ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرجایی 77

سرموگذاشتم رو سینه های دخترم و با نوازشهای اون به خواب رفتم . دیگه به اون معتاد شده بودم . طوری که وقتی خونه نبود یا حتی وقتی هم که به دنبال کار خلاف خودم بودم انگاری که منتظر اون بودم . منتظر بودم تا بر گرده منو ببینه و بگه مادر دوستت دارم مادر تو اگه نباشی من نیستم . چرا داره این کارا رو می کنه می خواد کاری کنه که من شرمنده نشم ؟/؟ یا می خواد کاری کنه که شرمنده بشم و دیگه دست از هرزگی بر دارم . نه اگه اون این هدفو داشت درد فترش می نوشت . نیلوفر من با خودش صادقه با منم صادقه . کسی نمی تونه بهش ایراد بگیره که چرا به روی مادرش نیاورده که یک زن کثیفه . شاید خیلی ها بدونن. همون جوری که خودش می دونه . من مایه سر افکندگی اون هستم . حیف که نمی تونم تنهاش بذارم . نباید تنهاش بذارم وگرنه می رفتم که اون ننگ وجود یک مادر کثیفو تحمل نکنه . تا بیش از این عذاب نکشه . دیگه به خودم و نیاز های جنسی خودم کمتر فکر می کردم . مثل اون روزایی نبودم که  حداقل یه نیم نگاهی هم به خودم داشتم تا در رهگذر هرزگی ها به هوس خودم هم توجه داشته باشم . در یک مقطعی با یک پیر مرد هفتاد ساله بودم . یعنی معشوقه اون شدم . این جوری خوب بود . طرف پولدار بود و هوامو داشت . اتفاقا زن هم داشت و زنش هم در همین شهر زندگی می کرد . من و اون می رفتیم به یه خونه دیگه . فقط براش ساک می زدم و اون هم کسمو میک می زد و بعد خیلی ساده کیرشو فرو می کرد توی کسم و  خودشو ارضا می کرد و می رفت . میگفت زنش شصت سالشه و مریضه و نمی تونه به اون برسه .. بعد از چندی صیغه ام کرد . وقتی پیشنهاد صیغه رو به من داد برای حداقل یک سال انگاری دنیا رو به من داده باشن . انگار که منو از منجلاب نجات داده باشه . اون حتی در مدت کوتاهی ده میلیون تومن به من داده بود . می گفت ازم خوشش میاد . می گفت که من بیشتر از حقم بیشتر از اون چیزی که برام در نظر گرفته نمی خوام و می گفت که من خیلی خوبم و اصلا بهم نمیاد که این کاره باشم . داشتم فکر می کردم که اگه رحیم زنده بود یا زنده باشه چقدر می تونه از این پیر تر باشه . حداقل ده سالی رو از این پیر تر بود . روزی سه چهار ساعت در کنارش بودم . نیلوفر بیشتر وقتا بود دانشگاه اگه منو نمی دید بهش می گفتم سر کارم . سگر مه هاش می رفت توی هم و فکر می کرد که حتما بازم رفتم دنبال کارای خلاف . دلم می خواست بهش بگم که من صیغه شدم من گناه  نمی کنم . دل دل می کردم که بگم یا نه و همون بهتر شد که نگفتم چون یه روز بازم یه حادثه ای اتفاق افتاد  همه چی رو به هم زد . اون سرطان معده گرفته بود . پزشکا می گفتند کارش تمومه . یک فروشگاه لوازم خانگی داشت قبل از این که دیگه توانی برای از جا بلند شدن نداشته باشه یعنی قبل از آخرین دیدارمون یه ده میلیون دیگه هم داد و چند تا از این لوازم خانگی های فروشگاهشو که برای جهیز نیلوفرم کنار بذارم .. می خواستم کنارش بمونم تنهاش نذارم ولی اون ازم خواست که پیش زن و بچه اش  مراعات می کنه . راستش واسم پول و جنس مهم نبود . برای من به دست آوردن هویت گمشده و عزت و شرف و آبرو از همه چی مهم تر بود. این که وقتی از یه گذری رد میشم و دو تا آشنا منو ببینن بگم شقایقو می بینی ؟/؟ زن فلانیه .. -کی از دواج کرده ؟/؟ ..این که دیگه اسم یک مرد روی من باشه و دیگه کسی منو یک زن بد کاره ندونه .. این که دیگه نیلوفر در دفتر خاطراتش ننویسه که من نمی خوام مادرم بفهمه که من همه چی رو در موردش می دونم . حالا من بودم و دنیایی از غم و روزای آینده . وقتی وسایلو بردم خونه و نیلوفر ازم پرسید ازم چیه گفتم برای تو خریدم -مامان تو این همه پولت رو صرف اینا کردی ؟/؟ نمی دونم راستش نکنه خرید و فروش قاچاق می کنی ؟/؟ .. یه نگاهی بهش انداختم و به حالت قهر رفتم طرف اتاقم . می دونستم که این جمله رو به خاطر این گفته که حس کرده اینا از پول هرزگی من به دست اومده .. اومد طرف من -مامان من چند بار بگم که من خودم وسایلمو جور می کنم . من نمی خوام تو به خاطر من خودت رو به زحمت بندازی نمی خوام عذاب بکشی . نمی خوام .. تو جوونی خودت رو به خاطر من به پیری دادی بسه دیگه .. من چقدر باید عذاب بکشم .. -دخترم حق داری هر چی میگی درسته .. من یه مادر بدم که هنوزم که هنوزه دارم آزارت میدم .. اگه دوست داشته باشی می تونی منو از این خونه بیرونم کنی . به من بگی مادر بد و بی فکر ولی این جوری سرم داد نکش .. -مامان من غلط کرده باشم . من کی سرت داد کشیدم . صدام اینه.. اومد بغلم زد و در حالی که سر و صورتمو غرق بوسه  کرده گفت مامان خوبم دستت درد نکنه باور کن من نمی خوام همش اسباب زحمت تو باشم . می دونی که چقدر دوستت دارم ......می دونم که چقدر عذاب می کشید با این حال دلش نمیومد که ناراحتم ببینه . بازم فکرم رفت پیش این مسئله که کاش خدا یه جایی بهتر از بهشت رو هم می آفرید جایگاه جاودان نیلوفر من قرارش می داد .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر