی این مجموعه و همچنین با سلام به آره داداش نازنین ..شب یلدای شما هنوز نیومده مبارک باشه عمرتون طولانی باشه نه مثل یلدا که یه شبه میره .. داستانهای آخر هفته رو مثل روال دو ماه اخیر اگه عمری باقی موند و اینترنتی وصل بود پنج شش ساعت زود تر و اوایل شب منتشرش می کنم . یلدای دوست داشتنی ما سالی یه روز مهمون ماست ..میاد و میره .. البته یلدای امسال با یلدای سال قبل فرق می کنه و یلدای سال بعد هم با یلدای امسال تفاوت داره منم فردا شب این یلدا جونو یه قلقلکی میدم . درهرحال هرجا که هستید چه با هم و چه بی هم به همگی خوش بگذره ..شاد شاد شاد باشید ...ایرانی

ایرانی گفت...

سلام به همه خوانندگان عزیز و گل و خوب و دوست داشتنی این مجموعه و همچنین با سلام به آره داداش نازنین ..شب یلدای شما هنوز نیومده مبارک باشه عمرتون طولانی باشه نه مثل یلدا که یه شبه میره .. داستانهای آخر هفته رو مثل روال دو ماه اخیر اگه عمری باقی موند و اینترنتی وصل بود پنج شش ساعت زود تر و اوایل شب منتشرش می کنم . یلدای دوست داشتنی ما سالی یه روز مهمون ماست ..میاد و میره .. البته یلدای امسال با یلدای سال قبل فرق می کنه و یلدای سال بعد هم با یلدای امسال تفاوت داره منم فردا شب این یلدا جونو یه قلقلکی میدم . درهرحال هرجا که هستید چه با هم و چه بی هم به همگی خوش بگذره ..شاد شاد شاد باشید ...ایرانی

دلفین گفت...

دادشم دمت گرم گل کاشتی با این داستانهای زیبات مرسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

ایرانی گفت...

متشکرم داداش دلفین خوب و دوست داشتنی من . خسته نباشی و در هر کاری موفق باشی ...ایرانی

m گفت...

ایرانی یک دانه ام

من نیز یلدا را به شما و تمامی سنت پسندان و آداب دوستان شاد باش می گویم .
فدات : آره داداش aredadash

ایرانی گفت...

دوباره سلام آره داداش خوبم خسته نباشی بوی سون عزیز هم در داستانهای هرکی به هرکی و عاشقتم میسترس پیام گذاشته ....بوی سون گرامی و با ذوق ازت ممنونم که با دقت و موشکافی داستانها رو پیگیری می کنی روز و روزگارت خوش شب یلدای خوبی هم داشته باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر