گلوریا دستاشو آورده بود بالا و در همون حال که مردا افتاده بودن روش همون حرکات رقص آلود خودشو انجام می داد .
فریده : این زنه که من می بینم اصلا سیر بشو نیست چه اشتهایی داره ..
افشین : خودت چی عزیزم . اشتها نداری ؟
فریده : من فقط اشتهای تو رو دارم .
گلوریا رو کمی بالاترش آورده و اونم طوری جو زده شده بود که به هر مردی که از کنارش رد می شد می گفت که بیان سراغ اون . یواش یواش اون دور و بر طوری از دحام شده بود که کسی نمی تونست فضای دور و برشو به خوبی ببینه . در حالی که فریده یک بار دیگه خودشو انداخته بود روی افشین بهش گفت من نمی دونم تو چه علاقه ای داری به اون زنی که اون گوشه تنها افتاده و داره همش ما رو نگاه می کنه اگه دوست داری صداش کنم بیاد سمت ما ...
افشین : بد فکری هم نیست . فکر کنم اسمش باشه بنفشه .
-آره فریده جون اون می تونه بیاد و یه لیفی هم به بدنت بزنه .
بنفشه اومد کنارشون . با این که به اندازه ای با مردای دیگه حال کرده بود که لذت ناشی از ضربات کیر رو هنوز دور و بر کسش احساس می کرد ولی از این که افشین با زنای دیگه باشه یه حساسیت عجیبی اومده بود سراغش . حالا هم مجبور بود به بدن فریده دست بزنه .... پوست سفید تن فریده هم بیشتر حسادت اونو تحریک می کرد . افشین : عزیزم بنفشه جون کارشو شروع کنه؟ ...
فریده : آههههههه نهههههههه عزیزم من می خوام تو دو تایی مونو بمالونی ... می خوام ببینم که کدوممون می تونیم بیشتر بهت حال بدیم . من یا بنفشه .
افشین اول دو تا زنو با هم لیفشون زد .. یه دستشو روی کون فریده و دست دیگه شو روی کون بنفشه گذاشته بود ... لغزندگی روی کون و حالت حرکت اونا یه حرکت خاصی به کیر افشین داده بود که انگاری هر لحظه سرشو به سمت هر یک از اون زنا تغییر میده .
فریده : حالا نوبت ماست که به تو حال بدیم . دو تایی شون شروع کردن به ماساژ افشین .... اون از این که اون دو تا زن دارن با هاش حال می کنن رو پوستش احساس لذت می کرد . این لذت با دست زدنای زنش بنفشه بیشتر می شد . بقیه هم از اون جایی که می دیدند فریده این جاست سعی می کرد که زیاد کاری به کارش نداشته باشند و با این که در اون مجلس هر کی می خواست می تونست بره سراغ یکی دیگه ولی جمعیت یه احترام خاصی رو برای فریده قائل بودند . و تا اون از کسی دعوت نمی کرد به سمتش نمی رفتند .
فریده : حالا تو بخواب رو زمین بنفشه جون .... افشین تو هم بکن توی دهن بنفشه .. فریده شروع کرد به لیس زدن کس بنفشه و افشین هم از بالا کیرشو فرو کرد توی دهن زنش و دستاشو هم گذاشت رو سینه بنفشه و با اونا بازی می کرد . اون طرف گلوریا حسابی غوغا کرده بود . دو تا کیر رفته بود توی کسش و یکی هم توی کونش .. دو نفر هم کیرشونو کرده بودن توی دهنش و چند تا دست هم رو سینه هاش بود و دو تا دست هم از کناره ها در حال اسپنک و سیلی زدن به کونش بود .... زن داغ داغ شده بود و به این فکر می کرد که اگه شوهرش دکتر منصور اون جا بود چه لذتی از حرکات اون می برد .گلوریا با این که حس می کرد حرکات کیر توی تنش کمی کند شده ولی از این که داره به این همه مرد حال میده کیف می کرد .
بیتا هم که تونسته بود خودشو با شرایط حاکم بر اون جا هما هنگ کنه رفته بود زیر یکی از این دوشها و خودشو به آب سپرده بود . لا پاشو باز کرده بود و با شیر تلفنی به کسش آب می پا شوند . چقدر خوشم میاد ... چه کیفی داره .. از لای در یه نگاهی به بیرون انداخت و جمعیتی رو دید که در هر گوشه ای به حال کردن با هم مشغولند ... درو باز کرد و با همون حالت به روبرو نگاه می کرد تا یکی که از اون نزدیکی رد میشه دلش به حال اون بسوزه . اکبر سگ سبیل که تازه از رو کون یکی از خانوما بلند شده بود چشش افتاد به بیتا ... واقعا چه نعمتیه که آدم زن نگیره و بیاد این زنای شوهر دارو بکنه .. هم اونا حال می کنن هم ما پسرای مجرد . هر کی تیپ اکبر سگ سبیل با اون سبیلای چخماقی رو می دید فکر نمی کرد که اون زن نداشته باشه . دوش تلفنی رو از دست بیتا گرفت و گذاشت سر جاش ....
-خوشگله تا این سبیلا هست چرا به اون ناز قشنگ و کوچولوت آب می پا شونی ؟ سبیلاشو گذاشت لای پای اون زن .... بیتا حس می کرد که این سبیلا کار دو تا کیرو با هم می کنه . کسشو با فشار رو سبیل اکبر می کشید و اکبر هم از رو برو سبیلاشو حرکت می داد .. ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
فریده : این زنه که من می بینم اصلا سیر بشو نیست چه اشتهایی داره ..
افشین : خودت چی عزیزم . اشتها نداری ؟
فریده : من فقط اشتهای تو رو دارم .
گلوریا رو کمی بالاترش آورده و اونم طوری جو زده شده بود که به هر مردی که از کنارش رد می شد می گفت که بیان سراغ اون . یواش یواش اون دور و بر طوری از دحام شده بود که کسی نمی تونست فضای دور و برشو به خوبی ببینه . در حالی که فریده یک بار دیگه خودشو انداخته بود روی افشین بهش گفت من نمی دونم تو چه علاقه ای داری به اون زنی که اون گوشه تنها افتاده و داره همش ما رو نگاه می کنه اگه دوست داری صداش کنم بیاد سمت ما ...
افشین : بد فکری هم نیست . فکر کنم اسمش باشه بنفشه .
-آره فریده جون اون می تونه بیاد و یه لیفی هم به بدنت بزنه .
بنفشه اومد کنارشون . با این که به اندازه ای با مردای دیگه حال کرده بود که لذت ناشی از ضربات کیر رو هنوز دور و بر کسش احساس می کرد ولی از این که افشین با زنای دیگه باشه یه حساسیت عجیبی اومده بود سراغش . حالا هم مجبور بود به بدن فریده دست بزنه .... پوست سفید تن فریده هم بیشتر حسادت اونو تحریک می کرد . افشین : عزیزم بنفشه جون کارشو شروع کنه؟ ...
فریده : آههههههه نهههههههه عزیزم من می خوام تو دو تایی مونو بمالونی ... می خوام ببینم که کدوممون می تونیم بیشتر بهت حال بدیم . من یا بنفشه .
افشین اول دو تا زنو با هم لیفشون زد .. یه دستشو روی کون فریده و دست دیگه شو روی کون بنفشه گذاشته بود ... لغزندگی روی کون و حالت حرکت اونا یه حرکت خاصی به کیر افشین داده بود که انگاری هر لحظه سرشو به سمت هر یک از اون زنا تغییر میده .
فریده : حالا نوبت ماست که به تو حال بدیم . دو تایی شون شروع کردن به ماساژ افشین .... اون از این که اون دو تا زن دارن با هاش حال می کنن رو پوستش احساس لذت می کرد . این لذت با دست زدنای زنش بنفشه بیشتر می شد . بقیه هم از اون جایی که می دیدند فریده این جاست سعی می کرد که زیاد کاری به کارش نداشته باشند و با این که در اون مجلس هر کی می خواست می تونست بره سراغ یکی دیگه ولی جمعیت یه احترام خاصی رو برای فریده قائل بودند . و تا اون از کسی دعوت نمی کرد به سمتش نمی رفتند .
فریده : حالا تو بخواب رو زمین بنفشه جون .... افشین تو هم بکن توی دهن بنفشه .. فریده شروع کرد به لیس زدن کس بنفشه و افشین هم از بالا کیرشو فرو کرد توی دهن زنش و دستاشو هم گذاشت رو سینه بنفشه و با اونا بازی می کرد . اون طرف گلوریا حسابی غوغا کرده بود . دو تا کیر رفته بود توی کسش و یکی هم توی کونش .. دو نفر هم کیرشونو کرده بودن توی دهنش و چند تا دست هم رو سینه هاش بود و دو تا دست هم از کناره ها در حال اسپنک و سیلی زدن به کونش بود .... زن داغ داغ شده بود و به این فکر می کرد که اگه شوهرش دکتر منصور اون جا بود چه لذتی از حرکات اون می برد .گلوریا با این که حس می کرد حرکات کیر توی تنش کمی کند شده ولی از این که داره به این همه مرد حال میده کیف می کرد .
بیتا هم که تونسته بود خودشو با شرایط حاکم بر اون جا هما هنگ کنه رفته بود زیر یکی از این دوشها و خودشو به آب سپرده بود . لا پاشو باز کرده بود و با شیر تلفنی به کسش آب می پا شوند . چقدر خوشم میاد ... چه کیفی داره .. از لای در یه نگاهی به بیرون انداخت و جمعیتی رو دید که در هر گوشه ای به حال کردن با هم مشغولند ... درو باز کرد و با همون حالت به روبرو نگاه می کرد تا یکی که از اون نزدیکی رد میشه دلش به حال اون بسوزه . اکبر سگ سبیل که تازه از رو کون یکی از خانوما بلند شده بود چشش افتاد به بیتا ... واقعا چه نعمتیه که آدم زن نگیره و بیاد این زنای شوهر دارو بکنه .. هم اونا حال می کنن هم ما پسرای مجرد . هر کی تیپ اکبر سگ سبیل با اون سبیلای چخماقی رو می دید فکر نمی کرد که اون زن نداشته باشه . دوش تلفنی رو از دست بیتا گرفت و گذاشت سر جاش ....
-خوشگله تا این سبیلا هست چرا به اون ناز قشنگ و کوچولوت آب می پا شونی ؟ سبیلاشو گذاشت لای پای اون زن .... بیتا حس می کرد که این سبیلا کار دو تا کیرو با هم می کنه . کسشو با فشار رو سبیل اکبر می کشید و اکبر هم از رو برو سبیلاشو حرکت می داد .. ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر