ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

یکی یه دونه

خب دیگه پس از این که خدا چهار تا دختر به مامانم داد زد و من پسر در اومدم . ته تغاری و پسر اوخ که دیگه زمین و زمان یکسره شده بود همه دوستم داشتند . مامانم تا سالها منو با خودش می برد حموم . اولش که می رفتیم حموم عمومی . یواش یواش دیگه این مدل حموم ها داشت از مد می افتاد ولی از اونجایی که بعضی از خانوما عجیب به این نوع ماساژ های قدیمی و کیسه کشی توسط دلاک ها عادت کرده بودند هنوز بعضی جاها این حموم ها دایر بود . هنوز خیلی از خاطرات اون زمانو به یاد دارم . تصویر زنای لخت توی حموم . کوسهاشون که به نظرم اندازه یه بشقاب میومد . راستش  دیدن اونا هیچ حسی رو در من به وجود نمی آورد . چون خیلی کوچولو بودم اونا رو خیلی بزرگ می دیدم . من و مامان مینا و عمه عذرا و خاله خورشید و آبجی آزیتا با هم می رفتیم حموم . آزیتا کوچکترین خواهرم بود که پنج سال ازم گنده تر بود . هنوز کوس مامانو به خاطر دارم که وقتی منو می برد زیر  دوش و می خواست آب بکشه خودشم لخت می کرد و همه جاشو خوب می مالید و لاپاشو هم همین طور . حالا که فکرشو می کنم هنوزم نمی تونم خوب بفهمم که آیا من خیلی کوچیک بودم یا این کوسها گنده بودند .. البته بازم می بینم که فکرم مال اون زمانه راستش یه جورایی جواب سوالمو گرفتم و نباید دیگه این جوری فکر کنم . چون اون وقت به خودم دروغ گفتم . به نظرم من خیلی کوچیک بودم .. چقدر از این بدم میومد که سرمو بشورند . خیلی خوشگل بودم و هستم . با این که پسر بودم ولی از همه خواهرام خوش پوست تر و خوشگل تر بودم . صورتم و تنم سفید موهام صاف .. عجب مدل زنایی اونجا بودند . از هر سنی گرفته .. کوچولوتر از من تا هشتاد ساله های پر مدعا .. هنوز یادم نمیره که یکی از اون پیر پاتال ها با مامانم دعوا افتاد که این پسره بزرگ شده با خودت نیارش و مامان که خیلی دوستم داشت اصلا دوست نداشت به حرفش گوش کنه .. هنوز اون کون های چروکیده و پوست های آویزون از یادم نرفته .. بوی واجبی که زنا به کوس و پاهاشون می مالیدند .. همون داروی نظافت خودمونو میگم .... اون بوی بد رو تو حموم تحمل می کردم . البته واسم عادی شده بود .. اوخ که این خانوما چقدر وسواسی بودن .هی می گفتند میلاد جان از این ور نرو .. پاتو آب بکش برو .. نجس نشی دوباره .. خسته ام می کردند ولی خوشم میومد با اونا باشم . من 6 سالم بود و مامان 36 سالش .. دیگه یواش یواش باید صحنه حموم عمومی رو ترک می کردم . مامان هر دفعه که منو با خودش می آورد حموم با چند نفر دعوا می افتاد . همه اعتراض داشتند که این بچه حالیشه .. تمام پر و پاچه ما رو دید می زنه .. یادمه که یه بار مامان می گفت مرده شور پر و پاچه تونو ببره که اصلا معلوم نیست شوهرتون چطور پیشتون می خوابه . من که نمی دونستم چی میگه . فقط همین جور شاهد دعوای اونا بودم . از سه چهار سالگی تا 6 سالگی  خیلی از صحنه های داخل حموم رو به خاطر دارم .. چقدر این نوار بهداشتی هایی رو که این گوشه کنارا افتاده بود می دیدم . . یه بار یکی رو گرفتم تو دستم و اومدم طرف مامان  .. -وای بچه این دیگه چیه .. عمه عذرا که تقریبا هم سن مامان بود گفت این از اون بچه پرروها میشه -عذرا دل داری پشت سر بچه ام از این حرفا می زنی ؟/؟ میلاد ! کثیفه . هر چی رو که آدم دست نمی زنه .. یادم میاد صحبت از پریود و عادت ماهیانه آزیتا شده بود . من و خاله و مامان و عمه و آبجی آزیتا اکثرا با هم می رفتیم حموم عمومی .. البته خونه هم حموم داشتیم ولی زنا می گفتند هراز گاهی این جوری هم یه صفایی داره . یه روز که خاله و عمه غیبت داشته بودند من و آزی و مامان رفته بودیم حموم . مامان منو داد دست آزی تا خودش بره زیر دوش و نمی دونم چیکار کنه . شایدم رفته بود جای مخصوص به تنش از اون واجبی ها بماله .. اوف چقدر بوی بدی می داد . شبیه سیمان سفید خودمون بود . آزیتا با دستپاچگی منو برد زیر یکی از این دوشها .. اون فکر کنم اون موقع یازده سالش بود . -حالا داداش کوچولومو بشورم .. خوشگله و خوشگل تر شه . نمی دونم چرا این کارا رو می کرد . لبامو می بوسید . وقتی به تنم صابون می زد بیشتر دستشومی ذاشت رو شومبولم و با اون بازی می کرد تا این که یه لحظه شورتشو کشید پایین و شومبول یا همون کیر منو گرفت تو دستاش و اونو به شکاف وسط پاش مالید . همونجایی که چند بار دیده بودم ازش جیش می کنه و قیافه زشتی هم داشت و هر وقت می دیدمش یه جوری می شدم .. -آخخخخخ .. اوووووففففف داداش .. خوشت میاد .. من خوشم میاد .. این جوری شومبولت تمیز تر میشه .. در اون قسمتو خوب کیپ کرده بود . -آزی جون داری می خوابی ؟/؟ خندید و گفت نه داداشی خوشم میاد تو پیشمی .. وقتی که رفتیم بیرون یکی از خوراکی هایی رو که با هم آورده بودیم بهم داد درادامه  چند تا از خوراکی های خودشم داد بهم و گفت باز به مامان نگی منو تو رو شستم اون جوری شستم دعوام می کنه میگه تو نجس شدی دوباره اذیتت می کنه .. یه جورایی می خواست دهنمو بسته نگه داشته باشه .. آزیتا خواهر تپل من .. خاله خورشید هم در میان این سه تا زن بزرگ از همه جذاب تر و خوش بدن تر بود . هر کدوم از اونا یه جذبه خاصی داشتند .  . دیگه از شش سالگی به بعد منو با خودشون نبردند . خود مامان اینا هم بیشتر می رفتند خونه حموم و منم تا ده سالگی با مامان می رفتم حموم ولی هنوز خاطرات حموم زنونه تو ذهنم بود . اون کوس های رنگارنگ . اون تن و بدنهای خوشگل . چه دخترای ملوسی اونجا بودند . انواع و اقسام کونها .. جام های مسی که باهاش رو سرشون آب می ریختند .. یه چیزی که بد بوتر از داروی نظافت بود بوی چرک این خانوما بود . یارو کیسه کشه وقتی کیسه رو می کشید چرک تن طرفو نشون می داد و مثلا با این کارش می خواست بگه که خیلی زحمت کشیدم .. می دونم اون روزا خیلی حرفا می زدند و شوخیها می کردند که زیاد یادم نمونده . چون حالا اخلاق زنا دستم افتاده اینا رو میگم . یه بار چند تا زن با هم لخت بودند و کوسشون به اندازه خربزه به ذهنم میومد .. مثل خربزه هایی که تو میوه فروشیها یا بساط سر خیابون پهنه . منظوری هم نداشتم من بچه بودم . یکی یکی به همه اینا خیره شده بودم که مثلا ببینم کدوم خربزه گنده تره که زنا داد و بیداد که چقدر هیز و چشم چرونم و بیچاره مامان مینا با یکی از اونا دست به یقه شده و موهای همو می کشیدند . بد جوری به این صحنه ها عادت کرده بودم . یه بار خاله خورشید منو به خودش چسبونده بود .. فکر کنم منظوری نداشت از رو محبت بود ولی چون خیلی خوشگل بود چندشم نمی شد . عمه عذرا هم خیلی دوستم داشت با این که پیش بقیه می گفت که نباید پررو شم ولی هر وقت منو تنها گیر می اورد به شومبولم دست می کشید .. ده یازده ساله که شدم و یه تغییراتی رو هم در آخرای یازده سالگی در خودم حس می کردم دوباره متمایل شدم به این که  پر و پاچه خانومای فامیلو دید بزنم . هر چند این گرایشو قبلا هم داشتم . خیلی فضول هم شده بودم . چند بار صدای آه و ناله مامانو پشت در شنیده بودم و نمی دونستم چیه ولی وقتی که تکلیف شدم و هوس دار شدم و با دوستای بی تربیت و هوسباز بر خوردم که چند تا کون هم کرده بودند فهمیدم که موضوع از چه قراره . رفتم پشت در بابا مامان .. ناله های مامانو که می شنیدم می گفت بکش بیرون سوختم سوختم رو می شنیدم و بابا همش می گفت یواش تر میلاد می شنوه .. یواش یواش یواشکی دید می زدم . وقتی می رفتم خونه خاله خورشید اون خیلی بی خیال بود و فانتزی و نیمه لخت پیشم می گشت . راستش حواسم بود که روش زوم نکنم . وقتی که می رفت حیاط رخت پهن کنه اونو حسابی دید می زدم . یه بار خونه عمه ام بودم . با این که عمه سی سالی رو ازم بزرگتر بود مثل مامان ولی از اونجایی که در آغاز نو جوانی و شهوت رانی به هر چیزی قانع بودم اونو که رفته بود حموم و فکر نمی کرد بهش نظر بد داشته باشم دید می زدم . خیلی داغ شده بودم .  در حموم باز بود و پشت به من داشت خودشو آب می کشید . کون عمه عذرا رو می دیدم و جلق می زدم . اولین باری که یه کونو کردم در واقع این کون بود که منو کرد . دختر همسایه منو برد خونه شون و خودش شلوارشووشلوارمو کشید پایین و به همین راحتی کیرمو گرفت تو دستش و به سوراخ کونش کرم مالید و منم کردمش . هنوز کیرمو خوب با سوراخش تنظیم نکرده آبم ریخت توی کونش . از اونجایی که خیلی خوشگل و سفید رو بودم دخترا همه طالب من بودند و این دختر همسایه هم از اون پررو ها بود و قبلا به یکی از دوستام داده بود و می دونست که منم تشنه کون کردنم وگرنه این قدر زود شجاع و گستاخ نمی شد . تا چند سال  از اینا زیاد داشتم . ولی هنوز به فکر حموم زنونه بودم و کاری که آزیتا باهام انجام داده بود . خیلی دلم می خواست خواهرمو بکنم . من سیزده سالم بود و اون هیجده سالش . اتاق ما جدا بود . وقتی که فکرشو می کردم اون هفت سال پیش می خواست بهم تجاوز کنه . به من حال بده . با کیرم ور رفته بود . حالا که با ایمان تر نشده بود . عبادتش رو هم خوب انجام نمی داد . اهل ساز و آواز و رقص هم بود . پیش من هم لباسای تنگ و چسبون می پوشید .. حالا دیگه روش نمی شد یا بهونه ای نداشت که بیاد بگه منو بکن . من که دیگه کوس و کونشو دیده بودم . خیلی هوس کونشو کرده بودم . تپل و بر جسته هم شده بود از اونایی که می دونم چشم خیلی از پسرا رو گرفته بود و اگه کسی می خواست دنبالش راه بیفته و آزیتا هم بهش جواب مثبت بده من حرصم می گرفت .. اون شب بهونه درسو کرده و رفتم اتاق خواهرم . -آزی من می خوام امشب بهم ریاضی درس بدی .. یکی از ادکلن های مردونه ای رو که از بوش خوشش میومد به خودم زده رفتم پیشش .. . اصلا رعایت نمی کرد . منم همینو می خواستم . یه دامن خیلی کوتاه پاش بود . با یه تاپ وپاهای تپلش و اون دو تا شکاف  کونش دلمو برده بود . اومد مثلا بهم درس بده .. موهای افشون سرش میومد جلو صورتم و من باهاشون بازی می کردم . .. -حواست کجاست میلاد -آزی موهات خیلی خوشبوست چه شامپویی می زنی ؟/؟-زنونه هست . به درد تونمی خوره .. -خیلی نرمه آزی .. دستمو فرو بردم لای موهای سرش . یه چند دقیقه ای ساکت بود . خوشش میومد . -چیکار داری می کنی مگه من دوست دخترت هستم ؟/؟ -مگه من هفت سال پیش دوست پسرت بودم ؟/؟ یه خورده رفت تو فکر و گفت دست از سرم بر دار به مامان میگما .. اووووووفففف بد جوری دلمو برده بود . سینه هاش عجب رشدی کرده بودند . شده بودند اندازه یه لیموی متوسط . آخ که من چقدر عاشق لیمو شیرین بودم . . با این تاپی که تنش کرده بود و قسمت سینه اش هم باز بود راحت می شد لبامو بذارم روش . ظاهرا سوتین هم نبسته بود . چقدر تشنه بوسیدن اون لباش بودم .. . نتونستم تحمل کنم . شهوت بد جوری افتاده بود به جونم . نمی تونستم صبر کنم با نرمش برم جلو . لبمو گذاشتم رو لباش .. می خواست خودشو از دست من خلاص کنه .. -آزی بیا با هم بریم حموم . مامان الان پریوده حموم نمیره . ما دو نفری هم بریم کسی نمی فهمه . بابا و مامان هم که خوابیده ان . اینو هم بگم که سه تا خواهر دیگه ام همه ازدواج کرده رفته بودند خونه شوهر . -گمشو ولم کن -بیا بریم حموم . اگه نمیای همین جا .. -چی داری میگی احمق عوضی .. -شلوارمو کشیدم پایین -آزی کیرمو بخور ..اونو به کوست بمال .. ببین حالا گنده شده . مثل هفت سال پیش نیست . تو حموم .. اون موقع که دلت می خواست . هیشکی دیگه نبود که خودتو باهاش ارضا کنی .. آزی من هوس دارم . کون می خوام .. می خوام حال کنم . هیشکی رو ندارم .. خودتو بذار جای من . تو خواهرمی داداش یکی یدونه اتو دوست نداری ؟/؟  به نظرم اومده بود که اونم خودش حشری شده باشه ولی منم یه خورده با احساساتش بازی می کردم .-آزی من چیکار کنم . خودتو بذار جای من .. دلم می خواد . دخترا هم می خوان پسرا هم می خوان دیگه .. تاپ آزی رو از همون بالا دادم پایین سینه هاشو انداختم بیرون . تا بیاد به خودش بجنبه جفتشونو به نوبت می مکیدم -نههههه داداش .. نههههه میلاد خوشگله من .. نههههه نکن خوب نیست الان مامان میاد -اگه نیاد اشکالی نداره ؟/؟ پس تو هم دلت می خواد ؟/؟ پس تو هم حال می کنی ؟/؟ با این ناز کردنها و التهاب خواهرم منم به هیجان اومده بودم و سینه های آبدار و تازه و سفیدش خیلی خوشمزه تر از اونی بود که من فکرشو می کردم . خیلی سست شده بود . زیپ دامنشو خودش باز کرد و دستشو گذاشت رو شورتش . -آزی عزیزم کوستم برات می مالم .. نزدیک بود بگم من هنوز با کوس زیاد کار نکردم که دیدم خیلی زشت میشه اگه بخوام در این مورد چیزی بهش بگم . -میلاد .. نکن .. نکن .. -پس چیکار کنم آزی جون خودت که داری می کنی . من دوست ندارم زحمت خواهر گل من زیاد شه . دست به کار شده و دامنشو کشیدم پایین و تاپشو هم در آوردم . -آزی چه هیکلی داری . از اونی که توی حموم دیدم خیلی خوشگل تر و توپ ترشدی .. با چشایی پر هوس که واسم آشنایی داشت گفت حالا خیلی سال از اون موقع گذشته . دیگه همه چی فرق کرده .. . آبجی من که تا حالا ناز داشت شورتمو کشید پایین .. -اوووووههههه داداش .. این چقدر فرق کرده .. -هفت سال گذشته خواهر نازم .. دیگه فرصت فکر کردن به من و خودش نداد .. جاااااااان چه با حال داشت کیر منو می خورد . از اون کارایی که دخترای همسایه و غریبه واسه من انجام نداده بودند . دستمو گذاشتم رو سر آزی و اونو کمی به عقب دادم . -آبم میاد آزی جون . تو دراز بکش من کوستو بخورم .. سرمو گذاشتم لاپاش و شورت و کوسشو باهم گذاشتم تو دهنم . یه خورده که آروم جویدمش کشیدمش پایین . چه کوس ناز و تپلی . توپ و ورم کرده . -آزی هنوز موهاشو نگرفتی نه ؟/؟ البته موهای کوس آبجی زیاد بلند نبود . یه زیبایی خاصی به کوسش می داد -ببینم گذاشتی برای شب عروسی ؟/؟ بعضی دخترا عادت دارن . با خودشون عهد می کنن که تا موقعی که عروس نشدن کوسشونو تیغ نندازن -میلاد چقدر حرف می زنی . زود باش کارتو بکن . چقدر منو دله می کنی . -جوووووون این دهنم کوس آبجی رو قربوووووون . .. اوخ که چقدر خوش طعم و خوش مزه بود . تار موهای نه زیاد بلندشو تو دهنم می گردوندم و خیسی کوسشو که از بالا و پهلو ها ورم کرده بود می خوردم . موهای سرمو می کشید ولی من با هر فشار اون فشارمو روی کوسش زیاد تر می کردم . دستامو گذاشته بودم رو سینه های آزی و نوک تیزسینه های سفید و خوشگل و بلوری آزیتا جونمو  از چپ به راست و از راست به چپ و در جهت های مختلف می گردوندم . -میلاد داداش .. نههههه نهههههه زبونم رو کوس اون بود و می خواستم بگم چرا این چند ساله منو فراموش کرده بودی چرا ماهها و سالها و روز های زیادی رو از دست داده بودیم . ولی فکرشو که می کردم خودمن تازه یکی دوسال می شد که دچار هیجانات دوران بلوغ شده بودم . اندام آزی عین یک ماهی بود . تازه و با طراوت . خواستنی . پر تنش .. هیجان و هوس ازش می بارید . کوس دو تا از دوست دخترامو خورده بودم . می دونستم که کجاهاش حساس تره .. یه کوس هست و یه دنیا .. دیگه یه محوطه کوچولو معلومه که دیگه کجاش حساس تره . اگه هم سلیقه خانوما فرق کنه هر جا رو که میک زدی اگرم طرف خودش بهت نگفت هر جا که بیشتر ناله کرد و آه کشید بیشتر بچسب به همونجا و همونجا رو داشته باش . پاهاشو به دو طرف صورتم می فشرد ولی من دست بر دارش نبودم و دست ازش نمی کشیدم . -میلاد میلاد نمی دونی چه کیفی داره .. داداش خوشگل من ناز من .. تو می دونستی که چقدر حشری هستم ؟/؟ -نه آبجی خودم که این جوری شدم فهمیدم . وای دو تا گوشامو داشت می کند . صدای خرد شدن و حرکت چند تا از غضروفهای لاله گوشمو می شنیدم .. یک آن دستاشو انداخت پایین و ساکت شد .. خواهر گل من دیگه کارش تموم شده بود .. -دیدی چیکار کردی ؟/؟ از این به بعد باید خودت هوای منو داشته باشی . دیدی کارتو کردی و منو اسیر کردی .. دیگه هر شب باید بیای تا من بهت ریاضی یاد بدم .. . کون گرد و تپل و بر جسته آزی هم دلمو برده بود . دلم می خواست آب کیرمو اون داخل خالی کنم . یه دو سه هفته ای هم می شد که کون نکرده بودم و از آخرین جلق زدن من هم یک هفته ای می گذشت اونم وقتی که خاله جونو تو خونه شون نیمه سکس دیده بودم و یاد بچگی ها و حموم رفتن ها هم در من زنده شد و توی دستشویی خاله خورشیدم که عین خورشید می درخشید به یاد گاییدن اون و فانتزی کردنش خودمو خالی کردم . حالا هم کون آزی رو می خواستم . راستش نمی دونستم که آزی حشری من تا حالا دوست پسر داشته یا نه واگرم داشته کون داده یا نه . دقتی به این مسئله نداشتم ولی اون که فهمید من می خوام کونشو بکنم دیگه از درد و این چیزا چیزی نگفت . می دونست من اگه چیزی بخوام تا به دستش نیارم ول کن نیستم از بچگی چون عزیز دردونه و یکی یدونه بودم همه چی برام فراهم بود . البته لوس نشده بودم ولی دیگه این یه عادت بود که خواسته هامو یه جوری تحمیل کنم . آزی یه کرمی داد دستم که اونو به سوراخ کونم بمالم و سر کیر منو که داشت با همون کرم می مالید و یه قسمتی از تنه شو تو دستش گرفت آبم نزدیک بود بریزه تو دستش .. آخ این کون تنگ آزی رو یه جوری می تونه تحمل کنه .. قلبم به شدت می زد . طوری شده بودم که فکر می کردم تازه می خوام کون بکنم . کیرمو به سوراخ کون آزی جونم فشردم . اونم با حرکات خودش بهتر تونست کیر منو با سوراخ خودش تنظیم کنه -داداش زیاد فشارش نگیر بذار خودش راهشو پیدا می کنه .آخخخخخ کاش راه کوسسسسم باز بود و می تونستیم با هم حال کنیم . -هر وقت عروس خانوم شدی من همیشه میام خونه تون و اون وقت تو رو به آرزوت می رسونم . -من که اون موقع شوهر دارم . -باشه ولی کیر داداش یه چیز دیگه ایه . جووووون رفت داره میره تو کونت . . اوخ دو تا قاچ کون آزی و اون شکاف وسط و کوس تپلشو که می دیدم و شیرین تر و حساس تر از همه کیری که از سوراخ کونش یه حلقه درست کرده بود طوری ضربات قلب و هوس منو زیاد کرده بود که همون دقیقه اول نتونستم جلو خودمو بگیرم . عین شیر آب  پرفشاری که سرشو پیچونده باشن آب کیرم روونه کون آبجی شد . -چقدر زود میلاد .. -تو هم باید حس ما مردا رو درک کنی .. ولی من می خوام آزی . کونتو خوب به کیرم بچسبون دلم می خواد بازم بکنمت . همون داخل کیرمو حرکت بدم .. دوستت دارم آزی .. یه حس غرور خاصی بهم دست داده بود . از این که کوچکترین دختر خانوده یعنی خواهری رو که پنج سال ازم بزرگتر بود می کردم دچار یه لذت خاصی شده بودم . . کیرم پس از چند دقیقه ای دوباره شق شده بود . هیکل آزی حرف نداشت . . -آزی جون به نظرت این به اندازه اون روز حموم بهت مزه داد ؟/؟ -شاید امروز بیشتر بهم مزه داده باشه ولی اون روز هم در یه محرومیت عجیبی بودم . یه ترس و هیجان خاصی داشتم همش از این می ترسیدم که بری به مامان بگی ولی داداش گل من درسته که تو خیلی لجبازی و حرفاتو به کرسی می نشونی ولی راز دار خوبی هستی . من و آزیتا سخت همدیگه رو بغل زده و با بوسه هایی گرم و داغ و نوازش کردنهای عاشقانه و معشوقانه از هم جدا شدیم . خیلی بهم حال داده بود . خیلی شجاع شده بودم . خاله خورشید من هم خیلی خوشگل و خوش بدن بود . مثل مامان ولی از مامان جوون تر و خوشگل تر بود . باید یه جوری هم قاپ اونو می زدم . عشقبازی با آبجی اعتماد به نفس منو زیاد کرده بود و می دونستم که خاله هم منو خیلی دوست داره . اون یه دختر شش هفت ساله داشت که تازه می رفت دبستان . همون وقتی که با هم می رفتیم حموم تازه عروسی کرده بود . هر جا که می رفتم این خانوما همش از خوشگلی و خوش تیپی من می گفتند و مامان هم خیلی به خودش می نازید و از تعریف بقیه کیف می کرد . شده بودم یوسف خانوما و دیگه عقل من از این نظر خیلی زود داشت رشد می کرد . . در هر حال این تعریف کردنهای زنونه هم نباید الکی بوده باشه . حتما یه حس خاصی هست که زنا رو به طرف مردا می کشونه همون جوری که ما مردا می ریم طرف زنا .. به مغزم که فشار می آوردم صحنه هایی رو توی حموم دوران بچگی به خاطر می آوردم که نشون دهنده هوس زنا بود . بعضی وقتا اون خیار هایی رو که واسه خوردن توی حموم می آوردند می مالیدند به کوس و کون هم وبه طرف می گفتند که امشب دیگه بهش می رسی .. اون به اون حواله تیر برق رو می داد . اون موقع که این چیزا حالیم نبود . بعضی از کوس ها اون قدر گنده و ترسناک بود که به نظرم دروازه یک تونل طویل و غار وحشتناک می رسید . یه بعد از ظهری که دختر خاله نازم که کون اونو برای چند وقت دیگه کاندید کرده بودم خونه نبود رفتم خونه خاله ام اینا . وآخرین باری که خاله خورشید ناز و خوشگلمو که هنوز سی سالش نشده بود دیده بودم وقتی بود که به ناگهان از حموم اومده بود بیرون و حواسش نبود که من وسط پذیرایی ام . نمی دونم چرا حوله هم دور خودش نپیچیده بود . تا منو دید دستاشو گذاشت جلو کوسش و دید که سینه هاش مشخصه . مجبور شد یه دستشو بذاره رو کوس و یه دست دیگه اشو قائمه کنه و اون ضلع پایینشو بذاره رو سینه ها .. -اییییییی .. واااااییییی .. -خاله جون من سرمو میندازم پایین تو عجله نکن .. -ببخش میلاد جان هر چند خاله و خواهر زاده محرمن .. . چه تن و بدنی . سرخ و سفید . هلو . چه سینه هایی . به نسبت هفت سال پیش که تو حموم لخت می دیدمش  فقط یه خورده شکمش چربی گرفته بود و زیر نافش به خاطر سزارینی که کرده بود یه خورده چین گرفته بود . .. چند روزبعد که  چند روزی از این جریان گذشته بود خاله جون این بارحوله پیچ از حموم اومد بیرون .. -خب میلاد جان راه گم کردی ؟/؟ تو که می دونی یکی یدونه ای .. خاله به قربونت بیشتر بهم سر بزن .. راست می گفت من در میان  بچه های فامیل واقعا یکی یدونه بودم . عمو و عمه و خاله و دایی من هیشکدوم پسر نداشتند . -خاله جون تو که می دونی من چقدر دوستت دارم و باهات صمیمی هستم . یه حرفاییه که نمی تونم به مامانم بزنم ولی به تو می تونم بگم . الان من بزرگ شدم .. چی میگن خاله جون روم نمیشه .. -بهت نمیاد خجالتی باشی .. تو از اون شیطونا نشون میدی ..-خاله جون اتفاقا موضوع همینه .. -ولی مامان مینا خیلی دوستت داره بهت اهمیت میده -آره خاله جون اون الان به در اتاق من یه قرآن کوچولو نصب کرده .. این نعل اسب کوچولو رو هم انداخته گردنم که بهم چش نزنن . یه چاقو هم گذاشته تو جیبم میگه هر جا میری بسم الله رو بگو این اجنه مخصوصا جنهای دختر ازت دور شن -یه موقع فکر نکنی مامان خرافاتیه اون از علاقشه . -می دونم . حرفتو بزن -خاله جون من عاشق یه دختری شدم .. اون یه انتظارات دیگه ای ازم داره و منم یه جورایی وسوسه شدم ولی نمی دونم چیکار کنم ولی به مامان نگین . اون دعوام می کنه -میلاد جان اینم از اون حرفاست . من که تا حالا ندیدم مامان دعوات کنه . خب حالا بگو دختره چی می خواد -روم نمیشه بگم .. پس خاله جون من سرمو می کنم اونور میگم .. اون .. اون .. شلوارشو می کشه پایین خودشو لخت بهم نشون میده و میگه از اون کارا باهاش بکنم .. -اوخ من بمیرم .. یه وقت نکنی از این کارا باهاش بکنی .. -خاله جون !من جوونم دوست دارم . منتهی اون جوری که اون می خواد من یه جور دیگه می خوام -میلاد تو که این جوری نبودی . حالا بگو ببینم تو چه جوری می خوای اون چه جوری می خواد -خجالت می کشم خاله -خجالت نداره . دستی دستی خودتو بد بخت نکن . مادرت می میره اگه بفهمه خودتو اسیر کردی . حرفتو بزن . -خاله جون اون با انگشت اشاره می کنه به اونجایی که خانوما ازش جیش می کنن و میگه که اونی رو که من باهاش جیش می کنم بفرستم اون داخل .. هر چند من روم طرف دیوار بود ولی می شنیدم که اون دو دستی داره می زنه تو سرش . -چرا مثل بچه ها داری حرف می زنی . حالا دیگه وقت ملاحظه کاری نیست . راستکی بگو میگه کیرتو بکنی تو کوسش . اینا می خوان گردن بیفتن . میخواد کاری کنه که عروس خونواده شما بشه . بابای پولدار داری و یدونه ای و خوش تیپ و خوش هیکلی و برادر هم که نداری و طرف تک عروس هم میشه .. خب اون وقت تو چی می خوای .. -خاله من دوست دارم از یه طرف دیگه باهاش کار کنم . بذارم .. بذارم توی .. -تو کونش ؟/؟ -اووووههههه خاله خیلی سختم بود بگم . -روتو بگیراین  طرف من باهات کار دارم .. خاله خورشید شروع کرد به داد و بیداد کردن . -کیه که به تو زن نمیده تو هنوز دهنت بوی شیر میده . تو هنوز فرق بین کوس و کونو نمی دونی چیه .. خودمو زدم به ناراحتی . -چرا خاله جون حیلی خوبن می دونم . کوس جلوست کون عقب -همین ؟/؟تموم شد رفت ؟/؟ بچه تو اگه بذاری توی کوس باید همون دخترو بگیری . کارت تمومه . تو اصلا می دونی سیستم بدنی یک دختر چطوره . جاهای حساسش کجاست ؟/؟ جاهای خطرناکشو می دونی ؟/؟ خیلی کوس خلی میلاد . -خاله من از کجا بدونم . معلم دینی ما یه هشدار هایی میده ولی نمیشه . آخه من تا کی صبر کنم زن بگیرم . دانشگاه برم و سر بازی برم و .. اووووووووو ده دوازده سال دیگه ؟/؟ ببخشید خاله جان چقدر برم دستشویی و با این خیال که با یکی هستم خود ارضایی کنم . من از کجا ساختمون بدن زنو بشناسم -بهت گفتم روتو برگردون .. واااااااایییییی خاله حوله شو انداخته بود . اون حالا لخت لخت بود . لخت لخت . -ببین به مامان چیزی نگو . چون دوستت دارم و جای پسرمی و محرم تو هستم بهت نشون میدم و میگم که چی به چیه .. -ممنونم خاله جون .. این خاله که به من می گفت کوس خل انگاری خودش ازم کوس خل تر بود . رفتیم رو تخت . حتی بلوز هم تنش نکرد . پاهاشو از وسط باز کرد . داشتم خوب کوسشو نگاه می کردم که ببینم فرقی با بچگی هام کرده یا نه یعنی اون وقتا که بچه بودم می دیدمش . اون انگشتشو می ذاشت دور کوس و رو چوچوله ها و لبه هاش و همه چی رو واسم تشریح می کرد . دیگه نمی دونست به بر کت اینترنت بچه های این دوره زمونه قبل از این که از شکم مادر بیرون بیان همه چی رو می دونن .. ترسی که از خرابکاری من داشت سبب شده بود که تمام توضیحاتش در مورد کوس و پرده بکارت باشه .. -فقط میلاد جان اگه یه چیزی از دو تا بند انگشت بیشتر بره اون داخل کلاه مرد پس معرکه هست . مگر این که طرف زنش باشه .. خوب گوش کردی چی میگم ؟/؟ -خاله جون تو این جوری میگی دو تا بند انگشت من باید مظنه دستم بیاد . -تو دیوونه ام کردی میلاد . -باشه انگشتتو تا همون دو بند بفرست توی کوس و همونو بذار رو کیرت و مظنه رو داشته باش . یعنی اندازه تقریبی رو داشته باش . البته درست نیست که این کارو بکنی ولی لذتت ممکنه به حدی برسه که بقیه رو هم بفرستی داخل کوس بره . این بد مصب یه جادوییه که حسابی موقع عملیات آدمو افسون می کنه . باید حواست باشه . انگشتمو کردمش تو کوس خاله خورشید گلم .. برای اولین بار بود که  عمقی تر داخل کوسو می دیدم . انگشتمو کردم تو کوس خورشید جون .. به همون میزانی که اون می گفت باید بره توش .. شستمو هم گذاشته بودم روی کوسش تا به اندازه کافی باهاش حال کنم و حال بدم . -خاله جون چته چرا چشات رفته آسمون چرا این جوری ناله می کنی ؟/؟ -این واسه اینه که بهت نشون بدم و بگم که یه دختر یا یک زن در وضعیتی که حشری میشه چه حالتی بهش دست میده . خاله ما رو گیر آورده بود . داشت حال می کرد و می خواست سر ما شیره بماله . فکر می کرد من همون بچه کوچولویی هستم که همراهشون می رفتم حموم .. ای که هی . -آخخخخخخ نهههههه میلاد جوووون خاله به قربونت منو کشتی . جیگرم کباب شد سوختم -خاله جون جیگرت کباب شد یا کوست کباب شد .. -از این حرفای زشت دیگه نزن میلاد جون . اخلاق رو باید رعایت کنی .. -خاله جون من که حرف بدی نزدم . اگه یه اسم دیگه ای داره به من بگو که بر زبون بیارم .. یه خورده فکر کرد و دید که حق با منه .. من باید کوسشو می گاییدم . باید اونو می کردم . چقدر داستان بخونم چقدر در مورد ار گاسم زنا مطلب بخونم و فقط بتونم کون بکنم . میگن کوس خیلی داغ می کنه کیر آدمو .. ووووی فداش شم . انگشتمو از کوس خاله جون بیرون کشیده و اونو گذاشتم رو کیرم .. نوکشو گذاشتم رو سر کیر و تا اون قسمت دو بندشو اندازه گرفتم که کجاست . از گوشه ای یه نخ گیر آورده و دور اون قسمت از آلت یا همون کیر رو نخ پیچیدم -میلاد عزیزم چرا ضد حال می زنی . انگشتتو چرا کشیدی بیرون . به این زودیها از تمرین خسته شدی ؟/؟ -خاله جون اگه تمرین یکنواخت باشه خسته کننده میشه من می خوام حالا برم توی تمرین اصلی . این هر چی بره تو ی کوس بازم یه انگشته . انگشت با کیر چه فرقی می کنه . اگه می خوای من یاد بگیرم و دخترا فریبم ندن باید آموزش کامل باشه .-آهههههه میلاد جون بعضی وقتا عقل تو بهتر از مخ من کار می کنه .. فهمیدم دیگه کار تمومه . کیرمو مالوندم به کوس خاله جون و به اندازه دو بند انگشت فرو کردم توی کوسش .. خاله از این که می دید من اون نخ نازکو دور کیرم بستم می خندید . وایییییی پسر چه مزه ای می داد . دلم می خواست بیشتر بکنم . بذارم تا ته بره . ولی یه جوری باید در این بازی خاله شرکت می کردم . این جوری بیشتر حال می داد و می تونستم عشق و حال بیشتری بکنم .. -اوووووففففف جونننننن خاله جووووون . اگه بدونی چه حالی میده .. . خوبه ؟/؟ حد نصاب رعایت میشه ؟/؟ .. -آره آره قبولی .. بذار یه خورده درسای پیشرفته تر رو بهت بدم . تو لیسانستو گرفتی . حالا باید بری به مرحله فوق لیسانس یا به قول فرنگ نرفته ها کارشناسی ارشد .. -اون دیگه چیه -این دیگه برای وقتیه که از دواج کردی .. تا اینو گفت کیرمو فرستادم که تا عمق بیشتری از کوس خورشید جونو طی کنه . همچین اونو کردمش تا ته که یه لحظه جیغش در اومد نمی دونستم از هوسه یا از درده .. -میلاد میلاد -خورشید جون عین یه خورشید داغ داغ و آتشینه . خاله کیرم داره اون داخل آب میشه -بچه مقاوم باش . تو حالا داری نقش یه مرد رو بازی می کنی -وتو هم یک دختری . -در هر حال میلاد تا وقتی که منو ار گاسمم نکردی من ول کنت نیستم و بهت مدرک نمیدم . چند بار دیگه هم فرو کردم توی کوس خاله و دیدم که نخیر نمیشه . آخه یه پسر سیزده چهار ده ساله کوس میل نکرده برای اولین بار که وارد جریان میشه چیکار می تونه بکنه . دستشو گذاشت پشت سرم و لباشو به لبام چسبوند . طوری منو می بوسید که انگاری تا حالا شوهرش اونو نبوسیده .. -آخ چقدر کیف کردم میلاد جون .. اون صورت و لبای خوشگلتو بوسیدن چند سال منو جوون می کنه .. -کوس دادن به من چی ؟/؟ -اون که برای همیشه جوونم می کنه .-خاله جون سی و خوردی که پیر نیست . -میلاد یادت باشه که این کار من جنبه آموزشی داره و از این بابت نباید با کسی حرف بزنی -چشم خاله جون حتما .. حتما . رفتم یه راه بی دردسر ترو انتخاب کنم . کوس خاله رو خیلی خوشگل و چاقالو می دیدم . اگرم قیافه خوبی نداشت از اونجایی که هوسمو زیاد می کرد و دوست داشتم تسلیم من شه و بهم حال بده اونو خیلی ناز و قشنگ تصور کرده و لبمو گذاشتم روش و با میک زدنهام خورشید جونو متحرکش کردم . -اوخ میلاد میلاد .. تو خیلی حرفه ای می خوری . در حد پرفسورا هستی .. -خاله جون هر وقت ریشم در آد و ریش پرفسوری بذارم پرفسورا تر هم میشم .. هر دومون کلی خندیدیم . با صورت و لب و چونه های نرمم کوس داغ و خیس خاله خورشید رو میکش می زدم و طوری خاله رو داغ و داغونش کرده بودم که می خواست خودشو از تخت بندازه پایین . دستاشو چسبونده بود به سینه هاش .. -میلاد عزیزم از حال رفتم داغون شدم دارم می میرم . نجاتم بده ار ضام کن . ارضام کن خواهش می کنم .. چوچوله گوشتی و تاج خروسی اونو که مثل خروسای بزرگ نشون می داد گذاشتمش تو دهنم و مثل لواشکی که عاشقش بودم و سعی می کردم اول حال کنم باهاش و بعد بخورمش می خوردم . اتفاقا طعم خفیفی از لواشک و مزه اونو می داد . وسط پاهاشو محکم به دهنم می مالید  . چشاش دیگه باز نمی شد . پاهاش از دو طرف تخت آویزون شده بود و دیگه تکون نمی خورد . -خاله حالت خوبه ؟/؟ هوشی ؟/؟ لبشو خیلی آروم باز کرد و خیلی آروم گفت خوب تر از هر خوبی .. گل کاشتی میلاد حالا منتظر شاه گل تو هستم . هر کاری دوست داری با کوسم انجام بده . می دونستم که در این زمینه نقطه ضعف دارم و بازم آبم زود میاد . اگه  کوس و کون کنی زیاد داشته باشم عادت می کنم ولی برای من نو جوون معلوم بود .. -میلاد عزیزم فدات شم هر جور راحتی کوسمو بکن . خاله فدات شه . امتحانتو خوب پس دادی -خاله جون دیگه ازم امتحان نمی گیری ؟/؟ -با این که قبول شدی هر وقت دوست داشتی بازم یه تستی ازت می گیرم که آمادگی تو رو بسنجم . حالا زود باش دیگه کف کردم کیف منو تکمیل کن .. کیرمو که اون موقع حدود پونزده سانتی می شد ولی خیلی کلفت بود کردمش تو کوس خورشید جون .. آخ که چقدر بهم مزه می داد . عشق کردم . عشق .. دو تا لبه کوس خورشید جونو به دو طرف با دو تا انگشتام باز کرده تا بتونم کیرمو که چه جور می رفت تو کوس خاله جون ببینم . دوباره حشری شده بود ولی من از اون داغ تر بودم . چند بار دیگه که کیرمو کردم تو کونش آبم دوباره راهشو به طرف کوس خاله جون باز کرد . .. هر چی خالی می کردم این کوس داغ و تپل و ناز و گوشتی تو خودش جا می داد . بنازم به این اشتها .. حس کردم دیگه خیلی سبک و آروم شدم . یه خورده هم خسته شده بودم . حالا که کوس خاله جونو فتح کرده بودم دیگه انگار عمری بود که تونسته بودم این دژرو فتح کنم . دیگه احساس غرور و آرامش می کردم همون حسی رو که از کردن خواهرم بهم دست داده بود . خودمو انداختم تو بغل لخت خورشید جون که تنش مثل خورشید روشن و داغ بود و پوست سرخ و سفیدش هوس منو زیاد می کرد . حس کردم که دیگه باید برم . من هر وقت آبم میومد تا چند لحظه ای رو آروم می گرفتم . البته بیشتر ما مردا این جوری هستیم ولی خاله جون حشری من دست بر دارم نبود . طوری کون خوشگل  بر جسته اشو طرف من گرفته بود که دیگه نتونستم مقاومت کنم . کونشو بدون این که سوراخشو کرم مالی کنم گاییدم و یه بار هم آبمو تو کونش خالی کردم . فرق بین کون اون و خواهرم در این بود که کون خواهرم آکبند تر به نظر می رسید هر چند کون خاله خورشید براقیت خاصی داشت .. آخ که بعد از کون کردن و حال کردن چقدر احساس خستگی می کردم .چند روز بعد پدرم و خواهرم که دریکی از دانشگاههای شهر دیگه درس می خوند واسه ثبت نام رفتند البته برای ثبت نام ترم 2 رفتند اونجا و من و مامان تنها شدیم . اون موقع ها حتما ثبت نام باید حضوری می بود . آخ که این مینا جون چقدر قربون صدقه ام می رفت . مامان تا منو تنها گیر آورد یه خورده لباساشو فانتزی تر کرد و پیش من سکسی تر می گشت . خیلی باهام راحت بود . بعد از این که خواهرم آزی و خاله خورشیدو گاییده بودم یه خورده روم باز تر شده بود . مخصوصا این که هنوزم از زمان بچگی حال و هوای بدنهای لختی که دیده بودم تو سرم بود و خیلی دلم می خواست که یه جوری مامانمم بهم حال بده . شاید اون از علاقه زیادش بود که این جور خودشو بهم می چسبوند و پیله می کرد . نمی دونستم واقعا هدفش چیه . من و مینا جون دو سه روزی رو باید با هم تنها می بودیم که یه روزش که فردا باشه جمعه بود . مامان یه شلوارک لی چسبون پشیده بود و نصف بیشتر پاهای خوش تراششو انداخته بود بیرون . اصلا بهش نمیومد که از چهل بیشتر باشه .. تمام مدت جلو آینه بود -مامان ! بابا که نیست عروسی و تولد و مهمونی دیگه ای هم که دعوت نداری . پس واسه چی این قدر خودتو خوشگل تر می کنی ؟/؟ -مگه من خودم آدم نیستم . تازه دارم واسه یکی یدونه ام هم خوشگل می کنم . اومد منو بوسید و دستشو گذاشت رو سینه های لختم . آخه من عادت داشتم بیشتر وقتا چه تابستون و چه زمستون از کمر به بالا خیلی آزاد بودم و مامانی باهام ور می رفت .. این حرکتش کیر منو شق کرد .من خودمو عقب می کشیدم اون میومد جلوتر .هنوز آمادگیشو نداشتم . خجالتم میومد که کیر شق شده منو حس کنه . حالا با آبجی مون از یه دوران بودیم و خاله جون هم مثل مامان نبود که مستقیما از گوشت و خون هم باشیم ولی .. نه .. نه .. ازش فاصله گرفتم .. در هر حال شامو خوردیم و اون رفت حموم و درو باز گذاشت وسوسه شده بودم . چقدر دلم می خواست تن لخت مامانو دید بزنم به یاد بچگی ها . چی می شد حالا که بزرگ شده بودم همراش می رفتم حموم ولی نه این که نمی شد . گوشه در وایسادم و اون پشت به من بود . همون حالتی که دوست داشتم و کشته مرده اش بودم . جاااااااان مامان عجب کونی .. تازه تر از هفت سال پیش .. حتی مامان با ورزشهایی که می کرد شکمشو خوشگل تر از اون موقع ها کرده بود . دستشو به پشتش رسونده بود و از پشت خودشو لیف می زد . پاهاشو ستون کرده کونشو به دوطرف کشیده و چاک کوس و کونش به خوبی نمایون بود . کف دستشو کشید رو کوسش و با کونش ور می رفت .. جق زدن بر من واجب شد .. کون مینا جونو با اون کوس وسطشو دید زدم و اصلا نفهمیدم آب کیرم کی ریخت رو دستم . وقتی که دوتایی مون کنار هم شامو می خوردیم از این که با تصور گاییدن مامان خودمو راضی کرده بودم یه حس شرمندگی وجدان داشتم . در فضای گرم پذیرایی اون با شورت و سوتین مشکی که بدن سفیدشو خیلی زیبا نشون می داد بود و من هم با شلوارک .. اون رفت بخوابه و منم رفتم سر کامپیوترم که چند تا داستان سکسی بخونم . بازم داستانهای سکس با فامیلا .. یه خورده هم داستان سکس با مامانو خوندم که شرمندگی وجدانم خوب شه .. هر چند لحظه در میون یه سرکی به در باز اتاق خواب می کشیدم و از پهلو مامانو می دیدم . دمر افتاده و انگار اون یه تیکه نخی رو هم که به عنوان شورت پاش کرده بود مشخص نبود . هر چند لحظه در میون کف دست مینا جون از لای همون تیکه شورت می رفت لاپاش .. وای وای داشت با خودش ور می رفت .. یه دستشو هم گذاشته بود رو سینه اش . بدون این که روشو بر گردونه سوتینشو در آورد و پرتش کرد یه گوشه ای . دلم می خواست شلوارمو بکشم پایین و در همون لحظه بپرم روش . ولی کار من نبود . چقدر می خواستمش و بهش نیاز داشتم . سریع رفتم اتاق خودم و لپ تابمو روشن کرده رفتم رو فیلمهای سکسی .. بازم خوب شد که دستمو رو کیرم نذاشته بودم یا کیرمو در نیاورده بودم . مامان از پشت بالا سرم بود و حالیم نبود ولی وقتی حس کردم اونجاست رنگ و روم زرد شد و در لب تابو بستم . اصلا مکث نکردم ولی فایده ای نداشت اون همه چی رو دیده بود .. -مامان این جا چیکار می کنی -چیه دستپاچه شدی . من خیلی بد تر از ایناشم دیدم . نفهمیدم چی داره میگه .. بغلم کرد و گفت دعوات نمی کنم . عزیز دلم می دونم تو هم نیازایی داری . در این سنین هم دخترا هم پسرا یه حسایی دارن -مامان کاری داشتی ؟/؟ -نه نمی دونم چرا امشب خوابم نمی گیره .. -از دوری باباست حتما .. -میای پیشم بخوابی ؟/؟ شایدبه تنهایی خوابیدن عادت ندارم . اون به تنهایی خوابیدن عادت نداشت من به دو نفری خوابیدن ولی همراش رفتم . جای بابا رو گرفتم . مامان اولش پشت به من قرار گرفت و منم با یه فاصله یه وجبی در کنارش بودم . خودشو بهم چسبوند . اون حتی بدون سوتین غافلگیرم کرده بود و من این حالتشو برای اولین بار بود که می دیدم یعنی این طرز رفتارشو . کمر لختش منو وسوسه کرده بود و کون بر جسته ای که یه شورت نازک مشکی سپیدی هاشو خوشگل تر کرده بود . کیرم دراز شده بود . مامان این بار روشو بر گردوند طرف من -میلاد بازم خوابم نمی گیره .. منو بغلم کرد و خودشو بهم چسبوند . حالا دو تا سینه های درشتش به سینه های من چسبیده بود . اونا رو با حرکتایی آروم رو سینه هام می غلتوند . -دوستت دارم پسر گل من . هرچی می خوای به من بگو . نبینم دخترا از راه به درت کنن عزیز دل مامان . با لباش افتاد به جون لبام . درست مثل خاله حشری و خواهر حشری ترم منو می بوسید . مامان هم همین حالتارو داشت . دستشو گذاشت رو شلوارکم و از لای اون کیرمو گرفت تو دستش .. -بیارش بیرون بیارش بیرون می خوام ببینم چه قدی شده .. -مامان بده زشته .. تو مامانمی .. محرممی .. من اگه با هزار تا غریبه باشم با فامیل ومحرم .. مامان ... یه خورده داشتم ناز می کردم واسش . می دونستم مامان خیلی دوستم داره ولی فکرشو نمی کردم که تا این اندازه راضی باشه حتی خودشو هم در اختیار من بذاره .. -پیش قاضی و معلق بازی ؟/؟ تو گفتی و من باور کردم . میلاد دوستت دارم . می خوام .. من می خوام کیر عزیز دردونه امو می خوام . می دونم که تو هم می خوای . نگو که نمی خوای .. بر من ثابت شده که اهلشی -مامان این تو خون من نیست -حالا مامانتو دوست نداری بهش دروغ میگی ؟/؟ این یه بارو گذشت می کنم . من می دونم تو چیکار کردی . با خبرم .. وای لعنت به این خاله خورشید یعنی رفته به مامان گفته که من و اون با هم بودیم تا رفتم خاله خورشیدو بکوبم که شانس آوردم نکوبیدمش مامان گفت ببین چقدر دوستت دارم که تا حالا به روت نیاوردم و اون لحظه جلوتو نگرفتم . خودش شلوارکمو در آورد و کیرمو که تیز و قطور و دراز شده بود گرفت تو دستش و یه بوسه ای بر سرش داد و یه فشاری هم بهش داد و گفت وفتی که این کیر بود توی کون خواهرت آزیتا من از گوشه در همه چی رومی دیدم . باید میومدم آبروتو می بردم تا همچین روزی بهم دروغ نگی ؟/؟ چقدر دلم می خواست اون لحظه جای آزی بودم . راستش خوشحال شده بودم از این که تو رو این قدر جسور دیدم و به خودم امیدوار شدم ولی از اون روز به بعد به آزی حسادتم می شد . راستی تو اصلا فکر نکردی که این کار چقدر می تونه خطر ناک باشه ؟/؟یه دختر چه هیجانی می تونه داشته باشه ؟/؟ یه موقع اگه دو سانتیمتر پایین تر فرو می کردی چی می شد ؟/؟-درحالی که من چشامو بسته بودم گفتم مامان من حواسم بود آزی هم حواسش بود..-عزیزم وقتی با منی دیگه نیازی نیست که حواست باشه .. می تونی هر جوری که دوست داری استفاده کنی .. -بیااااابیاااااا دیگه نمی تونم . طاقت ندارم . کف دستشو رو درازای کیرم گذاشته بود . چه خوب شده بود که یه بار جق زده بودم ولی پوست کیرمو طوری به هوس آورده بود که دلم می خواست زودتر اونو بفرستم توی کوس مامان مینا جونم . چشامو باز کرده بودم . ترس و خجالتم ریخته بود . دستامو دور کمر مامانی حلقه زده و با نوازشهای اون منم مالشش می دادم . کیرم اومده بود بالاتر و اونم یه خورده خودشو بالا کشید و کیر روی نافش قرار گرفته بود . منو خوابوند و افتاد رومن . اول کیرمو گذاشت تو دهنش .. و بعد اومد رو من سوار شد . دستشو گذاشت رو کیرم و اونو با کوسش میزان کرد مامان با چند بار آه گفتن اومد روکیرم نشست بدون این که شورتشو در بیاره  از بغل شورت کوسشو گذاشت رو سر کیرم -اووووخخخخخخ مامان من که پشیمون نمی شدم . شورتو در می آوردی دیگه .. -اونو گذاشتم خودت با هیجان و هوس خودت وقتی اومدی پشتم از پاهام در آری . این جوری بیشتر حال می کنم . چه مامان داغ و پر شوری داشتم و به اصطلاح غربی ها یک مامان هات به تمام معنی . دو طرف گونه هامو نزدیک به هم کرد و لبای گرد و غنچه ای شده امو به لباش چسبوند .. -جوووووون میلاد .. کاکل زری من . چقدر منتظر این لحظه بودم که با کیر تو آروم بگیرم . مادر فدات شه . هر چی که بخوای خودم بهت میدم . ببین الان آزی که نمی تونه بذاره تو کیرتو فرو کنی تو کوسش .. دیگه نرو طرفش .من فدات می شم . خودت بهت میدم . هرچی رو که بخوای . کوس مامان یه خورده روون تر و گشاد تر از کوس خاله به نظر می رسید . گنده تر هم بود ولی تمیز بود و براق . بازم مثل کوس خاله . مامان با آخرین توانش خودشو رو کیر من انداخته بود و فعالیت می کرد و من تنها کاری که می کردم نوازش و بوسیدن اون بود . حرکت سینه هاش رو سینه من هم هوسمو زیاد می کرد . هنوز حس می کردم که دارم خواب می بینم . در همون حالت در لب تابو باز کرده و یک ترانه سکسی گذاشتم که هیجان ما رو زیاد کنه . همین باعث شد که تحرک مامانو زیاد ترش کنم و اونم نمی دونست با این همه هیجان چیکار کنه .. -میلاد می بینی کوس کردن چقدر لذت داره .. خودتو ول کن . راحت باش .. اگه می خوای آبتو هم خالی کنی بکن . دوستت دارم . زود باش .-مامان تا آبتو نیاوردم آب خودمو خالی نمی کنم . تو یه عمره که واسم زحمت کشیدی من نمی تونم نمک نشناس باشم . -نمکتو بخوره مامانت .. دوستت دارم . پس بیا روم بیا روم .. مقاومتت خوبه .. قبل از این که مامانو طاقباز کنم رفتم پشتش قرار گرفتم . چه کون ناب و تاپی .. -مامان فقط می خوام ببینمش و روش دست بکشم -بگو بگو قربون تو میلا جونم .. خوشم میاد من مامانتم من تو رو به دنیا آوردم .. تو مال منی عشق منی .. درش بیار با دستات شورتمو درش بیار .. چند بار شورت مینا جونو تا نصفه های کون می کشیدم پایین و دوباره می دادمش بالا تا بالاخره درش در آوردم -آخخخخخخخ کوسسسسسم کوسسسسسم آتیششششم زدی .. نمی دونی که چقدر دارم می سوزم . دارم می سوزم .. دارم جوش میارم .. . کون مینا جونمو بوس مالی کرده و کیرمو از پشت کردم تو کوسش .. -جااااااان ماااامااااان .. بازم بهم میدی ؟/؟ بازم میذاری کوستو بکنم . بهم کون میدی ؟/؟ -این چه سوالیه که می کنی ... مگه میشه میلاد خوشگله من یه چیزی از مامانش بخواد مامان بهش نده ؟/؟ اینو باید من ازت بپرسم کون مامان اندازه یه سینی بزگ به نظر می رسید .. . دلم می خواست یه روغنی روش بریزم و از حالت ژله ای اون کیف کنم ولی از قرار معلوم اون دوست داشت که من بیفتم روش .. تا چند روز می تونستم مامانو در بست مال خودم داشته باشم و بعدشم که هر وقت خواستم .. چقدر لحظه های شیرینی میشه -میلاد قلبم تو سینه داره وای می ایسته .. مامان حالا دیگه طاقباز بخواب تا من بیفتم روت .. این بار دیگه حشری تر از دفعات پیش به نظر می رسید . خیلی از این حالت لذت می برد . حالا استیل کوس مامان از این طرف خیلی زیباتر به نظر می رسید . دیگه اون غولی رو که در دوران کودکی واسه خودم ساخته بودم شکسته شده بود . می تونستم لذت ببرم . می تونستم داخل اون غار تاریک رو که می تونست به زندگی من روشنی و نشاط و هیجان ببخشه ببینم . -اوووووووفففففف ماااامااااان کییییییرررررم داره از دست کوسسسسسست آتیششششش می گیره -میلاد نسوزونش .. تا کوسسسس من نسوخته آتیشش نده . این تازه اول کاره .. هر وقت حس کردی زیادی آتیش گرفتی بذارش تو دهنم تا خنکش کنم -اوه مامان این جوری که بیشتر می سوزم .. با حرفای هوس انگیز و عاشقونه کوس مامانو موردضربه های کیرم قرار داده بودم .. -اوخ میلاد میلاد جیگرم کوسم سینه هام داره آتیش می کیره محکم تر .. بیا جلوتر ببوسمت .. . بالش کناریشو محکم فشار می داد و با همون چنگ انداختن بهش اونو فرو کرد تو دهنش و هوسشو با گاز زدن به بالش کنترل می کرد . هر چی می خواست پاها و کوسشو به طرف بالا بیاره من نتونستم . این عکس العمل هاش غیر عادی بود . اونو محکم نگه داشتم تا نتونه استیلشو بهم بزنه . اگه از خط خارج می شد شاید دوباره راه انداختنش مشکل می شد . خاله در این مورد یه چیزایی به من گفته بود و یه چیزایی هم خودم از داستانها خونده بودم . -جوووووون مااااامااااان فدای کوست نمی ذارم در بری . من آبتو میارم . آب کوستو میارم . خودم آبتو می خورم .. -اوووووو اوووووووو .. مامان تو دهنی با بالشی که تو دهنش داشت ناله می کرد و جیغ می کشید .. . خیس عرق شده بود . هرچی تقلا کرد تا خودشو از چنگال من رها کنه نشد .. تا بالاخره بالش از دهنش افتاد و دستاش هم به طرفین ول شد .. -مامان مامان .. بریزم توی کوس .. نزدیک بود بگم تو هم مثل خاله جون قرص می خوری که فوری جلو سوتی دادنمو گرفتم اووووووففففف چیکار کردی میلاد بابات چند ساله که نتونسته منو تا اینجا برسونه .. ممنونم پسرم . اون وقتا هم که جوون بود باید خودشو می کشت تا به زور ارضام کنه .. معطل چی هستی نمی خوای به کوس تشنه لب مامانت آب برسونی .. مامانی رو امونش ندادم . جفت دستامو گذاشتم رو سینه هاش و با فشار چند تا ضربه به ته کوسش زدم .. -مامان بگیر که آب کیرم داره می ریزه توی کوست .. مینا جون دوباره چشاشو بسته بود .. نمی تونستم چیزی بگم غرق لذت بودم فقط داشتم به این فکر می کردم که چقدر دارم کیف می کنم .. فقط صدای مامان مینا رو می شنیدم که می گفت میلاد من با تولد تو متولد شدم . دوستت دارم ومن داشتم به اون لحظاتی فکر می کردم که بچه بودم و تن و بدن لخت زنا رو بدون هیچ احساس هوسی دید می زدم .  تا اومدن بابا از سفر من و مامان تا می تونستیم با هم سکس کردیم . به مامان قول داده بودم که با آزی نباشم . راستش اگه می خواستم بد قولی نکنم آزی نمی ذاشت . هر وقت مامان خونه نبود اونو از کون می کردم و کوسشو می لیسیدم . .. چقدر دلم می خواست ترتیب عمه عذرا رو هم می دادم . گاییدن عمه عذرا یه خورده قلق می خواست . شاید اگه می خواستم بااون طرف شم آبرو ریزی می شد . تازگیها عمه خانوم یه خورده بیشتر پای بند عبادت و تسبیح زدن و روضه خونی رفتن شده بود .هرچند مثل زنای عصر حجری و مرتجع که سرشونو مثل کبک می کنن زیر برف و از هیچی خبر ندارن و یا مثل جنده های محجبه شعر ایرج میرزا نشده بود ولی درهر حال واسه خودش اعتقادی داشت . با همه اینا خیلی دوستم داشت . می دونستم که بعد از ظهرها خونه تنهاست . یه بعد از ظهری واسه دیدنش رفتم خونه شون . خیلی دوستم داشت . پسرهم نداشت و منم تنها برادر زاده پسرش بودم . اونم جلو من زیاد رعایت نمی کرد از این که لباسایی بپوشه که اندامشو بندازه توی دید . چون من محرمش بودم وگناه شرعی نداشت . اون روز وقتی که رفتم خونه دیدم عمه رو تخت افتاده و داره ناله می کنه -عمه جون چیه خدا بد نده .. تو که همین حالا درو برام باز کردی -خب میلاد جان پیری کساده .. -عذرا جون تو الان خیلی خوشگلی حتی از اون موقع که با هم می رفتیم حموم خیلی خیلی خوشگل تری .. یادش بخیر انگارهمین دیروز بود . وقتی فکرشو می کنم می بینم اگه الان می خواستم برم حموم عمومی چی می شد . چه دورانی بود خانومای لخت همه تشت و کاسه ها رو سرو ته می کردند و تنبک می زدند و می رقصیدند .. چه با حال بود . اونجا رو کرده بودند مجلس و مهمونی ..انواع و اقسام میوه ها .. چقدر از گرما خفه می شدم .. -میلاد تو چه جوری همه اینا یادته -مثل این که من تا 6 سالگی باهاتون میومدم ..-خوبه حالا این همه از تن لخت خانوما نگو . حتما چین و چروکهای منو هم دیدی -عمه جون اتفاقا شما از همه خوش بدن تر و خوشگل تر بودین و می دونم که هنوزم هستین . خوش به حال شوهر عمه . من که تعارف ندارم و گفتنی ها رو باید بگم . فقط یه خورده ای زیر نافتون چروک داشت .. -میلاد جان اون به خاطر چند شکم زایمانه .. خانوما همه شون این جوری میشن .. -پس هنوزم خوش بدن و روفرم هستین .. یه لبخندی به لباش آورد و می دونستم که از این حرف من خوشش اومده . -چه فایده که کمر درد دارم . دکتر میگه که باید روزی سه بار باید ماساژبدم تاگردش خونم توی تنم بهتر شه و خون به استخون و جاهای دیگه ام برسه . ولی شوهر عمه ات که هیچی .. -عمه جون شما که سنی ندارین . چهل وخوردی که سنی نیست .من حاضرم شما رو ماساژبدم -قربون دستت نمی خوام خسته ات کنم .-مگه من یه عمه بیشتر دارم . یادم نمیره بچه که بودم منو می بردی حموم و گاهی به بدنم لیف می کشیدی و همه جامو می مالیدی .. خلاصه کاری کردم که این عمه خانوم دراز کش من همه لباساشو جز یه شورت و یه لباس زیر در آورد و دمر افتاد و من شروع کردم به مشت و مال دادن اون . پیشرفتم خوب بود ولی هنوز تا آخر خط خیلی راه داشتم . خیلی دلم می خواست دستمو از زیر لباس زیر عمه می رسوندم به کمر لخت و گوشتی اون و لذت بیشتری بهش می دادم . که خودش بهم گفت -میلاد خوشگله من می تونی دستتو ببذاری داخل منو بمالونی تو محرم منی ایرادی نداره .. -عذرا جون اگه درش بیارم چطوره این جوری بازم محرم منی و راحت تر می تونم تنتو گرم کنم . -عزیزم هر جور راحت تری . وقتی لباس زیرشو در آوردم فقط یه شورت پاش مونده بود . کیرم داشت از جاش در میومد . کیرم شده بود مثل یک سگی که اونو زنجیر کرده باشند و قلاده اش دست صاخبش باشه . سگه هر لحظه می خواد بپره و طرف روبرویی رو گاز بگیره صاحبه قلاده رو می کشه . شانس آوردم که عمه خانوم دمرو افتاده بود . یه شورت سفید پارچه ای که تا نصف کونشو پوشش می داد پاش بود . کونش همون تازگی رو داشت . درشت و بر جسته . من و عذرا جون خیلی شبیه هم بودیم . عمه خوشگل و تپل و سرخ و سفید من . کاش بهم می گفت کونشو هم بمالم . دو تا دستامو گذاشتم رو شونه هاش و خیلی نرم و ملایم شروع کردم . طوری کیف کرده رفته بود تو خماری که چشاش بسته شده و صدای خرخرش میومد . من که خیلی شهوتی شده بودم هروقت این صدا رو می شنیدم جفت کف دستامو می ذاشتم رو کونش و آروم چنگشون می گرفتم . عمه جون چی می شد کون درد هم می داشتی . عذرا زرنگه یه بار فهمید که من کونشو چنگ گرفتم -میلاد جان باسن منو هم بمال .. جریان خون باید در تمام بدنم تنظیم شه درسته که فقط کمرم درد می کنه .. -به روی چشم عمه خانوم .. کون و رون و همه جا رو مالشش می دادم . دستاشو از حالت شکسته داد هوا که من زیر بغلشو هم بمالم و خود به خود با سینه هاش هم تماس گرفتم . وقتی دیدم حرفی نمی زنه  سطح بیشتری از سینه هاشو در دستام قرار دادم . دیگه هیچی جلو دارم نبود دلم می خواست شورت عذرا رو بکشم پایین . حس کردم که تا حالا کوس و کون نکردم ازبس که حشری شده بودم . یه رشد طولی دوسانتی رو در کیرم حس می کردم و به نظرم اومد از وقتی که خواهرمو گاییدم تا حالا کیرم کلفت تر هم شده . شاید همه اینا در روبرو شدن با عمه عذرا خودشو نشون داده بود . -میلاد چته حالت خوب نیست . خسته شدی .. سرشو به طرف من برگردوند و منم فوری خودمو خم کردم که کیرمو نبینه .. . شروع کردم به ماساژکون واون قسمتی رو که شورت روش قرار داشت . طوری با هوس و ملایمت اونو می مالوندم که خودش به حرف اومد و گفت میلاد جان از بس کارتو درست انجام میدی آدم حیفش میاد این تیکه اضافی و مزاحمو توی پاش نگه داشته باشه .. هنوز حرفشو ادامه نداده بود که شورتشو از پاش در آوردم و دوباره افتادم به جون همون قسمت . دوطرف کون عمه رو که بازشون کرده و با کف دستم اونو می گردوندم متوجه شدم که خیلی خیس کرده .. ظاهرا اونم خوشش اومده و خواسته یا ناخواسته این لذت او باعث ترشح هورمونهای جنسی شده و حشرش زده بالا . حالا یه جورایی داشت ریاضت می کشید و مبارزه با نفس می کرد . این کیر لعنتی نمی خوابید و شده بود مایه رسوایی . دستمو بردم پایین تر .. خیلی دلم می خواست به کوسش هم چنگ مینداختم .. عمه فکر کرد که من هیچی حالیم نیست و هنوز کوس و کون نکرده ام و اطلاعات علمی و جنسی من ضعیفه -میلاد جان یه خورده لاپا و دور باسنم عرق زده اینا همه مال جریان خونه .. گرمای بدنم زیاد شده . خیلی خجالت کشیده بود از این که حشری شده .. یک آن خودشو برگردوند که شاید از روبرو کمتر خیسی کوسش معلوم شه . اون تا طاقبازشد  متوجه کیر تیز شده داخل شورت من شد -میلاد چیه این ؟/؟ حواسم نبود . تو تکلیف شدی ؟/؟-اعتنایی به حرفش نکرده و ماساژاز روی بدنشو شروع کرده تا پشیمون نشه . -ببینم نکنه توی فکرت یه چیزای بدی دور می زنه .. کف دستمو گذاشتم رو کوس عذرا جون و اون کوس درشت و گنده شو تو چنگم گرفتم . کوسی که تپل تر و عریض تر از کوس مامان بود . نگاه عذرا جونو که دیدم مثل نگاه اونایی بود که کرده بودمشون . شاید حریص تر ازاونا . ولی ایمان عمه خیلی قوی تر بود -میلاد دیگه بسه .. لاپام خیلی خیس شده .. -خب بشه عمه جون مگه نجسه .. -میلاد جون تو نمی دونی این عرق گناهه . توکه نمی خوای عمه ات بسوزه .. عذرا شاید خیلی چیزا بخواد ولی با تحمل و اراده ای قوی و سرکوب این خواسته هاست که به رستگاری می رسه -عمه جون تو باید بیای معلم اخلاق اسلامی ما بشی . حرفشو گوش نکرده با سرعت بیشتری به حرکت کف دستم روی کوسش ادامه می دادم . -نههههههه میلاد اگه می خوای دوستت داشته باشم این کارو نکن . از شیطان دعوت نکن بیاد اینجا و ناظر کار های ما باشه .. -عمه جون تو خودت شیطونو دعوت کردی . شیطون تو چشای توست .. لای پای توست  .. وتو کف دست منه .. با یه دست دیگه ام شلوار و شورتمو پایین کشیده و کیر شق شده امو نشونش داده و گفتم این راس الشیاطینه و به زودی وارد شیطان الکوس میشه --اووووخخخخخخ میلاد یکی یدونه شدی و پررو هم شدی .. نکن .. نکن . آخخخخخ من نمی خوام گناهش جبران ناپذیره .. -عذرا جون گردن من .. تو اگه برادرزاده اتو دوست داری اونو نمیدی دست دخترای خطرناک این دوره . -واااااااااییییی نهههههههه نهههههههه .-آره عمه جون این همون شومبولیه که چند سال پیش توی حموم دیدیش .. حالا یه عبای دراز و کلفت تنش کرده و یه عمامه سرخ گذاشته سرش . می خواد بره رو منبر کوست سخنرانی کنه .. می دونی چی می خواد بگه ؟/؟ می خواد بگه آتیش آتیش .. به پیش به پیش .. کوس عمه درشت و ورم کرده بود . گنده گنده .. یه کیر تازه می خواست . می دونستم ایمان و تقوای اون میره زیر سوال ولی چاره ای نبود . نگاهش نشون می داد که ترجیح میده کوسشو بکنم تا ولش کنم . چون خیلی خوب این نگاههای زنونه رو می شناختم . نگاههای کیر طلبو .. دستمو از رو کوس عمه بر داشتم . دیگه از ترس این که عمه خودشو ازم دور کنه خودمو کاملا لخت نکردم . فقط با یه دست شورت و شلوارمو انداختم یه گوشه ای . وعمه که کاملا بر هنه بود . حس کردم که همراه با التماس و هوس نوعی پشیمونی و شرمندگی وجدان هم در نگاهش موج می زنه ولی کیرم دیگه رفته بود رو کوس عمه با ایمان خودم تا رفت یه چیزی بگه لبام رفت رو لباش و کیرمو هم به لبه ها و وسط کوسش فشار داده و تا ته کوسش اونو فرستادم . دیگه می دونستم باید چیکار کنم . ضربات آتشین خودمو بر کوس عمه جون یکی پس از دیگری وارد می کردم . داغ و چرب و لغزنده و به قول عذرا جون عرق گناه .. -عذرا جون لاپاتو بازش کن . نمی دونی کوست چقدر با حال و با صفاست .. تو می خواستی گناه کنی و دل یه جوونو بشکنی . اونم برادر زاده پسر و یکی یدونه اتو . ببین چقدر دارم حال می کنم و تو رو دعا می کنم . این ثواب داره یا این که خودتو کنار بکشی ؟/؟ -خیلی بد جنسی . فکر نمی کنی منم خوشم میاد ؟/؟ برو عقب با سرعت بیشتری کیرتو بزن تو کوسم .. -حالا شدی عمه خوب و گل من .. عمه ناز من . دوست داشتنی من .. سینه های عمه جونو با دو تا دستام نگه می داشتم و قسمت نوکشونو حسابی می جویدم . دیگه اونو از حال برده بودم .. -عذرا جون ایمان توی کیر منه .. هر وقت خواستی این دارو رو تزریقت می کنم تا علاوه بر تقویت ایمان تنت داغ شه و کمر دردت هم خوب شه .. در حال گاییدن عذرا جون پاهاشو هم می مالوندم و با بوسه هام به هر نقطه از بدنش که در تیررس لبام بود اونو بیشتر حشریش می کردم -آخخخخخخخ میلا د میلاد تمام تنم داغ شده . حس می کنم تو سونا هستم .. -آره عذرا جون نمی دونی چقدر برای کمر درد خوبه .. اگه خواستی خودم حمومت می کنم . زیر آب داغ هم تو رو می کنم . طوری کمردردت خوب میشه که خودت بیای رو کیر من بشینی و بالا و پایین بپری .. -نهههههه نههههههه .. چیکارم کردی میلاد .. من هوس دارم .. عرق گناه من زیاد شده . دلم می خواد آب گناه منم بریزه .. همین حالا شم فکر می کنم خیلی روون شدم .. -دیدی عمه جون این کیر درمانی چقدر موثر بوده .. باید بارها و بار ها بخوریش تا شفای کامل عنایت شه و پس از درمان هم نباید ولش کنه .. عمه خودشو ازم جدا کرد و مثل کیر ندیده ها و کیر نخورده ها افتاد رو کیرم .. دیگه اصلا حرف کمر درد نبود -وایییییی عمه جون شدی عین فرفره . عین چارلی چاپلین در فیلمهای دور تند .. -هنوز کو .. تو عذرا فلفلو ندیدی ؟//؟ یه گاییدنی نشونت بدم که .. -می دونستم عمه جون تو یک شیری شیر شیر به تمام معنا . دستامو گذاشته بودم رو کون گنده عمه جون و اونم با همه زورش نفس منو قطع کرده بود . خیلی بیشتر از زنای دیگه توانمند نشون می داد . یه خورده دیگه اگه زیر دست و پاش می بودم اون وقت اون باید منو ماساژم می داد که کمردردم خوب شه .. تمام بدنش غرق عرق شده بود .. -میلاد داره میاد .. آب عمه ات داره خالی میشه .. آب گناه من داره می ریزه .. زیر هیکل عمه خانوم له شده بودم . با صدایی خفه گفتم عمه جون گناهش شیرینه -اوووووففففففف من بمیرم . نفست نمیاد .. نزدیکه نزدیکه داره میاد .. اوخ عمه فدای کیرت داره میاد وو اومد اومد .. حس کن داغی آب کوس عذرا رو .. کی میگه عذرا پیره .. عذرا شیره . عذرا  سوار کیره .. .. جووووووون داره می ریزه آب کوسم داره میاد . چند لحظه ای ساکت موند و بعد خودشو دوباره رو تخت ولو کرد و گفت حالا تو بیفت رو من .. آب کیرتو بریزونش تو کوس من تا عذرا جون بگیره . ویتامین بگیره .. تا کمرت سبک شه .. مچاله شده بودم . به زحمت خودمو رسوندم رو عمه خانوم یه انگشتمو که کردم تو سوراخ کونش نفهمیدم چه جوری تا ته رفت . کون گشادش هم از کیرم دعوت کرده بود که در حرکت بعدی اونو بکنم . وقتی کیرمو دوباره فرستادم تو کوس عمه خانوم دیگه نتونستم صبر کنم . راستش عذرا جون فرصت حرکت هم به من نداد چه برسه به این که در چند تا ضربه هم بخوام جلو گیری کنم کیرمو با جفت پاهاش طوری قفل کرد که کیر داخل کوس تکون نمی تونست بخوره فقط لحظه به لحظه داغ تر می شد . آبش که شروع کرد به خالی شدن توی کوس عمه عذرا همراه با هر اوف گفتن من اون می گفت جااااااااان جااااااان .. وقتی که حس کرد دیگه آخرین قطره آب منم تو کوسش خالی شده  کیرمو گذاشت تو دهنش .. اون ته لذتی رو هم که تو کیرم مونده بود با دو سه قطره آب نوشش کرد . تمام بدنمو به لرزه در آورده بود . دوتایی مون خیلی سبک و سر حال شده بودیم و بعد از اون رفتیم حموم . جالب اینجا بود که عمه شفا یافته من منو تو حموم دراز کرد اول منو لیف مالی کرد و بعدش یه صابون به کونش زد و بهم گفت که اونو از کون بکنم . اوخ که چه حالی می داد گاییدن کون عمه کون گنده .. یه سرویس هم تو کون عمه عذرا خالی کردم .. وقتی که بر گشتم خونه حس می کردم که سر حال سر حالم . به محض این که رسیدم خونه آزی بهم گفت زود باش داداش من تو خماریم . مامان رفته بیرون تا یه ساعت دیگه نمیاد .. در همین لحظه مامان به موبایلم زنگ زد و گفت آماده باش آزی تا یه ساعت دیگه میره کلاس زبان .. کوسم خیلی می خاره .. تا رفتم کیرمو در بیارم و به طرف کون آبجی آزی نشونه برم بازم موبایلم زنگ خورد . خاله خورشید بود -ببین میلاد امشب شوهر خاله ات خونه نیست یه سفر کاری پیش اومده من شبو تنهام . البته کوچولو رو که خوابوندیم میشم تنها و با هم .. وایییییی دیگه هلاک شده بودم . این کیر مگه چقدر می تونست آب داشته باشه . سوراخ کون آزی رو کرم مالی کرده تا رفتم کیرمو به کونش فشار بدم که بازم این موبایل لعنتی زنگ خورد . این بار عمه عذرا بود -میلاد جان من هنوز باورم نمیشه . نمی تونم باور کنم که دست به همچین کاری زدم . -یه خورده از آزی فاصله گرفتم و رفتم اتاق بغلی .-عمه جون حالا شرمندگی وجدان گرفتی ؟/؟ پشیمونی ؟/؟ -میلاد جان کاری هست که شده چیکار میشه کرد آب رفته رو که نمیشه به جوی بر گردوند . فقط می خواستم ازت خواهش کنم که فردا بعد از ظهر هم بیای که دیگه راستی راستی باورم بشه که کاری هست که شده .. زمان لازمه که باورم شه -باشه عذرا جون حتما میام .. وقتی که رفتم طرف کون آزی خواهرم برج زهر مار بهم گفت حالا میری دوست دختر می گیری ؟/؟ بهت کون ندم حال کنی ؟/؟ رفتم که برم دیدم که تسلیم شد. می خواست منو بترسونه که نشد . -بیا آزی موبایلمو نگاه ... عمه جون بود دلت میاد به برادر با وفایت تهمت بزنی ؟/؟ آزیتا رو شرمنده اش کردم . بازم خدا پدر عمه جونو بیامرزه که نگفت همین امشب بیا که به خود باوری برسم ... پایان .. نویسنده .. ایرانی 

6 نظرات:

ناشناس گفت...

دمت واقعا گرم با این داستانت خیلی حال کردم امیدوارم زن عمو و زن دائی و بقیه زن های فامیلم بیاری تو بازی بازم مرسی

ایرانی گفت...

سپاسگزارم دوست خوب من ..مشت نمونه خروار است یعنی بهتره بگم خروار نمونه مشت است . این داستان که تموم شد . امیدوارم در آینده ای نه چندان دور بشه داستان های مفصل تری هم نوشت . بر قرار باشی ..ایرانی

ناشناس گفت...

سلام به استادایرانی عزیز

من همیشه احترام خاصی براتون قائل بوده و هستم. البته یه چیزی اذیتم میکنه که بعدا سر یه فرصت خوب خدمتت می گم تا اگه بشه این گره باز بشه

اما در حال حاضر یه سوال دستور زبانی دارم، میشه بیشتر توضیح بدید، چرا بهتره "خروار نمونه مشت است" ؟

ممنون میشم. خوبه یه چیزی هم یاد می گیرم.

ایرانی گفت...

سلام به دوست گل و خوب و آشنای من ! بازی با واژگان را دوست می دارم به خصوص اگر مفهومی داشته باشد. مشت نمونه خروار است یعنی حالا در این داستان 4 تا زن شد انگار همون 6 تاست که مثال یا تمثیل فارسی در اصل همینه .. خروار نمونه مشت است رو از زاویه دیگه ای آوردم . یعنی اگه به این داستان چهار وجبی که به خروار تشبیهش کردم دو تا مشت به نام زن عمو و زن دایی اضافه می شد بازم روند داستان همون بود کل هم نشانه ای از جز در اومده ..یعنی از هر دو طرف خواستم به یک نتیجه بریم . یعنی از تضاد یا پارا دکس هم به همان مفهوم رسیدم . البته این زیاد مطلب خاصی نبود در نوشته های ادبی گاه از این دست مطلب و تشبیه و تشخیص زیاد به کار می برم . بعضی وقتا هم حس می کنم باید یه ابهامات یا نوازش و بازی با کلمات و رقص واژه ها رو توضیح بدم ولی خجالتم میاد که نکنه خواننده ناراحت شه ولی گاهی وقتا برای روشن تر شدن بیان می کنم . انتشار نظرات از شهریور و از عید فطر به عهده من بوده اگه مشکل و حرف خاص و انتقاد و دلگیری خاصی هست که نمی خوای منتشر بشه به من بگو و اگرم دوست داری عمومی بشه به من بگو من رعایت می کنم . در خدمتت هستم . تو دوست نازنین و همه خوانندگان خوبمو دوست داشته و به همه احترام میذارم . اگر هم سهوا جسارتی کرده باشم عذر میخوام . منتظر پیامهای گرم شنا هستم . برقرار باشید ...ایرانی

ناشناس گفت...

نه چه جسارتی من از شما جز ادب و نزاکت و نگه داشتن احترام دوستان چیزی ندیدم.

سر فرصت ایشاللا بهتون میگم.

به امید پیروزی.
موفق باشید.

ایرانی گفت...

دوستان خوب و با ادب و با محبتی چون شما داشتن برای هرکسی مایه افتخار است . در هر حال خوشحال میشم که بیشتر از اینها در خدمت دوستان باشم . هیچ فاصله ای نباید بین آدما باشه ..این فاصله ها رو ما خودمون درست کردیم . اون من که دروجود همه ماست در اصل همه از یک جنسه . من و تو که ما میشه .. برای تو آشنای خوبم آرزوی بهترین ها رو می کنم . شاد شاد شاد باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر