ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

پسران طلایی 18

اووووووووخخخخخخخخخ جوووووووون جوووووووووون تمومش کردی من همینو می خواستم از اولش هم همینو می خواستم . صداشو آورد پایین تر . انگاری دلش نمی خواست اگه مهشید بیدار شده صداشو بشنوه .  روی دستگیره در یه شلواری رو قرار داد که جلو دید از راه روزنه کلید گرفته شه . سینا اصلا نمی فهمید که این کارا برای چیه . چون از نظر اون مهشید می تونست متوجه شه که اونا با هم سکس کردن و در واقع ملیسا اعلام شکست کرده بود . اون که نمی تونست زیر کیر سینا خوابیدنو تکذیب یا کتمان کنه . با این حال کاری به این کارا نداشت . اون به آرزوش رسیده بود . با این که مهشید رو گاییده بود و به اندازه کافی از اون کام دل گرفته بود ولی حس می کرد ملیسا چیز دیگه ایه . هر چند شاید یه خورده از مهشید زیبا تر بود و تا حدودی خوش بدن تر ولی از اونجایی که اونو بیش از حد گذاشته بود توی خماری ملیسا رو  واسه خودش یه سدی می دید که شکستنش برای اون خیلی دشواره . حالا به اون چه که می خواست رسیده بود . -آههههههههه  سینا سینا عزیزم می دونم خیلی اذیتت کردم . من حالا دیگه به هیچی جز تو فکر نمی کنم .  این لحظات حس می کنم که مجردم .  این منم که باید خودمو قانع کنم که در هر لحظه از زندگیم فکر کردن به چه چیزی برام لازمه و مهم تره . حالا من ففط دارم به این فکر می کنم به همون چیزی که با لذت و حرارت داره میره توی کسم و بر می گرده . محکم محکم تر سریع تر . دستتو بذار جلو دهنم نمی خوام جیغ بکشم نمی خوام فریاد بزنم .  وووووویییییی نههههههه نههههههههه -آره عزیزم آره عشق من . ملیسا به دمر روی تخت افتاده بود . سینا به استیل کونش نگاه می کرد . کونی خوش نقش و بر جسته . دوطرفش ا نگار  حتی یک میل هم نمی زد .به نظر پسر  با این همه شیطنتی که اون و مهشید قبل از از دواج داشتند حفظ این بدن اونم به این صورت جای تعجب داشت . سینا اصلا دوست نداشت به این زودیها ملیسا رو به سمت خودش بر گردونه .  چون تماشای کون  خوش نقش و شکیل او و گاییدن کسش در همین مسیر براش یه آرزو شده بود . دستاشو رو قاچای کون زن حشری که حالا خودشو یه دختر مجرد می دونست گذاشته بود تمام هیکل کیرشو می آورد بیرون و یکسره اونو فرو می کرد توی کس ملیسا . زن یه بالش نرم گذاشته بود دهنش و با دندوناش سخت گازش می گرفت . دلش نمی خواست صدای فریادشو مهشید بشنوه . من باید اونو شکست بدم . حالشو می گیرم .. ولی بذار حالا زیر کیر سینا حال کنم . .. یه لحظه  به فکر شوهرش افتاد . یه نهیبی به خودش زد و  گفت مگه تو قرار نبود به جمشید فکر نکنی ؟/؟ وقتی سینا از این جا رفت دوباره میشی یک زن متاهل .. شوهر دار .اون وقت جز به جمشید به مرد دیگه ای فکر نمی کنی . کسی هم نمی تونه بهت ایرادی بگیره . با این که دیگه ته دلش حق رو به مهشید می داد ولی دوست نداشت اون احساس پیروزی بکنه . مخصوصا این که ملیسا به خاطر این که مهشید سینا رو از چنگش در آوره و باهاش سکس کرده بود از دستش به شدت عصبی بود .سینا از مالش پشت بدن و پاها و کون ملیسا هنوز خسته نشده بود . ملیسا هم هنوز دوست داشت که در همین حالت سینا به کردنش ادامه بده . وقتی تمامی کیر سینا رو در کسش حس می کرد و این احساس  وقتی که کیر در حال حرکت بود اونو بی اندازه حشری می کرد دلش می خواست در اتاقو باز کنه خودشو به مهشید برسونه فریاد بزنه سینا مال منه من و اون .. بیشتر داریم حال می کنیم . اون از وجود من بیشتر لذت برده تا از وجود تو . ولی از بس  شاخ و شونه کشیدنها و کری خوندنها ی سر بر تری عقیده رو بزرگش کرده بود تردید داشت که چه رفتاری رو در پیش بگیره . واقعا نمی دونست گیج شده بود . سینا کیرشو کشید بیرون . سرشو گذاشت لای کون ملیسا . از خود بی خود شده بود . با صورت و چونه و لب و زبون و دندون افتاد به جون کس و کون ملیسا .. -نههههههه .نهههههه سینا .. حریص .. پسر بد .. چیکار داری می کنی ؟/؟ چرا این جوری داری آتیشم می زنی . من سوختم سوختم سوختم . .. اووووووفففففف نههههههه سیناااااا سینااااا خواهش می کنم . سینا دستاشو گذاشت جلو دهن زن . حالا اون به جای بالش دست سینا رو گاز می گرفت . سینا از گاز گرفتن ملیسا لذت می برد .  یه پای ملیسا رو داد هوا تا راحت تر بتونه کسشو میک بزنه . زن داشت دیوونه می شد . جفت پاهاشو از دو طرف به سر پسر فشار می داد . مونده بود که چیکار کنه تا لذت و هوس خودشو کنترل کنه . سینا انگشتای دستشو فرو کرده بود توی کون ملیسا . -آهههههههه داری منو می کشی منو می کشی . ملیسا خودشو طاقباز کرده بود . دوست داشت پسر اونو از روبرو بکنه . دوست داشت صورت زیبای اونو بدن مردونه و کیرشو ببینه . عطش و تشنگی اونو ببینه .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر