ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بابا بخش بر چهار 15

-ببینید دخترامن شما رو این جوری تر بیت نکردم که بدون دلیل و مدرک بخواهین کسی رو متهم کنین . -پدر اگه ما این جوری توی خونه بگردیم شما  ناراحت نمیشین . -حالا این قدر شلوغش نکنین . دخترای بابا . تعریف کنین ببینم بیکاری رو چیکار می کنین . خب این طرف و اون طرف میریم کلاس های متفرقه . قرار شده من و المیرا با هم یه آرایشگاه باز کنیم . البته امکاناتشو می بریم توی واحد من . -ببینم سر مایه و امکاناتشو چیکار می کنین . من خودم می دونم دخترای خیلی ماهری هستید ولی تجربه شما کمه . این کار مجوز می خواد . قیچی دستتیون بگیرید و چند تا اصلاح معمولی انجام بدین که این نمیشه آرایشگری-بابا این میشه پیرایشگری .-فعلا همین جور بگردین خیلی بهتره . سرتونو با چند تا کلاس گرم کنین .  اگرم دوست دارین برای کنکور بعدی آماده شین . مثل الناز برین دانشگاه . -چیه بابا حالا ته تغاری رفته دانشگاه اونو بیشتر از ما دوست داری ؟/؟ همون جوری دراز کشیده بودم و با شورت و یه زیر پیراهنی که ضرب الاجلی تنم کرده بودم یه ملافه ای هم تنم بود . -بابا چرا از جات بلند نمیشی ؟/؟ هر جور دوست داری راحت باش . ولی عادت نداشتی این جوری ما دورت باشیم و تو دراز بکشی و ما رو نگاه کنی ؟/؟ -کمرم امروز خیلی درد می کنه . بیایین جلوتر می خوام بغلتون بزنم . فدای هر دو تاتون میشم . آخ دخترای گلم چقدر هر دو تون خوشگل و خوشبو شدین . خوشگل که  بودین . المیرا : بابا جونم یعنی می فر مایی که ما قبلا بد بو بودیم ؟/؟ -نه عزیزم این عطری که به خودتون زدین اگه من یه مرد غریبه بودم حتما وسوسه می شدم . -بابایی شیطون تو از کجا می دونی که وسوسه می شدی . وایییییییی ما دخترتیم نکنه یه وقتی فکرای بد بکنی . دختر دوم من یه ماچ آبداری از گونه هام بر داشت که  تمام حس و حالهایی رو که الهام به من داده بود در من زنده شد.. الهه : پس من چی ؟/؟ -دخترم خواهرت منو بوسید . تو هم بیا منو ببوس . دخترام یکی از یکی خوشگل تر و تپل تر . خدا بگم این الهامو چیکارش کنه . الان این دو تای چپ و راستو هم تصور می کردم که دارم می کنمشون . از وقتی که افسانه رفته بود و منم دیگه دست از پا خطا نکرده بودم دیگه همه چی امن و امان بود و  سرمو به چیزای دیگه گرم می کردم حالا داشتم به این فکر می کردم که چطور می تونم این دو تا دخترمو هم ردیف کنم . نه..  به همین زودی ؟/؟ باید صبرکنم لقمه قبلی خوب از گلوم پایین بره . تازه کی گفته ممکنه  این دو تا اهلش باشن . ولی خیلی ترگل و ورگل و شاد نشون میدن .  بر شیطون لعنت . چرا من باید این تصور رو در مورد اونا داشته باشم . الهام حیف که دخترمی وگرنه می گفتم خدا لعنتت کنه که منو به این روز  رسوندی . -دخترا خواهرت که اومد شما اصلا به روش نیارین من خودم باهاش صحبت می کنم . ولی من از همین الان می دونم جوابش چیه . اون می تونه بگه که من در خونه خودم راحت بودم که هر جوری بگردم و هر جوری بپوشم . الهه : باشه بابا هر جوری راحت تری . -حالا دخترا اگه میشه چند لحظه برین بیرون تا من خودمو مرتب کنم .. دخترا یه نگاهی از تعجب به هم انداخته رفتن بیرون .. وای غجب وضعی داشتم . لکه های خیس و چسبناک  پس منی روی شورت آبی من نشسته بود و اگه دخترا می دیدند گند کار در میومد . حتما فکر می کردند جلق زدم . لحظاتی بعد سه تا دخترام وارد شدند . جای الناز نازم خالی بود . الهام چقدر خوشگل کرده بود . مثل تازه عروسا شده بود . فوق العاده یه تیکه ماه .. دو تا خواهراش به محض دیدن اون متلک اندازی رو شروع کردند . ..الهه : ببینم اونی که تو رو قال گذاشته می خواد بیاد خواستگاریت ؟/؟ . المیرا : اصلا معلومه تو داری چیکار می کنی ؟/؟ -دخترا مگه بهتون نگفتم سر به سر خواهرتون نذارین . الهام : هیچی نمیگم هر چی از دهنتون در میاد میگین . من و الناز که شبا رو  اینجاییم ولی شما دو تا با هم معلوم نیست چیکار می کنین . اگه یکی رو بیارین ببرین کی می خواد خبر دار شه . الهه : زبون دراز شدی خواهر . حالتو می گیرم . -کسی که این جوری زبونش دراز باشه از این بهتر هم نمیشه کارش . -دخترا دارین کاری می کنین که همه تونو بفرستم برین واحد های خودتون . -بابا الهام خودت رو هم می خوای بیرون کنی ؟/؟ من که تازه می خواستم شبا پیش ... -الهام الهاااااااام ساکت .. نزدیک بود از زبونش بپره که می خواد شبا رو پیش من بخوابه . اصلا از این جور سوتی دادناش خوشم نمیومد . یه اخمی بهش کردم که دوزاریش افتاد . المیرا : بابا جونی شبا چه خبره که ما ازش با خبر نیستیم ؟/؟ اگه بین الناز و الهام چیزی تقسیم می کنی ما دو تا خواهرا هم باشیم . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر