ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

پسران طلایی 16

اگه کارد به ملیسا می زدی خونش در نمیومد . خیلی عصبی شده بود -چت شده دختر مگه من چیکار کردم . این جوری که تو عصبی نشون میدی و رفتار می کنی انگاری که من  شوهر تو رو از چنگت به در آورده باشم . خب تو هدفت این بود که نشون بدی که اصلا  کس دیگه ای رو غیر شوهرت نمی خوای  . حالا چی شده که یک موضوع دیگه ای رو پیش کشیدی . نکنه که گلوت پیش این آقا سینا گیر کرده . خواست در مورد مسئله پول حرف بزنه و از اونجایی که برای سینا شخصیت خاصی قائل شده بود نمی خواست که پسر احساس حقارت بکنه .. خیلی آروم دست ملیسا رو کشید و اونو به گوشه ای برد -چیه خانوم خانوما اگه دلت واسه پولی که دادی می سوزه من هر چی که به این پسره دادی رو بهت میدم . حالا کاری ندارم که بابت دلالی چقدر پول دادی . -حواست باشه چی داری میگی . تو می خواستی مقاومت منو در نظر بگیری و حالا خودت هم از ادامه راه سر باز زدی . -ملیسا  حس می کنم که گلوت پیش این پسره گیر کرده . -اون شور و علاقه بیشتری نسبت به من داشته . می دونم تو به زور خودت رو به اون تحمیل کردی -ولی اون با عشق اومده سراغ من .از دست تو خیلی هم عصبی بوده و گله داشته .. -جدی میگی مهشید ؟/؟ .. مهشید چون دید که ممکنه برای سینا بد شه واسه همین دیگه ادامه نداد . ملیسا دست سینا رو کشید و اونو با خودش برد . -مهشید من دارم میرم بقیه امتحانمو پس بدم . دیگه هم به فکر سوءاستفاده کردن از فرصتها نباش . سینا اصلا فکرشو نمی کردم تو همچین کاری بکنی . پسر لذت می برد از این که می دید ملیسا تا این حد به خاطر اون حسادت کرده . حسادت رو در چهره و حرکات اون می دید . یه خورده رفت در خط مخ زنی و چاخان . -ملیسا جان من از اونجایی که دیدم خیلی خسته شدی و باز هم کلی وقت باید تلف کنی تا به مهشید ثابت کنی که پیروز واقعی تویی و این که چند ساعت دیگه هم وقت تلف شه رفتم سراغ مهشید . -اون اومد سراغ تو -کاملا درسته . اون اومد سراغ من ولی به توافق هم کار رو شروع کردیم .  به این خاطر که من دوستت داشتم . می خواستم در این امتحان موفق شی . می خواستم تو برنده شی و برای همین  دوست داشتم که اگه تو خوابیدی کارت نداشته باشم . معطلش کنم . کاری کنم که لذت ببره و همش ازم بخواد که در آغوش هم باشیم . اخه اگه زمان امتحان می گذشت بازم برنده واقعی تو بودی . اون منو درچنگ خودش داشت و بنا براین با گذشت زمان همه چی به نفع تو تموم می شد . ملیسا ته دلش می دونست که همه این حرفا فقط واسه اینه که سینا دوست نداره که باغث دلخوری شه وگرنه می دونست که چه جوری تونسته پسر رو آتیشش بزنه .  از حرکات سینا مشخص بود که چقدر حشری شده و همچنین خودش . از این که سینا تشنه اون بوده ولی به وسیله مهشید تونسته خودشو سیراب کنه لجش می گرفت . اعصابش خرد شده بود . دوست داشت همچنان نیاز سینا باشه . حرف اولو واسش بزنه .. سینا هم در این فکر بود که آیا می تونه بالاخره از ملیسا به نوایی برسه یا نه .از اونجایی که سینا مهشید رو گاییده بود  و احساس سبکی خاصی می کرد می تونست در مقابل عرض اندام ملیسا مقاوم باشه . از اون طرف که مهشید از حرکت ملیسا عصبی شده بود و اونو واسه خودش افتی می دونست با خودش گفت حالتو می گیرم ملیسا اگه گیج خواب باشم همین جور بیدار می مونم تا شش ساعت دیگه هم مراقبت باشم . کاری کنم که شکست بخوری به غیر از شوهرت بری زیر کیر یه نفر دیگه . اون وقت حرف حرف من میشه . دوباره بر گشتند به وضعیت چند ساعت قبل . مهشید خودشو به اونا رسونده بود . -سینا این بار دیگه نباید به ملیسا ارفاق کرد . در ضمن اگه  برنده شدی و از این امتحان سر بلند بیرون اومدی من سینا رو با خودم می برم . چون تو که قصد سکس و حال کردن با اونو نداری . ملیسا  سرش سوت می کشید از پر حرفیای مهشید. هنوز یه حرفش تموم نشده یه حرف دیگه ای رو شروع می کرد . سینا حس کرد که این کون تپل و گنده نیاز به دستکاری شدن داره . وقتشه که حداکثر لذت رو از این زن پولدار ببره . دستاشو گذاشت روی کون ملیسا . به سبکی کون ژله ای شو می لرزوند و می گردوند که در یه حالت خاصی سوراخ کون و کوس ملیسا مشخص می شد . مهشید به دقت اونا رو به خصوص  ملیسا رو زیر نظرش داشت . -سینا جون ! هر چند دلم نمی خواد کیرت رو نزدیک کس و کون ملیسا بکنی ولی این بار دیگه کاری به قول و قرار ها ندارم . ملیسا باید قوی باشه . کیرت رو بمال به قسمت بیرونی و چاک کوس و کونش . .. ملیسا قلبش به شدت می تپید . کیر سینا رو حالا روی درز وسط و چاک کونش احساس می کرد .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر