ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

آخرین نفس

با که بگویم که او رفته است و دیگر نخواهد آمد .. با که بگویم که  قلبم  شکسته است ودیگر نمی خواهد که از شکستن بگویم . با که بگویم که بالهای پروازم شکسته است . با که بگویم که آن مهربان دیگر دوستم ندارد . درساحل انتظار نشسته ام و به دریای طوفانی می نگرم . منتظر کشتی عشق  نشسته ام . امواج دریا و سیل آسمان بر من باریدن گرفته اند تا اشکهایم را بشویند و من منتظر کشتی عشق نشسته ام . منتظر آبی آسمان منتظر آفتاب و آرامشی که کشتی عشق را به مقصد برساند . منتظرم تا او بیاید و بار دیگر به من بگوید که دوستم می دارد . او مهربان است مهربان تر از خورشیدی که شکوفه های بهاری را می خنداند غنچه ها را می شکوفاند و غمهای سرد زمستانی را می میراند .. او مهربان  است مهربان تر از فرشته ای که دوست ندارد بدیها را بنویسد مهربان تر از سپیده ای که جای خود را به آفتاب می  سپارد پاک تر از شبنم صبحگاهان که بر غبار قلب برگها می نشیند تادلهای نامهربان را مهربان سازد . او آن قدر مهربان است که قلب برگهای پاییزی را نمی شکند دیگر با او از قلب شکسته ام نخواهم گفت  . طوفان , کشتی عشق  را ناپدید کرده است اما عشق هرگز ناپدید نخواهد شد . اشکهای من در گریز امواج گم شده اند . می دانم که عشق هرگز نمی میرد ولی احساس می کنم که دیگر او را نخواهم دید . احساس می کنم که دیگر نخواهم توانست که با او از درد هایم بگویم و از شادیهایم .. او اگر نباشدی لبخندی نیست .. تبسم تلخ از مرگ خنده هایم می گوید . کس نمی داند و کس نمی دانست که او با من از عشق سروده است  .. پس با که بگویم که او رفته است .. جز او چه کسی به درددل من گوش فرا خواهد داد . عشق من برگرد ! بیا قبل از این که  فریاد نفسهای من خاموش گردد .. بیا تا با تو از لحظه های امید بگویم . لحظه هایی که شاید خورشید ,  قلب ابر های تیره را بشکافد و به من لبخند بزند , وقتی که سد ها می شکند تو آب را نخواهی شناخت اما وقتی که سیلاب ها در کویر نامردمی ها و بی  وفاییها  مدفون شوند تو قدر آب را خواهی دانست آن زمان که جرعه ای برای نوشیدن نداشته باشی  . شاید آن زمان در انسان سرایی که کس کس را نمی شناسد و بانگ محبت به گوش کس نمی رسد فریاد بر آوری و نام مرا بر زبان جاری سازی .. به یاد کسی که تو را می شناخت و با آهنگ تو جان می گرفت .  شاید این سرابی در بیابان باشد که به آن دل بسته ام . دل بسته ام که روزی باز می گردی و با من از عشق می گویی . ببین هنوز هم زنده ام .. هنوز هم به امید تو نشسته ام . تنها یک نفس با مرگ فاصله دارم .. تنها یک نفس .. نفس در سینه حبس کرده ام . به افق خیره شده ام تا تو باز گردی تا که شاید باز گردی .. تنها یک نفس محبوبه من .. من آن یک نفس را تنها برای تو کنار گذاشته ام . تنها برای تو .. تا وقتی که تو را در بیابان تنهایی , تنها ببینمت , خود را در آغوشت افکنم و در آغوش تو جان بسپارم ... تا آن چنان که روح و اندیشه خود را تقدیم تو داشته ام آن یک نفس راهم تقدیم تو دارم .  عشق من برگرد تا در آخرین نفس به تو بگویم که جان دادن شیرین تر از جان گرفتن است ..عشق من برگرد تنها به اندازه یک نفس . تنها برای آخرین نفس ...... پایان .. نویسنده ... ایرانی 

8 نظرات:

دلفین گفت...

داداشم سلام داستانها عالیتر از عالی دمت گرم دستت درد نکنه
داداشم اون داستانی که گفته بودم درباره یه زنه محجبه که خیلی افراطی بود وبعد خرشم خیلی میرفت که میخواست پسرش با اعضای بدن زن اشنا کنه مییره بایه زن سکسی اشنا میشه بهش میگه میخوام پسرمو با بدن یه زن اشنا کنم شما بیا خونه ما بعد به زن سکسیه میگه خودم میخوام یادش بدم بعد جوری میشه که پسره جلوی مادرش با زن سکسیه لخت میچرخه با هم سکس میکنن ولی زن محجبه تو خونش هم با چادر میگرده داداشم خودت یجوری درستش کن دوست دارم منو ببخش که انقدر دیر میام سر میزنم

زبل خان گفت...

عالی بود و باید بگم:

غم زمانه خورم یا فراق یار کشم به طاقتی که ندارم کدام بار کشم
نه قوتی که توانم کناره جستن از او نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم
نه دست صبر که در آستین عقل برم نه پای عقل که در دامن قرار کشم
ز دوستان به جفا سیرگشت مردی نیست جفای دوست زنم گر نه مردوار کشم
چو می‌توان به صبوری کشید جور عدو چرا صبور نباشم که جور یار کشم
شراب خورده ساقی ز جامِ صافیِ وصل ضرورتست که درد سر خمار کشم
گلی چو روی تو گر در چمن به دست آید کمینه دیده سعدیش پیش خار کشم

ایرانی گفت...

دلفین عزیز و گل من خسته نباشی .. به نظرت این داستان می تونه سوژه اش قوی باشه ؟! البته نمی دونم چرا در لیست داستانهای درخواستی تک قسمتی من که حدود ده تایی میشه نیست ولی یادم میاد حدود دوماه پیش فرموده بودی و از اونجایی که حس می کردم دنباله دار میشه و دنباله دار ها رو نمیشه فعلا نوشت نتونستم بنویسم . چون این متنو در یه قسمت اگه بخوام بنویسم یا خیلی خیلی طولانی میشه یا اگه خلاصه اش کنم یه جوری در میاد ولی در هفته های بعد ردیفش می کنم .. یه جایی گفتی مادره زن سکسی رو میاره خونه بعد به زن سکسی میگه من خودم به پسرم یاد میدم ؟ حالا بالاخره خودش یاد میده یا زن سکسی به پسره یاد میده .. با توجه به این که مادره چادری می مونه پس اون دیگه با پسرش سکس نداره .. این یه سری نکات اولیه اش بود . درهر حال اگه یه قسمتی کنمکه حتما یه قسمتی می نویسم یه خورده باید شاخ و برگهاشو بچینم و بعد از پاسخگویی به چند درخواست درهفته های دیگه اونو بنویسم . در این مورد که کم به ما سر می زنی من موقعیت شما دوستان عزیزمو درک می کنم و اصولا فصل پاییز و زمستون خود سایت هم خواننده های کمتری داره و خیلی ها درس دارن و محصل و دانشجو هستن و ..دلفین جان پاینده و پایدارباشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

زبل خان عزیزم .. فوق العاده ممنونم از شعر فوق العاده ای که از یک شاعر نویسنده روانشناس و دانشمند بزرگ دنیا دیده ایرانی ومحبوب شماره 1 من سعدی بزرگ انتخاب کردی . واقعا زیبا و به جا و متناسب با این متن بود . با درود به تو دوست با ذوق و دوست داشتنی ..شاد و شاد و شاد باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

دلفین عزیزم من در پاسخ قبلی خودم یک اشتباه کردم و این که در خواست تو در نوبت درخواستها بوده که بعد از شش تا داستان دیگه هست و من در جایی یاد داشت کرده بودم درخواست دلفین جان در ذیل داستان زن نامرئی 69 .. ومن به ترتیب دارم میرم جلو و از دستم در نرفته ..موفق باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

در عبارت جان دادن درسطر ماقبل آخر ایهام وجود داره ..جان دادن را هم می توان به معنای مرگ به کار برد و هم جان بخشیدن و به دیگری زندگی یا امید زندگی دادن ..در هر دو حالت در متن معنای صحیحی دارد . برقرار باشید ...ایرانی

دلفین گفت...

اره دادشم منظورم این بود زن چادریه زن سکسی رو میاره خونه خودش جلوی پسرش زنه رو لخت میکنه بعد شروع میکنه به یاد دادن که مثلا این سینه زنه این الت زنه از اینجور چیزا که خودت میدونی دادشم راستی دادشم زن چادریه با پسرش اصلا سکس نمیکنه راستی دادشم زن چادریه به زن سکسی بگه پسرم هرجا که خواست تو باید باهاش سکس کنی حتی موقعی که داری با من حرف میزنی یا تو اشپز خونه داری به من کمک میکنی هر جا که پسرم خواست تواین مدت هم باید لخت باشی دادشم خودت درستش کن داداشم اگه امکان داره دنباله دار بنویس یه پارتی بازی برای منه حقیر انجام بده دوست دارم

ایرانی گفت...

دلفین جان عزیز و مهربانم خیلی خیلی ممنونم از راهنمایی ات .. این داستان رو میشه در یک قسمت طولانی یا حداکثر در دو قسمت هم نوشت و همان بهتر که در سه هفته دیگه که سر وقت تک قسمتیشه در همون ردیف بنویسم وگرنه دنباله دار رو نمیشه اضافه کرد و فرصتش نمیشه ویکی باید تموم شه من جایگزین کنم تازه از هفت هشت ماه پیش پنج شش تا دنباله دار در فهرست دارم که اینا تموم نمیشه که من جایگزین کنم . تو که جای خود داری و استاد و راهنمای عزیز وهمراه همیشگی من هستی ومن سعی می کنم تا اونجایی که در توان دارم شبیه همونی بنویسم که تو می خوای و سوژه اش هم طوری نیست که بخواد به صورت دنباله دار در بیاد.چون ظرفیت و گیرایی این سوژه در همینه که به اصل مطالب و ماجراهاش زود تر پرداخته بشه واین جوری جذابیت بیشتری داره . اطاعت میشه دلفین جان .. سپاسگزارم از همراهی تو دوست خوب و با اخلاق و منطقی و دوست داشتنی من ...ایرانی

 

ابزار وبمستر