ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بسیجی درجه یک

من جزو بسیج محله بودم . هفده سال بیشتر نداشتم . بهم گفته بودند اگه عضو بسیج باشی و کارت داشته باشی به ازای هر چند ماه نمی دونم چند روز معافی . منم مجبور شدم برم تو خط فیلم . پس از یه مدتی دیدم بقیه هم دست کمی از من ندارند . خدا و دین و پیغمبر زیاد واسه اونا معنا نداشت ولی خیلی قشنگ نقششونو بازی می کردند . هرچند توی اونا دو سه تا بچه  های کوس خل موس خل هم بودند که معتقد باشند و هر عبا عمامه پوشیده و ریش و پشم داری رو با ایمان بدونن . بگذریم من اسمم بود میثم و واسه کمک به مستضعفان در حال جمع آوری هدایایی بود ه داخل مسجد هم انواع و اقسام زنهای محجبه وچادری بودند . بیشتراشون از دوبرابر تا سه برابر من سن داشتند . مقنعه با چونه بند و چادر مشکی و دستکش سیاه و تشکیلات سیاه شده شون دیگه حال منو داشت بهم می زد ولی باید اونا رو تحمل می کردم . در هر حال سه تا از این زنا بودند به اسم سمیه و وجیهه و جلیله که خیلی حرف می زدند . قیافه شون هم معمولی بود . فکر کنم چند سالی هم از چهل گذشته بودند . ظاهرا کله گنده های این جمع آوری ها هم بودند . یکی از این شب ها که اتفاقا خونه ما هم کسی نبود قرار شد بعد از نماز مغرب و عشا  و این که هرکی خونه خودش شام بخوره ما 6 نفر یه جلسه ای دور هم بذاریم و مشخص کنیم که این کالاهای مردمی رو چه طوری تقسیم کنیم . من اون شب نماز نرفتم و یه خورده خونه رو مرتب کرده و میوه و شیرینی رو ردیف کردم . چه ایرادی داشت همون مسجد می نشستیم بر نامه ها رو ردیف می کردیم . خونواده ما چشم نداشتند این بسیجی ها رو ببینند . بابا می گفت خوبشم بده چون همون اعتقادشون به بعضی چیزا نشون دهنده کثافت روحشونه . بازم شانس آوردم که شبو بر نمی گشتند . من و یاسر و عمار و سمیه و وجیهه و جلیله باید یه جلسه ای تشکیل می دادیم . غصه ام شده بود . مجبور شدم تمام تابلوهایی رو که نشون می داد ما حزب الشیطانی نیستیم جمع کنم . دیش ماهواره رو نتونستم کاری کنم . توی حیاط خونه مون بود . ولی رسیور رو جمع کردم . درهر حال اونا رو دعوت کردم رو مبل بشینن . سمیه : برادر میثم ما همین رو زمین راحت تریم . مجبور شدم از چند تا پشتی ترکمنی استفاده کنم . -خواهرا راحت باشین .. رفتم کولر روشن کنم ..-برادر همون یه پنکه رو روشن کنی کافیه . هم این که در شرایطی که ما تحریم اقتصادی هستیم اسراف نمیشه هم این که یه خونه دیگه از برق استفاده می کنه -خواهر وجیهه کاش همه مثل شما این قدر با ایمان بودند . البته ما می تونیم حق همسایگی هم به جا بیاریم و به کشور های همسایه برق برسونیم . من و اون بسیجی های دانشجو مجرد بودیم و این سه تا خانوم شوهر داشتند . شوهرا هم از دستشون کلافه بودند و اون جوری که شنیده بودم بیشتر از خداشون بود که اینا خونه نباشند که و از شرشون خلاص باشند . چای وخرما و شیرینی آورده و از همه چی بحث می کردیم جز کاری که واسش دور هم جمع شده بودیم . عمار :خواهرا چادرتونو در بیارین راحت باشین .شما که حجابتون حفظه .. زنا انگار منتظر همچین دستوری بودند . یه خورده مقنعه سه تایی شون عقب رفته بود . خوشگل تر شده بودند . فقط دماغ این جلیله خانوم عین لوله تفنگ شده بود . دیگه بحث از دین و مذهب گذشته بود و رسیده بود به درس و زندگی و ایمان و ثواب و گناه و از این جور حرفا سمیه : برادرا در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبریست .. ورنه هر گبری به پیری می شود پر هیز کار .. رفتم یکی از اون  عطر های هوس انگیز مردونه رو که زنا خوششون بیاد به خودم زده و بر گشتم .. -ببخشید خواهرا اگه این بو اذیتتون می کنه من پیر هنمو عوض می کنم -خواهش می کنم برادر میثم اتفاقا بوی خوش در دین اسلام تو صیه شده -در اینجا یاسر شیطنت کرد و گفت بوی خوش همراه با یک چیز دیگه بود عمار هم در جا جوابشو داد و گفت بوی خوش همراه با زن .. .. ببخشید خواهرا اگه ما به این صورت صحبت می کنیم . سمیه : خواهش می کنم عمار جان شما هم جای برادرای ما هستین .. توی دلم گفتم بیشتر به این می خوریم که جای پسرای شما باشیم . ولی ظاهرا این جنده های اسلامی بد جوری کوسشون می خارید . برادرا چند تا از دگمه های بلوز یا همون پیرهنشو نو باز کرده و سینه لخت شدند . دیگه از اون یقه آخوندی خبری نبود . معلوم نبود اونا دیگه چه گرگی هستند .. یاسر : خواهرا بد جامعه ای شده .. اون هفته یک جوان مجرد رو با یک زن شوهر دار گرفتند و به جای این که زنه سنگسار شه آزادش کردند .. جلیله : ببخشید برادر اجرای احکام اسلام شرایط خاص خودشو داره . باید دید تحت چه شرایطی این عمل صورت گرفته -یعنی شما تاییدش می فر مایید ؟/؟ -نه . منظورم اینه که نباید به این سادگی قضاوت کرد .-چون پای یک زن درمیونه این جور تفسیر می فر مایید ؟/؟ عذر می خوام خواهر اگه جسارت نمیشه می تونم یه سوالی از شما بکنم ؟/؟ -بفر مایید . اگه شما جای اون خانوم بودین چه انتظاری از قانون داشتین ؟/؟ راستشو بگین .. دیگه متوجه شده بودم که با این کوس شر گویی ها قصد مخ زنی رو دارند و خونه ما رو امشب می خوان بکنن جنده خونه . نمی دونستم این قدر راحت میشه با این سه تا جنده محجبه کنار اومد . ولی اینو می دونستم که با حجاب های با شخصیت هم زیاد داریم ولی اینا حالا این جوری از آب در اومده بودند . جلیله هم با اون دو تا بسیجی دانشجو همراهی کرده و گفت راستش من انتظار داشتم که کاری به کارم نداشته باشند . چون وقتی این گناه شیرین رو انجام دادم حتما نتیجه ای شیرین رو هم می خواستم . -از نظر شما این شیرینه ؟/؟ -نه ولی از نظر دنیوی این جوره .. رنگ از چهره جلیله پریده بود . من کیرم شق کرده بود . مثل اون دو تا بسیجی هم سنگرم هنوز کار کشته نبودم . زودی رفتم دستشویی و سریع کیرمو برق انداختم . دلم خوش بود دیگه . یه اسپری بی حسی به اندازه ای که جلو لذتمو نگیره وآبم دیر تر بیاد به کیرم زدم . اینو واسه روز مبادا خریده بودم . هر چند قسمت نشده بود که کسی رو بگام . ولی دل تو دلم نبود . یعنی اونا بهم بها میدن ؟/؟ وقتی که بر گشتم سرم داشت سوت می کشید . عمار داشت سمیه رو مشت و مال می داد و دست یاسر هم رو شونه های وجیهه قرار داشت . جلیله دماغ گنده هم اونجا نشسته بود و از این که اون دو تا پسر رفته بودند سراغ دوستاش و اونو تحویل نگرفته بودند کفری بود . در حالی که تمام زمینه چینی ها رو او انجام داده بود .. یاسر تا منو دید گفت میثم جان این خواهرا کمر درد دارن اگه میشه شونه های خواهر جلیله رو بمال . یه چشمکی هم بهم زد که دیگه تا آخرشو رفتم . یه خورده خجالتم میومد . دست وپام می لرزید . من می خواستم با اینا حرف بزنم می ترسیدم و سرمو تا چند وقت پیش مینداختم پایین ولی حالا کار به جایی رسیده بود که می تونستم مالششون بدم . یه چند دقیقه ای گذشت تا تونستم مسلط شم -میثم جان اگه عادت نداری وارد نیستی به دستامون نگاه کن یاد بگیر . اون دو نفر از سر شونه ها دستشونو به زیر گلوی طرفشون رسونده بودند . آروم مقنعه رو از سر وجیهه و سمیه در آوردند . من موندم و با این جلیله . می خواستم مقتعه شو در بیارم که نزدیک بود خفه اش کنم . نمی دونم چی شده بود که مقنعه رو با روسری اشتباه گرفته بودم بالاخره درش آوردم . سه تایی شون عجب موهایی داشتند . موهای بلند و صاف جلیله زیباتر از موهای اون دو نفر بود . طوری که زشتی دماغ گنده شو کم کرده بود . . یواش یواش شروع کردیم به باز کردن دگمه های مانتوی این خانوما که شبیه روپوش مدرسه بود . عجب هیجانی ! معلوم نبود چقدر پوشیده بودند . هیکلشون انگار شده بود چوب لباسی . چه خبر بود . این مانتو رو که در آوردیم چند تا بلوز دیگه اون زیر مشخص بود .. -میثم جان بجنب . بجنب که بدن خانوما درد می کنه باید حسابی اونا رو ماساژ بدیم .  این روز ها برای جمع آوری کمک های مردمی خیلی از خودشون مایه گذاشتند . با این که تن و بدن خیلی سفید و تپلی داشتند ولی سر تا پا سیاهپوش بودند . حتی این جوراب بلندی که تا زیر کونشون هم می رسید و اگه دورش زیاد تر بود تا کوسش هم می رسید رنگش سیاه بود . . واسه در آوردن جوراباشون مجبور بودیم که بریم  روبروشون . وایییی ..عجب ساق پایی . اصلا نشون نمی داد این خانوما میان سال باشن .. آخ که دلم رفته بود . -عمار جان .. یاسر جان .. به من بگن الان برو جبهه های جنگ حق علیه باطل می تونم برم چون تعلیمشو دیدم ولی این جور ماساژ دادنها رو تعلیمشو ندیدم . شما پیشم باشین که یه وقتی جلیله خانوم ناراضی نباشن -برادر میثم هر کاری اولش سخته . کم کم داشتم به این فکر می کردم که نکنه یاسر و عمار اونا رو قبلا گاییده باشن وگرنه این خانومای بسیجی هر چقدر هم که آماده جندگی باشن به این سادگی نباید تسلیم بشن .. حالا چیکار به این کارا داشتم من می خواستم حال خودمو بکنم . ولی چیکار کنم .. سوراخ کون و کوسو چیکار کنم . دوست نداشتم آبروم پیش این جلیله بسیجی بره . درسته که آخرای دبیرستان بودم و این زنا بیشتر از دو برابر من سن داشتند ولی می خواستم احساس غرور کنم . می خواستم نشون بدم که مرد شدم . حس می کردم که کیرم یه خورده بی حس شده . با این که  شق شده بود . واییییی پسر اونا رو رسوندیم به مرز شورت و سوتین . چه راحت اون دو تا پسر لخت شدن و غیر شورت همه بند و بساطشونو در آوردند . دلم می خواست برم کیرمو بشورم . یکی از دوستام می گفت که یه جنده ای رو می خواست بگاد کیرشو اسپری زده بود و وقتی که فرو کرد تو دهنش دهن طرفو بی حس کرد . بهم گفت پس از اسپری نیمساعت بعد کیرتو بشور هم زنو بی حس نمی کنه هم اثر خودشو حفظ می کنه .. من حالا اصلا نمی دونستم کوس چیه ولی باید این کارو می کردم . چقدر دلم می خواست کیرمو تو دهن اون زن بسیجی با حجاب که تقریبا بی حجاب شده بود بکنم . جلیله از اون مادر قحبه ها بود . اون از این که من آکبند هستم لذت می برد واسه همین بود که با من مدارا می کرد . . سه تایی رفتیم کیرمونو شستیم و اونایعنی بسیجی های جنده  هم رفتن دستشویی و اومدن . فکر کنم اونا هم رفتن  یه صابونی به کوس و کونشون زدند .  مجهز به انواع و اقسام عطر ها بودند . عطر هایی که خانومای سانتی مانتال می زنن . -میثم جان شروع می کنیم .. جلیله : مرگ بر اسرائیل .. مرگ بر امریکا از یادتون نره .. هر گناهی که داشته باشین با این شعار ها از بین میره . اگر هر مسلمونی سه جهارم سطل آب بریزه توی کشور اسرائیل آب اونجا رو می بره و ما پیروز میشیم .. به جلیله گفتم ما روایت داریم که اگه یک سطل بریزیم سر اسرائیل اون غرق میشه چطور شد که یک چهارم سطل کم شد .. -میثم جان اون موقعها که از این حرفا بود یک میلیارد مسلمون داشتیم حالا جمعیت زیاد شده .. اون دو تا سوتین طرفشونو باز کردند . عجب سینه هایی . جلیله جنده عصبی شد و سرمو به طرف خودش بر گردوند . -میثم تو حواست به کار خودت باشه . -جلیله جون من می خواستم ساده بگیرم .-هر وقت لازم به یاد گرفتن باشه  نگاه کن .. درش بیار .. سوتینشو باز کردم .. جوووووون چه سینه هایی . درشت تر و سفید و سفت تر از اون دو تا سینه ها بود . اصلا دورش کبودی نداشت یعنی اطراف نوکش . معلوم نبود مثل این که اینا می رفتند تو بغل نامحرم و محرم فوری لنگشونو هوا می کردند و برادرا هم در جا کیرشونو فرو می کردند تو کوس اونا . یاسر : میثم جان تو باید  چند دقیقه ای یاد بگیری که این جور اگه بخواهیم کنار هم ماساژ بدیم ممکنه کراهت داشته باشه نظر شما چیه خواهرا ..سمیه : کراهت داره حرامه که مرد آلت مرد را ببینه و زن فرج زن را . در شرع مقدس اسلام حرامه . منم رو کردم به سمیه و گفتم خواهر سمیه اگه موقع عملیات زن بی حجاب باشه ایرادی نداره ؟/؟ یه اخمی کرد و دیگه حرف نزدم . عمار و یاسر لباشونو گذاشتن رو نوک سینه سمیه و وجیهه .. من مات به اونا نگاه می کردم . جلیله سینه شو داد جلو .. دهنمو. گذاشتم رو سینه جلیله .. -فقط گازش نگیر -ای به چشم . دلم می خواست زودتر کیرمو بفرستم به اون جایی که حقشه . -میثم هر دو تا نوکشو میک بزن . خیلی خوب می دونی چه جوری بهم حال بدی . بجنب . پسر تو اگه خوب کار کنی از اون دو نفر هم وارد تری . یک بسیجی درجه یک هستی . دستتو بذار لای شورتم . لاپامو فرجمو .. یا همون کوسمو چنگش بگیر . اونا کار بعدیشون اینه. آفرین میثم . اجرشو ببری یا همون حالشو ببری . دستمو از لای شورت جلیله رسوندم به کوسش .. -آخخخخخخخ .. اون چهار تا یه نگاهی بهمون انداختن . یاسر گفت می بینم میثم روبراه شدی . پس ما غیبمون بزنه ؟/؟ رنگم پرید . دلم می خواست اون جا باشم و ببینم این دو تا برادر بسیجی چه جوری کیرشونو تو کوس خواهرای بسیجی فرو می کنن . -نترس برادر ما همین جا کنارتیم . ثواب داره . لحظاتی بود همه مون لخت لخت بودیم . عمار و سمیه اومدن کنار ما .. -میثم خجالت نکش . می دونم تو اولین بارته . نگاهم به کوس و کیر اون چهار تا بود . کوس های هر سه نفرشون تقریبا در یک حد و قواره بود . درشت و تپل .. حالا اون سوراخی که میگن  ملاک تنگی و گشادی اونجاست رو لمس نکرده بودم . ولی از حال و روز این کوسها بر میومد که باید گشاد باشن . دختر بچه که نبودند . حداقل 25 سال کار کرد داشتند و دیگه باید یه جوری کیرمو فرو می کردم توی اون کوس . کف دستمو که به کوس جلیله مالیده بودم دستم یه چسبندگی خاصی پیدا کرده بود . می دونستم که اون هوس یک زنه ولی اون چسبندگی یواش یواش به یه خیسی خاصی تبدیل شد . جلیله جون این آب کوس یه زنه ؟/؟ خندید و گفت اگه آب کوس می خواست به این راحتی بریزه دیگه  ما زنا چی می خواستیم ؟/؟ تو باید خیلی تلاش کنی تا آب کوس منو بیاری . به همین سادگیها نیست . به من میگن جلیله کویر . -جلیله جان یک بسیجی اونه که با اراده خودش از دل کویر آب خارج کنه .. -آخ که فدای کیر تو برادر بشم من . .. من باید هر طوری شده این جلیله رو از گاسمش می کردم و بهش حال می دادم و به نوعی لیاقت خودمو نشونش می دادم . یه نگاهی به سوراخ کوس اون دو تا انداختم . البته فقط سوراخ سمیه رو که نزدیک من قرار داشت به خوبی می دیدم . کیر عمار رفت تو کوس سمیه اونو باز کرد و همینوجور نرم تا اول بیضه رفت توی کوس . با همه اینها من چون تجربه نداشتم دچار یه استرس خاصی بودم . جلیله خنده اش گرفته بود . -بسیجی شجاع من . برادر مکتبی و با ایمان من . نترس . اگه می خوای رزمنده قهرمان جبهه ها باشی نترس . فکر کن می خوای به تل آویو موشک بفرستی . پاهاشو باز کرد و گفت حالا بذارش داخل . بفرست بره ببینم چه جوریه . البته امروز به خاطر این که تو زودتر یاد بگیری تناول کوس رو فعلا رها کردیم .. کوس خوری رو می گفت . دستشو گذاشت رو کیرم واونو به سر کوسش چسبوند و کوسشم حرکت داد . جاااااااان عجب حالی می داد . من که تنگ و گشاد نمی دونستم چیه . فقط داشتم حال می کردم -آخخخخخخ میثم . میثم جان جان کوسسسسسم کوسسسسم -دردت اومد ؟/؟ -نه نهههه خوشم میاد .. تند تند تند تر ..مثل یک دلاور تازه نفس .. فکر کن داری یه کار خیر می کنی و ازش لذت می بری -جلیله جون من خودم دارم کیف می کنم و لذت می برم این اولین کوسی هست که دارم می کنم . -می دونستم می دونستم که امروز باید با تو حال کنم . وجیهه .. سمیه راستی راستی که بهتون کیر زدم -خواهر جلیله کیر تازه آقا میثم به ما هم می رسه .. داشتم شاخ در می آوردم . این خواهرا مثل این که بر نامه داشتند . می خواستند از هر سه تا کیر بهره ببرند . انگار به یکی قانع نبودند . من فکر می کردم هر کسی یکی رو چسبیده و کار به همین جا تموم میشه دیگه در این فکر نبودم که ممکنه هر سه تا با هر سه تا باشیم . هنوز حریف یکی نشده بودم باید به دو تا دیگه هم حال می دادم . سه تا زن طاقباز رو زمین افتاده بودند و ما سه تا مرد سخت در حال گاییدن اونا بودیم . جیغ و داد و فریاد فضای خونه رو پر کرده بود . مثلا ما اومده بودیم که کمکهای مردمی رو تقسیم کنیم عجب تقسیمی . . وای وای .. اون دو تا توی کوس طرفشون خیس کرده بودند . صدای اعتراض وجیهه و سمیه در اومده بود . از این که چرا اراده نداشته و نتونستن جلو گیری کنن . سمیه : بازم باید با کیر شل شده ما رو بگایین .؟/؟ کیر شق شده یه حال و هوای دیگه ای داره . بیشتر به ما حال میده و لذت بخشه . من که شرایط اون دو تا دانشجو رو این جور دیده بودم با کیر اسپری زده خودم که شق هم بود اونو تا ته کوس جلیله فرو می کردم و می کشیدم بیرون . جلیله هم با هیجان و هوس و آه و ناله حشر خودشو به رخ دوستاش می کشید و می خواست نشون بده که در انتخاب من کار اشتباهی نکرده .. اونا هم کیرشونو تو کوس خیس طرفشون فرو می کردند ولی حس کردم که کیر من برای سمیه و وجیهه باید شده باشه مرغ همسایه .. خیلی هم حال می داد گاییدن یک زن بسیجی شوهر دار . واییییی خیلی مزه میده . گاییدن یک زن بسیجی شوهر دار یعنی رفتن و رسیدن به اوج خوشبختی و بهشت زندگی . یعنی دنیای آرامش .. این سه تا جنده هم دستای خیلی قوی در ارگانها داشته و می شد با کیر زدن به اونا هم تا حدودی کسر خدمت گرفت . جلیله به لباش اشاره کرد و می گفت بوس بوس بوس بوس . افتادم روش و لباشو چسبیدن . سینه هاشو هم در تماس با سینه های خودم قرار داده و ولش نمی کردم . دستامو از زیر , دور کمرش حلقه زدم . سه تایی مون رو قالی وسط پذیرایی قرار داشتیم . زنا از بس کیف می کردند که اصلا حالیشون نبود که این قالی ممکنه تنشونو خارش بده . تصمیم گرفتیم که فعلا دور و بر هم باشیم . رفتم چند تا  تشک آوردم . یه چیزایی هم کشیدم روش که فردا اگه نجسی چیزی شد پیش ننه بابام معلوم نشه . هر چند باید این ملافه ها رو مینداختم . وای عجب تن و بدنی داشت این جلیله . واقعا خوب کاری کرده بودم که کیرمو بی حس کرده بودم . هم کیف می کردم هم کیف می دادم . اون دو تا چشاشون گرد شده بود . فکرشو نمی کردند که من همچین کاری کرده باشنم . هر چند اگه گردنم می رفت من خودمو لو بده نبودم . خیلی حال می کردم . من اگه دوپینگ نمی کردم حتما حال و روزم بد تر از اون دو نفر می شد . آخه این جنده های بسیجی رو به این سادگی نمیشه ارگاسمشون کرد اونم اونایی که یه عمره انواع و اقسام کیر های کلفت خورده باشن و سنشون هم با لا باشه . -میثم میثم .. تند تر .. تند تر ..  قربون کمرت چقدر تند تند می زنی .. فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه .. وجیهه و سمیه دادشون در اومده بود و مدام می گفتند جلیله زود باش میثم رو بفرست این ور . آخ که چقدر کیف می کردم سر من دعوا می شد -بچه ها منم مثل شما هنوز حالمو نکردم . یادتون رفت همون اول گفتین میثم مال من ؟/؟ ..پس این جنده ها خودشون بر نامه داشتن . از قرار معلوم اون دو تا برادر بسیجی هم باید در جریان بوده باشند . . اون دو تا زن از جاشون بلند شده و در یک حالت قمبلی پشت کردند طرف کیر طرفشون .. چقدر خوشم میومد از این حالت که کون زن توی دید باشه و کیر از پشت بره توی یکی از این سوراخا .. در بیشتر فیلمهای سکسی دنبال همچه صحنه هایی بودم و هر وقت هم می خواستم از اینترنت دانلود کنم بیشتر می رفتم پی همچین صحنه هایی . بازم این جلیله سرمو به طرف خودش بر گردوند . -پسر حواست به من باشه . من خودم بهت کون میدم . خودم واست یه حالت سگی می گیرم تو از پشت کوس و کونمو جرش بده .. سرم داشت سوت می کشید . این که با همه اصطلاحات جنده بازی آشنا بود . ناز شستش . معرکه بود . من کم تجربه بودم ولی می دونستم که باید زورمو تقسیم کنم . چقدر دوستام از گاییدن  دوست زن و یا دوست دخترشون می گفتن و من حسرت می خوردم . بیش از صد دفعه شنیده بودم که کون و سوراخش رو با کرم می مالن و نرم می کنند و کیر رو می فرستن داخل . وقتی اینا رو می شنیدم به هیجان میومدم . حالا من هم یه چیزی واسه تعریف کردن داشتم . پاهای جلیله رو انداختم رو شونه هام . زن فقط داشت نعره می کشید . اعصاب بقیه رو خرد کرده بود ولی من ول کنش نبودم . اون همین جوری عقب عقب می رفت تا من اونو کشوندم گوشه دیوار همونجا چسبوندمش . کمرش به شکل هلالی رو دیوار قرار گرفته بود . خیس خیس شده بود از عرق . من داشتم خودمو می کشتم اون داشت چربیهاشو آب می کرد . پنجه هاشو تو صورتم فرو برده بود و ولم نمی کرد با توجه به داستانهایی که خونده بودم می دونستم که جلیله جنده در حال ارضا شدنه . همین طور هم شد اون دو تا زن وقتی که حال و روز دوستشونو دیدند اومدند نزدیک تر .. اونا هم خیلی خوشحال بودند .- چه عجب یه روز این دوست ما زود ردیف شد . .. اینم یکی دیگه از سوتی هاشون . معلوم بود جلسات تقویتی زیادی باهم می رفتند .-میثم میثم .. خالی کن تو کوسم خالی کن .. نمی دونم چرا آبم نمیومد . خیلی خوشم میومد ولی اون جوری که دوست داشتم نتونستم خالی کنم ولی همون چند قطره ای رو که ریختم انگار داشتم رو ابرا پرواز می کردم . یه آرامشی بهم بخشید که ارزش هزار تا جق زدنو داشت . شایدم یه حکمتی بود که من توانمو برای اون دو تا جنده داشته باشم . اولش یه خورده ترسیده بودم که نکنه بچه دار شه ولی خب این فاحشه ها طوری بر نامه ریزی می کنن که یا بار دار نشن یا اگرم شدن میندازن گردن شوهرشون . معلوم نیست بچه هاشون مال خودشون باشه یا نه .  وجیهه و سمیه خودشونو از کیر اون دو تا دانشجو طوری جدا کردند که یه لحظه دلم برای اون دو تا پسر هم سنگر بسیجی سوخت . آخه ما با هم داشتیم در یک جبهه می جنگیدیم . اونا بودند که به من تیر اندازی یاد داده بودند . حالا من با تقلب و دوپینگ به این درجه از معروفیت رسیده بودم اون بد بخت ها گناهشون این بود که هنوز هیچی نشده کیرشونو شل کرده بودند . چاره ای نداشتند جز این که دو تایی بیفتن رو سر جلیله و منم یه نفری برم به جنگ اون دو تا زن . حالا بیا و درستش کن . مگه این کمر ما می کشید ؟/؟  سمیه و وجیهه دوتایی شون به محض دیدن من شروع کردن به رقصیدن . یه رقص کون عربی جانانه ای راه انداخته بودند که من نظیرشو در هیچیک از این سایتها و ویدیوها ندیده بودم .. فقط وایساده بودم و محو اونا شده بودم . این جوری یه خورده کیرمم استراحت می کرد . -وای شما خانومای بسیجی .. محجبه .. با ایمان .. این طور رقصیدن حرام نیست ؟/؟ رقص در شرع مقدس حرامه . البته اگه برای شوهر باشه ایرادی نداره .. سمیه : میثم جون من و وجیهه جون و جلیله همون بیست سال پیش که رفته بودیم لبنان واسه داداشای حزب الله در جبهه و سر مرز اسرائیل مجبور شدیم از هم سنگران زن عربمون خوب رقص یاد بگیریم تا این برادران تهییج شن و هر چه زور و فریاد دارن بر سر امریکا و اسرائیل بکشن . -ببینم شما اون موقع شوهرهم داشتین ؟/؟ کار خلاف که نکردین -میثم جون اینا همش ثوابه .. نمی دونی که مبارزه با صهیونیست اشغالگر چه صفایی داره .. بیا رقص کونو ببین .. هر کدومو می خوای اول دریاب .. . کیرم به طور اتومات شق شده بود . دوتایی نزدیک به هم می رقصیدند و رقابت دوستانه ای هم داشتند تا زودتر خودشونو بدن به دم من . کمر سمیه رو گرفته و دو تا دستمو گذاشتم دو طرف کونش . خود به خود خم شد . دست و پاهاشو ستون کرد . وجیهه هم همین کارو انجام داد . طوری که انگار انتظار داشتند که به نوبت اونا رو بکنم . آخ چه کونی و چه کوس داغی . چه سینه های مامانی .. -جوووووون جووووووون .. وجیهه عجب کلاهی سرمون رفت .. ما باید اول با این حال می کردیم .. -زود باش سمیه باید به منم برسه . اگه شل  شه دیگه به درد من نمی خوره . .هنوز اثر اسپری باقی بود . جوووووون چه کونی . داشتم این دو تا کونو بر رسی می کردم که به کدومشون بیشتر امتیاز بدم . یکی پهن تر بود و یکی گرد تر . در هر حال هر دو تاشون بزرگ بود و می شد باهاشون حال کرد . در حال گاییدن سمیه چشمم که به کون وجیهه می افتاد دلم می خواست اونو بکنم . وجیهه هم تا می دید من حواسم به اونه کونشو به طرف من می گردوند .. . این همه نعمت یک دفعه می ریزه سر آدم اسراف میشه . من باید شبی یکی از اینا رو می داشتم تا خوب خوب سیر می شدم . جااااااان عجب خواهرایی . یکی از یکی تر گل ورگل تر .. اون طرف عمار کیرشو کرده بود تو کوس خواهر جلیله و یاسر هم سوراخ کونشو هدف گرفته بود . .تماشای این حالت هم هوسمو زیاد تر می کرد و منو به یاد فیلمهای سکسی می انداخت و صحنه های مهیجی که در این رابطه دیده بودم . . سمیه و وجیهه بر سر داشتن من نزدیک بود دعوا بیفتن . منم کیرمو مدام از کوس یکی بیرون کشیده و به کوس اون یکی فرو می کردم .. در حال گاییدن مجدد کوس سمیه بودم که دادش در اومد و گفت وجیهه صبر کن منو ارضام کنه بعد بیاد سراغ تو -ببین سمیه کوس منم آب می خواد .. --وجیهه قول میدم وقتی ار گاسم شدم آبشو داشته باشه بعد از ار گاسم تو .. بین ما دو تا نصفش کنه . در هر حال خواهری به همین میگن دیگه . یک خواهر بسیجی باید هوای خواهر بسیجی خودشوداشته باشه . واقعا از این همه تفاهم اونا لذت می بردم و دعا می کردم که ای کاش همه این خواهران با هم این طور تفاهم داشته باشند که ما بتونیم صدای پیشرفت و ترقی خودمونو به گوش جهانیان برسونیم . -میثم جون .. بکن بکن بکن .. ادامه بده آبم داره میاد . وجیهه سمت چپ ما و نزدیک من قرار داشت . کف دستمو رو کوسش مالیده و در حالیکه لبام رو لبای اون بود با ضرباتی سهمگین سمیه جنده رو رو به جلو حرکت می دادم . یواش یواش حس می کردم که اثر اسپری داره کم میشه و یه جورایی داغ شدم .. -جاااااااان .. وجیهه داره میاد .. داره می ریزه .. ولم نکن .. وجیهه اجازه میدی آب کیرشو بریزه -نه سمیه دیگه زیر قولت نزن . بسیجی باش . بسیجی و قولش . بسیجی سرش بره قولش نمیره .. کیرمو از توی کوس سمیه بیرون کشیده و کردمش توی کوس وجیهه و اونو هم ار گاسمش کردم . دیگه اواخر به خودم فشار می آوردم که آبمو خالی نکنم . .. حالا که دوتایی شونو سر حال کرده بودم باید تو کوس هر دو تا آبمو تقسیم می کردم . هیشکدوم هم رضایت نمی دادند که با فاصله ای حداقل نیم ساعته تو کوسشون آب بریزم و می گفتند اول باید تو کوس من آب بریزی . منم گرفتار شده بودم . باید نصفه های ریزش جلوگیری می کردم و دوباره از نو شروع می کردم . سمیه : میثم جان عدالت اسلامی رو بین دو تا زن باید رعایت کنی وگرنه گناه می کنی . عجب گیری افتاده بودم . اول کیرمو فرو کردم تو کون سمیه و با تماشای اون هیکل ناز و تپل آبم خود به خود راه افتاد یه لحظه با یه فشاری که به خودم آوردم وسطای کار دست نگه داشته و بقیه رو برای کوس وجیهه نگه داشتم . این بار دیگه بدون جلو گیری تا می تونستم ادامه شو توی کوس وجیهه خالی کردم جااااااان چه کیفی کردم .  ولش نمی کردم . حالا دو تا جنده بسیجی در کنار هم لباشونو رو لبای هم قرار داده بودند و همزمان با خالی شدن آب من توی کوس وجیهه یاسر و عمار هم تیر خلاصو توی کوس و کون جلیله شلیک کرده و تماشای آب کیر هایی که از چهار تا سوراخ در حال بر گشت بود بازم یه شور و هیجان خاصی رو در من ایجاد کرده بود . همه مون کف اتاق دراز کشیده بودیم . زنا به افتخار من شعار می دادند . زنا از من به عنوان یک رزمنده واقعی یاد می کردند . .. اون شب طوری خودمو توی دل خواهرا جا کرده بودم که بهم قول دادند که اصلا معاف از خدمت واسم بگیرند به شرطی که خدمتم این باشه که هفته ای حداقل یک بار با اونا باشم . منم با کمال میل این شرطشونو قبول کردم ولی بعد که یه چند هفته ای که اونا رو گاییدم و حسابی دلی از عزا در آوردم با خودم گفتم ای میثم جان هوس آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها ... پایان .. نویسنده .. ایرانی 

9 نظرات:

ناشناس گفت...

محشربود خداقسمت کنه ایشالا

ایرانی گفت...

فقط باید مواظب بود که ایدز نداشته باشن ...ممنونم دوست آشنای نازنینم ..شب جمعه ات خوش ...ایرانی

رضا بمب گفت...

داستاني زيباتر و طنزتر از اين تو وبلاگ نخونده بودم.سعي كن طنز داستاناتو بيشتر كني ايراني جون و به جاي دل نوشته هايي(مطالب عشقي)كه ميزاري داستانك غير سكسي بزاري/موفق باشي

رضا بمب گفت...

تا بحال داستاني زيباتر و طنزتر از اين تو وبلاگ نخونده بودم.سعي كن كه جنبه ي طنز داستانها رو بيشتر كني و به جاي دل نوشته هايي(مطالب عاشقانه)كه ميزاري داستانك غير سكسي بزاري/موفق باشي

ایرانی گفت...

خسته نباشی رضا جان ! ممنونم ازت که با پیامهای گرمت و راهنمایی های خود توجه خودتو به این مجموعه نشون میدی . سعی می کنم به در خواست تو نازنین هم تو جه داشته باشم ولی خب سلیقه ها مختلفه و به طرفداران داستانها و مطالب ادبی و عشقی هم باید توجه داشت . کامروا باشی ...ایرانی

دلفین گفت...

عالی بود دادشم اینو حرفه ای نوشتی دمت گرم از اینجور داستانها زیاد بنویس مرسی

ایرانی گفت...

سلام دلفین جان ! اطاعت میشه داداش ..البته به درخواست ها هم باید توجه داشته باشم ..ممنونم از این که با وجود گرفتاریهای زیاد فراموشمون نکردی ..شب خوش ...ایرانی

ناشناس گفت...

سلام خدمت استاد عالی قدر و گران مایه ایرانیِ عزیز.

عالی بود.

لطفا داستان های غیر سکسی و ادبی و عشقی بیشتر برامون بنویسید.


به امید پیروزی حق علیه باطل!

با تشکر فراوان

ایرانی گفت...

آشنای گرامی و راهنمای خوب و استاد واقعی من ! ممنونم از توجه و لطفت ! من هم امید وارم که حق بر باطل پیروز بشه . حتی اگه باطل ظاهر حق داشته باشه و حرفای حق بزنه . مهم عمل انسانه نه عوام فریبی .. اگه بنا بر مسلمانی و حق طلبی باشه و تظاهر رو ملاک قرار بدیم از شیطان مسلمان تر و حق به جانب تر نداریم . خداوند ریشه شیاطین و ابلیس صفتان رو در سر تا سر گیتی به خصوص در ایران عزیز ما بخشکاند .. درمورد داستانهای غیر سکسی هم من هم بیشتر همین چیزا رو دوست دارم ولی همه سلیقه ها رو در نظر می گیرم راستش همیشه یه شرمندگی خاصی در من وجود داره از نوشتن داستانهای سکسی و همیشه این بهانه و توجیه رو میارم که این نیازی از نیازهای انسانیست که باید در راه اصولی و صحیح کنترل شود در هر حال حداقل کاری که می تونم بکنم اینه که در گفتار و رفتار و نوشتارم با شما مودب باشم و بگم که از صمیم قلب دوستتون دارم چون همه ما آفریده ای از یک آفرید گاریم و روانی مشترک داریم . شاد و خندان و پیروز باشید . ...ایرانی

 

ابزار وبمستر