ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

عشق وثروت وقلب 6

در اون مجلسی که در خونه مون بر گزار شد و یه دوروزی رو از مهمونا پذیرایی کردیم حسابی به همه مون خوش گذشت . حس کردم که اونجا بهشت روی زمینه . جنگل انبوه . زیبایی طبیعت دور نمای زیبا . یکی از همکارام خانوم جلالی شروع کرد به بلبل زبونی . -نگار جان دکتر علیزاده رو می شناسی که متخصص مغز و اعصابه ؟/؟ -نمی دونم ازبس همکارا زیاد شدند دیگه نمیشه همه رو به جا آورد .. -پشت اون تپه ها خونه ساخته عین یه قصر . اصلا نمیشه تصور کرد روی اون شیب چه جوری این همه زیر بنا ساخته شده . از اینجا خیلی بزرگتره دور نماش هم بهتره تازه اون فکر نکنم جراح باشه . ولی نگار جون .. این جوری که شوهرت داره پیش میره تا چند وقت دیگه از همه شون جلو می زنه .. همه جا صحبتشه .. با این که چند وقتی نیست مشغوله ولی سراسر ایران می شناسنش . -خب دیگه فوق متخصصه دیگه -ولی من میگم تجربه و دقت و علاقه از همه اینا مهم تره . تا نخوای و ریسک نکنی نمی تونی به جایی برسی . نگار : راست میگی مریم جون کار ما همش ریسکه .. گاهی می بینی یه جای کار موفق نمیشیم همه بهمون بد بین میشن . یه جا کارمون درست پیش میره همه از مون تعریف می کنن . نعوذ بالله خدا که نیستیم ولی راهمون هدفمون درسته .. نمی دونم چرا یه حسی بهم می گفت که نگار یه دلخوری و ناراحتی خاصی داره . شاید انتظار نداشت ویلای اونو با خونه یکی دیگه مقایسه کنن . اونو کشیدم یه گوشه ای و خواستم ببینم چشه .. حدسم درست بود . -عزیزم زیباییها و ثروت برای اینه که ما عاشق باشیم و قدر چیزایی رو که در اختیار داریم بدونیم . قدر هم و قدر زندگی رو . اگه این زیباییها بخوان آزارمون بدن ارزشی ندارن . -نادر ما هم می تونیم . منم طبابت می کنم و تو هم کارت گرفته . من به اندازه تو نمی تونم ولی تو باید بجنبی . باید برسیم اون بالا بالا ها باید نشون بدیم که از هر لحاظ از بقیه بالا تریم . نا سلامتی تو  یکی از بهترین متخصص های جراحی قلبی . -نگار من تازه چند وقته کارمو شروع کردم . نکنه انتظار داری این شهر رو بخرم . صبر داشته باش . فکر کردی من از داشتن یه زندگی راحت بدم میاد . برای من تو از هر ثروت و سر مایه ای بالا تری . دوست داشتنی تری . یادت که نرفته اون روزایی که عاشقانه برای رسیدن به یه همچین روزایی لحظه شماری می کردیم ؟/؟ فکر نکن حالا هم کار راحتی داریم . جراحی قلب  که من می کنم یا اون جراحی داخلی  که تو درش تخصص داری کار راحتی نیست . من باید به مغزم فشار بیارم که کوچک ترین اشتباهی نکنم . کمترین لغزشی باعث مرگ بیمار یا نارسایی منجر به مرگ میشه . ضریب خطر در عملهای دیگه کمتره . پس ما  فکر و مغز و اعصابمون خیلی در گیره -آره نادر منم همینو دارم میگم دیگه . تو اصلا خیلی خودتو کوچیک می کنی . دستمزدت کمه . من خجالت می کشم پیش یکی میگم شوهرم برای هر عملش این قدر پول می گیره . الان یک متخصص معمولی خیلی بیشتر از تو در میاره .. -نگار من هنوز قلق کارو ندارم . سختمه . نمی دونم راه و رسم کاسبی کردن چیه . به من فرصت بده . ما که نمی تونیم یک شبه صاحب همه چی بشیم . -این جوری که تو پیش میری معلوم نیست کارمون به کجا بکشه دست نگارو گرفته بردمش طرف آشپز خونه ... -عزیزم تو الان کم می خوری کم می پوشی ؟/؟ در سختی هستی ؟/؟ من باید چیکار کنم . نکنه انتظار داری برم خورشیدرو برات بخرم تا پزشو پیش دوستا و همکارات بدی . بگی شوهرم بهترینه . ما ثروتمند ترینیم . -ببین نادر من و تو و بابام هر سه تا مون پزشکیم . بابام می تونه کمکمون کنه -من دیگه کمک نمی خوام . اون یه پسر هم داره . به اندازه کافی بهم کمک کرده . تازه که چی بشه . نگار یادت نره که من و تو همدیگه رو دوست داریم - ولی تو منو دوست نداری نادر . مثل اون روزا دوستم نداری . -نگار من اگه دوستت نداشتم که کل یه میلیارد پول نقدمو یک جا به اسم تو نمی کردم . خودم هیچی به اسم خودم ندارم . من هیچی نمی خوام فقط تو رو دارم برام کافی هستی . البته نیلوفر خوشگل خودمو هم دارم . خیلی شبیه توست . امیدوارم مث مامانش لجباز نباشه -بد جنس من لجبازم یا تو ؟/؟ تو که اصلا درکم نمی کنی . چرا از مردم کم پول می گیری .. -نگار من به طور متوسط بابت هر عمل سنگین  شاید تا پونزده میلیون هم بگیرم .. -صحبت سه چهار سال پیشو می کنی ؟/؟ حالا خیلی بیشتر پول می گیرن .  من خجالت می کشم . -بریم پیش مهمونا زشته . این قدر چشم و هم چشمی نکن . از خانوم دکتر تحصیل کرده ای مثل تو بعیده . تو باید واسه دخترت الگو باشی . -تو باید به من قول بدی که دیگه شل بازی در نیاری . دستمزدتو ببری بالا . به فکر من و نیلوفر باشی .. -ملک بعدی رو به اسم دخترم می کنم . چون تو اصلا برات مهم نیست و ارزشی نداره . من اگه بمیرم راحت میشی نگار .. صورتمو بوسید و گفت نادر ناراحت نباش . می دونم به زودی  همه اینایی که اینجان می فهمن که من کی هستم .. نمی دونم نگار چرا این قدر بلند پرواز شده بود .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

7 نظرات:

ایرانی گفت...



آره داداش عزیز این پیام کوتاه مرا در صورت امکان در قسمت مربوط به استاد مهدی آذر یزدی منتشرش کن . سپاسگزارم ...وقتی نام استاد مهدی آذر یزدی را می شنوم بی اختیار به یاد کتاب قصه های خوب برای بچه های خوب می افتم . کتابی که پدرم در پنج شش سالگی ام در اختیارم گذاشت . آن نخستین کتابی بود که آن روزها مطالعه اش کردم کتابی با قصه هایی شیرین و دلنشین . شاید این نقطه آغازی بوده باشد برای این که از خواندن و نوشتن واهمه ای نداشته باشم . اگر کسی بگوید که مدیون استاد هستی یا پدرت خواهم گفت مدیون هر دو هستم . به راستی زمان و زندگی چه زود می گذرد . استاد با نوشته های ارزشمندش همیشه در قلب من وما خواهد بود . استاد عزیز هرگز از یادت نخواهم برد آن چنان که پدرم و آغاز کودکی ام را. روحت شاد! یادت گرامی باد!....ایرانی

یکشنبه ۱۷ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۱۹:۴۷:۰۰ (GMT+۰۳:

دوشنبه ۱۸ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۰:۰۲:۰۰ (GMT+۰۳:۳۰)

ایرانی گفت...


آره داداش گل نیمه شب به خیر ! میگرن تومور عزیز در داستانهای به دادم برس شیطان و مادر فداکار پیام گذاشته ...میگرن تومور نازنین خسته نباشی . ممنونم ازت که همیشه به یاد ما و داستانها و این مجموعه هستی وتشکر می کنم به خاطر پیامهایت در داستانهای مادر فداکار و به دادم برس شیطان . زندگیت همیشه بهاری باد حتی اگر به زمستان زندگی برسی . نیمه شب خوش ....ایرانی

دوشنبه ۱۸ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۱:۴۴:۰۰ (GMT+۰۳:

ایرانی گفت...


آره داداش گلم سید جواد عزیز در داستان مامان تقسیم بر سه برام پیام گذاشته ...سید جواد جان این نظر لطفته که در مورد این داستان این طور فکر می کنی و بهم دلگرمی میدی . سال خوشی را برای تو و عزیزانت آرزو داشته , امیدوارم همیشه سالم و سرحال باشی ....ایرانی

دوشنبه ۱۸ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۱۱:۲۰:۰۰ (GMT+۰۳

ایرانی گفت...

با سلام خدمت خوانندگان عزیز و دوست داشتنی و به تازگی کم لطف ..البته خوانندگان سایت امیر به غیر از یکی دوسه نفر بقیه کم لطف شدند و خوانندگان لوتی که واقعا شرمنده ام می کنند . کجایید بابا من اینجا از کم خوابی دارم می میرم . خونه همش باهام دعوا دارن ولی بازم به فکر شمام و هیشکی نمی دونه من دارم چیکار می کنم . کجا رفتین . در هر حال سال خوشی را برایتان آرزومندم . بهار خانوم که داره از راه می رسه و می دونم که همه تون خیلی دوستش دارین . منم به چند دلیل داستانهای تا آخر هفته رو حداکثر تا بیست و چهار ساعت دیگه منتشر می کنم . داستانها به همراه مطالبی به مناسبت فرا رسیدن سال نو. یعنی میرم پیشواز و از چهار شنبه تا آخر هفته رو نمی خوام دیگه انتشاری داشته باشم . به چند دلیل ..هم این که سرعت اینترنت معلوم نیست چه جوریه و همش باید استرس داشته باشم ..و هم این که این طرف و اون طرف رفتن ها و به بزرگتر ها سر زدنها دیگه نمی ذاره آدم همش پای کامپیوتر باشه و حداقل دو سه روز اول یه فشاری هست . این جوری خیالم جمعه و از طرفی شما خوانندگان عزیز هم می تونید مطالب چند روز رو با هم یک جا مطالعه کنید . فعلا که علی الحساب یه دوازده ساعتی رو پیش افتادم و تا فردا سه شنبه هم با روز های چهار شتبه و پنجشنبه و جمعه تصفیه حساب می کنم . عیدتان مبارک ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش گل آزد فور اور عزیز در داستان آبی عشق پیام کوتاهی داشته ...az4ever عزیز ! سپاسگزارم از محبت و توجه تو دوست نازنینم . سال نو بر تو مبارک باد . خرم وشاد باشی .....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش گل خسته نباشی . میگرن تومور عزیز نظرشو در چند داستان اعلام کرده...میگرن تومور نازنین از پیامهای گرمت در داستانهای تک قسمتی.. بیست سال بعد و مامان تقسیم بر سه ممنونم . روز و روزگار خوش ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش نازنین شب خوش خسته نباشی . ساتر عزیز در دو داستان پیام داده ....ساتر جان ممنونم به خاطر پیامهای گرمت در دو داستان آبی عشق و به دادم برس شیطان ...من هم سالی خوش و پربرکت در نهایت تندرستی برای تو و عزیزانت آرزو نموده امیدوارم برادریها و دوستیها در آینده نیز تداوم داشته و این افتخار نصیبم گردد که همچنان در خدمت شما نازنینان باشم .شاد باشید ....ایرانی

 

ابزار وبمستر