ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

گناه عشق 20

نوشین خودشو بر گردوند وعشقشودر آغوش گرفت . با بوسه ای گرم خودشو آروم کرد . لحظه به لحظه خودشو بر هنه تر می کرد . پیراهنش مثل یه چادر از بدنش سر می خورد و به طرف پایین می غلتید . ناصر نگاهش به بدن بر هنه اون افتاده بود .  هر چند قسمتی از این حالتو در باغ دیده بود ولی به این صورت در حالت ایستاده و طوری که استیل بدنش تا این حد زیبا و هوس انگیز باشه اولین باری بود که اونومی دید . طوری شده بود که ناصر بی اراده سوتین نلی رو باز کرد تا بدن مرمرینش درخشش بیشتری داشته باشه .. یه لحظه به یادش اومد که نباید این قدر سریع دستشو رو می کرد . -منو ببخش نلی نباید این کارو می کردم . نلی  نیمتنه شو به بدن ناصر چسبوند . دیگه هیچ فاصله ای نباید بین من و تو باشه . دستت درد نکنه . این همون چیزی بود که من ازت می خواستم و خواسته های دیگه و نیاز های دیگه . -نلی بس کن . من نمی خوام کارو به جایی برسونی که جز پشیمونی هیچی نداشته باشه -چیه ناصر از چی می ترسی و از این می ترسی که آبروت بره ؟/؟ همه بگن با دختر عمه ات رابطه داشتی . پیش زنت خجالت بکشی .  من دوستت دارم . من برات می میرم . فکر کردی اون قدر پستم که راضی شم که آبروت بره ؟/؟ تو فکر کردی من کی هستم . یک هیولا ؟/؟ چرا شما مردا این قدر خود خواهین . من که پی همه چی رو به تنم مالیدم . من که قبول کردم تمام اینا رو خودم به گردن بگیرم . خودم بشم آدم بده . فقط می خوام  منو به آرزوم برسونی . این که سد دختری من توسط تو شکسته شه . این که با تو سکس داشته باشم . این که بتونم تن لخت تو رو در آغوش بکشم و تو با عشق و هوس به من بگی که دوستم داری و منم این حرفا رو بهت بزنم . هر چند می دونم تو هیچوقت اون جوری که من دلم می خواد بهم نمیگی که دوستم داری . هیچوقت عاشقم نمیشی . عشق من در خونه ات رو زد ولی صداشو نشنیدی . حالا که دلتو دادی به یکی دیگه .. یعنی میشه امیدی داشت ؟/؟ نمی دونم  دارم دیوونه میشم . نمی دونم از زندگی چه انتظاری دارم و می تونم داشته باشم . زندگی برام شده جهنم . -نلی من نمی تونم . در اون حدی که تو می خوای باهات سکس کنم . - دیوونه .. دیوووووونهههههههه پس برای چی دلمو خوش کردی . پس برای چی بغلم زدی . من که گرمی هوسو از تنت حس می کنم . من که به خوبی می تونم حس کنم که چشات چی می خوان . -ببینم نلی تو که هنوز تجربه سکس رو نداری اینا رو از کجا می دونی .. نلی بهش بر خورده بود . این حرف ناصر براش گرون تموم شده بود -ناصر خیلی خیلی سنگدل و بدی . این مزد وفا داری من نیست . می دونی من این نگاههای وسوسه انگیز رو در خود تو پیدا کردم . وقتی که با بقیه بودی . وقتی که با نگاههات داشتی اونا رو می خوردی .. اون نگاهها رو حالا در چشای تو می بیپنم . چقدر دلم می خواست همون جوری به من نگاه می کردی . هر چنداوایل  از این که بخوام خودمو در اختیارت بذارم فراری بودم چون می ترسیدم برای همیشه از دستت بدم . ولی اگه یه وقتی ازم می خواستی که باهات باشم هیچوقت شونه خالی نمی کردم . هیچوقت به تو نه نمی گفتم . آخه آدم خودشو در کسی که دوست داره خلاصه شده می بینه .  آدم به کسی که دوستش داره هر گز نه نمیگه . -حالا من ازت می خوام که دختر بمونی . خوشبختی خودت رو زیر سوال نبری . -نه نهههههه نهههههه -آررررررره آررررره .. آره اگه دوستم داری باید به حرفم گوش کنی . من همه جوره بهت حال میدم و باهات حال می کنم ولی وقتی که فردا پامو از این خونه گذاشتم خونه تو باید یک دختر باشی . متوجه شدی ؟/؟ -من می خوام خودمو در اختیارت بذارم . می خوام از زندگیم لذت ببرم . تو که نخواستی این لذتو برای تمام عمر بهم بدی . چرا حداقل برای یک بارم که شده به من آره نمیگی . چرا ازم دریغش می کنی . -ببین من دوستت دارم دوستت دارم نمی خوام شخصیت تو بره زیر سوال . -به درک .  این که تو رو برام بر نمی گردونه .. ناصر یه بار دیگه لبای نوشینو  با لباش قفل کرد . می خواست موضوع بحث رو عوضش کنه  . لحظاتی بعد  اونا خودشونو رو تخت نوشین دیدند که از یک نفره بزرگ تر و از دو نفره کوچیک تر بود . کاملا بر هنه . غرق در گناه ..  غرق در لذت گناه ..  نلی این گناه را با عشق در هم آمیخته بود شاید هم ناصر عاشق نلی بود و نمی خواست قبول کنه ولی هنوز غرق ترحم بود . ترحم و هوس . با این که دو تایی شون غرق در شهوت و هوس بودند ولی هنوز ناصر بر این اصرار بود که بکارت نلی حفظ شه و نلی این امید رو داشت که با افسونگری زنانه خودش ناصرو اسیر دام خودش کنه . دامی که رهایی از اون براش امکان پذیر نباشه .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر