عرفان کون فرخ لقا رو مرتب به دو طرف تکون می داد و می لرزوند . همین خشم امیرو زیاد ترش می کرد ...
-اووووووففففففف عرفان جون .. آخخخخخخخ کسسسسسم ..کسسسسسم ...
عرفان : بیا بریم روی تخت .
فرخ لقا : از مامانت اجازه نمی گیری ؟ یه وقتی بی احترامی نشه ..
-نه اصلا . اونا هم اگه دوست دارن بیان پیش ما . مثل همین الان .
فرخ لقا یک زنگی برای شوهرش زد و گفت که شبو نمیاد و خیلی هم تعریف کرد از صاحب کار امیر و این حرفا ...
فرخ لقا : امیر جان بابات میگه شبو بر می گردی خونه یا همین جا می مونی .
امیر با عصبانیت یه نگاهی به مادرش انداخت و گفت منم می مونم . ..
عرفان و فرخ لقا بقیه بر نامه شونو روی تخت انجام می دادند .. فیروزه دوست داشت هر طوری شده بین مادر و پسر رو آشتی بده . اون به این فکر می کرد که اگه بتونه یه کاری کنه که بین پسر و مادرش یعنی امیر و فرخ لقا آشتی بر قرار شه خیلی عالی میشه . فیروزه در حالی که برای امیر خسته و داغون و افسرده دلبری می کرد کف دستشو گذاشت روی سینه های پسر و در حال بازی کردن با اون گفت ..
-امیر جون مامانت هم اندام قشنگی داره .
-ولی هر چی بود اون برای پدرم بود .
-حالا مگه چی شده . یه کیر گوشتی وارد یه کس گوشتی داغ شده . اینم قسمتی از بدن آدماست دیگه . دیگه خلاف که نیست . ما آدما یه قوانینی بین خودمون درست کردیم که ملزم به رعایت اون هستیم . اگه یه خورده درست فکر کنیم می بینیم که این مقررات رو خودمون ردیف کردیم . می تونیم سنت ها رو زیر پا بذاریم . من و امیر الان با هم سکس داریم . خود من رفتم به خونه خوش خیال ... تونستم خودمو قانع کنم که با اونا باشم . واسه این که بتونی خودت رو در اختیار یکی دیگه بذاری باید اون احساس بیگانگی و غربت رو ازخودت دورکنی . باید خیلی ردیف باشی ...
فیروزه دستشو به کیر امیر رسوند و گفت ..
-میگم این کیر رو می تونی فرو کنی توی کس مادرت ؟ هر دو تا تون می تونین حال کنین . یه صمیمیت خاصی هم بین شما به وجود میاد . اون وقت می تونی تلاش کنی اون جوری که عرفان به اون می رسه تو از اون هم بیشتر بهش برسی و سر حالش کنی . دیگه بر نامه های خودتون رو می تونین بر مبنای فعالیتهای هم تنظیم کنین .. امیر داشت آتیش می گرفت . خشم عجیبی رو نسبت به فیروزه در خود احساس می کرد . با این حال سعی کرد که بر خودش مسلط شه و چیزی نگه ... امیر گوشه ای دراز کشید و به سقف نگاه می کرد . فکر مادرش و این که رفته زیر کیر عرفان دمی راحتش نمی ذاشت . اون خیلی ناراحت و عصبانی بود . عرفان هم برای لحظاتی رفت سمت آشپز خونه تا برای فرخ لقا آب بیاره . فیروزه هم به دنبالش راه افتاد ... کنار یخچال بهش رسید . دستشو گذاشت زیر کیر پسرش و اونو به سمت عقب فشرد .
-خوب داره تعظیم می کنه . اما واسه مامانش نه . تو چته پسر .. با مامانت قهری ؟ عرفان : چیه امیر دیگه تو رو نمی کنه حالا یاد من کردی ؟
فیروزه : عرفان ! من تو رو این جوری بار نیاوردم که هر چی از دهنت در اومد به مادرت بگی . سعی کن ادب و نزاکت رو رعایت کنی .
-حالا کاری داشتی مامان ؟
-نمی دونم . فکر کنم تو نخوای همراه من باشی . البته با امیر صحبت کردم که اگه میشه مامانشو بکنه و اون غیرتش اجازه نداد که بکنه توی کس مادرش . انگار غیرتش فقط قبول می کنه مادر دیگران رو بکنه .
-پس تازه داری میای رو حرف من مامان . اون خیلی زرنگ و مفتخوره . ولی باید روشو کم کنم . اصلا چه نیازی هست به این که بخواد با مامانش رابطه داشته باشه . باید دم اونو قیچی کرد .
-عزیزم تا این حد هم که نباید سختگیری کنیم . هر چی باشن مادر و پسرن . اون ممکنه بعدا بخواد یه بلایی سرت هم بیاره . تازه اون که نمی خواد همیشه توی رختخواب تو بمونه . زنایی که این جوری دم از دین و ایمان می زنن کارشون بد تره . عرفان : باشه مامان ببینم چیکار می تونم بکنم ولی قول نمیدم . اون راضی کردنش خیلی سخت بود ..
فیروزه : ولی همین که با یک مرد به غیر از شوهرش بوده و جلوی پسرش هم با یکی دیگه بوده نشون میده که تابو شکنی کرده در حد المپیک ....
عرفان بر گشت پیش فرخ لقا . به حرفای مادرش فکر می کرد و این که تا می تونه باید تلاش کنه که اون زن راضی بشه که با پسرش امیر سکس کنه و حتی اگه می تونه پای اونو به خونه خوش خیال بکشونه ...... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
-اووووووففففففف عرفان جون .. آخخخخخخخ کسسسسسم ..کسسسسسم ...
عرفان : بیا بریم روی تخت .
فرخ لقا : از مامانت اجازه نمی گیری ؟ یه وقتی بی احترامی نشه ..
-نه اصلا . اونا هم اگه دوست دارن بیان پیش ما . مثل همین الان .
فرخ لقا یک زنگی برای شوهرش زد و گفت که شبو نمیاد و خیلی هم تعریف کرد از صاحب کار امیر و این حرفا ...
فرخ لقا : امیر جان بابات میگه شبو بر می گردی خونه یا همین جا می مونی .
امیر با عصبانیت یه نگاهی به مادرش انداخت و گفت منم می مونم . ..
عرفان و فرخ لقا بقیه بر نامه شونو روی تخت انجام می دادند .. فیروزه دوست داشت هر طوری شده بین مادر و پسر رو آشتی بده . اون به این فکر می کرد که اگه بتونه یه کاری کنه که بین پسر و مادرش یعنی امیر و فرخ لقا آشتی بر قرار شه خیلی عالی میشه . فیروزه در حالی که برای امیر خسته و داغون و افسرده دلبری می کرد کف دستشو گذاشت روی سینه های پسر و در حال بازی کردن با اون گفت ..
-امیر جون مامانت هم اندام قشنگی داره .
-ولی هر چی بود اون برای پدرم بود .
-حالا مگه چی شده . یه کیر گوشتی وارد یه کس گوشتی داغ شده . اینم قسمتی از بدن آدماست دیگه . دیگه خلاف که نیست . ما آدما یه قوانینی بین خودمون درست کردیم که ملزم به رعایت اون هستیم . اگه یه خورده درست فکر کنیم می بینیم که این مقررات رو خودمون ردیف کردیم . می تونیم سنت ها رو زیر پا بذاریم . من و امیر الان با هم سکس داریم . خود من رفتم به خونه خوش خیال ... تونستم خودمو قانع کنم که با اونا باشم . واسه این که بتونی خودت رو در اختیار یکی دیگه بذاری باید اون احساس بیگانگی و غربت رو ازخودت دورکنی . باید خیلی ردیف باشی ...
فیروزه دستشو به کیر امیر رسوند و گفت ..
-میگم این کیر رو می تونی فرو کنی توی کس مادرت ؟ هر دو تا تون می تونین حال کنین . یه صمیمیت خاصی هم بین شما به وجود میاد . اون وقت می تونی تلاش کنی اون جوری که عرفان به اون می رسه تو از اون هم بیشتر بهش برسی و سر حالش کنی . دیگه بر نامه های خودتون رو می تونین بر مبنای فعالیتهای هم تنظیم کنین .. امیر داشت آتیش می گرفت . خشم عجیبی رو نسبت به فیروزه در خود احساس می کرد . با این حال سعی کرد که بر خودش مسلط شه و چیزی نگه ... امیر گوشه ای دراز کشید و به سقف نگاه می کرد . فکر مادرش و این که رفته زیر کیر عرفان دمی راحتش نمی ذاشت . اون خیلی ناراحت و عصبانی بود . عرفان هم برای لحظاتی رفت سمت آشپز خونه تا برای فرخ لقا آب بیاره . فیروزه هم به دنبالش راه افتاد ... کنار یخچال بهش رسید . دستشو گذاشت زیر کیر پسرش و اونو به سمت عقب فشرد .
-خوب داره تعظیم می کنه . اما واسه مامانش نه . تو چته پسر .. با مامانت قهری ؟ عرفان : چیه امیر دیگه تو رو نمی کنه حالا یاد من کردی ؟
فیروزه : عرفان ! من تو رو این جوری بار نیاوردم که هر چی از دهنت در اومد به مادرت بگی . سعی کن ادب و نزاکت رو رعایت کنی .
-حالا کاری داشتی مامان ؟
-نمی دونم . فکر کنم تو نخوای همراه من باشی . البته با امیر صحبت کردم که اگه میشه مامانشو بکنه و اون غیرتش اجازه نداد که بکنه توی کس مادرش . انگار غیرتش فقط قبول می کنه مادر دیگران رو بکنه .
-پس تازه داری میای رو حرف من مامان . اون خیلی زرنگ و مفتخوره . ولی باید روشو کم کنم . اصلا چه نیازی هست به این که بخواد با مامانش رابطه داشته باشه . باید دم اونو قیچی کرد .
-عزیزم تا این حد هم که نباید سختگیری کنیم . هر چی باشن مادر و پسرن . اون ممکنه بعدا بخواد یه بلایی سرت هم بیاره . تازه اون که نمی خواد همیشه توی رختخواب تو بمونه . زنایی که این جوری دم از دین و ایمان می زنن کارشون بد تره . عرفان : باشه مامان ببینم چیکار می تونم بکنم ولی قول نمیدم . اون راضی کردنش خیلی سخت بود ..
فیروزه : ولی همین که با یک مرد به غیر از شوهرش بوده و جلوی پسرش هم با یکی دیگه بوده نشون میده که تابو شکنی کرده در حد المپیک ....
عرفان بر گشت پیش فرخ لقا . به حرفای مادرش فکر می کرد و این که تا می تونه باید تلاش کنه که اون زن راضی بشه که با پسرش امیر سکس کنه و حتی اگه می تونه پای اونو به خونه خوش خیال بکشونه ...... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر