ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن نامرئی 161

دیدی خاله جون بهت گفتم اگه با نادیا باشی ضرر نمی کنی ؟/؟ -همچین میگی که انگاری عمریه که این کاره ای . در حالی که ما خودمون الان چند وقته با هم از این بر نامه ها داریم . -این که درسته . من در همون مدت کوتاه تونستم خیلی چیزا یاد بگیرم .. آخخخ جاوید جون یواش تر . شما جوونا ی امروز که همش یه چیزی دم دستتونه این قدر حریصین ما جوونای دیروز باید چیکار کنیم . خاله خودشو جوون دیروزی فرض کرده بود . نمی خواست بگه که پیر شده . خوب که نگاه کردم دیدم جاوید حسابی کسشو هدف گرفته . شهین یه نگاهی هم به فرخ و ناهید انداخته بود . -تعجب می کنم . چه جوری یه خواهر و برادر این جوری با هم دارن حال می کنند . -خاله جون با تمرکز و حس گرفتن همه چی حله . الان من و تو با هم یه نسبت فامیلی داریم . با هم لز می کنیم  . اونا هم یه همچین حالتی دارن .  بهترین حالت برای این که این جور سکس ها جای اما و اگری نداشته باشه اینه که در حین سکس هر دو طرف فکر کنن که با هم هیچ آشنایی ندارند . فقط به لذت تماس فکر کنن . با همه اینا خاله بد جوری رفته بود توی نخ اون دو نفری که فکر می کرد برادر و خواهرن . اون از این که من با پدر ناصر و داداش نویان خودم سکس داشته خبری نداشت .. دستمو گذاشتم رو چشای خاله تا اون دیگه فقط حواسش به کیری باشه که رفته توی کسش . ور رفتن با سینه هاش به من لذت می داد . از این که خوشش میاد منم خوشم میومد . بالاخره بعد از  دقایقی دسته جمعی با هم رفتیم حموم . چقدر به همه مون خوش گذشت . بدنهامونو کفی کردیم و همراه با کف فانتزیهای قشنگی درست کردیم . مثلا یه کف پرحجم روی کون خاله درست می شد . اونو می خوابوندیم یهو با کف دستمون می رسیدیم به کون خاله با همون دست اونو می مالوندیم . فکر کنم یه چند دقیقه ای رو همین جور توی بغل هم خواب رفته باشیم .. لحظه خداحافظی در روز بعد خیلی سخت بود . خیلی خنده دار بود همه مون هم شهری بودیم ولی خب یه حسی بهمون می گفت که وقتی پامون برسه به شهرمون این قدر مشکلات و کار های متفرقه زیاده که احتمال این که بتونیم دوباره همو ببینیم خیلی کمه . تازه من که برام پیدا کردن یه دوست پسر سکسی برام خیلی ساده بود زیاد در بند این دوستی ها نبودم ولی شهین مسئله رو خیلی جدی گرفته بود مخصوصا این که دو تا جوون بودند که خیلی بهش حال داده بودند . یه احساس خوبی رو درش به وجود آورده من اینو به خوبی درش حس می کردم . اون باور کرده بود که برای خودش کسی شده . به همه این بر و بچه ها علاقه خاصی پیدا کرده بود . یه چیزی باعث تعجب من شده بود و این که ناهید چه رابطه ای با اون دو تا پسر می تونه داشته باشه . یعنی یه زن بد کاره ایه که همیشه در دسترسه . آخه اونا طوری رفتار می کردند که اگه بخواهیم سه تایی شونو با هم ببینیم این کار خیلی راحت باشه . دیگه باید اونا را فراموش می کردیم . من و خاله مدتی رو در خیابون قدم زدیم . باید بر می گشتیم هتل پیش با با ناصر و مامان گلی خوشگلم . اونا حتما دیشب و  دیروز بعد از ظهر رو حسابی با هم حال کردند . نمی دونستم این بابا جونمو چیکارش کنم . اون ازم انتظار داشت ونمی شد از دست خاله جون در برم . مامانو می تونستم کاریش کنم  من و شهین روی نیمکتی در پارک نشسته بودیم . اون به نقطه ای خیره شده بود . انگاری عاشق شده بود -خاله جون شدی عین مجنون ها و نکنه گلوت پیش اون بچه ها گیر کرده . اگه غلط نکنم یه جورایی از فرخ خوشت اومده .  ببین شهین جان تو با این لذتی که از سکس بردی و نشون دادی که یک زن در هر شرایط و سنی می تونه از زندگی خودش لذت ببره و احساس جوونی بکنه بازم می تونی کسان دیگه ای رو به طرف خودت بکشونی . ا گه قرار بر این باشه که با هر کی که باشی یه احساس عاطفی خاصی نسبت به اون پیدا کنی که این جوری نمیشه زندگی کرد . خلاصه با هر روضه خونی بود اون برش گردوندم هتل . دو تایی مون رفتیم حموم و یه حال حسابی بهش دادم . چند ساعتی رو خوابیدیم . وقتی که بیدار شدیم مامان بابا بهمون گفتند بچه ها دیشب پارتی بودین ؟/؟ -بابا جون دست کمی از پار تی نداشت . نگاه خیره بابا به من نشون می داد که از من انتظار داره . انتظار داره که لذت سفر اونو تکمیل کنم -بابایی ما نبودیم خیلی به شما خوش گذشت ؟/؟ یه اخمی بهم کرد که جا رفتم . وقتی که تنها شدیم بهش گفتم پدر تقصیر من چیه . این دو نفر رو چیکارش کنیم . حالا تو به  اون شق القمرت بگو فعلا به همون زمین مامان قانع باشه تا سر فرصت بتونم یه کاری بکنم . خودمو انداختم توی بغل بابایی و از روی شلوار دستمو گذاشتم رو کیرش . آماده آماده بود . چون قبل از این که لمسش کنم به یاد دختردر تصور لختش شق کرده بود . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر