ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ماجراهای مامان زبل 40

مهرشاد و قلی دو تایی شون دیگه کس و کون واسه ماه  منیر نذاشته بودند .. پری : بچه ها شما رفیق منو که کشتین . رزمندگان بسیجی جان بر کف این جور که شما دارین به کس و کون ماه منیر موشک می فرستید به اسرائیل حمله نمی کنن . این دیگه چه جورشه .. ماه منیر : بذار بکنن . بذار هر جور عشقشونه حال کنن . من می خوام می خوام .. ببینین کونم کسسسسسم چه داغه .. زیر کیر یک بسیجی رفتن یعنی با حوریان محشور شدن .. ما حوریان روی زمین هستیم و پاداش این برادران ثوابکار .. من یکی که فکر می کردم این مهرشاد کس خله یه جورایی داره باورش میشه . کون ماه منیر یه شکل و شمایلی پیدا کرده بود که منو هم به هوس آورده بود . شایدم علت این هوس این بود که دو تا کیر سر حال و قبراقو می دیدم که با هم میرن  داخل دو تا سوراخ و با هم بر می گردن . خیلی هیجان زده ام می کرد . دانیال و داود هم که دو تایی شون یه لحظه دست از فرو کردن کیرشون  به داخل سوراخ حاجت نمی کشیدن . صحنه های زیبایی بود . -اوووووفففففف قلی .. مهر شاد ولم نکنین . بچرخونین بگردونین . زود باشین .. باید کیر ها رو عوض کنیم .. زری : آهای کیر ها باید عوض شن یا کس ها .. ماه منیر : شب دراز است و قلند بیدار . یعنی وقت زیاده .. برادر بسیجی هیچوقت خسته نمیشه . قلی : صدر رحمت به جبهه های جنگ حق علیه باطل .. ماه منیر : راست میگی پسر اینجا سخت تره . چون جنگ در جبهه های حق علیه حقه .. یک کیر بر حق میره توی کس بر حق .. مهرشاد : بچه ها حالا ما داریم کنار هم سکس می کنیم آخرشم نفهمیدم این کار ما درسته یا غلطه . -... داود : تا ما بخواهیم تو رو آدم کنیم خودمون از آدم بودن خارج میشیم .. حالا حلال یا حرام حالتو بکن . اون دو تایی که داشتن منو می کردند طوری حال می دادند که دلم نمی خواست از اونجا تکون بخورم . همین جا جام خوش بود ولی  باید به فکر بقیه هم می بودم . واقعا ما چهار نفر دستمون جور بود .  حتی وقتی هم که مردی کنارمون نبود بازم می تونستیم با هم حال کنیم .. -داود .. دانیال یه کمی تند تر  .. طوری تلاش کنین که انگاری  دارین  امریکا رو می گیرین .. -اشی جون ما امریکا رو با ایمانمون فتح کردیم . درسته که پول ما بی ارزش شده ولی الان در سراسر جهان   برای یک مثقال ایمان بسیجی یک کیلو گرم اورانیوم غنی شده میدن .. در همین حال که دانیال داشت کونمو می گایید و این حرفو زده بود یه باد صدا داری از کونم خارج شد که درجا بهش گفتم برادر بسیجی این باد رو به ریشت ببند تا دفعه بعد 2 کیلو اورانیوم غنی شده تحویل بگیری .. در اینجا هر هشت نفرمون شروع کردیم به خندیدن .. مهرشاد : بچه ها شما شاشیدین به ایمان بسیجی دیگه رفتین .. ماه منیر :مهرشاد جون شاش رو دیگه نجس نکن .. آخ که این ماه منیر عجب حرفی زده بود . از پسرا خواستم که منو به ماه منیر نزدیک تر کنن . بدون این که کیر هاشونو بکشن بیرون به دوستم نزدیک شده و گفتم قربون اون لبات برم که ایمان یک بسیجی رو نجس تر از شاش می دونی . حرفای قشنگ رو من هم می تونم بزنم کارای به ظاهر قشنگ هم من می تونم بکنم ولی وقتی که زشتیها زنده اند آینه زیباییها رو باید شکست .. -اشرف چه قشنگ حرف می زنی هوسمو زیاد می کنه . فقط یادت باشه که ما فعلا مدیون کیر این برادران سلحشور بسیجی هستیم .. مهرشاد جون اگه یه کاری کنیم که در بهشت هم با هم باشیم خیلی جالب میشه .. زری : می تونیم با هم باشیم ولی دسته جمعی در جهنم .. حالا زود باشین ما دیگه از لز کردن خسته شدیم . زری اومد سراغ ما و پری هم رفت سر وقت اون گروه .. زری کوسشو گذاشته بود رو دهنم و ازم خواست که لیسش بزنم .. -عزیزم تو باید لیسم بزنی که من زود تر بتونم به آخر عشق و حال و هوس برسم . ولی باشه بیا .. کوس زری هم که تا حالا توسط پری داشت لیسیده می شد اومد و رو دهن من قرار گرفت . کمرم خسته شده بود . ولی چون به کیر خوری و لذت بردن از اون عادت کرده بودم تمام این خستگیها رو به جون می خریدم -داود جون کیرتو با فشار بمالون به دور و بر کسسسسسم تا به اونچه که می خواد و می خوام برسسسسم .. با ناز و لوندی دخترای جوون و تازه توی خط افتاده ها عشوه می کردم ..-اوووووخخخخخخ داود جونم .. دانیال خوشگلم فدای اون سیمای نورانی و روحانی تون بشم . زود تر ردیفم کنین که باید به اون دو تا کیر هم برسم .  از اون طرف هم دانیال می گفت قربون برم اون کون تپلو .. اشی جون چی درست کردی . یادت باشه که این تازه پا گشایی بوده -پا گشایی یا کیر و کس گشایی ؟/؟ قلی هم از اون طرف فریاد زد چقدر همه چی دسته جمعیش می چسبه و حال میده . برای همینه که میگن آدم برای دست یافتن به هر چیزی باید وحدت داشته باشه . وحدت کلمه .. ماه منیر : معلومه با همین وحدت کلمه ها ی کس شری بود که خوار ملت به گاییدن رفت . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

7 نظرات:

دلفین گفت...

داداشم مرسی همه داستانها عالی بودن راستی داداشم اون داستانی که گفته بودم درباره زن سکسی که همسایش یه زنه چادری افراطی بود که زن سکسی رو زیر نظر داشت که جلوی پسرش لخت میگشت که زن چادریه یه روز که پسره زن سکسی داشت میرفت خونه پشت سره پسره میره تو خونشون که میبینه زنه لخت داره شنا میکنه که به زنه میگه تو خجالت نمیکشی جلوی پسرت اینجوری میگردی که یه سری اتفاقاتی میفته بینشون که زن سکسی بهش میگه اگه میشه من دوست دارم بایه پسر بسیجی سکس کنم که زن چادری زنگ میزنه به دوستش موضوع رو میگه بعد به زن سکسی میگه فردا دوستم میاد هیکلتو ببینه فردا همینجوری لخت بیاجلوش که زنه میاد زن سکسی رو میبینه بعد پسرش میاره که بازنه سکس کنه دیگه داداشم بقیه ماجرا که خودت میدونی چجوری درستش کنی

ایرانی گفت...

دلفین جان با آرزوی بهترین ها برای تو عزیز گلم ..راستش آخر سال بود و مطالب متفرقه و کار و مشغله زیاد... نشد این داستانو بنویسم . سر فرصت حتما می نویسم ولی داستان زن سکسی و لخت گشتن و چادری با این سوژه ها یه حالت یکنواخت یا عجیبی داره پیدا می کنه البته داستانهای سکسی همه تخیلی هستند ولی باید کاری کنیم که ماوراءتخیل نشن . مثلا اونجا که زن سکسی به چادری زنگ میزنه میگه من می خوام با یه بسیجی سکس کنم ویا چادری به دوستش زنگ می زنه که برو هیکل همسایه رو ببین .....ولی با کمال افتخار سعی می کنم این داستانو در هفته های بعد به همین سبک بنویسم وامیدوارم پیشنهاد های جالب بعدی تو در زمینه های دیگه ای باشه فقط دو تا سوال داشتم یک این که اون پسره که میاد یعنی بسیجیه پسر زن چادریه هست یا پسر کار شناسه یاهمون زن سوم ؟ 2-پسر خود زن سکسی که کاری نمی کنه یعنی با مامانش سکس نمی کنه ؟.. مثلا سکس دو به یک ...دلفین جان سپاسگزارم از نظرات ارزشمند و مفید و همراهی ات . شاد باشی ....ایرانی

دلفین گفت...

داداشم منظورم این بود که زن سومی میاد زن سکسی رو میبینه دومی هم اینکه زن سکسی تو خونه خودش به زن چادریه میگه دوست دارم با یه پسر بسیجی سکس کنه درباره پسر زن سکسیه هم مامانه باهاش سکس نمیکنه ولی پسر خودشو به بهانه های مختلف میچسبونه به مامانش تا ارضا بشه منظورم سکس غیر علنی میکنه وقتی زن سومی پسرشو میاره به پسر زن سکسی میگه توهم لخت شو با مامانت سکس البته داداشم زن سومی وقتی این حرفو میزنه که پسر خودش یکبار بازن سکسی سکس کرده بعد دونفری سکس میکنن داداشم داستان تخیلیی دیگه خودت درستش کن مرسی

ایرانی گفت...

دلفین جان شبت خوش ..یادم میاد یه بار یه همچین داستانی یا یه چیزی نود درصد شبیه به اینو نوشتم . با این حال بازم در هفته های بعد که یه خرده از حال و هوای این روزا اومدیم بیرون می نویسم ولی می دونم خیلی خیلی ردیف شده هم بنویسم بدون ایراد نمیشه . خیلی عجیب غریب میشه ویکی دیگه این که سعی می کنم اگه چند هفته دیگه یا هر وقت خواستم این داستانو منتشر کنم در کنار یک داستان تک قسمتی دیگه دو تایی رو با هم منتشر کنم که یه تنوعی داشته باشه . چون این داستانها دیگه شده مثل فیلمهای سیاه سفید تلویزیونهای سی سال قبل . البته جذابیت های خاص خودشو در بعضی زمینه ها داره ولی بعضی داستانها یک تاریخ مصرف خاصی هم دارند ولی با این حال سعی می کنم ردیفش کنم و چون می خوام اونو با یه داستان دیگه دوتایی منتشر کنم که اشکالاتش کمتر به نظر بیاد ممکنه چند روز دیر تر بشه . در آخر پیام تو , من پسر خودش رو همون پسر زن سوم حساب کردم ودرضمن پسر زن سوم همون بسیجیه میشه دیگه ..داداش دلفین گلم روز های خوب و خوشی پیش رو داشته باشی و بازم تشکر می کنم از این که به یاد من و ما و این مجموعه بودی ..حتما انجام وظیف می کنم . شاد باشی ....ایرانی

ایرانی گفت...

دلفین جان شبت خوش ..یادم میاد یه بار یه همچین داستانی یا یه چیزی نود درصد شبیه به اینو نوشتم . با این حال بازم در هفته های بعد که یه خرده از حال و هوای این روزا اومدیم بیرون می نویسم ولی می دونم خیلی خیلی ردیف شده هم بنویسم بدون ایراد نمیشه . خیلی عجیب غریب میشه ویکی دیگه این که سعی می کنم اگه چند هفته دیگه یا هر وقت خواستم این داستانو منتشر کنم در کنار یک داستان تک قسمتی دیگه دو تایی رو با هم منتشر کنم که یه تنوعی داشته باشه . چون این داستانها دیگه شده مثل فیلمهای سیاه سفید تلویزیونهای سی سال قبل . البته جذابیت های خاص خودشو در بعضی زمینه ها داره ولی بعضی داستانها یک تاریخ مصرف خاصی هم دارند ولی با این حال سعی می کنم ردیفش کنم و چون می خوام اونو با یه داستان دیگه دوتایی منتشر کنم که اشکالاتش کمتر به نظر بیاد ممکنه چند روز دیر تر بشه . در آخر پیام تو , من پسر خودش رو همون پسر زن سوم حساب کردم ودرضمن پسر زن سوم همون بسیجیه میشه دیگه ..داداش دلفین گلم روز های خوب و خوشی پیش رو داشته باشی و بازم تشکر می کنم از این که به یاد من و ما و این مجموعه بودی ..حتما انجام وظیف می کنم . شاد باشی ....ایرانی

دلفین گفت...

اره داداشم پسر سومی پسر همون زنه هست که میاد هیکل زن سکسی رو میبینه همون پسر بسیجیه داداشم اگه میشه داستانو جوری بنویس که این دوتا زن چادریه با دستور دادن با این زن سکسی صحبت کنن انگار که همه کاره این دوتا زن چادریه هستن

ایرانی گفت...

با سلام به دلفین گلم .. سعی می کنم طوری بتویسم که عیب های کمتری داشته باشه ولی چون به خاطر دلایلی که در بالا گفتم مجبورم یک تک قسمتی همراه با اون منتشر کنم ممکنه یه چند وقتی طول بکشه .. ولی دلفین جان یواش یواش من و تو بایداز این سوژه های کلاسیک و مشخص شده که دیگه شیره اش کشیده شده بیاییم بیرون . با پیشنهاد های متنوع تو و نویسندگی متنوع باید داستانهای جالبی ارائه بدیم . زنده باد دلفین دوست و برادر همیشگی من . با درود : ایرانی

 

ابزار وبمستر