ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

آبی عشق 35

نستوه سکوت کرده بود . نمی دونست جواب مهری رو چی بده . حس می کرد که با یه جواب باید جوابای دیگه ای هم بهش بده . ولی اون عادت نداشت که به سوال کسی جواب نده -آره .. ولی ولم کرد چندین و چند سوال  دیگه ذهن مهری رو به خودش مشغول کرده بود . چرا باید یه جوون خوبی مثل نستوه این همه عذاب بکشه . اگه خیانت و اشتباهی از طرف نستوه صورت گرفته باشه پس چرا باید این قدر در هم و افسرده باشه .. نه نستوه  نمی تونه خائن باشه . نمی تونه بد باشه . نستوه  دلش نمی خواست که این مسئله رو بشکافه . واسه همین با این که دلش نمی خواست تو کار آدما فضولی کنه ولی اونم در یک اقدام متقابل از مهری پرسید راستی تو چی . تو هم عاشق شدی ؟/؟ ببخش اینو ازت می پرسم . آخه تو که باهام احساس صمیمیت می کنی منم باید همین حسو نسبت بهت داشته باشم .. مهری از این که نستوه از واژه صمیمیت استفاده کرده بود خیلی خوشش اومده بود .. یعنی صمیمیت می تونه تبدیل به عشق بشه ؟/؟ نستوه می تونه یه روز به عنوان یه عشق دوستش داشته باشه ؟/؟.. آخ اگه نستوه عاشقش بشه اون قدر بهش محبت می کنه که خیانت عشق اولو از یادش ببره . اون هرچی داره نثارش می کنه احساس و عشقشو ... کاری می کنه که دیگه این جور غمگین و گوشه گیر نباشه . باهاش میام و زیباییهای پاییزو از نزدیک می بینم . هر وقت که بهارشد با هم رویش گل و گیاه رو می بینیم . دستمو میذارم تو دستش و هرجا که اون بخواد باهاش میرم . تو دل کوه و جنگلای بهاری میرم زیر آبشارهای بلند ..میرم به جایی که از قله هاش  برفهای زمستون آب میشه . اونجایی که قله ها سینه آبی آسمونو  می شکافند ولی عشق هیچوقت قلبش نمی شکنه . قلب آبی عشق آبی تر میشه . اون وقت من به نستوه میگم که تا ابد کنارت می مونم . همیشه دوستت دارم . برات می میرم .نستوه که دید مهری در سکوتی سخت فرو رفته فقط همینو گفت که ببخش با این سوالم ناراحتت کردم دوست نداری جوابمو نده .. -اوه نه چرا منم یه بار عاشق شدم . نستوه با خودش گفت  حتما اونم اینو ول کرده ... هی به خودش می پیچید که ازش بپرسه که آخرش چی شد ولی نپرسید مهری با بسیاری از روحیات نستوه آشنایی پیدا کرده بود . -نستوه اون هنوز ولم نکرده -پس اگه اون یه وقتی مثلا این جا بود و من و تو رو با هم می دید خیلی ناراحت می شد -ولی حالا که اینجا نیست -اما واقعیتو که نمیشه عوض کرد -نستوه شاید من در رویاهای خودم دوست داشته باشم .. اون از کلمه شاید استفاده کرده بود و نستوه هم دیگه داشت قاطی می کرد . راستش دیگه نمی خواست به این مسئله فکر کنه . همون که تونسته بود فکر مهری رو متوجه مسئله دیگه ای غیر از خودش بکنه واسش کفایت می کرد . با این حال نستوه دوست داشت از عشق اول بگه ..  دوست داشت یکی باشه که یه درددل کلی باهاش بکنه . بدون این که جزئیات قضیه رو براش تعریف کنه .. -ببین مهری هیچ عشقی عشق اول نمیشه .. آدم تا آخرین لحظه زندگیش به اون فکر می کنه .. می دونی چرا ؟/؟ یه آدم تا کوچیکه کوچیکه البته بگذریم از این که گاهی هم در همون سنین قبل از بلوغ میشه عاشق شد ولی من دارم از یه چیز کلی صحبت می کنم .. وقتی آدم به سن بلوغ می رسه اون وقته که گرایش به جنس مخالف در ش به وجود میاد . هیجان خاصی داره از این که با یه دختر آشنا شه .. هیچوقت اون لحظه های آشنایی با اونو فراموش نمی کنه .. یه لحظه نستوه به یادش اومده بود که قبل از نسیم با دخترای دیگه ای هم بوده ولی نه به این  هدف که عاشقشون باشه و زمانی که متحول شده عاشق شده .. اون اولین دختری رو هم که به عنوان یه دوست عادی باهاش دوست شده بود به یاد می آورد  ولی هیچ احساسی نسبت به اون نداشت . حس کرد که نباید زیاد دراین مورد ادامه بده چون قبل از آشنایی با نسیم پسر شیطونی بود و نمی خواست از خودش یه چهره مقدسی به مهری نشون بده . اون تو عالم خودش بود . به نسیم فکر می کرد فقط یه لحظه حس کرد که دستش در تماس با دستای همکارش قرار داره . مهری هم یه بار دیگه  حس کرد که تمام بدنش داغ شده ولی این مرد عین یک چوب خشک بود . به خوبی فهمیده بود که نستوه در عالم دیگه ای قرار داره . درهر صورت اون روز هم گذشت . مهری دیگه فکر نمی کرد به این زودیها موقعیتی به دست بیاره که بتونه با نستوه باشه . .. و اما از کلاسای درس .. این دخترای شیطون دست از فانتزیهای عشقی خودشون با نستوه بر نمی داشتند و پیش هم خجالت هم نمی کشیدند .. -ببین شیفته دلم می خواد وقتی که داره میاد توی کلاس پاشو بذاری جلوش منم باشم روبروش وقتی که داره زمین می خوره بیفته بغلم و ببوسمش . -خیلی زرنگی . واسه چی جامونو عوض نکنیم ؟/؟ ستایش : دخترای پررو خجالت داره .. آدم این قدر بی شخصیت که نمیشه .. هفت هشت سالی ازتون بزرگتره . استاد شماست .. -خب باشه مگه از مریخ اومده .. بزرگتر هم باشه . پدر بزرگ ما که نیست . تازه بیشتر از جوونای هم سن و سال ما می فهمه ببینم ستایش اگه تو سهم خودتو نمی خوای بده به من -دختر ندیدم این قدر پررو باشه . گوشت قربونی که تقسیم نمی کنین .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر