ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هنرمند ولی خل و چل

اون شب نگاههای خاصی بین ما رد و بدل می شد . وقتی توچشاش نگاه می کردم خیره به من نگاه می کرد. اون  نگار زن دوستم منوچهر بود . زن و شوهر هر دو شون یه چهره معمولی داشتند . منوچهر همکار من و کار مند مخابرات بود و نگار هم با نسترن در یک دبیرستان تدریس می کردند . تصادف جالبی بود و اتفاقا  هم ما و هم اونا دو سه ما ه بود که از دواج کرده بودیم . دوستی ما طوری شده بود که در یک مسکونی ده واحده طبقه سومشو مال خودمون کردیم و با وام بانکی و کمک این و اون  هر کدوم یه واحد رو خریدیم  . حداقل هفته ای دو شب رو به نوبت خونه هم بودیم و گاهی این دو شب به چهار شب می رسید .  نسترن کمی مشکل عصبی داشت و گاهی هم که خوابش نمی گرفت قرص اعصاب یا خواب می خورد تا بخوابه . هر چند سکس هم درش اثر مثبت داشت . دوست ما هم منوچهر هر وقت یه مشروب ناب گیرش میومد عین عرق سگی خودمون سر می کشید طوری که تلپی می افتاد و دیگه تا ظهر فر دا از جاش پا نمی شد منم مجبور بودم برم به اداره بگم که حالش بده و یه جوری براش مرخصی ردیف کنم . اون شب جمعه ای رو  ما بودیم خونه اونا . اینو هم بگم که در میون این چهار نفر من  خوش قیافه تر بودم و چهره ای دختر کش داشتم و اگه پا می داد زیر آبی هم می رفتم . اما اهل این نبودم که به زن رفیقم نظر بد داشته باشم . نگار خیلی به پر و پای من می پیچید . خیلی هم واسه پذیرایی سنگ تموم گذاشته بود . هر دو ساعت لباس عوض می کرد . لباسای تحریک آمیز می پوشید واقعا هم موفق شده بود که تحریکم کنه . هر شلوار یا دامنی که تنش می کرد دو تا قاچ کون و بر جستگی بدنشو به خوبی نشون می داد . روسری هم که سرش نبود . لباسایی هم که تنش می کرد بدون آستین بود تا با نشون دادن شونه های لختش بیشتر تحریکم کنه من این نگاهها را به خوبی می شناختم . یه بار صدام کرد و منو به گوشه ای برد . طوری با عشوه گری حرف می زد که واسه یه لحظه شیطونو لعنت کردم که چرا این هوس به سرم افتاده  که اونو همون جا بخوابونم . -آقا منان اگه میشه نذارین منوچهر زیاد بخوره . شما هم جای داداشش . -البته شما هم جای خواهر منین . یه نگاهی به من انداخت که مثل یک تیر روی کیر نشست و داغم کرد .  نمی دونم چرا انتظار یک حادثه بزرگو می کشیدم . خب میون ما نگار از همه خوش صحبت تر بود و می خواست که همیشه جلب توجه کنه . -نگار خانوم من سعی خودمو می کنم . ولی اون امشب هم ودکا تهیه کرده و هم ویسکی .. عرق سگی خودمونو هم داره .. نگار لباشو گاز گرفت و گفت خدا مرگم بده . شما در حقش برادری کنین .. نمی دونم چرا حس می کردم که اون دلش می خواد که شوهرشو بخوابونم . .. بر شیطان لعنت .. بر هر چه چشم ناپاک لعنت .. این چرا این جوری  نگام می کنه . واسه این که توی ذوقش نزنم منم نگاش کردم . دقایقی بعد وقتی که  دیدم دو تا از دگمه های بلوز و روی سینه اش باز شده و سینه هاش از روی چاک مشخصه دیگه دلم رفت . نسترن دیگه خسته شده بود . عذر خواهی کرد که باید بره خونه و بخوابه . قرص اعصابشو خورده بود . -عزیزم من و این منوچ خان دیگه هم پیاله شدیم و بده که نیمه کاره ولش کنم . چشای نسترن به زور باز می شد . معلوم نبود اون چه جوری تدریس می کنه . خلاصه نسترن رفت خونه . البته ده ثانیه فاصله بود بین خونه ما ها . تا نسترن رفت خونه از این طرف منوچ هم رو زمین ولو شد . عجیب بود . تا حالا سابقه نداشت . من و نگار با هزار درد سر اونو انداختیم روی تخت . راستش من خودمم کمی خسته بودم و می خواستم برم خونه ببینم تکلیف زنم چی شده . اصلا فتنه گریهای زن دوستم یادم رفته بود . -ببینم شما هم می خواین تشریف ببرین ؟/؟ نگران حال دوستتون نیستین ؟/؟ دیدم بازم یه جوری نگام می کنه . می خواستم بگم نگران  زنم هستم ولی وقتی که  یه پهلو کرد و نگام به شلوار استرچ آبی  اون افتاد که  کونشو در حال تر کیدن نشون می داد گفتم اگه شما بخواین یه ساعتی رو می مونم تا مطمئن شم که منوچ حالش خوبه -منوچ که حالش خوبه . شاید خانومش بد حال باشه .. دیگه کرمشو فهمیده بودم . -منم حالم خوب نیست ببینم فکر کنم شما  آمپول در حد تقویتی رو تزریق می کنین -ولی منوچ خان که خوابیده -خوابیده باشه . مگه می خواین به اون آمپول بزنین ؟/؟ -ولی من در این کار آما تور هستم . چون فقط برای نسترن آمپول می زنم ... نمی دونم چه جوری بگم اون قسمت اصلی وجای  تزریق رو که می خوام روی باسن پیدا کنم شلوار رو کاملا می کشم پایین یعنی تا زیر باسن . -اگه حس می کنی لازمه این کارو در مورد من هم می تونی انجام بدی . در هر حال در راه سلامتی قدم خیر بر داشتن ثواب هم داره . رفتیم اتاق بغلی که روی زمین یه تشک و بالش هم پهن بود .از قبل آماده کرده بود.  یه پنبه و الکل هم آورد و سرنگ و آمپول رو هم همراش . سرنگ رو آماده کردم . -استرس که نداری -مگه می خوای شمشیر فرو کنی ؟/؟ -شاید هم شمشیر باشه . شلوارشو که خیلی نرم بود آروم آروم کشیدم پایین . هر چی دنبال شورت می گشتم پیداش نبود . فکر کنم از اون شورت کونها با نخ نازک داشت . بر شیطان لعنت منان آمپولتو بزن برو .. یه چرخشی به کونش داد و گفت اگه دوست داری  با دستت خوب اون قسمت آمپول خوردن رو مشخص کن . کف دو تا دستمو گذاشتم روی کونش . دستاشو بالش کرد و گذاشت زیر سرش و منم کونشوهمین جور می گردوندم . دو تایی مون می دونستیم داریم چیکار می کنیم . ساعتها بود که به من چراغ سبز نشون می داد . ساعتها صمیمیتی که به من نشون می داد و من دقت نکردم امشب با تغییر تاکتیک تونست حالیم کنه که می خواد زیر کیر من باشه . شلوارشو پایین و پایین تر کشیدم و درش آوردم -ببخشید نگار خانوم این جوری آمپولو راحت تر قبول می کنه .. آخخخخخخ دلم رفت . کوس و کونش ست بودند . هر دو تاشون ریز و نقلی . دلم می خواست کونشوماچ کنم و زبونمو بذارم رو اون سوراخش . نگار قشنگ نبود ولی اندام قشنگی داشت . با پوستیی  تقریبا  روشن ولی نه به سپیدی و شفافیت همسر قشنگ و خوش پوستم . . اون جوری که نسترن برام تعریف می کرد شوهرش ارضاش نمی کرد . همیشه زود آبش میومد . کیرش هم کوچیک بود . نگار قرص ضد بار داری هم می خورد و بچه نمی خواست . جیکش در نمیومد . خلاصه زن نیاز ایی داره که اگه بر طرف نشه اونو از هر شیطانی شیطانی تر می کنه . اون اول با نگاهش تونست شکارم کنه . منو بشناسه . احتمالا از اونایی بوده که در زمان مجردی دوست پسر و سکس زیاد داشته . یه نگاهی به چشاش انداختم .انگاری به خواب رفته بود ولی می دونستم بیداره . کیر کلفتم بد جوری تیز شده بود . کون گنده  اش  اصلا شورت نداشت . اولش فکر می کردم یه شورت نخی داره . شلوارمو در آوردم . -نگار جون آماده ای آمپولمو بزنم ؟/؟   موادش زیاده . رگهای کیرم متورم شده بود . تازه به صلاح نبود که زیاد معطل کنم . شکاف کونشو به دو طرف باز کردم و نوک کیرمو گذاشتم روی کس .. لباشو مثل لبای ماهی باز کرده بود -مطمئنی که داری به جای اصلی تزریق می کنی -اووووففففف نگار جون این سرنگش فرق می کنه فقط مخصوص وسطه . خیلی هم مایع توش جا میشه .. کیرم که رفت توی کسش دیگه نتونست دوام بیاره . آبش همین جور راه افتاد . خودمو انداختم رو کمر نگار . هر چند بلوز تنش بود ولی  پشت گردنشو صورتشو لبشو غرق بوسه کرده بودم . از حال رفته بود . کیرم همچنان در حال خالی کردن توی کسش بود .. -بذار همون داخل باشه .بذار توی کسم بمونه . من تازه خوشم اومده ولم نکن . مثل منوچ نگو که کیرم شل شده بگیری بخوابی . کون زنم نسترن خیلی سفید ترو لطیف تر از کون نگار بود . سوتین و بلوزشو در آورد . کونشو می زد به عقب -منان بزن دیگه .. من دارم بقیه آمپولو از داخل سرنگ می کشم بیرون . انگشتمو گذاشتم روی سوراخ کونش و گفتم برای این جا هم در نظر گرفتم . با خودم گفتم کون لق هرچی رفیق و رفیق بازی . حالا که زنش خودشو به ما می مالونه ما چرا نمالونیم ؟/؟! هنوز در شوک این حالت اون بودم . کیرمو به شدت فرو می کردم توی کس نگار و می کشیدم بیرون . رحم نمی کردم بهش و اونم بی هوا جیغ می کشید . دستاشو به زمین فشار می داد.-یواشتر یواش تر منوچ بیدار میشه -نه می دونم که نمیشه . یزن دیگه بکن . من تازه دارم حس می کنم که متولد شدم . تازه معنای زندگی رو احساس می کنم . -دلم می خواد همیشه احساس کنی . حالا دیگه نیازی نیست که این جور مخفی کاری کنیم . طفلک طوری رفتار می کرد که انگاری تا حالا کیر نخورده باشه . من که فکر می کردم قبل از از دواج تجربه کون دادن رو داشته .-منان منان حس می کنم  یه چیزی ازم می خواد خارج شه  ولم نکن . هر وقت شل می کنی اونم میره عقب .. خسته شده بودم . اما کمک کردم تا اون طعم شیرین هوس و ار گاسمو بچشه . همراه با حرکات گایشی نوازشش می کردم تا بالاخره تونستم ارضاش کنم . بعد اون وقتی که سرشو گذاشت رو سینه ام  شروع کردم به نوازش کردن و بوسیدنش . خوردن نوک سینه هاش و بعدش هم لیسیدن ومیک زدن کسش . می خواستم باهاش خداحافظی کنم . دوست نداشت برم . دلش می خواست ازش راضی باشم . تازه اون بود که به یادم آورد کونشو نکردم . به طرفم قمبل کرد . استیل کونش کیرمو دوباره شق کرد . آتش زیر خاکستر رو بیدار کرد . راستش می خواستم مساوات را رعایت کرده خودمو برای زنم هم تشنه  نگه داشته باشم ولی سوراخ کون و حالت کون نگار دیگه اجازه فکر کردن به من نداد . در حالی که چشم از کون خوش استیل نگار بر نمی گرفتم کیرمو به سوراخش فشار داده و اونو گذاشتم که بره . یه آخی گفت ولی از اون کون هایی بود که می دونستم کیر من افتتاحش نکرده . از کونایی  معتدل یا متوسط السوراخ که گاییدنش یه دنیا کیف و لذت داشت . دلم نمیومد کیر از گاییدنش بکشم ولی بعد از چند دقیقه گاییدن حس می کردم که آب کیرم توی کونش همین جور داره چکه چکه می کنه . بعد از گاییدن کونش اونو غرق بوسه کرده و با بوسه ای لب به لب دقایقی  رو در آغوش هم خوابیدیم ولی دلم خواب کامل نمی رفت . وقتی که رسیدم خونه انتظار داشتم که زنم خواب باشه . چون اثر قرص خواب زیاد بود . نسترن بیدار بود و منتظرم . اون فقط نصف قرصو خورده بود . به ساعت که نگاه کردم متوجه شدم که بیشتر از دوساعت داشتم زن همسایه یا زن دوستم و دوست زنمو می کردم . سریع رفتم حموم تا اثری از عطر و بوی نگار رو نداشته باشم . لباسام بوی عطر اونومی داد که اونا رو از فضای اتاق خواب دور کردم . وقتی از حموم بیرون اومدم با همون تن لخت به طرف همسرم نزدیک شدم . کیرمو گرفتم طرف دهنش تا برام ساک بزنه و شقش کنه . به یاد حرف پیشکسوتی افتادم که می گفت هر وقت داری زن غریبه رو می کنی فکر کن داری زنتو می کنی تا سکس بهت بچسبه و هر وقت داری زنتو می کنی فکر کن داری اون زن غریبه رو می کنی تا برات هیجان داشته باشه ..هرچند بعضی ها به جای زن غریبه اصطلاح جنده رو به کار می برند . کیرم توی دهن نسترن لحظه به لحظه شق تر می شد . داشتم با وجدانم مبارزه می کردم که بتونم راحت زنمو بکنم . آهای مردای زن دار خائن ! شما که دارین خربزه می خورین باید راه مبارزه با وجدان و شیادی و حقه بازی رو هم یاد بگیرین که خوردن بار دزدی بهتون بچسبه . حس کنین که خدا دنیا رو واسه ما مردا آفریده . این جوری حس می کنین که به همسرتون هیچ بدهی ندارین . ولی خودمونیم آدمی که بتونه خودشو گول بزنه هنرمند ترین و کس خل ترین آدم دنیاست ..... پایان .... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر