ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ازکتاب تا کباب

پونزده سال بیشتر نداشت . هیکلش تقریبا درشت وقدش بلند بود . اسمش بود آرش . سال دوم دبیرستانو تازه تموم کرده بود . به بهونه بازدید از نمایشگاه کتاب اومده بود به این فضا تا بتونه زنا و دخترا رو دید بزنه . فکر نمی کرد نمایشگاه این قدرشلوغ باشه . شاید علتش این بود که اینجا منحصر به کتابهای خاصی نبود و خیلی هم گسترده با کتابهای متنوعی بود . آرش هم مثل هر نوجوون دیگه ای در این سن تسلیم نیاز های جنسی خود بود . پسرایی که خیلی هاشون می دونستن چه جوری دوست دختر بگیرن چه جوری خودشونو ارضا کنن ولی آرش با این که خیلی خوش قیافه بود و چهره ای مظلومانه داشت نمی دونست که چه جوری با یه دخترکنار بیاد . اون تا همین حد که بتونه چند کلمه تلفنی با یه دختر حرف بزنه و چت کنه در خودش می دید که پیش بره ولی رسیدن به اون جاهایی که دوستاش رفته بودند و با تعریف کردن پیش اون دلشو می بردند کار اون نبود . فکر نمی کرد که در این نمایشگاه زنا و دخترا تا این حد میکاپ کرده و با لباسایی فانتزی بیان . البته این پوشش در حد معتدلی بود ولی گاه بر جستگی بدن اونا رو تا اندازه زیادی نشون می داد . آرش بیشتر به بر جستگی های باسنهایی زل می زد که از پشت مانتو هم مشخص بود . تنها چیزی که به اون توجه نداشت کتاب بود . حس کرد کیر داخل شلوارش شق شده . داغ کرده بود . یه قسمت از نمایشگاه رو شلوغ دیده بود . نمی دونست اونجا مربوط به چه کتابها ییه . زنا و مردا خیلی رعایت همو می کردن . یکی از دوستاش از این می گفت که زنای میانسال خیلی حشری هستند و خیلی راحت تر راه میدن . اونا از اونجایی که سنشون داره میره  بالا معمولا توسط شوهراشون اون جور که باید و شاید ارضا نمیشن عاشق پسر بچه ها و مجرد ها هستند . ولی با همه این اوصاف  کاری از دستش بر نمیومد . اون روشو نداشت . جنبه شو نداشت که بتونه خودشو با این شرایط وفق بده . دوستش از این می گفت که یک دوست زن داره که هر وقت شوهر  و بچه هاش خونه نیستند میره اونجا و از همون اول بر نامه سکس رو با اون زنه تر تیب میده . وقتی که این حرفا رو می شنید کیرش داخل شلوار شق می شد و خجالت می کشید . اتفاقا اون از دوستش خیلی خوش قیافه تر بود ولی سیاست و قدرت تکلم و زبل بازی های اونو نداشت . حالا نمی دونست باید چیکار کنه . دلش می خواست اونم با یکی دوست می شد . یکی که بهش حال می داد . خیلی از دوستاش هم از دو ست دخترای هم سن و سالشون می گفتند از این که وقتی دستشونو میذارن رو سینه های دختره اونا فوری دراز میشن .. خودشو رسوند به نزدیکی یکی از همین زنایی که بین چهل تا پنجاه سال سن داشت ولی هیکلش درشت بود و قدش هم تا حدودی بلند . مانتوی کرم  اونم تا زانوش هم  نمی رسید . از اونجایی که تنگ به نظر می رسید بر جستگی کونشو تا حدودی نشون می داد . خودشو به نزدیکی اون رسوند . در اون فضا مردان و زنان زیادی کنار هم بودند .  تصور می کرد که اون و اون زن حالا در رختخواب کنار همند و دارن سکس می کنند . اون زن داره لذت می بره . دستش رفته بود رو کیرش . ولی فوری خودشو جمع کرد .  تعجب می کرد از این که اینجا از صف نونوایی و بعضی فیلمها شلوغ تر شده ...آزاده زنی چهل و پنج ساله دبیر زبان انگلیسی  بود .. عاشق مطالعه در هر زمینه ای بود . البته بیشتراز اطلاعات عمومی خوشش میومد . آرش خودشو به آزاده چسبوند . مانتوی کرم و شلوار پارچه ای مشکلی و فانتزی و چسبون . آزاده   آرشو وسوسه کرده بود . بر چهره آزاده غم خاصی نشسته بود که تا حدودی چینهای خفیف روی چونه و گونه شو مشخص می کرد . اما با وجود این خیلی زیبا به نظر می رسید . زن دستشو به طرف یکی از کتابها دراز کرد ولی آرش خودشو به اون چسبونده بود . احساس خوبی بهش دست داده  چشاشو بسته بود . هر دو ایستاده بودند . سمت راست و چپ اونا هم دو نفر دیگه بودند . فضا برای حرکت وجود نداشت . کیر آرش دیگه به حداکثر رشدش رسیده بود . آزاده بر جستگی کیر رو به خوبی احساس می کرد . اولش حس کرده بود که به خاطر از دحام بیش از حد این تماس به وجود اومده ولی وقتی که بر جستگی کیر رو حسش کرد چندشش شد . دلش می خواست بر گرده بذاره زیر گوش اونی که گستاخی کرده .. آرش لذت می برد .با خودش می گفت  حتما خوشش اومده .. اووووخخخخخ چی می شد الان با هم بودیم توی یک اتاق ..من و اون روی تخت .. یا توی حموم .. خودم تمام تنشو لیف می زدم .. صورتش گر گرفته بود . حتما اونم حالا تشنه کیر منه .... اون حداقل سه برابر من سن داره . باید دیوونه کیر من باشه .داغ داغ شده بود . آزاده نه به چپ می تونست بره نه به راست . پشتش که آرش قرار داشت و روبروش که کتابهای چیده شده در چند ردیف بود . از این که بخواد بر گرده و اون مرد گستاخو ببینه عصبی بود . آرش نزدیک بود که آب کیرشو توی شلوار خالی کنه . قلبش به شدت می تپید . چیزی نمونده بود . ناگهان آزاده خودشو به سمت چپ کشید یه لحظه سرشو به عقب بر گردوند . چهره آرشو دید . جوون بد بخت تازه به دوران رسیده . به یاد پسرش افتاده بود که به دلایلی ازش دور مونده بود . فکر کرد از اون شکایت کنه . هم حرصش گرفت هم خنده اش . الان دیگه کسی به این حرفا توجهی نمی کنه . این مامورا تا خودشون دلشون نخواد کسی رو به بند نمی کشن . این بار به سمت کتابهای تاریخی و تاریخ ملل رفت . این غرفه کمی خلوت تر بود . .. آرش با خودش فکر کرد حتما رفته جایی که خلوت تر باشه بهتر با هم حال کنیم . حواسش به یکی دو تا دختری بود که اونجا مسئول غرفه بودند . با خودش حساب کرد که اون بهترین کارو کرده اومده اینجا . حتما دوست داشت بره به جایی که مردا مسئولش نباشن اونم راحت  بتونه خودشو در اختیار من بذاره . اونم یک زنه انسانه حتما دلش می خواد . .. خودشو به آزاده نزدیک کرد . بازم  دو سه نفری اومدن دور و برش . مثل غرفه قبلی نمی تونست خودشو بهش بمالونه ولی در هر حال این کارو انجام داد . این باردر یک موقعیت استثنایی  بینی خودشو گذاشته بود روی شونه  آزاده داشت اونو بوش می کرد . عطر استفاده شده عطر ملایم و هوس انگیزی به نظر می رسید . یکی از دخترای مسئول غرفه متوجه این حالت آرش شده بود .. آزاده هم که متوجه نگاه اون دختر شده بود حس کرد که متوجه حرکات آرش شده .. با آرنج زد به پهلوی آرش .. خیلی آروم بهش گفت بیا بیرون باهات کار دارم .. آرش باورش نمی شد که این حرف از سوی این زن باشه .. حس کرد که داره در یه عالم رویایی سیر می کنه ..با خودش گفت  ..دوستام می گفتند که زنای در این سن عاشق پسرای جوونن تا احساس جوانی کنن . ولی اگه کیرم راضیش نکنه چی . 16 سانتو میشه .  زن جلو و پسر به دنباش . یه گوشه ای که جمعیت کمی از اون محل رد می شدند ایستاد .-ببینم پسر تو خجالت نمی کشی خودت رو به من می چسبونی ؟/؟ من جای مادرت هستم . واقعا این کارت ناراحت کننده هست . بهترین کار اینه که تو رو تحویل مامورت بدم تا درس عبرتی بشه برای اونایی که این جور هتک حرمت می کنند . آرش آرزوهاشو نقش بر آب می دید . دیگه هر هوسی که داشت عین برق از سرش پرید . -غلط کردم خانوم . نفهمیدم . دیگه از این کارا نمی کنم . باور کنین من این کاره نیستم . مامان بابام کار مندن . منم ... -خب تو که چی باید بیای به ناموس مردم نظر بندازی ؟/؟ من شوهر دارم . یه پسر دارم به اندازه تو . .. یه لحظه حواسش رفت پیش پسرش . اونو دیگه زیاد نمی دید . چند ماه بود که جدا از شوهرش زندگی می کرد . اون مردی عیاش بود . عیاش و زن باز و آزاده هم نمی تونست این وضعیت رو تحمل کنه .برای همین اومد به آپار تما نی که از خودش داشت . شوهر وپسرش با هم بودند .  دخترش که از دواج کرده بود . پسرش گاهی بهش سر می زد و چند روزی رو پیشش می موند . شوهرش از خداش بود که زنش اونو به حال خودش رها کرده . آزاده به خاطر حفظ آبرو از شوهرش جدا نمی شد . .. اشک از چشای آرش سرازیر شده بود . از بابا مامانش حساب می برد . با این که یک پسر عاقل و بالغ بود و واسه خودش مردی شده بود . آزاده  که به شدت عصبی بود این وضعو که دید تا حدودی خشم اولیه اش فرو کش کرده بود .. با خودش فکر می کرد که یعنی پسر اونم در این شرایط قرار داره ؟/؟ -ببینم می تونی بگی واسه چی  این کارو کردی ؟/؟ اون می خواست بدونه و بفهمه که آرش اون  در چه شرایطی قرار داره . هنور نمی دونست که این پسر هم هم نام پسر اونه ..  با این که به شدت عصبی بود ولی ازش پرسید تو فکر نکردی هر کسی واسه خودش آبرویی داره و داری این کارو می کنی که چی بشه .. راستشو بگو .. -معذرت می خوام غلط کردم . اشتباه کردم .. -ولی اگه من بهت می خندیدم و به روت نمی آوردم بازم ادامه می دادی و خیالات دیگه ای هم در سرت داشتی . -نه نههه -راستشو بگو شما پسرا اصلا چی می خواین . هدفتون از این کارا چیه ..  آرش نمی دونست چی بگه .. نمی دونست چه جوری شروع کنه . آیا باید به این زن اعتماد کرد ؟/؟ اون فقط کمی از مادرش جوون  تر بود . می تونست جای مامانش باشه . -ببینم اگه یکی دیگه همین کارو با تو می کرد اگه زبونم لال آرش من با مامانت همین کارو می کرد تو ناراحت نمی شدی ؟/؟ ...یا انتظار داشتی مادرت چیکار کنه ؟/؟ .. -تو رو خدا منم اسمم آرشه به خاطر آرش خودت بهم گیر نده .. -جوابمو ندادی آخه چرا -خب  الان شرایط اینه که نمیشه از دواج کرد ..منم که نمی تونم برم به دنبال دختر مردم . نمی تونم . در خودم نمی بینم .-تو رو خدا بیا ببین چه بلبل زبون شدی . خیلی رو داری .. خب بگو حالا چرا با من ؟/؟ مگه در من چی دیدی . راستشو بگو . هر چی توی دلته بگو . آزاده به چشای پسر نگاه کرد . حس کرد که مثل آرش اون مظلومه و می تونه صادق باشه .. -راستش شما با این لباستون منو تحریکم کردین -خب خیلی ها بودند که لباسای تحریک آمیزی تنشون کرده بودند . از من جوون تر و سر حال تر که به سنت بخوره -اتفاقا من چون فکر کردم اختلاف  سنمون زیاده شما ..شما ... -دیگه نمی خوای چیزی بگی ...آزاده بازم به آرش خود فکر می کرد . این پسر خیلی اونو به یاد پسرش مینداخت . حالا اون و پدرش در کنار هم زندگی می کردند . شاید هم ویروس زن بازی باباش به پسره برسه . نمی دونست با اون چه بر خوردی کنه . آیا اونو به حال خودش بذاره .. دلش می خواست اطلاعات بیشتری از اون کسب کنه که بتونه بر خورد مناسب تری با پسرش داشته باشه . آخه یک زن هر چقدر در مورد پسرش بدونه بازم  نمی تونه مطمئن باشه که کاملا درکش می کنه مگر این که مسائل خاص جوانان رو از زبون پسر دیگه ای بشنوه . شاید بعضی از تابوها نذارن که پسرش بتونه با اون خیلی راحت باشه -سوار شو بریم -کجا -خونه ما -نمیام تو می خوای منو تحویل بدی -به ـآرش خودم قسم که این کارو نمی کنم . فقط چند تا سوال ازت دارم . من می خوام در مورد خودت ازت یه چیزایی بپرسم . اگه بامن نیای و سماجت کنی منم لجاجت می کنم و تحویلت میدم . آرش همراه آزاده به راه افتاد وارد یه آپارتمانی در طبقه سوم یه ساختمون ده واحده پنج طبقه شدند . آرش اولش کمی می ترسید . چند بار خواست فرار کنه ولی ترسید که با سر و صدای آزاده اونو دستگیرش کنند . وقتی دید کسی در خونه نیست تعجب کرد و تعجبش وقتی بیشتر شد که دید هیبشکی در اون خونه  نیست . -تعجب نکن  آرش پیش باباشه .  اونم باید اندازه تو باشه . طرز حرف زدنش نگاش .. من الان باید پیش اون می بودم .. آزاده تازه سر صحبت و حرفاش باز شده بود . وقتی مانتوشو در آورد  و اون شلوار کیپشو کاملا انداخت توی دید ,  با اون بلوز سفید بدون آستینی که شونه های لخت و سفید و بلورینشو هم نشون می داد دیگه آرش خجالت می کشید از این که به این زن که به اون اعتماد کرده این جور باهاش درددل می کرد جواب خوبی هاشو با بدی بده .. آزاده از خودش و همسرش می گفت . از تر بیت آرش خودش . -من نباید اونو تنها می ذاشتم . اون حالا به من نیاز داره . باید راهنماش باشم . اون حتما حالا یه حسی مثل حس تو روداره .. این که نمی تونه به خواسته هاش برسه .آزاده دلش پر بود .-خب آقا آرش این از زندگی ما . ولی من نمی دونم رابطه پدر و مادرت باهات چه طوره .. آرش که حس می کرد لحن آزاده کمی مهربانانه تر شده این اجازه رو به خودش داد که دزدکی یه نگاههایی به زن بندازه . سینه هاش در حال ترکوندن بلوز تنگ و چسبونش بودند ولی کاملا پوشیده بودند . به خودش این اجازه رو داد که کمی بلبل زبونی کنه . -ببخشید چرا پدر و مادر ها همش فکر می کنند که هر چی فکر می کنند درسته ؟/؟ چرا به این فکر نمی کنند که ما هم نیاز هایی داریم ؟/؟ -نیاز ؟/؟ شما الان وقت درس خوندنتونه . -درسته ولی هر چی که بخواهیم فکرمونو با درس خوندن گرم کنیم گاهی وقتا نمیشه . پدر و مادر ها خودشون از یه مرزهایی عبور کردن دیگه اون مشکلاتو ندارن .. آزاده حس می کرد که آرش درست میگه -ولی این مشکلات برای همه آدما هست . فقط تو نیستی که در این مرحله قرار گرفتی . خیلی ها در این مرحله آلوده شدند وخیلی ها هم از این مرحله به سلامت گذشتند . من هم دلم نمی خواد یکی که مثل پسرمه و جای اونه به یه مرحله سختی برسه که نتونه به سلامت ازش رد شه . نگاه آزاده تصادفا متوجه بالای شلوار آرش شد . کیر آرش شق شده بود و انحراف به چپ پیدا کرده بود .. فهمید که باز هم این پسر تمایل شدیدی به اون پیدا کرده .. لعنت بر من که خواستم با مشورت دادن به اون اونو متوجه اشتباه خودم بکنم . اگه راست میگم نباید آرش خودمو تنها بذارم . باید بالا سرش باشم . یه جورایی هم باید مراقب کارای پدرش باشم که اون زیاد به فکر عیاشی نباشه .. یه فکر عجیبی به سرش افتاده بود . اون طرف هم پسر داشت به این فکر می کرد که یک زن تنها و من در یک خونه.. چرا اون این قد راحت داره باهام تا می کنه . چرا منو نمی فرسته برم . آزاده حس کرد که دیگه از تماشاو احساس کیر ورم کرده آرش چندشش نمیشه . دیگه اونو پررو نمی دونه . یه لحظه رفت به اتاق خوابش . جلوی آینه . خودشو ور انداز کرد . به چند تا چین صورتش نگاه کرد . حس کرد که داره از درون می لرزه .  فکر این که خودشو در اختیار این پسر بذاره چون جای پسرشه و دلش به حالش سوخته بدنشو به لرزه در آورده بود . آیا به همین دلیل می خواد این کارو بکنه . یا حس می کنه که خودشم نیاز داره . دلش به حال آرش می سوخت ولی حس کرد که خیلی تنهاست . دستشو گذاشت رو سینه اش و یه دستشم رو کسش قرار داد . اون بیش از چند ماه بود که سکس نداشته و به ناگهان احساس نیاز می کرد . همون چیزی که می تونست اون و آرشو به هم پیوند بده . نه نههههه اون جای پسرمه من نباید به این مسئله فکر کنم . نباید فکر کنم . با این حال  کمی خودشو آرایش کرد . از یه عطر هوس انگیز و ملایم قوی تری استفاده کرد . با این که نمی خواست خودشو در اختیار آرش بذاره ولی دوست داشت بازم آتیشش بزنه . حس کرد که حالا لذت می بره از این که پسر لذت ببره و به خواسته اش نرسه . می خواست که خودشو باور کنه . باور کنه که اگه شوهرش  زنای دیگه رو بر اون تر جیح میده اون می تونه هنوزم از پسرای جوون دل ببره . ولی اون به این بهونه که می خواد در مورد پسرش یه اطلاعاتی کسب کنه اونو به این جا آورده بود . آرش برای لحظاتی بعد  زن دیگه ای رو در مقابلش می دید . زنی که ده سالی رو جوون تر به نظر می رسید . دو تایی شون در سکوتی محض فرو رفته بودند . آرش هنوز نگاههای هوس طلب  زنا رو نمی شناخت . نگاه آزاده از التماسش می گفت . از این می گفت که می خواد خودشو در اختیار اون بذاره ولی آرش به این فکر می کرد که زن دلش برای این می سوزه که پسرش حالا اینجا نیست . چقدر بوی آزاده مستش کرده بود ولی دیگه به خودش اجازه نمی داد که کاری رو که در غرفه کتاب انجام داده اینجا هم انجام بده . آزاده مات مونده بود . با اون صحبتایی که پیش آرش کرده بود و اون وجهه ای که کسب کرده از طرفی اونو برای خودش کم سن می دونست . آزاده رفت آشپز خونه تا یه شربتی درست کنه و بیاره . در بر گشت دو تا از دگمه های بلوزشو باز کرد تا سینه هاشو هم بندازه توی دید . حالا دیگه آرش بی اندازه وسوسه شده بود . .و حالا دیگه این آزاده بود که بی اندازه هوس داشت و می خواست کاری کنه که آرش یه قدم به طرف اون بر داره .. -دلم خیلی برای آرشم تنگ شده .. بیا تا به جای اون تو رو ببوسم . به یاد اون می افتم . وقتی که زن میانسال لباشو رو صورت پسر گذاشت اون از خود بی خود شد . زن خودشو بهش چسیوند . بر جستگی کیر آرش به قسمت زیر شکم و ناف زن چسبیده بود . آزاده حالا از این تماس لذت می برد . .. وقتی زن دستشو گذاشت دور کمر آرش اون که هنوز تجربه معاشقه رو نداشت بازم حس می کرد که آزاده به یاد پسرش افتاده ولی حرکات اونو غیر عادی تشخیص داده بود .. با خودش گفت باداباد منم بغلشو با بغل پاسخ میدم .   وقتی دستای آرش به کمر آزاده رسید زنی که چند ماه از لذت سکس به دور بود حس کرد که الان بهترین موقعیتیه که بتونه پسر رو تورش کنه . -ببینم بازم که داری شیطون میشی . این چیه که ورم کرده و نشون میده که می خواد بپره بیرون . ببینم پسرا همه شون همین جورین ؟/؟ یعنی آرش منم به این صورت تحریک میشه ؟/؟ -آره آزاده خانوم . -پس خیلی سخته تحمل اون . که نتونه کاری بکنه . فداش شم . بمیرم براش . ولی همینه که میگن آدم تا بالغ میشه باید از دواج بکنه . ببینم تو خیلی دلت می خواد ؟/؟ .. آرش قلبش به شدت می تپید . آزاده هم دست کمی از اون نداشت . با خودش فکر می کرد که این چه سوالی بود که کرده . اگه پسره حالا خجالت بکشه . خیطش کنه چی ؟/؟ از اون طرف آرش نمی دونست چی بگه ؟/؟ یعنی من خواب نمی بینم ؟/؟ -با من شوخی دارین ؟/؟ .. آزاده دیگه نفسش نمیومد . -نه شوخی چیه . چون دوستت دارم . پسر محجوب و با ادب و خونواده داری هستی . دارم فکر می کنم که اگه آرش من جای تو بود اونم حتما کمبود داشت .. نزدیک بود بگه اون وقت مامان تو باید به دادش می رسید .. خنده اش گرفته بود .. -بیا از این طرف بریم .. بازم خوب شد که همون اول یه تخت دو نفره برای خودم دست و پا کردم . هر چند هر وقت پسرش میومد کنار اون می خوابید . حالا می خواست در کنار یه آرش نوجوون دیگه بخوابه . اما این نوع خواب با اون خواب کنار پسرش فرق می کرد . اینجا یک بیداری و سکسی بود که معنای خوابو می داد .. خودشو رو تخت دراز کرد . دستا و پاهاشو به دو طرف دراز کرد و طاقباز کرد . -پسر حالا شجاعت خودت رو نشون بده. آرش هنوز کاری نکرد ه حس کرد که آبش می خواد حرکت کنه . این اولین باری بود که می خواست  با یکی سکس کنه . باورش نمی شد . آزاده دوست داشت طرفش قدرتمندانه باهاش حال کنه . بهش لذت بده . -منو ببوس . بدت میاد ؟/؟ لباتو بذار رو لبام .. لختم کن . لباسامو درش بیار . پسر این قدر دست و پا چلفتی نباش . تو چطور داشتی توی نمایشگاه خودت رو به من می چسبوندی . فقط همین قدر بود شجاعتت ؟/؟ به رگ غیرت آرش بر خورد . لباشو گذاشت رو لبای زن . دیگه دونست که اونم دیوونه وار حشری شده . آزاده لبای آرشو گاز می گرفت و به این صورت هوس خودشو نشون می داد . آرش بلوز زن رو از تنش آورد . سوتینشو هم بدون این که بازش کنه از سرش در آورد . -پسره حریص چقدر عجله داری . خودشو هم از نیمتنه لخت کرد . حالا هر دو شون فقط شورت و شلوار پاشون بود . آزاده دستاشو دور سینه اش حلقه کرد و آرش هم لباشو گذاشت رو یکی از سینه هاش . . اون فقط به تنها چیزی که فکر می کرد این بود که کیرشو فرو کنه توی کون یا کس این زن . ولی با مکیدن سینه آزاده کیف می کرد . از این که می تونه به این زن لذت بده خیلی خوشش میومد .پسر کمی به فیلمهایی که دیده بود فکر می کرد . یه چیزایی در این حالات به یادش اومد . یواش یواش از سینه های آزاده اومد پایین تر . لباشو گذاشت رو نافش . و بعد هم اونو زبون می زد . از اونجا رفت به لاپای زن .. دهنشو گذاشت رو شلوار آزاده . هنوز تا کسش دو مرحله راه داشت . بهر آزادی کس باید گذشت از مرز شورت . با این حال اون قسمتو گازش می گرفت .. -اوووووفففففف اووووووففففففف آرش خیلی خوشم میاد . زود باش بکشش پایین زود باش پسر خوب .. آرش اونو یه دور بر گردوند . این کا ر را با زور و قدرت انجام داد .طوری که آزاده از این حرکت و زورش خوشش اومد . پسر واسه این که اونو از کون لخت کنه این کارو انجام داده بود . شلوار کشی زنو از پشت می کشید پایین و می داد بالا . وقتی سفیدی کون و اون چاکشو می دید کیرشو محکم به تشک فشار می داد . حس می کرد که دیگه توان و طاقت نداره .. وقتی پس از چند حرکت شلوار آزاده رو تا آخر پایین کشید و اونو از پاش در آورد . شلوار خودشم پایین کشید .  شورت فانتزی و کوچولو و مشکی آزاده از کناره ها کسشو به خوبی نشون می داد . آرش خودشو به تشک مالید . آب کیرش داخل شورت خالی شد . هیچوقت به این صورت آبشو خالی نکرده بود . کمرش سست شده بود و چاره دیگه ای نداشت . واسه این که آزاده نفهمه  سریع شورتشو  گذاشت لای شلوارش و . حالا اون کاملا لخت بود . سرشو گذاشت روی کون زن . حس کرد که کس زن هم از وسط خیس کرده این خیسی به کناره ها رسیده آروم شورتشو پایین کشید .. دو تا سوراخ .. یکی سوراخ کون که ریز بود و یکی دیگه کس که گشاد به نظر می رسید . پاک کونشو از وسط باز کرد . شکاف کس دراز بود . دور کس یه حالت آب افتادگی خفیف داشت . هر چند مثل یه میوه تازه نبود ولی خوردن داشت . لبه های کسو که به دو طرف باز می کرد چسبندگی خاصی رو می دید . زبونشو گذاشت رو همون . میکش زد . آزاده یه زبون تازه رو روی کسش حس می کرد . -اوووووخخخخخ اوووووخخخخخخ آرش داری چیکار می کنی .. زود باش زود باش .. پسر با این که دقایقی پیش ار ضا شده بود ولی هوسش به اندازه ای بود که کیرش دوباره شق کرده بود . اون اولین باری بود که می خواست یه کسی رو بکنه . حتی کون هم نکرده بود .شورت زنو در آورد  . کیرشو چسبوند به کس آزاده . کون بر جسته و قمبل کرده زن اونو به وجد آورده بود . آزاده کونشو کمی داد به عقب  تا لاپاش راحت تر باز شه و آرش راحت تر اونو بکنه . -جااااااان بکن بکن دیگه .. قلب آرش به شدت می تپید . بازم از این بابت که این کیر می تونه چند دقیقه ای کس زن رو بکنه خوشحال بود . از اونجایی که با حرکت خودش توی شورتش خالی کرده بود .. -آهههههههه .. آزی جون رفتش توی کست .. رفت .. -بذار تا ته بره بره بره .. اگه دو برابر هم بود می رفت .. آزاده درست می گفت با این کس گشادی که داشت و راهی طولانی تا انتهای کس یک کیر سی سانتی رو هم به راحتی قبول می کرد .. -بزن تند تر بزن ..من چند ماهه که تا حالا سکس نکردم -منم چند ساله که سکس نداشتم . یعنی از وقتی که بالغ شدم .. -آخخخخخخ پس من شدم زنت .. عروست .. بکن آرش ..پسر خوب .. عزیز دل و دوست داشتنی من .. آرش لذت می برد از این که کون آزاده با هر ضربه اون مثل ژله می لرزه ..-چقدر خوب منو می کنی .. خیلی واردی . مثل حرفه ای ها . همین جور آبتو داشته باش . هر وقت ار ضام کردی بریزش توی کس من . بعد از دقایقی آزاده ازش خواست که اونو از روبرو بکنه . دوست داشت چهره خوش تیپ آرشو ببینه و این جوری در سیستم فکری و عصبی اون اثر بیشتری داشته باشه . پسر برای لحظاتی از این که به وقت گاییدن بخواد زنو ببینه سختش بود ولی وقتی آزاده دستاشو دور گردن آرش حلقه زد و لباشو گذاشت رو لبای پسر , آرش هم کیرشو روونه کس زن کرد . پسربا سرعت گاییدن آزاده رو ادامه داده .. زن احساس می کرد که آرش  مثل یک مرد قوی داره اونو می کنه . این خیلی بیشتر از اون چیزی بود که انتظارشو داشت . خیلی بهتر از شوهرش اونو می کرد . -آرش خیلی خوشم میاد . ولم نکن . بهم بچسب . همین جور ادامه بده .. اووووووهههههه .. کسسسسسسم کسسسسسسم می خاره می خاره .. یهو به سرعت چند بار کسشو به سقف محل کیر پسر زد و با چند حرکت پی در پی کمر آرشو گرفت و اونو قفل کرد اون به ار گاسم رسیده بود و با این کار سعی کرد لذتش ادامه داشته باشه .. شونه های آرشو گاز می گرفت . نیروی فوق العاده ای پیدا کرده بود . آرش هر جا یی از بدن آزاده رو که با لباش در تماس بود می مکید . حس کرد که کیرش راه فراری نداره . این بار در اوج لذت آب کیرشو ریخت توی کس آزاده  فکر نمی کرد که به این صورت کردن کس و ریختن منی داخلش واسه یک مرد لذت داشته باشه . وقتی کیرشو از توی کس بیرون کشید چه حالی می کرد از این که می دید منی اون از کس آزاده زده بیرون . محو تماشای این صحنه بود که آزاده اونو بر گردوند و دهنشو گذاشت روی کیر .. -ووووووییییی خیلی خوشم میاد آزی جون .. آزاده طوری کیر آرشو می خورد که انگاری داره خوشمزه ترین غذای مورد علاقه  شو می خوره . آرش در همون حال دستاشو دراز کرده به کون آزاده رسوند . با سوراخ کونش بازی کرد . نمی دونست که تنگ یا گشاده بدون این که کیرشو از دهن زن بیاره بیرون خودشو بالا تر کشید و حالا راحت می تونست انگشتشو فرو کنه توی کون زن . همین کارو هم خیلی آروم انجام داد .انگشت وسطی خودشو آروم آروم فرو کرد توی کون آزاده . خیلی راحت و نرم اونم تا ته رفت توی کون .. آرش طوری لذت برد که انگاری کیرشو کرده باشه توی کون آزاده . -می خوای ؟/؟ تنگه . دردم می گیره . ولی چون پسر ماهی هستی دلم نمیاد که دلت رو بشکنم . -فدای تو آزی جون .. آزاده قمبل کرد تا پسر کونشو بکنه . کیر آرش کمی شل شده بود .اونو چند بار به کون آزاده مالوند . همون کافی بود تا کیرش یک بار دیگه جون بگیره و آماده رفتن به سوراخ کون شه . کیرشو به روزنه کون آزاده چسبوند .. -آزی جون این طرف هم خیلی مزه میده . سوراخ کونت چقدر خوشگل و تنگه .. درواقع سوراخ کون آزاده به نسبت کونهای تنگ دیگه گشاد بود ولی از اونجایی که آرش تجربه نداشت و پیام دردی رو هم از سوی آزاده نشنیده بود فکر می کرد که این سوراخ چقدر تنگ و فابریک باشه . -کیف داره کیف داره .. فکر کرد که کیرش دیگه نفس نمی تونه بکشه اون داخل . چسبندگی لذت بخشی داشت .. چند قطره از آبشو توی کون خالی کرد . زیاد نبود ولی بهش مزه داد . بعد از لحظاتی پسر و زن در آغوش هم بودند . -خوشت اومد آرش؟/؟ -خیلی کیف کردم -فقط از این بابت با کسی حرف نزن . به دوستات چیزی نگو . خیلی ها جنبه شو ندارن . من این کارو به خاطر این کردم که تو جای پسرم بودی . حس کردم که اونم یه کمبوداتی داره . مادر به فداش اون الان چیکار می کنه رو من نمی دونم ولی می دونم این یه نیاز و هوسیه که هم در ما زنا هست و هم در شما آقایون و باید یه جوری با این هوس کنار اومد . ولی خب چرا دروغ بگم  منم لذت بردم . منم یه انسانم دیگه . منم تونستم نیازمو رفع کنم . باید صادق بود و حقیقت رو گفت . آرش از این که می دید آزاده صادقانه همه چی رو براش گفته لذت می برد . دلش می خواست بازم اون بدن لختو در آغوش بکیره و برش بوسه بده . همین کار رو هم انجام داد . سر تا پاشو می لیسید و میک می زد . -آرش نکن نکن اون وقت من ول کنت نیستم. اون وقت دیگه ازت دست نمی کشم . از درس خوندن و بقیه کارا میفتی . ...اون شب آرش نتونست پیش آزاده بمونه . ولی برای شب بعدش یه بهونه ای آورد و پیشش موند .-آزی جون کست مزه کبابو میده -کیرت که از کباب خوشمزه تره .. ولی اگه گفتی امشب شام برات چی درست کردم .. -نمی دونم -کباب .. کباب بره .. -ببینم کس کباب هم داریم دیگه .-البته اگه با آتیش کیرتو بپزه . آرش حسابی بلبل زبون و حاضر جواب شده بود .  آزاده برای این که بعد ها به مشکل بر نخوره با شوهرش آشتی کرد . اون می ترسید که نکنه از آرش بار دار شه . و از طرفی هم پسرش وقت وبی وقت سراغشو بگیره . هفته ای یکی دوبار با دوست پسرش آرش سکس می کرد ... حالا همه راضی بودن و دیگه کسی  به کسی گیر نمی داد و هر چیزی سر جای خودش قرار داشت .... پایان ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر