ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان بخش بر چهار 28

افشین : اشکان توکه مامانو درسته قورتش دادی یه خورده هم واسه ما بذار .. خودمو از بغل اشکان رها کرده وانداختم توی بغل افشین . این یکی دیگه ظاهرا خیلی از اون زبل تر بود طوری خودشو به من چسبوند و بدنشو رو بدن من حرکت داد و بر جستگی کیرشو حس می کردم که با خودم گفتم صد رحمت به اسحاق که برای اولین بار می خواست خودشو به من بچسبونه  . حال و روز اینا هم دست کمی از اون دو تا نداشت . ولی نمی شد با این حرکات بی گدار به آب زد . نمی دونستم باید چیکار کنم . اگه اینجا مسابقه فوتبال بود می شد طرح و بر نامه هایی برای نزدیک شدن به در وازه حریف داشت . شاید اونا بودند که با طرح و بر نامه ریزی بهتری باید میومدن سراغ من .  افشین ول کن من نبود و دست از سرم بر نمی داشت . منم دوست نداشتم که اشکان هم در یک اقدام مقابله به مثل از برادرش بخواد که دست از سر من بر داره . برای همین به اشکان گفتم که بیاد و اونم منوبغل بزنه . -افشین جان یه خورده برای داداشت جا باز کن . همچین مدلی رو در فیلمها هم ندیده بودم . مگر در فیلمهای سوپر که دو تا مرد یک زن رو ایستاده بغل می زنن و می خوان که اونو بکنن . ولی این پسرا هنوز به اون درجه ای نرسیده بودند که بخوان با من به صورتی حال کنند که نشون بده قصد گاییدن منو دارند . وای که چقدر می تونستم با اونا هم حال کنم . نمی دونستم آیا باید از داداشاشون کمک بگیرم یا نه . . راستی راستی داشتند شجاع می شدند . با این که چیزی ندیدم ولی از اونجایی که احساس یک مادر قویه حس کردم که اشکان یه اشاره ای به افشین زدو خودشو رسوند به پشت من و قسمت جلوی بدن منو در بست در اختیار داداشش قرار داد . حالا من بین دو تا پسرام ایستاده بودم . اوخ اصلا فکرشونمی کردم اونا تا این حد و به این صورت اونم وقتی که داشتم از خودم می پرسیدم چی می خواد بشه این جور پیشرفت کرده باشن . لحظه به لحظه حرارت بیشتری رو در خودم حس می کردم . اشکان از پشت تماس بیشتری با من گرفته بود . بالای شلوارشو به کونم چسبونده بود بر جستگی کیرشو وقتی روی کونم حس کردم منم یه حرکتی به خودم دادم تا اون از این تماس لذت بیشتری ببره . از طرف جلو هم افشین صورتشو رو صورتم قرار داده بود و با بوسه هایی نرم به طرف زیر گلوم رفت . و زیر گلو و چونه مو غرق بوسه کرده بود -مادر عشق منی . امشب خیلی خوشگل و خوشبو و خواستنی شدی . مامان نکنه یه خواستگار بیاد و تو رو از ما بگیره -بچه ها دیوونه شدین . ؟/؟ من مال شما چهار تا پسرام هستم . تازه مثل این که هنوز درساتون زیاد نشده قاطی کردین . من اسمم هنوز توی شناسنامه باباتون باطل نشده . من هنوز شوهر دارم و شوهرم رفته خارج .. -اووووهههههه ماااااماااااااان ما اینو خوب می دونیم ولی خب این ملاهای پدر سوخته رو که می شناسی . حتی مرد رو به صیغه مرد در میارن . از این کثافتا هیچی بعید نیست . -عزیزای دلم . من تا شما ها رو دارم شوهر می خوام چیکار . حتی اگه باباتون نیاد من متکی به شما هستم . اشکان هم در حالی که از پشت دستاشو دور کمرم حلقه زده بود پس گردنمو غرق بوسه کرد .  و گونه هامو با زبونش می لیسید . دستشو گذاشت رو اون قسمت از کمرم که لخت بود . با کف دستش روی اون قسمت بر هنه می کشید . چشام بسته شده بود . دیگه هیچ حالی واسم نمونده بود . دلم می خواست همونجا منو می خوابوندند . تر تیب منو می دادند . ولی این پسرا طوری وانمود می کردند که از روی عشق و علاقه دارن این کار رو می کنند و در جهان هیچ عشقی بالا تر از عشق مادر وجود نداره . کیرشون داشت شلوارشونو می تر کند . اگه  تا چند دقیقه دیگه با دو تا کیر داخل شلوارشون می خواستند به کس و کون من فشار بیارن حتم داشتم که خیسی کس من از شلوارم می زنه بیرون . گیج شده بودم . مونده بودم که چیکار کنم . اگه این صحنه  و حالت رو به امون خدا ول می کردم و ول می کردیم شروع دیگه ای برای رسیدن به اوج خواسته هامون دشوار بود . از این موقعیت به دست اومده باید نهایت استفاده رو می کردم . تصمیم گرفتم فتنه گری رو شروع کنم و همین جور حرکت رو به جلویی داشته باشم تا ببینم بعدش چی میشه . -پسرا کمرم خیلی درد می کنه و پاهام . نمی دونم چرا . شما هم اگه درس نداشتین می گفتم امشب دست نوازشتونو بر بدن مادرتون بکشین و خون بیشتری رو در رگهاش به جریان بندازین . داداشاتون مثل این که امشبو گرفتن زود تر خوابیدن .. . افشین : ما خودمون نوکرتیم مامان . درس چیه . هنوز اون جوری سنگین نشده . اشکان میای دیگه . البته اگرم نیای من خودم به  تنهایی این کارو می کنم . -نه داداش منم باهات میام . دو تایی با هم می تونیم زودتر بدن مامانو گرم کنیم و تسکینش بدیم .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر