ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانم مهندس قسمت پنجاه وسوم

بالاخره لحظه موعود فرا رسید . مسافران از راه رسیدند .  دو جور تصور داشتم یکی این که خواهر و برادر دست در دست هم باشند و یکی این که به صورت زوج غیر خواهر برادری بیان . چون گفتند ما سه  ماشینه داریم میاییم به همون صورت گرل فرند بوی فرندی اومده بودند . طوری رفته بودم استقبالشون که انگار در یه زندانی باشم که اومدم ملاقات و استقبال فک و فامیلایی که چند ساله ندیدمشون . بهرام و بیتا , کیارش و بهاره , کاوه و سپیده با هم  به صورت زوجی اومده بودند .هرچند که با هم حرکت می کردند ولی حتما خیلی توی ماشین با هم حال کردند . جای من خالی . . هر چند من اگه میومدم  طاق می شدم ولی می تونستم با بقیه حال کنم . . اونا یه طبقه پایین تر از سوئیت من سه تا اتاق رزرو کرده بودند . بهروز نذاشته بود که اونا برن جای دیگه ای . ما هم دیگه دلو زدیم به دریا و گفتیم هر چه باداباد ولی  من و سپیده اینو می دونستیم که نباید در سوئیت خودم بیگدار به آب بزنیم و ممکنه واسمون دردسر درست شه . هر چند ته دلم می خواست که بهروز منو زیر کیر سه نفر دیگه هم ببینه و بهش نشون بدم که من فقط محتاج اون و این تیکه گوشت لعنتی اون نیستم و خودم از عهده اش بر میام که یه جورایی با خودم کنار بیام و خودمو به ار گاسم برسونم . واون قدر خوشحال شده بودم که بی اختیار خودمو انداختم توی بغل تک تکشون . همه شونو بوسیدم . دیگه کاری به این نداشتم که بقیه از این حرکت من تعجب کنند . مردا واسه خودشون بر نامه داشتند . با خودشون مشروب و تور و قلاب ماهیگیری هم آورده بودند . انگاری که راستی راستی کار و زندگی خودشونو ول کرده بودند و اومده بودند که از آب و هوای شمال نهایت استفاده رو بکنند . چقدر حرف داشتیم که با هم بزنیم . من و سپیده خیلی درددل ها داشتیم . بیشتر حرفامون راجع به بهروز بود و این که اون داره چیکار می کنه . طوری ازش صحبت می کرد که نشون می داد هنوز دیوونه وار دوستش داره . وحرکات و حرفاش در مورد بهروز تا حدود زیادی هم حس حسادت منو تحریک می کرد . بهروز هم از اون فرصت طلب ها ... طوری زبون بازی می کرد که انگار چند ساله با این جمعیت آشنایی داره .. -آقایون خانوما بفر مایید راحت باشید . ما در مقابل سپیده خانوم و روشنک جان که به گردن ما حق دارند صاحب هتل نیستیم و .. یه سری از این تعارفات دیگه . البته شایدم بیچاره راست می گفت و می خواست که در مهمون نوازی سنگ تموم بذاره ولی می خواست منو تحریکم کنه چون توجه زیادی به سپیده نشون می داد -سپیده گول حرفاشو نخور از اون شار لاتانهاست . هر لحظه دنبال یه دختریه .. -خب مردا همه اخلاقشون همینه من خودم اینو می دونستم -سپیده به همین زودی داری خر میشی ؟/؟ اگه من می خواستم این مدل خر شم تا حالا چند بار بدل کرده بودم و حتی می تونستم طوری اونو تور بزنم که دیگه نتونه خودشو خلاص کنه . در هر حال من می خوام آدمش کنم . تو رو نمی دونم . اگه با منی بگو اگه نیستی من خودم تنهایی ردیفش می کنم -حالا چرا این قدر ازم ناراحت میشی روشنک ؟/؟ من که تازه اومدم . بذار عرقمون خشک شه . هنوز که کاری نکردیم و طوری هم نشده .. نمی دونم از شانس من بود یا بد شانسی بهروز که در همین لحظه  شیلا هم وارد شد و طوری خودشو به بهروز نزدیک کرد که خشمو به خوبی می شد در چهره سپیده دید -سپیده جان بی خود خودتو ناراحت نکن همه مردا اخلاقشون همینه . به خوبی فهمید که من دارم بهش متلک میگم -سپیده جون تو که حالا فقط از دیدن یه لحظه رقیب ناراحت شدی منو بگو که اونا رو دیدم که دست توی دست هم دارن میرن و بعدش جناب بهروز خان تو رختخواب و در حال سکس با من بهم میگه که شیلا رو کرده .. بگو ببینم کدوم ناراحتیش بیشتره .. نکنه فکر کردی اون میاد تو رو بگیردت .. -نه روشنک این فکرو نکردم . فقط همینو دلم می خواست  و می خواد که وقتی که با منه به غریبه ها توجه نداشته باشه -نکنه فراموش کردی تو هم براش یه غریبه ای . -اصلا ولش روشنک . به این فکر کنیم که امشب چه حالی می تونیم بکنیم . -ببینم خسته نیستین ؟/؟ -نه . اتفاقا تو راه هر وقت که به هم می رسیدیم همش از این حرف می زدیم که امشب یه جورایی خستگی خودمونو در کنیم . درسته که ما چهار تا اتاق داشتیم ولی بعید به نظر می رسید که بخواهیم جدا از هم باشیم . هفت تایی مون تو سوئیت ما گرد هم اومده و اول از خوردن حرف زدیم و بعد از گشتن و بعد از بر گشتن .. وقتی صحبت بر گشتن شد همه مون خنده مون گرفت . بهرام طوری از بر گشتن گفت که همه ما منظورشو فهمیدیم .. طوری صمیمی شده بودیم که پیش  هم از شوخی کردن با یکی دیگه ابایی نداشتیم . داشتم می رفتم طرف آشپز خونه که دیدم یکی با کف دستش از پشت لاپامو گرفت و طوری به کوسم چنگ انداخت که یه لحظه جیغم رفت آسمون .. -نکن کیارش دردم گرفت . ترسیدم . -بهش بگو آماده باشه واسه امشب -خواب دیدی خیر باشه . -بدون تو صفا نداره روشنک .. حالا داری ناز می کنی ؟/؟ -به هرکی بدم به تو یکی نمیدم . -هرچی دوست داری همون طور عمل کن عزیزم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر