ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

انتقام میسترس 27

بستمشون به مشت و لگد . اون قدر زدمشون که دیگه هر دو تاشون بیهوش شدند . اونا رو هم با فاصله یک متر از هم بستمشون به ستونهای چوبی . حالا دیگه شلنگ آبو رو به صورتشون گرفته تا بهوششون بیارم . شیر آب گرمو بازش کردم . اونو یکسره روی یک نفر زوم نکرده بودم . فکر کنم آب سرد دیگه رفته بود و آب گرم جاش نشسته بود یکی یکی داشتند به هوش میومدند . داغی آبو احساس می کردم . دلم براشون نمی سوخت . حقشون بود که اونا رو عذاب بدم . دهنشون هم چیزی نذاشته بودم تا صدای جیغشونو بشنوم . -ببینم لذت می برین ؟/؟ دوروز پیش شما چهار تایی به یه بی دفاع حمله بردین و حالا من یک نفری به چهار تا بی دفاع حمله می برم . می خوام ببینم که شما ها چه کاری ازتون بر میاد اونا رو با آب داغ عین موش آب کشیده ها کرده بودم . سعی کردم این کار رو خیلی خونسردانه انجام بدم . دلسوزی رو هم گذاشتم به یه کنار . صدای جیغ و داد و فریاد های سوختن اونا فضا رو پر کرده بود . می دونستم اون دور و برا کسی نیست . با این حال شکنجه های دیگه ای هم بود که باید پیاده می کردم .   کاش اون  شقاوتشو داشتم که هر چهارتا تاشونو می کشتم  ولی  باید بهشون نشون می دادم که حمله به یک بی دفاع نمی تونه ارزشی داشته باشه . شیلنگ آبو انداختم به گوشه ای . -خب آقایون مردانگی رو در چی می بینین . من جوانمردم یا شما . من با شما مبارزه کردم . دیگه در خواب به طرفم حمله نکردم . واقعا باید خجالت بکشید . یک زنی به تنهایی چهار تا مرد رو اسیر کرده . اما شما چهار تا مرد فقط تونستین به یک زن بی دفاع در خواب حمله کنین . هنوز کارم شروع نشده . هر چهار تاشون ناله می کردند . التماس می کردند . اشک می ریختند . ولی تازه کار من شروع شده بود . اونا رو در همون حالت بر هنه کردم .  با این طناب پیچی هایی که روی اونا انجام داده بودم لخت کردن اونا خیلی سخت بود . دیگه به خودم زحمت ندادم که  طنابا رو باز کنم . به همین صورت لباسارو می کشیدم و درشون می آوردم . کمر بند شلوارشونو در آورده و همونو به عنوان شلاق به سر و صورتشون می زدم . بدنشون کاملا سرخ شده بود . -خب آقایون دوست دارین چه جوری شما رو به درک واصل کنم . یه سیم لخت برق اینجاست . از جیبم یه کاردی در آورده و گفتم این کارد خیلی تیزه . اگه بخواد نفر سوم و چهارم رو خلاص کنه کند میشه . ممکنه طرف شانس زنده موندن داشته باشه . من فقط یک ضربه به شکم طرفم فرو می کنم تا ببینم چی میشه . یکی از اونا که مثلا سخنگوی اونا بود  به التماس و ناله افتاد که ازشون بگذرم . شمع های داغو آماده کردم . -ببینم شما تن و بدن منو می خواستید ؟/؟ فکر کردید با تجاوز به کجا می رسید ؟/؟ فکر نمی کردید که یک زن بتونه حریف شما شه ؟/؟ اونم یک تنه چهار تا تونو ببره به زیر سوال ؟/؟ واقعا واسه شما متاسفم . دیگه حس کردم اونا نایی ندارن که بخوان با من گلاویز شن . هر چند در شرایط عادی هم حریف چهار نفرشون می شدم و اگه دو تا دو تا اونا رو زدم به این خاطر بود که بتونم اونا رو به این محل بکشونم . با همون کارد تیز طنابهاشونو پاره کردم .-من اول تر تیب کدومتونو بدم . تکون بخورین این کارد تا ته میره توی شکمتون . حال و روز خوشی نداشتند که حرکت کنند .  رئیسشون افتاد رو زمین دستاشو دور پاهام حلقه زد . کفشمو آروم گذاشتم رو صورتش . پاهامو می بوسید . حالم از تماشای بدن لخت و اون کیر هایی که از ترس به خواب رفته بودند بهم می خورد . -حالا نوبت شمع داغه که من باید اونو بپاشونم  روی همون آلت کثافتتون که به من تو هین کرده . طوری اونو می سوزونم که دیگه  نتونه به شخص دیگه ای آسیب برسونه .  دیگه به دیدن زنی تحریک نشه . دسته جمعی رو زمین ولو شدند . انگاری ترجیح می دادند که کیرشون بسوزه ولی نمیرن . هر چی که من می خواستم تمکین می کردند . دو تا دو تا شمع ها رو گرفتم توی دستم -چهار تایی تون کنار هم بخوابین . درجا اطاعت کردند . شمع رو روی کیر دو نفرشون نگه داشته و دو سه قطره داغ که ریخت روی کیرشون و گاز گرفتن لباشونو می دیدم آروم می گرفتم . -فقط آقایون یادتون باشه که جیغ نزنین وگرنه من خیلی عصبی میشم . لباشونو گاز می گرفتند . به خودشون می پیچیدند . نمی دونم چرا یه لحظه فکرم رفت پیش بهزاد . فکر کردن به اون آرومم می کرد . ولی من حالا باید انتقام سختی از اونا می گرفتم . وقت دل رحمی ومهربونی نبود . این جا مهربونی یعنی ستم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر