ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 148

وقتی بهم گفت که من بار دارم  راستش من در یه دنیای دیگه ای بودم طوری این جمله رو ادا کرده بود که به نظرم رسید که میگه  من با خودم وسیله دارم . یه گوشه ای از محوطه خونه این خبرو بهم رسونده بود .-من اینجا وسیله ای تو دستت نمی بینم . -داداش مثل این که خیلی گیج می زنی ها . من وقتی که بهت میگم بار دارم یعنی بار دارم . یعنی حامله ام . تو بابای بچه منی .. انگار داشتم خواب می دیدم . باورم نمی شد . شوکه شده بودم . با این که وقتی  توی کس کتی آب می ریختم و فکرشم می کردم که ممکنه یه روزی همچین  چیزی پیش بیاد ولی هیچوقت خودمو میون کار انجام شد ه قرار نداده بودم . یه جوری شده بودم .. انگار  در مورد خونواده هنوز خودمو با این وضعیت که تنها مردی هستم که می تونم وفق نداده بودم . هر چند با کتی سکس می کردم ولی در حد همین سکس بود و تونسته بودم خودمو در همین اندازه ها حفظ کنم .. . کتی خیلی خوشحال بود ..  منم باید شریک این خوشحالی اون می شدم . احساس اونو درک می کردم . باید بهش توجه می کردم . من تا حالا پدر دهها و شایدم صدها بچه بودم ولی اون  نمی تونست مادر بچه های زیادی باشه .  راستش بیشتر به خاطر این که اون خوشحاله و احساس آرامش می کنه خوشحال بودم .. یه لبخندی به رو لبهام آورده و گفتم کتی اگه بدونی من چقدر خوشحالم . اصلا باورم نمیشه . واسه همین بود که یکه خوردم . چون به  فکر شنیدن این خبر خوش نبودم . انتظارشو نداشتم . فکر نمی کردم که یه روزی پدر بچه خواهرم بشم . -داداش ما اون دفعه هم در این مورد حرف زده بودیم . از اونجایی که با خیلی از خانوما هستی و مثل من در تنگنا قرار نداری دیگه حواست سر جاش نیست . -کتی منو ببخش . واسه این باید جشن بگیریم . -اگه بدونی خودمو کشتم تا با با مامانو راضی کردم که این خبر خوشو من خودم بهت بدم .  مامان می گفت من بگم . بابا می گفت من بگم . ولی معمولا این خبر خوشو زن به شوهرش اعلام می کنه .. همینشم مونده بود که کتی خودشو به عنوان زن من معرفی کنه . -دوستت دارم خواهرگلم .. -ببینم چی بهم هدیه میدی  ؟/؟ -نمی دونم تو چی می خوای تو همه چی داری . -من یه چیز دیگه می خوام . دوست دارم امشب با تو تنهای تنها باشم و به من و این نی نی کوچولویی که توی شکممه یه خوش آمد بگی .-کتی این بچه اولشه یعنی تازه داره جون می گیره . اگه من و تو بخواهیم بی هوا سکس کنیم بهش آسیب می رسه و اون وقت  واسه ما پشیمونی میذاره -نه نهههههه من اگه با تو باشم روحیه بیشتری می گیرم . جون می گیرم و نی نی کوچولوی منم که از من تغذیه می کنه سر حال تر و شاداب تر میشه . -کتی اگه بدونی که چقدر خوشحالم . حس می کنم که خیلی آرومم . دوستت دارم . ولی افسانه چی -اون که خبر بار داریش بیات شده . -پس تو هم چند وقت دیگه باید بگیم این خبر خوب هم برات بیات میشه ؟/؟ -من خواهرتم و ازت می خوام که به میمنت این خبر خوشی که بهت دادم امشبو مال خودم باشی . من و افسان جون خودمون با هم کنار میاییم . همون کنار دیوار حیاط و در کنار استخر سر پوشیده و گلهای رنگارنگ کتی خوشگل خودمو بغلش کرده و با یه بوسه داغ و آبدار اونو رو چمنها درازش کردم .. -نهههههه کوروش .. کوروش من همین حالا می خوام . نمی دونی چقدر خوشحالم . خیلی خوشحالم . نکن یعنی بکن هوسم زیاد میشه . -کتی من الان رسیدم . نمی تونم در جا شروع کنم .  . الان بابا مامان و افسانه بیان سر برسن و ما رو گوشه حیاط ببینن زشته -واسه چی زشت باشه . هیچم زشت نیست . الان دیگه این مسائل همه حل شده . کلاس داره . در دنیای به این بزرگی فقط داداش منه که می تونه و باید خیلی خوشحال باشم که الان پیش منی . تو هم باید هوای منو داشته باشی . بعد از هیفا کتی اولین زنی بود که می تونست باهام سکس داشته باشه . راستش دلم واسش تنگ شده بود . واسه خود خودش . نه این که باهاش سکس کنم . ولی اون از هر نظر دلش واسم تنگ شده بود و می خواست که باهام باشه .. دامن کوتاه تا بالای زانوش .. دستمو گذاشتم رو شکمش و با کف دستم نازش کردم . اونم دستشو گذاشت رو دست من . -داداش می تونی بری پایین تر و کوچولو بهت میگه اگه دوستم داری هوای مامانمو داشته باش .. من که نمیگم بچه تو میگه .. یواش یواش دستمو از شکمش رسوندم به قسمتای پایین تر . و از زیر دامنش رسوندم به طرف شورتش-آههههههه داداششششش داداشششش .. واسه این که یه موقع زود دستمو نکشم و مسیرمو عوض نکنم شورتشو کشید پایین .. دستمو گذاشتم رو کسش .. -کتی چیکارش کردی .. یه وجب زیر کست خیس شده -اینو باید از داداش جهانگردمون پرسید . به داد دنیا می رسه و آبجی خودشو فراموش کرده . -کتی من رسالت جهانی دارم . تو که خودت می دونی به خاطر این وظیفه خطیره که  ما امروز به نوایی رسیدیم .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

8 نظرات:

ایرانی گفت...

آره داداش گل ! روزجمعه ات خوش ! دان نازنین در داستان مامان تقسیم بر سه نظرشو اعلام کرد ...19dan89 گرامی و دوست داشتنی !از این عالی تر نمیشه که من بیام سری به سایت لوتی بزنم و ببینم بر تعداد دوستان خوب و همراهان گلم اضافه شده. نمی دونم به چه زبونی از اطف و محبت شما نازنینان تشکر کنم . داستانهای تک قسمتی سکس با مادر هم زیاد نوشتم ولی از داستانهای دنباله دار سکس با مادر که پرملات و به نظر خودم پرهیجان باشه میشه به داستان پر واز هوس اشاره کرد که اختصاصا سکس مادر و پسر را شامل میشه که با هم به خارج ازکشور میرن و..اما در داستانهای کرسی داغ هوس , فریب فریبا و دست بالای دست هم سکس با مادر با حاشیه پردازیهای خاصی وجود داره که به صورت تاپیک های جداگانه در همین سایت لوتی منتشرگردیده وهمچنین خیلی از داستانهای دیگه که فعلا حضور ذهن ندارم که اسمشونو بگم . برای تو دوست گلم آرزوی موفقیت و شادکامی نموده منتظر راهنمایی ها وپیامهای بعدیت هستم ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیزم میگرن تومور گرامی در چند داستان پیام داده ...میگرن تومور گل و ارجمند پیامهای گرمت در داستانهای تک قسمتی , بیست سال بعد , هوس اینترنتی و مامان تقسیم بر سه راخوانده مثل همیشه از تو به خاطر زحمتی که برای خواندن داستانها و ارسال پیام کشیده سپاسگزارم . این پیامها به من انگیزه می دهد تا با دلگرمی بیشتری در خدمت خوانندگان خوب هم وطن و هم زبانم باشم . شاد و تندرست باشی ....ایرانی

جمعه ۱ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۱۶:۳۴:۰۰ (GM

جمعه ۱ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۱۶:۴۱:

شنبه ۲ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۰:۰۴:۰۰ (GMT+۰۳:۳۰)

ایرانی گفت...

آره داداش نازنینم حسمای گل هم در دو داستان برایم پیام فرستاده ..حسمای دوست داشتنی و محبوبم پیامهای زیبا و دلنشینت را در دو داستان مامان و بابا تقسیم بر سه خوانده ام .. پیامهایی که از دوستی و محبت و صمیمیت و یکرنگی ها می گوید . پیامهایی که امیدوارم درسی باشد برای آنانی که برای دوستی ها و هم دردی ها ارزش قائلند و در آینه زندگی تنها خود را نمی بینند . آن چه که از دل بر آمده بر دل می نشیند و جز آن که بگویم کلام دلنشینت بر دلهای همه خواهد نشست چه می توان گفت . حسما جان روز و روز گارت خوش ! خوش و سعادتمندانه باد ! ....ایرانی

جمعه ۱ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۱۶:۴۱:۰۰ (GMT+۰۳:

جمعه ۱ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۱۶:۴۲:

شنبه ۲ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۰:۰۶:۰۰ (GMT+۰۳:

ایرانی گفت...


آره داداش گلم خسته نباشی میگرن تومور گل در داستانهای یک عروس و هزار داماد و نقاب انتقام پیام گذاشته ...میگرن تومور عزیزممنونم به خاطر پیامهای گرمت در داستانهای یک عروس و هزار داماد و نقاب انتقام . شاد باشی و روزگارت خوش ....ایرانی

شنبه ۲ مارس ۲۰۱۳، ساعت ۲۰:۵۶:

ایرانی گفت...

آره داداش خوبم پیامهایا نظرات منتشر نشده رو انتقالش دادم به آخرین داستان منتشر شده ام که همین فقط یک مرد 148 بوده ..به خاطر این که نظم پیدا کنه . سپاسگزارم از زحمات و همکاری تو عزیز ..پاینده باشی ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش گلم دستت درد نکنه و خسته نباشی میگرن تومور ارجمند در داستانهای به دادم برس شیطان و مادر فداکار نظرشو اعلام کرده ...میگرن تومور جان امیدوارم که همیشه سالم و سرحال و لب خندان باشی .دستت درد نکنه به خاطر همراهی وپیامهای زیبایت ....ایرانی

m گفت...

با درود

دوستان وبلاگ کجا رفتند چرا احوالی نمیپرسند ؟؟؟؟

ایرانی عزیزم خسته نباشی امیدوارم روز و روزگارت خوش باشد و روزهایی خوشتر در پیش رو داشته باشی .

با عشق و ارادت : آره داداش

ایرانی گفت...

با سلام به آره داداش خوب و مهربان و فعال خودم ..این دوستان و رفقا ظاهرا رفتن پیشواز عید .. با جیب هایی پر پول رفتن خرید .. ولی مدتیه که پیداشون نیست . تنبل شدن . چند روز دیگه میان و میگن که اون داستانی که می خواستیم چی شد ننوشتی ..بعد میرن و خدا حافظ .. دیگه فکرشو نمی کنن که یک نظر دادن ساده که این قدر زور و تنبلی داره وای به حال نوشتن داستان با هزار مشکلات اونم به تنهایی و در این حال و هوای عید ولی خب من زیاد چیزی نمیگم . فعلا که دوستان خوب من در سایت لوتی به اندازه کافی شر منده ام می کنند و اونا هم از همین هم وطنان و هم زبانان خوب من هستند . بنا به دلایل امنیتی و این که آدرس اینترنتی من این ور و اون ور نشه ونره هنوز این افتخار رو نصیب خودم نکردم که عضو انجمن لوتی بشم که حداقل گفتگوی مستقیم و بیشتری با دوستان خوب و کاربران زحمت کش و مسئولین محترم سایت لوتی داشته باشم . البته آره داداش نازنین حساب تو یکی از بقیه جداست چون علاوه بر دوستی و صداقت و همراهی خالصانه ات خیلی بهتر و شایسته تر از سایرین نسبت به نشر آثار من بارعایت بیشتر اصول توجه نشان داده ای که شاید بعضی ها این استقلال را در خود نمی دیدندونمی بینند که چنین کنند . برای تو و همه کاربران خوب و شایسته در هر مجموعه ای که باشند آرزوی موفقیت می کنم . ....ایرانی

 

ابزار وبمستر