ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

پسران طلایی 20

-نهههههههه .. نهههههههههه .. لبهای ملیسا خیلی آروم حرکت می کردند . سینا حس می کرد که با خالی کردن لذت خود در کس ملیسا دنیایی از لذت آرامشو به جسم و جانش منتقل کرده . احساس قدرت می کرد . حس می کرد که پادشاه  این قصر و مالک ملیساست و ملیسا هم خودشو تسلیم اون احساس می نمود .  سینا دستشو از زیر کس زن رسونده بود به قاچای بر جسته کونش  و با سر انگشتاش با سوراخ کون ملیسا بازی می کرد .. در همین لحظه صدای دستگیره در قفل شده اومد . ملیسا دستپاچه شد . -ببین سینا در مورد سکسمون به مهشید چیزی نمیگی . -پس فیلمی که از عملیات بر داشته شده چی ؟/؟ -ولش کن تو فقط انکار کن .  چیزی ضبط نشده . وقتی برق این قسمت رفته باشه دیگه دستگاه کار نمی کنه .. -ملیسا درو باز کن . مگه داری چیکار می کنی در رو بستی .. زن خیلی سریع دور و بر کسشو پاک کرد ولی با این حال ملافه رو کشید روش و به سینا گفت که بره در رو باز کنه .. مهشید وارد شد . -ببینم مگه داشتین چیکار می کردین که درو از داخل قفل کردین ؟/؟-ببین مهشید تا جوابتو نگرفتی این جور سر و صدا نکن . ما پنجره رو باز کرده بودیم تا از هوای بیرون و طبیعت لذت ببریم و اکسیژن تازه وارد اتاق کنیم .  در اتاق هم طوری بود که وقتی اونو می بستیم در اثر سر و صدا و جابه جایی هوا و باد اعصابمونو به هم ریخت . مجبور شدیم از داخل قفلش کنیم . حالا هم که در زدی در رو باز کردیم -خب دو کبوتر عاشق این چند ساعته رو چیکار می کردن ؟/؟ -هیچی دعا به جون شما . چیکار داشتیم بکنیم . یکی دو ساعت دیگه هم که این جریان تموم شد به خوبی متوجه میشی که من  یک زن متعهد و پای بند به زندگی زناشویی خودم هستم و می تونم اراده ای قوی داشته باشم -بر منکرش لعنت . ولی من الان که می شناسمت یه حالت بعد از گاییده شدن کامل و ار گاسم رو در وجودت می بینم . -خب مهشید جون برای ارضا شدن لازم نیست که حتما کیر فرو بره توی کس و اون جوری آدم ارضا شه . -ولی من حالت صورتتو می شناسم . اون لذتی رو که از خالی شدن آب کیر در بدنت در کست می بردی رو می تونم بفهمم . -همچین میگی که انگاری توی کس تو آب ریخته باشن .. -ببین ملیسا من نمی دونم تو چته من که با تو جنگ ندارم . یادت رفت که چه جوری با هم خوب تا می کردیم ؟/؟ از دو تا دوست بالا تر بودیم . از خواهر بالا تر بودیم .  خیلی جا ها برای هم ایثار گری می کردیم چی شد که به این جا رسیدیم . چرا فکر می کنی که من می خوام کاری کنم که بهت نشون بدم ازت بالا ترم . شایدم این طور باشه . ولی چرا . چراکار رو به جایی رسوندی که فقط همین باید بین ما داوری کنه .  رفت سراغ هارد و دستگاه .. متوجه شد که دستگاه خاموشه . -ببینم این چرا خاموشه -من چه می دونم که چرا برقش از کار افتاده ؟/؟  مهشید کلید برقو زد .. -لامپ هم روشن نمیشه -من که مقصر نیستم این قسمت برقش نکشیده پریده . -ببینم شما چه فشار قوی در این ناحیه داشتین که یهو دچار برق رفتگی شدین .  ملیسا در حالی که لبخندی از پیروزی رو لباش نقش بسته بود گفت حتما یه برق گرفتگی خاصی داشتیم که باعث برق رفتگی شد .. سینا هم خنده اش گرفته بود . -مهشید جون این قدر بد بین نباش . حالا چه اصراری داری که بخوای ثابت کنی زن همیشه به دنبال تنوع طلبیه و اگه پاش بیاد می تونه خیلی کارای بالا تر از خطر هم انجام بده .-سینا جان تو یکی دیگه به من دروغ نگو . می دونم کیرتو خالی و سبک کردی ولی هنوز نمی دونم کجا آبتو خالی کردی . مهشید رفت بیرون و یه نگاهی  به اطراف انداخت . بعضی اتاقها برق داشت . کنتور هم کار می کرد .. رفت به طرف جعبه تقسیم .. فیوز مربوط به ناحیه ای که اتاق عملیات مهشید و سینا درش قرار داشت برقش پریده بود .. با خودش فکر کرد که ملیسا از کجا این حرفو زده که برق اون قسمت رفته ولی این نمی تونه دلیل خوبی برای خلافکاری اونا باشه . هر چند مهشید زرنگ تر از این حرفا بود و یه آسی داشت که تا آخرین لحظه نمی خواست ازش استفاده کنه ..با این حال  نمی دونست که آیا با اون آسش می تونه پیروز شه یا نه . بسته به شرایط محیط داشت .. به اتاق اونا بر گشت . -این هارد که این دو سه ساعتی چیزی رو پر نکرده . -حتما از وقتی که دراز کشیدیم برق رفته .. مهشید به به سوی میز توالتی رفت که تقریبا  روبروی تخت قرار داشت . -ای بابا موبایلم اینجا بود من جاش گذاشتم .  ای که هی .. ملیسا جون تو هم یکی از این گوشی موبایلا داری . حرف نداره .  خیلی راحت فیلمبرداری می کنه بدون این که طرف خبر داشته باشه . من فکر کنم حواسم نبود همین جور داشت فیلم می گرفت ..-با اجازه ببینم چه خبره .. مهشید اون چه را که ضبط شده بود کنترل کرد .ظاهرا یه جایی هنگ کرده بود .. لعنتی این که همش سیاهه .. جااااااااان پیدا کردم . یه چند دقیقه ای رو ضبط کرده -ملیسا لو رفتی . مشت نمونه خروار است . زیاد واضح نیست . ولی صداش خیلی شفافه و واضح . حالا معلوم شد . -ببینم غیر از شما که این دو ساعتی کسی رو این تخت نخوابیده ؟/؟ ملیسا رنگ به چهره نداشت .  اون نه تنها در مورد وفای زن شکست خورده بود بلکه در زرنگی هم از مهشید عقب افتاده بود . اون شرطو باخته بود .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی  

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر