ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرجایی 76

-عزیزم تو خیلی وقته ازم تقاضای پول نمی کنی یا اگه می گیری خیلی کم . تا مجبور نشی نمی خوای . این روزا هزینه های زندگی زیاد شده . یه زمانی با یک میلیون می شد یه آپارتمان معمولی خرید ولی حالا با یه میلیون خرج زندگی آدم در ماه پیش نمیره . عزیزم بیا این پونصد تومنو داشته باش بالاخره دانشجویی خانوم دکتری . این  ور و اون ور میری . چهار تا لباس واسه خودت بگیر دیگه  از وقت شوهر کردنت گذشته . -مامان من اگه بخوام از دواج کنم دیگه ادامه تحصیل نمی تونم بدم . خواستگار بالاخره میاد . نیومد به درک . مگه تو شوهر داری ؟/؟ -فدات شم عزیزم خودت رو با من مقایسه می کنی ؟/؟ نیلوفر من تا سه سال دیگه سی سالش می شد و لی زیبایی و ظرافت اون سنشو خیلی کمتر نشون می داد . اون اگه ازدواج می کرد حتما کمتر می دیدمش . این روزا روزای خوشم بود . من تنهای تنها می شدم . حتی دیگه مردی هم سراغ منو نمی گرفت . نیلوفر مات منو نگاه می کرد . -مامان یه کاری پیش اومده و من  این پولو ازت می گیرم ولی یه ماه دیگه برش می گردونم .. -دختر دیوونه شدی ؟/؟ من که به غیر تو کسی رو توی این دنیا ندارم . فراموش شده ایم . بار آخرت باشه که از قرض گرفتن حرف می زنی . -آخه مامان .. من در میارم ولی خب نه زیاد . -واسه این که سختت نباشه من پونصد بار بغلت می زنم و هر بار هزار تومن باهات حساب می کنم . خندید و گفت مامان سرت کلاه میره . بازم به نفع منه .. -چرا .. -مامان تو که می دونی تو رو از هر چیزی توی این دنیا بیشتر دوست دارم . وقتی  هر بار بغلم می زنی انگاری یه بار دنیا رو بهم دادی . بعد تو اگه پونصد بار بغلم بزنی یعنی پونصد بار دنیا رو بهم دادی . هر کدومو هزار تومن نرخ گذاشتی میشه پونصد هزار تومن . پس تو پونصد تا دنیا بهم میدی منهای پونصد هزار تومن .. اوا مامان بازم که آبغوره گرفتی . تازگیها چت شده . تا بهت میگم دوستت دارم گریه ات می گیره .-چی بگم . به دروغ بگم دوستت ندارم ؟/؟ نیلو خودش. انداخت توبغلم . -مامان همه چی درست میشه . یه روزی ما هم زندگیمون بهتر میشه . اون وقت تو دیگه باید یه خانوم خیلی شیک شی .  مثل حالا بازم به همه میگم که این مامان  منه . اون تنهایی منو تا این جا رسوند . اون هم بابام بود هم مامانم هم داداشو خواهرم . همه چیز من بود و هست . -نیلو تو از من ایراد می گرفتی چرا خودت گریه می کنی ؟/؟ -نمی دونم مامان . شاید به خاطر بازی زمونه ودست تقدیره . فکرشو که می کنم  می بینم اینجایی که من امروز درش قرار دارم حق تو بود که درش باشی . روزگار چه بازیها که نداره . برای همین من هیچوقت حسرت خیلی چیزایی رو که ندارم نمی خورم . می خواست یه چیزی بگه حرفشو پس کشید و ادامه نداد . نمی دونم شاید می خواست در مورد بدی من بگه شاید در مورد زندگی ضعیف  ما می خواست بگه . این که خیلی از دوستاشو دعوت نمی کنه چون می گفت که اونا جنبه شو ندارند و این جور زندگی رو مسخره می کنند . ولی از نظر اون مسئله ای نیست . حدس می زدم که نمی خواد من ناراحت شم . البته با دو سه تا از دوستاش که فرهنگشون پایین نبود و داشتی و نداشتی رو درک می کردند در رفت و آمد بود . نیمه های شب هر وقت که خوابش می گرفت میومد و کنار من می خوابید .  اون همیشه اون قدر نگام می کرد و می کنه تا یه تکونی بخورم که خودشو بهتر به آغوش و سینه ام بچسبونه . اگه  نیمه شب بیدار می شدم و بوی تن اونو احساس نمی کردم دیگه خوابم نمی برد تا این که اون بیاد پیشم . اون اگه حس می کرد من بیدارم درساشو ول می کرد . یه بار صدام کرد مامان بیداری ؟/؟ خودمو زده بودم به خواب که به خاطر من درساشو ول نکنه .. -آهای کلک بوی مامان بیدار خودمو می شنوم . ......... یعنی اون می تونه منو ببخشه ؟/؟ . دختری که حتی پاک تر از گلبرگهای نیلوفر و بخشنده تر از بارانه ؟/؟ دختری که از بچگی عادت داشت خودش گشنگی بکشه ولی گرسنه ای رو نبینه . می گفت وقتی گشنه ای رو می بینه که به ساندویچ دست اون نگاه می کنه از گلوش پایین نمیره -عزیزم برو یه گوشه بخور .. -خب اون وقت من دلم نمیاد راحت از کنارش رد شم . .اون تاکی می تونه به روم نیاره ؟/؟ چند روز بعد اون هدیه تولدشو به من داد . درسته که برام سورپرایز نبود و همه چی رو از قبل می دونستم .-مامان دو سه سال دیگه وضعم بهتر میشه .. وقتی خانوم دکتر شدم و اگه تونستم یه پولی جور کنم و مطب بزنم و در آمدم زیاد شه هر جا که بخوای تو رو می فرستم سفر بگردی .. باید یه پول پیش می دادم تا یه مطب واسش اجاره کنم ..-مامان همه دوستم دارن . خیلی ازم تعریف می کنن . استادا میگن تو نمونه ای . خیلی ها بهم حسودیشون میشه . چرا آدما این جورین ؟/؟ خب به جای این کارا و این جور حسادتها شما هم برین یه کاری کنین مثل نیلوفر بشین . -همه که مثل تو نمیشن که خدا روش نظر خاصی داشته باشه -یعنی میگی خدا واسه من پارتی بازی کرده ؟/؟ راست هم میگی . چون بهترین مامان دنیا رو واسم فرستاده . یهو بغضم ترکید فریاد زدم بس کن .. نیلوفر شوکه شده بود .. -مامان چت شده . من که حرف بدی بهت نزدم . من احساسمو بهت گفتم . -چرا فکر می کنی من بهترین مادر دنیا هستم .. -مامان جوابتو می تونم نیمه کاره بدم . ولی من ازت خواهش می کنم بس کنی . نمی خوام رنجش تو رو ببینم .. -نیلوفر من خیلی بدم .. دستشو گذاشت جلو لبام .. از این که سرش داد زده بودم و اون هنوز به فکر من بود عذاب می کشیدم . می خواستم دستای دخترمو ببوسم ولی نذاشت . به جای این که من ازش معذرت بخوام اون ازم عذر خواست . اصلا واسه چی این کارو کرد . داشتم دیوونه می شدم . در اون لحظه  دنیا رو مردابی می دیدم که دارم درش دست و پا می زنم و نیلوفر من گلی در کنار این مردابه که با عطر نفسهای اون نفس می کشم و به زندگی ادامه میدم به زندگی ادامه میدم تا خودمو به کناره های این مرداب برسونم . از خودم از این زندگی لجنی متنفر بودم .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر