ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

من و مادر زن و جاده تاریک

قرار بود شب جمعه ای رو در ویلای پدر زنم در یکی از روستاهای شمال باشیم . این داستان مال سالها پیشه اون وقتا که هنوز جاده های روستایی اون پیشرفت و گستردگی کنونی رو نداشتند . ویلای پدر خانومم خیلی بزرگ و شیک بود و اون موقع واقعا منحصر به فرد بود وسط چند هکتار باغ مرکبات قرار داشت . اهل و عیال و پدر زن و تنی چند از فامیلا و برادر خواهرای عیال و همسراشون یه چند تا ماشین شدند و  پنجشنبه بعد از ظهر رو اونجا مستقر شدند . من  به دلیل این که کار داشتم و نمی تونستم زود برم اونجا قصد داشتم که غروب یا شب راه بیفتم و مادر زنم قرار شد که اونم با من بیاد . اون وقتا هنوز ماشین به این صورت زیاد نبود و نمی شد دست هر کسی دید . هنوز پیکان واسه خودش ارج و قربی داشت . منم یه پیکان سفید و شیک داشتم و قرار شده بود که لیلا جون رو  که اونم به خاطر کارایی که داشت نتونست با بقیه بره رو برسونم . دو ساعتی از شب گذشته بود که مادر زن عزیزمو سوار ماشین کرده وهمراهش رفتم یعنی اون همراهم اومد . هفت هشت کیلومتر که از شهر رد می شدیم باید می پیچیدیم دست راست و پنج کیلومتر هم خاکی می رفتیم . لیلا جون با این که 46 سالش بود و درست دوبرابر من سن داشت ولی پوست لطیف و تر و تازه و اون صورت سرخ و سفیدش اونو خیلی جذاب تر نشون می داد . با این که به هم محرم بودیم ولی معمولا پیش من روسری از سرش نمی گرفت . این کارو عمدا نمی کرد چون یکی دوبار هم که اونو با موهایی افشون و بدون روسری دیدم چهره شو خیلی جذاب تر کرده بود . درست به انتهای جاده اصلی که رسیدیم ماشین خاموش کرد .  هر کاری کردیم ماشین روشن نشد که نشد . از چند نفر کمک گرفتیم هلش دادیم و .. بازم هیچی .. آخرش اونو تحویل تعمیر گاه دادیم و طرف هم  قبل از بستن مغازه از اشکال باطری ماشین گفت و این که اگرم اونو راه بندازه ممکنه وسط راه اذیت کنه و از طرفی چند تا اشکال دیگه رو هم اسم برد و گفت که فردا جمعه مغازه رو باز می کنه بیام بگیرمش .. -لیلا جون پس بریم خونه صبح بریم ویلا... -نه دلواپس میشن . اگه خط تلفن هم راه میفناد یه تماسی می گرفتم .. .. اون وقتا  تازه داشتند به روستاها تلفن می دادند و  در کل کشور هم که چیزی به نام موبایل نداشتیم . مادر زنم که اونو مامان خطابش می کردم عصبی شد و گفت ببینم مگه می خوای زنت بی پدر بشه . اون کله خر حالیش نیست تا چند بطر عرق می بینه رحم نمی کنه . اگه من نباشم خودشو به کشتن میده . دلم شور می زنه . اونا منتظر مان -میگی چیکار کنیم مامان -راه بیفتیم پیاده بریم و شاید یه ماشین تو راهی گیرمون افتاد . -مامان بس کن تو رو خدا چه اجباریه . شما کمر درد داری . نمی کشی . -اتفاقا پیاده روی برام خوبه -مامان این وقت شب هر کی می خواست بره روستا رفته . حالا ما شانس آوردیم با این که پاییزه هوا دلپذیره ولی شاید در فضای باز تا دو ساعت دیگه هوا خیلی خنک شه و باد سرد هم بیاد . مامان برات خوب نیست . -چرا مث پیر مردا حرف می زنی .. -باشه مامان هر چی تو بگی .. می دونستم اگه خیلی هنر کنه همون یک کیلومتر اول رو بیاد . ولی اشتباه می کردم حدود دو کیلومتر رو باهام و پا به پای من اومد . هنوز راه نصف نشده بود و یک ماشین هم رد نشده بود . پاهاش گرفته بود . استخون پشت زانو و وسط پاش و چند تا از رگهاش گرفته بود . -جمشید من دیگه نمی تونم . نمی کشم . -مامان میگی چیکار کنیم . هر جوری هست باید بریم . نه راه پس داریم نه پیش . الان این وقت شب پاییزی یا همه خونه خودشون خوابیدن یا دارن تلویزیون تماشا می کنن . تابستون و بهار بود شاید یکی رد می شد . به عقل بقیه هم نمی رسه که بیان یه دوری در جاده بزنن .توی ویلا  همه یا سرگرم ورق بازی و دولا هستند یا این که دارن عرق می خورن پای منقل دود و کبابند . دیگه کسی به من و تو فکر نمی کنه . فکر می کنن دیرمون شده صبح راه میفتیم .. -جمشید من نمی تونم یک قدم بر دارم . زیر بغلشو گرفتم تا اونو ببرم گوشه جاده . جا ی مناسبی برای نشستن نبود . تیر های برقی که به تازگی کاشته بودند همه شون چراغاشون خاموش بود و ما زیر نور مهتاب و ستارگان راه می رفتیم که این لیلا جون ما چلاق هم شده بود . از دور صدای سگا رو که می شنیدم می ترسیدم ولی اون بهم می گفت نترس اگه وارد مزرعه و باغ صاحبشون نشی کارت نداره . به هزار دردسر یه قسمت از پرچین رو که با نی درست شده بود شکستم و وارد باغی شدیم -دیسک کمر و درد پاش اونو  بیچاره کرده بود . رو زمین خوابوندمش . تخت دراز کشید . کمر به روی زمین و چشم به آسمون . -مامان من چیکار می تونم بکنم . قرص و دوایی نداری . -چرا با خودم آوردم ولی همه رو توی ماشین جا گذاشتم . دو دستی زدم تو سرم . پنج شش ساعتی به صبح مونده بود . تازه معلومم نبود چند ساعت بعد از صبح یکی می خواد رد شده . البته اگه از وسط این باغ ها رد می شدیم شاید با طی مسافت کمتری به یه خونه ای می رسیدیم ولی  این خانوم تکون بخور نبود . شب ما رو با لجبازیهاش خراب کرده بود . گرسنه ام شده بود . -حالم خوب نیست جمشید . نمی دونم چیکار کنم . -کاش دارو تو جا نمی ذاشتی مامان ! ترس برم داشته بود . تنش داشت سرد می شد . -مامان مطمئنی که اصلا قرص همرات نیست -آره جمشید . بیچاره شدم . تازه قرصش هم اثرش کم بود . اکبر آقا قلق منو داشت .. -مامان بگو چه جوری ماساژمی داد من همون جوری بدم .. -نه ماساژنبود .. ساکت شد و حرفی نزد -مامان اگه راهی داره  بگو . اگه می خوای پاهاتو  بمالم بگو -نه .. چیزی نمونده بود گریه کنه .. با این که می دونستم علاوه بر پاهاش کمرشم گرفته ولی شروع کردم به مالوندن پاهاش .. دستم که تا بالا و کناره های رونش می رسید مراقب بودم که انحراف به لاپا نداشته باشم ولی چه گوشتی داشت . اندامش حرف نداشت . -جمشید جون این کارا فایده ای نداره کمرم بیشتر درد گرفت -مامان من که پاهاتو ماساژ دادم چه ربطی به کمرت داشت -خب اینا به هم ربط دارن . می خواستم اونو بلندش کنم که کمتر احساس سر ما کنه خیلی سنگین شده بود . -مامان بگو چه کاری ازم بر میاد .. پس بابا چه قرصی بهت می داد که حالت خوب می شد .. -من بهت چی بگم . تو جای پسرمی .. اصلا نمی دونم این چه تاثیری داشت چه ربطی به درد پا و کمرم داشت ولی یه کاری می کرد که موقتا اثر می کرد . من چی بگم . فقط اکبر آقا باید منو درمون کنه تسکین بده . من چه جوری متوجهت کنم که دیگه اصرار نکنی و نپرسی . الان اگه خدای نخواسته لاله جونم دختر نازم این مشکلو پیدا کنه تو می تونی در مانش کنی یعنی تو باید این کارو بکنی .. عجب خنگی بودم من . تازه داشت دوزاریم میفتاد . اکبر آقا با تحریک اون ظاهرا  سرعت  گردش خون رو در بدن زنش زیاد کرده و بعد هم تنظیمش می کرد شاید با یک سکس داغ اونو ردیفش می کرد . لیلا راست می گفت . من که نمی تونستم جای اکبر آقا باشم . -مامان باید هر طوری که شده پاشی . این طرفا امنیت نداره .. داشتم فکر می کردم اگه من جای اکبر آقا  لیلا رو بگام چی میشه . شاید به جای گناه ثواب هم داشته باشه . ولی چه تضمینی وجود داره که اون راه بیفته . ولی یواش یواش داشتم حس می کردم که آمادگیشو دارم . -مامان تو که نمی تونی این جوری بمونی . تا یه حدی شاید ازم بر بیاد . همون مالش قبل رو ادامه داده و این بار دستمو گذاشتم روی کسش و چنگی به لاپاش انداختم یکی زد پشت دستم واین حرکتشو تکرار کرد ولی من از رو نرفته گفتم مامان پای سلامت شما در میونه من نمی تونم بی مسئولیت باشم . جواب لاله رو چی بدم . -جمشید زشته . من خودمو می کشم . من هیچوقت مسیرم کج نبوده . -مامان تو که میری دکتر زنان اگه مرد باشه خودتو نمیدی به دستش ؟/؟ الان هم مجبوری . سلامتی تو در خطره . دو سه تا از دگمه های پایینی مانتو شو باز کردم . خوشبختانه یه شلوار نرم پار چه ای تنش بود . صدای نفسهای تندش نشون می داد که خیلی مضطربه -مامان من به فکر سلامتی تو هستم . فکر کن منم یه پزشک معالج مرد هستم . زیپ شلوارشو کشیدم پایین .  گفتم بهتره آروم آروم کار کنم . اول شورتشو پایین نکشیدم . دستمو گذاشتم رو شورتش و یه چنگی به کسش انداختم -مامان چطوره می بینم خیس کرده علامت خوبیه .. -جمشید گناه داره زشته .. -مامان ثواب داره . در مان میشی .. ولی من یواش یواش فکرای دیگه ای به سرم افتاده بود . این که بتونم یه حالی باهاش بکنم و تازه یه منتی هم روش بذارم . هوا چقدر دلپذیر بود . شورتشم کشیدم پایین . و شلوارشو هم تا زانو آوردم پایین مانتوشو در آورده گذاشتم زیرش که زمین اذیتش نکنه .. -مامان می دونم سر ما اذیتت می کنه . چند دقیقه تحمل کنی مسیر در مان طی بشه بلندت می کنم .. کف دستمو تند تند رو کس لیلا جون حرکتش می دادم .. -مامانی چطوره .. -خوبه خوبه .. -ببینم بازم اگه فکر می کنی یه کاری میشه کرد که اثرش بیشتر شه بگو . ساکت مونده بود و حرفی نمی زد .. این بار دهنمو گذاشتم رو کسش و با همه دشواری کار و حرکت کس لیسی رو شروع کردم . چقدر در اون فضای آروم به من می چسبید و مزه می داد . -مامان چطوره .. -خوبه خوبه دیگه بیشتر از این نه .. هر پیشرفتی که می کردم می گفت دیگه بیشتر از این نه .. -مامان یه وقتی به لاله نگی ها که این جوری شد . اون شاید نتونه نیت منو درک کنه . رفته بود توی عالم خودش .. در یه عالم بی حسی . چه لذتی می بردم در اون فضا . زیر نور ماه و ستارگان . باغ پرتقال و مرکبات که ما در یه فضای باز اون قرار داشتیم . حتی صدای قورباغه ها که از دور به گوش می رسید از زیبا ترین سمفونی های دنیا هم برام  دلنشین تر بودند . زیونمو فرو کردم توی کس لیلا . پهنای زبونمو که رو کسش می کشیدم  نشون می داد که چه کس گشادی داره . با این حال الان اون چه که بیشتر از درمان مامان زن جون برام اهمیت پیدا کرده بود گاییدنش بود . کیرمو هم از شلوارم بیرون کشیده و قبل از این که احتمالا چیزی بگه اونو به دور و بر کسش مالیده و دو ثانیه بعد از تماس با یه حرکت خیلی نرم اونو کردمش توی کس مادر زن نازم . نمی دونستم گاییدن مادر زن تا این حد حال میده . مخصوصا این که باز کردن کس مادر زن بهترین راه برای بستن زبونشه . -مامان ترشح هورمونی چطوره . گرمای تنت چطوره . کمرت خوبه ؟/؟ دیسکت ردیفه ؟/؟ -اون فقط داشت ناله می کرد و از هوس جیغ می کشید -لیلا جون خیلی درد می کشی ؟/؟ الان با این ضربه های پی در پی ردیفت می کنم که درد کمتری رو تحمل کنی -نههههههه نهههههههه آخخخخخخخخ دارم می سوزم . چقدر داغ کردم . بلوزمو در بیار لختم کن . آتیش گرفتم -مامان الان پاییزه . اگه بهار بود لختت می کردم . میگن باد پاییز و خنکی پاییز سمه . زهره .. زیبایی مصنوعی پاییزو نگاه نکن . اون وقت تمام این زحماتی رو که کشیدم هدر میره . اگه الان در یه اتاق گرم قرار داشتیم لختت می کردم . به زور جلو مو می گرفتم تا آبمو نریزونم توی کس مادر زن جان . -مامان هر طوری که بهتر در مان میشی کمرت داغ میشه و پاهات روون به من بگو .. اکبر آقا چند دقیقه طول در مان تجویز می کرد ؟/؟ -یه ساعت ولی تو اگه می تونی تا صبح هم ادامه بدی بده .. -مامان این  دارو و درمان قوی تر از اونیه که اکبر آقا رو تو پیاده می کنه . این نوع در مان ها ممکنه معتادت کنه .. -جمشید جون حالا که شروع کردی این که داروی کورتون دار نیست . .. آخ که این مادر زن ما عجب چرچیلی بود . جفت دستامو گذاشتم رو سینه های درشت لیلا و با حرص فشارشون می گرفتم . اون فقط از هوس فریاد می کشید . خوشش میومد . منم واسه این که فکر نکنه مث یه جنده زیر کیر من خوابیده بهش می گفتم که عیبی نداره یه خورده درد بکشی همه چی ردیف میشه -جااااااااان جاااااااااان اکبر کجایی .. -مادر جان اکبر داره عرق می خوره اصغر داره عرق می ریزه .. خنده اش گرفت و گفت خیلی بلایی جمشید . فدات شم داماد دلسوز من .. -ببینم آخرین کاری که قبل از درمان انجام میشه چیه -هیچی یهو تمام تنم داغ میشه همه جا با هم می لرزه و از نوک پا تا مغز سرم آتیش می گیره بیشترش در قسمت شکم و زیر شکم و پشتمه .. ولی الان چند ساله که این جوری نمیشم . -شاید واسه همینه که درمان های اکبر آقا ناقص انجام میشه . تا داماد جمشیدرو داری غم نداشته باش . مامان اگه پاهات بهترشده بنداز رو شونه هام -آره حس می کنم بهتر شده . پاهاشو انداخت رو شونه هام و این بار کسشو با یه سرعت بیشتری می کردم . بیشتر از کس لاله خیس می کرد . -مامان چقدر کیف می کنم اگه ببینم حالت بهتر شده . -می دونستم که از تو دلسوز تر داماد گیرم نمیاد . کیرتو بکش بیرون کارت دارم می خوام آماده ترش کنم تا اون داخل کارشو بهتر انجام بده . می دونستم می خواد برام ساک بزنه . -پس مامان تو همین جوری دراز کش باش واسه کمرت خوب نیست . رفتم بالا سرش کیرمو فرو کردمم توی دهنش .. -اوووووهههههه مامان نه مامان نه چیکار داری می کنی .. شیره منو کشید . -آههههههه جاااااان چه مزه ای داره . خیلی گشنه و تشنه ام بود . ویتامین داره تقویت شدم .. -بخور نوش جونت لیلا . این که نمیشه همش من بخورم و چیزی ندم .. -جمشید جمشید .. سبک شده بودم . حالا تند تر و بدون فشار جلوگیری می تونستم به گاییدن مادر زنم ادامه بدم .. با سرعتی با ورنکردنی کسشو بسته بودم به رگبار کیر .. -واااااایییییی واااااایییییی چقدر فشارش قویه . چقدر داروی خوبیه .. -درمونت می کنم مامان . خودم شفات میدم . دستشو گذاشت پشت سرم و گفت لباتو می خوام این جوری دارو بیشتر اثر می کنه .. بوسیدمش . لبای شیرینشو بوسیدم . با یه هوسی منو می بوسید که حس می کردم آب کیرمو از کمرم راه انداخته . -دوستت دارم مامان دوستت دارم .. اینا رو که می گفتم بازم بیشتر به سمت در مان و شفا می رفت . باورم نمی شد که تا این حد به حرکت افتاده باشه .. . از جاش بلند شد و اومد رو کیرم نشست -وای مامان داری چیکار می کنی . -داره معجزه می شه تا اینجاش که درمان شدم بعدش می خواد چی شه .. اومد رو کیرم نشست . کون گنده شو گرفتم تودستام و اون خودشو رو من حرکت می داد .. گاهی سرعتو کم می کرد و گاه زیاد . منم انگشتمو می کردم تو کونش و باهاش بازی می کردم .. -مامان نگاه کن به آسمون ستاره ها چقدر خوشگلن . ماه داره به تو نگاه می کنه و حسودی می کنه .. کونشو با پنجه هام فشارش گرفته و می گفتم پس من این ماه رو کی می تونم سیر سیر ببینم و بخورم .. -من که بهت میگم لخت شم و هر کاری می خوای بکن -مامان شفای تو برام از همه چیز مهم تره .. در سکوت مزرعه و باغ و لطافت هوای پاییزی لیلا خودشو رو کیرم حرکت می داد . فشار و سرعتو زیاد کرد . چشام به تاریکی عادت کرده بود . فقط تنها چیزی رو که متوجهش بودم این بود که لباش رو به هم فشار می ده . وقتی با پنجه هاش به سینه ام فشار آورد متوجه شدم که کارش تمومه .. رو من دراز کشید . با این که سنگینی می کرد ولی لذت می بردم . -جمشید -جوووووون -تکمیل درمانی نمی کنی ؟/؟ زبون همو خوب می فهمیدیم -مامان ایرادی نداره ؟/؟ -نه نگران نباش . حالت طاقباز خوابیده قبل رو تکرار کرد و من این بار از روبرو کیرمو فرو کردم تو کسش .. به این فکر می کردم که کردن و گاییدن مادر زن چقدر لذت بخشه . و اونو معشوقه و دوست دختر خودمم حساب می کردم . دختر که چه عرض کنم از دختر یه خورده دختر تر بود . -مامان داره میاد -بذار بیاد قدمش به داخل کس . به روی چشم .. چشامو بسته بودم تا با حس و لذت بیشتری آب کیرمو توی کس مادر زنم خوشگلم خالی کنم . دیگه تا آخرشو رفتم . دلم می خواست بازم بیشتر خالی کنم ولی دیگه نمیومد . کم هم نریخته بودم . صداش در نمیومد -مامان بیداری ؟/؟ کمرت چطوره .. تنت چطوره .. . مامان پاشو تا یخ نزدی و سردت نشده راه بیفت بریم . راستی راستی درمان شده بود . نه از پا درد خبری بود و نه از جابه جایی و درد ناشی از حرکت دیسک کمر .. عین فرفره راه می رفت . تازه نفس من گرفته بود ولی اون دم نمی زد -چیه پیر مرد شدی ؟/؟ -مامان این انرژی رو که به تو دادم خودم یه خورده رو که کم میارم . بغلم کرد و منو بوسید و گفت شوخی کردم . تو اگه نبودی معلوم نبود امشبه رو اینجا چیکار می کردم . من و مامان وسط جاده  تاریک همدیگه رو بغل زده و مثل عاشق و معشوقهای  فیلمها و زندگی واقعی همو می بوسیدیم . نزدیکای صبح بود که رسیدیم . ظاهرا همه خواب بودند . اخلاقشونو می دونستم . همه شون ساعت چهار و پنج صبح می خوابیدند . مامان دستمو گرفت و گفت بریم ساختمون قدیمی اونجا که کسی نمیاد . -واسه چی .. میگن پیشگیری بهتر از درمانه . اگه بازم امروز این درد سراغم بیاد من چیکار کنم . -مامان راستشو بگو این درمان و شفای امروز تا چه مدتی دوام داره -شاید تا یه ماه ولی یه چیزای دیگه ای هست که آدم وقتی مزه شو بگیره نمی تونه ازش بگذره . تو حالا در نظر بگیر من دارم پیشگیری قبل از درمان می کنم . هرچند مراحل درمانی رو هم قطع نمی کنیم . تو خودتم شیطونی ها . می خوام برات لخت لخت شم . دلت نمی خواد داماد گلم ؟/؟ خوشت نمیاد ؟/؟ دقایقی بعد در حالی که فک و فامیلا در ساختمون بغلی خواب بودند من و مادر زنم لیلا کاملا لخت در بغل هم در حال سکس بودیم . این بار رفته بودم پشتش و در حالی که کون گنده شو زیر نظر داشتم کیرمو فرو کردم توی سوراخ کونش .. -مامان حال میده .. -اوووووففففففف اگه بدونی چه کیفی داره ولی کس درمانی قوی تر از کون درمانیه -آره مامان ولی به این مکانیزم میگن کیر درمانی .... پایان .. نویسنده ... ایرانی 

3 نظرات:

نويد گفت...

سلام ايراني :)))))))))

اين داستان هم قشنگ بود

ایرانی گفت...

ممنونم نوید جان ..لطف داری . قلب و روحت همیشه بهاری باد ....ایرانی

ایرانی گفت...

یک بار به سرعت این داستانو که خودم نوشتم تا نصفه ها مطالعه اش کردم از نظر نوشتاری و تکرار به نظر خودم یک عیب بزرگ داشت و اونم استفاده زیاد از کلمه مامان بود . می شد بعضی جاها اصلا نگفت ..روزخوش یادتون نره حداکثر تا فردا داستانهای سه روزدیگه رو با هم میذارم که دو سه روز اول عید یعنی تا جمعه یا همون اول شنبه رو دیگه بی خیال شم ....ایرانی

 

ابزار وبمستر