ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

گناه عشق 22

-نلی من خسته ام می خوام بخوابم . -ولی من در کنار تو احساس خستگی نمی کنم .احساس امنیت می کنم . دلم می خواد که از تمام لحظات  شیرین با تو بودن استفاده کنم .-دختر تو بست نیست ؟/؟ چقدر دیگه می خوای حال کنی ؟/؟ -به اندازه تمام دوران بلوغم بهم بد هکاری -باشه بعد از ازدواجت جبران می کنم . -خیلی بی غیرتی که حاضری منو کنار یکی دیگه ببینی . پس تو فقط منو به خاطر بدنم می خوای ؟/؟ -راستش همینو هم نمی خواستم . تو وادارم کردی که که این کارو باهات بکنم . الان هم چیزی نشده . می تونیم این شبو فراموش کنبیم و  دیگه در این شرایط هم نبینیم . -کور خوندی ناصر . خودت یه حرفی زدی و بایدم روش وایسی . سر نلی روی سینه های ناصر قرار داشت و دختر با نوازشهای عشقش و رویاهایی که در سر داشت به خواب رفت .  ناصر توی دلش گفت ای نازنین تو که خودت زود تر از من به خواب رفتی . لذت بعد از سکس و آرامش ناشی از هماغوشی با عشقش اونو به خواب برده بود . برای لحظاتی به چهره خفته نلی زیبا خیره شد . یعنی من عاشقتم و خودم نمی دونم ؟/؟ پس اون احساسی که نسبت به نوشین  دارم چیه ؟/؟ اگه یه مردی بخواد با تو باشه من چه احساسی پیدا می کنم نلی .. ولی اگه یه مردی می خواست با نوشین باشه چه حسی می داشتم . حس کرد که راجع به نوشین حساسیت و تعصب بیشتری داره . من نمی خوام نوشینو از دست بدم . اگه اون یه روزی بفهمه .. اگه مال من نباشه ؟/؟ اون گفته همه چی رو تحمل می کنه جز خیانت رو . بهتره که زیاد دور و بر نلی نباشم . ولی خودش گیج شده بود . از این حس متغیری که نسبت به دختر عمه اش پیدا کرده بود . گاهی حس می کرد که یک حس آسمانی نسبت به اون داره . اون خیلی مظلومانه چشاشو بسته بود . کمی هم دلش می سوخت . ولی گرمای بدن نلی در خنکی شب عشق و هوس خوابش کرد ووقتی که چشاشو باز کرد نلی هنوز خواب بود . -دختر پاشو زن آدم این قدر توی بغل آدم نمی خوابه .-معلوم میشه که من از زنت بالا ترم و تو خودت هم نمی دونی . -از دست تو یکی من آخرش می میرم -تو رو خدا خواهش می کنم نمیر . -حالا داری دستم میندازی ؟/؟ -ناصر روی قولت هستی ها . من می خوام به خاطر تو خودم بندازم توی سختی .. به خاطر این که علاوه بر این که روحم متعلق به توست جسم منم مال تو باشه و تو با عبور آزاد از راهی که من دوست دارم منو به آخر لذت برسونی . هر چند که در آغوش تو همش این احساسو دارم که دارم به سوی بی نهایت پرواز می کنم . ولی تو اصلا هیجان زده نیستی -نلی منم دوستت دارم . اگه یه خورده مثل تو نمی تونم احساس خودمو نشون بدم به خاطر اینه که می ترسم . من تا وقتی که مجرد بودم این ترسو نداشتم -از نوشین که می ترسیدی -اون مربوط می شد به روزای آخر ولی حالا اگه طوری بشه هیچوقت خودمو نمی بخشم .خودت رو می بخشی از این که این جور منو به حال خودم رها کردی ؟/؟-باز که شروع کردی . بس کن دیگه . -حالا چرا سرم داد می کشی ؟/؟ بس نبود ؟/؟ -فدای سرت شم . بیا بغلش کنم . نلی اون آغوشو برای خودش می خواست . اصلا دلش نمی خواست سر زن دیگه ای رو شونه های عشقش قرار بگیره . حسرت روز هایی رو می خورد که شاید سختش بود که به ناصر بگه دوستش داره . روز هایی که سبب شده بود اون جور که باید و شاید نتونه از اون چیزی  که حق خودش می دونه دفاع کنه . -نلی ! میای بریم توی باغ قدم بزنیم ؟/؟دلم می خواد با هم بگردیم . -چیه از دست من و بغل کردن من خسته شدی ؟/؟ -دوست نداری در هوای آزاد بغلت بزنم ؟/؟ در میون گل و گیاه و دشت و چمن و سبزه ها و دور نمای قشنگ کوهستان بهت بگم دوستت دارم ؟/؟ -حالا که داری میگی . بازم میگی ؟/؟ -تا هر چقدر که دلت بخواد نلی . -گاهی وقتا یه کارایی می کنی که اصلا انتظارش نمیره . چقدر از این کارات خوشم میاد . خیلی لذت می برم . غافلگیرم می کنی .. دو تایی شون رفتن به باغ . خنکی دلپذیر آفتابی زیبا و کوههای اطراف که البته  یک طرفش کوه بود اونم در فاصله ای نسبتا دور ناصر و نلی رو در سکوتی محض فرو برده بود . -چه آفتاب دلپذیریه . -وای نلی جون اگه بری سایه نمی تونی سرما رو تحمل کنی .. چیکار داری می کنی .. همون کاری رو که دیشب در رختخواب باهام انجام دادی اینجا هم باید بکنی .. -دختر عمه من حریف تو یکی نمیشم . اگه نکیسا بیاد چی . -نه من اخلاقشو نمی دونم . اون حالا حالا ها خونه نمیاد که هیچی عمرا اگه این طرفا پیداش شه -نکنه تو در مورد خودمون چیزی بهش گفتی -هنوز بهم اعتماد نداری ؟/؟ وقتی بهم گفتی به کسی نگم خب نمیگم دیگه . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر