ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان بخش بر چهار 24

اون شب اصغر شوهر قمر خانوم خیلی به پر و پای من می پیچید که از دید پسرام پنهون نموند . افشین و اشکان خیلی لجشون گرفته بود . البته احسان و اسحاق هم خیلی ناراحت شده بودند ولی از اون جایی که  می دونستن من کسی نیستم که به اصغرآ قا باج بدم و خودمو دراختیار شون گذاشته بودم یه جوری با این قضیه کنار اومده بودند . اصغر آقا همش از این موضوع صحبت می کرد که یک زن نمی تونه بدون شوهر زندگی کنه و یه حرفایی می زد که قمر خانوم می تونست اونو بر زبون بیاره . چند بار قمر خانوم لب ور چید و یه اشاره ای به شوهره زد . حتی یک بار هم که منو در آشپز خونه تنها گیر آورده بود خودشو به من چسبونده ولی به زور خودمو از زیر دستش خلاص کردم . بالای پنجاه سال سنش بود و از رو هم نمی رفت که با یه زن خیلی جوون تر از خودش می خواد حال بکنه . این حرکت اون منو خیلی ناراحت کرده بود ولی از این که زیر کیر دو تا از پسرام قرار گرفته بودم و خودمم همچین آدم درست و حسابی نبودم یه جوری با این قضیه کنار اومدم . در عوض همش به این فکر می کردم که چه جوری می تونم با این افشین و اشکان کنار بیام . می دونستم که اونا  در محیطی قرار دارند که  با دخترای زیادی هم هستند و هر لحظه ممکنه یکی از اون دخترا خودشونو بهشون بچسبونن ولی اینا همش بهونه ای بود که من بخوام خودمو به این دو تا پسرام بچسبونم .نمی تونستم دست رو دست بذارم و ببینم همین جور از کسم داره یه چیزایی می ریزه . من که همین دیروز با  دو تا پسر بزرگ ترم حال کرده بودم . این قدر زود .. شاید طعم شیرین هوسو این بار به طور کامل چشیده بودم و مزه اش هنوز زیر کس و دندونام باقی بود و بازم یه تنوع دیگه می خواستم . این موضوع رو  با اسحاق و احسان در میون گذاشتم . راستش اول احساس شرم می کردم . ولی وقتی که به یاد آوردم چه جوری در حضور یک کیر به یک کیر دیگه هم اجازه دادم که وارد بدنم شه دیگه دور خجالت رو خط کشیدم .اولش موضوع رو این طور مطرح کردم -پسرا من نگران داداشاتون هستم و کلی هم صغری کبری بافتم که این که باید اون دو تا رو هم یه جوری تامین کنم . . اسحاق : مامان ما دیگه سیرت نمی کنیم ؟/؟  احسان : مامان این دو تا کیر بست نیست . ؟/؟ -حالا کارتون به جایی رسیده که جواب مادرتون رو این جوری میدین ؟/؟ دو تایی خودشونو به من چسبونده  اسحاق گفت مامان دلخورنشو .. ما کمکت می کنیم ولی حداقل ده روز وقت می بره . باید مخشونو به کار بگیریم . یه وقت فراغتی می خواد که براشون فیلمهای سکسی مادر و پسر بذارم . با هم بریم از داستانهایی که مربوط به سکس مادر و پسره رو بخونیم . خلاصه ...-ببینید بچه ها من دیروز که داشتم نوازششون می کردم حس کردم کیر هر دو شون شق شده . خیلی تیز شده بود . -مامان مگه شلوارشونو کشیدی پایین ؟/؟ -نه با کف پام از رو شلوارشون حس کردم . احسان : فدای مامانم بشم که گیرنده اش قویه .  اگه میشه نشون بده که من و داداش اشتباه نکردیم . -دیوونه ها . چقدر دلم می خواد اون دو تا هم مثل شما تشنه و حریص باشن . .. اسحاق : هستن مامان . هستن . فقط خودت رو خیلی فانتزی و خوشگل تر نشون بده .لباسای سکسی بپوش . پیش اونا لخت بگرد . سعی کن ازشون دلبری کنی . پیش اونا تا می تونی بشینی فیلمهای عشقی و هیجانی و صحنه دار ببینی و از این طرف من و داداش هم میریم روی مخ این دو نفر . گر صبر کنی زغوره حلوا سازی . -مامان حالا مزد ما دستمزد ما .. یه لب از این و یه لب از اون گرفته و از اونجایی که اون دو تا داداش خونه نبودند دو تایی شون لختم کردند و افتادن روم . با رویای این که افشین و اشکان پسرای سوم و چهارم منم با من مشغولند خودمو در اختیار اسحاق و احسان گذاشتم . گذاشتم هر کاری که دلشون می خواد باهام انجام بدن . نمی دونم چرا این قدر تنوع طلب شده بودم . رفته بودم توی حسی که با مردای دیگه دارم سکس می کنم . با هیجانهای دیگه . انگاری زمانه عوض شده بود . یادم میومد با این که  از قلی خوشم نمیومد و به زور باهاش ازدواج کرده بودم ولی حداقل تا یه مدتی از این که باهاش سکس داشته باشم هیجان زده می شدم . این دو تا زبل کی کیراشونو فرو کرده بودند توی کس و کون من و من خبر نداشتم .؟/؟!دوتایی شون با چه سرعتی داشتند منو می گاییدند . همچین که  با هر ضربه رو به جلو پرت می شدم و برمی گشتم به عقب .... ادامه  دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر