اکبر حسابی سبیلاشو روی کس اون زن تاب می داد و می خواست که تا می تونه به بیتا لذت بده .
بیتا : آخخخخخخخخخخ اکبر جون . اکبر جون فدات شم من یواش تر .. یواش تر ....
-سبیلام خوراک می خوان . خوب زیرشونو چرب کن بهشون حال بده . جووووووووون. چه عشق و حالیه . چه کیفی داره !
اکبر حالا دیگه شروع کرد به لیسیدن و میک زدن کس بیتا و درهمون حال که این کارو انجام می داد سبیلاشو در قسمت بالای کس تاب می داد
-اووووووووخخخخخخخ جوووووووون اون کس و کونتو قربون ..
دستای اکبر رفته بود زیر کون بیتا و حسابی دو طرف کون و کپلشو می غلتوند .
-آخخخخخخخخ اکبر آقا داری چیکار می کنی ... من سوختم .
نگاه بیتا به کیر گنده اکبر افتاده بود که تلو تلو می خورد و اکبر هم اون کس نقلی و کوچولوی بیتا توجهشو جلب کرده بود ... اول یه ماچ از رو اون کس کوچولو و با طراوت بر داشت و بعد یه دستی به ته بیضه هاش زد و کیرشو آورد بالا تر ...
-آماده ای خانومی ؟ اسمت چی بود ؟
-بیتا ... کنیز شما بیتا ..
-خانوم مایی تاج سر مایی ..
بیتا : فعلا که تاج رو سر کیرته . این تاجو بفرست به قصر شاهی که می خوام ملکه تو بشم .
-اوووووووووخخخخخخ این جوری میگی من بیشتر دلم میره . .
-منم دارم اینارو میگم که بیشتر دلت رو ببرم .
اکبر زیر همون دوش که حالا شیر آبو بسته بود دستاشو دور کمر بیتا قرار داد و اونو به بدنش قفل کرد . یه تکونی به کیرش داد و اونو بین دو تا شکاف کس تنظیمش کرد . -خیلی داغه بیتا خانوم داره می سوزونه . همین جور داره می سوزونه منو آتیشم میده . میگی من چیکار کنم ...
-یه خورده بزن تنبیهم کن . آب کسمو بیارش تا بریزه روی کیرت و اونو خنک کنه .
-بذار بریزه .. اونو آتیش بده ..
بیتا : همین جوری که خالی نمیشه .. بکن توش بکن توش ..
اکبر دیگه نتونست تحمل کنه .. یک ضرب طوری فرو کرد توی کس بیتا و تا به انتها رفت که جیغ بیتا رفت آسمون . از اون جایی که این جیغ و داد کشیدنها ی ناشی از درد کون و کس دادن و یا گاهی هم هارد سکس در اون فضا طبیعی به نظر می رسید دیگه کسی کاری به صدا نداشت ...
-بکشم بیرون دردت گرفت ؟
بیتا : نه اتفاقا ازت می خوام که محکم تر بکنی .. تند تر بزنی .. جوووووووون ... همینه ..همینو می خوام عشق است ...
فینگلی هم از اون مسیر رد می شد همون کوتوله یک متری ..
-اکبر آقا کمک می خوای ما هستیما ..
-نه داداش کوچولو راضی به زحمتت نیستم .
فینگلی در حالی که کیرشو در دست گرفته و به اکبر و بیتا نشون می داد گفت نگاه کن به نسبت هیکل من این خیلی درشته . خیلی سفت و توپه بد جوری آتیش میده ..
بیتا که آتیشش تند بود و هر کی رو که ار اون مسیر رد می شد دعوت می کرد گفت -حالا می تونه یک کمک خوبی برای شما باشه . خیلی عالیه ... اکبر از این که یک شریک پیدا کنه ناراحت بود ولی بیتا در عوضش از اینکه دو تا مرد از وجودش لذت ببرن خیلی خوشحال بود و حال می کرد . فینگلی کیرشو به دهن بیتا نزدیک کرد . زن با این که دوست داشت اون کیر رو در سوراخ کونش حس کنه با این حال دهنشو باز کرد و کیر فینگلی رو گذاشت توی دهنش .. بیتا رفت دهنشو باز کنه و بهش بگه که مراقب کیر و کمرش باشه که به این زودی توی دهنش آب نریزه فینگلی ریخت توی دهن بیتا .. اون قدر لذت برد از این کارش که دستاشو گذاشت پشت کله بیتا و کیرشو تا به انتها فشار می داد . زن نفسش بند اومده بود و راهی نداشت تا همه اون آب کیر رو بخوره .... دیگه نمی تونست حرفی بزنه و اعتراضی بکنه . کار از کار گذشته بود .
اکبر : بیا دو تا یکی کنیم و من از همین جا بکنم توی کونت و فینگلی بذاره توی کست ..
بیتا : آهههههههه اکبر جون . کیر تو رو مخصوص کس من و کیر فینگلی رو مخصوص کون من ساختن . اگه بدونی این دو تا با هم چه حالی میده .
اکبر : باید به من قول بدی بعد از این که فینگلی کونتو کرد منم بکنم توی کونت .
-اون کیرت اگه بره توی کون من که منو جر میده .
-من به تو چی بگم بیتا جون . .. باشه ..
اکبر زیر دراز کشید و کرد توی کس و فینگلی هم از بالا کرد توی کون . فینگلی که می تونست دو تا کیر رو با هم ببینه که چطوری سوراخا رو باز کرده میرن داخل و بر می کردن هیجان زده شده بود . ناله های بیتا به اون حال می داد ..
-آخخخخخخخ فینگلی من مردم . طوری کون می کنی که انگاری داری کس می کنی . چه خبرته ! .... ادامه دارد ... نویسنده ..... ایرانی
بیتا : آخخخخخخخخخخ اکبر جون . اکبر جون فدات شم من یواش تر .. یواش تر ....
-سبیلام خوراک می خوان . خوب زیرشونو چرب کن بهشون حال بده . جووووووووون. چه عشق و حالیه . چه کیفی داره !
اکبر حالا دیگه شروع کرد به لیسیدن و میک زدن کس بیتا و درهمون حال که این کارو انجام می داد سبیلاشو در قسمت بالای کس تاب می داد
-اووووووووخخخخخخخ جوووووووون اون کس و کونتو قربون ..
دستای اکبر رفته بود زیر کون بیتا و حسابی دو طرف کون و کپلشو می غلتوند .
-آخخخخخخخخ اکبر آقا داری چیکار می کنی ... من سوختم .
نگاه بیتا به کیر گنده اکبر افتاده بود که تلو تلو می خورد و اکبر هم اون کس نقلی و کوچولوی بیتا توجهشو جلب کرده بود ... اول یه ماچ از رو اون کس کوچولو و با طراوت بر داشت و بعد یه دستی به ته بیضه هاش زد و کیرشو آورد بالا تر ...
-آماده ای خانومی ؟ اسمت چی بود ؟
-بیتا ... کنیز شما بیتا ..
-خانوم مایی تاج سر مایی ..
بیتا : فعلا که تاج رو سر کیرته . این تاجو بفرست به قصر شاهی که می خوام ملکه تو بشم .
-اوووووووووخخخخخخ این جوری میگی من بیشتر دلم میره . .
-منم دارم اینارو میگم که بیشتر دلت رو ببرم .
اکبر زیر همون دوش که حالا شیر آبو بسته بود دستاشو دور کمر بیتا قرار داد و اونو به بدنش قفل کرد . یه تکونی به کیرش داد و اونو بین دو تا شکاف کس تنظیمش کرد . -خیلی داغه بیتا خانوم داره می سوزونه . همین جور داره می سوزونه منو آتیشم میده . میگی من چیکار کنم ...
-یه خورده بزن تنبیهم کن . آب کسمو بیارش تا بریزه روی کیرت و اونو خنک کنه .
-بذار بریزه .. اونو آتیش بده ..
بیتا : همین جوری که خالی نمیشه .. بکن توش بکن توش ..
اکبر دیگه نتونست تحمل کنه .. یک ضرب طوری فرو کرد توی کس بیتا و تا به انتها رفت که جیغ بیتا رفت آسمون . از اون جایی که این جیغ و داد کشیدنها ی ناشی از درد کون و کس دادن و یا گاهی هم هارد سکس در اون فضا طبیعی به نظر می رسید دیگه کسی کاری به صدا نداشت ...
-بکشم بیرون دردت گرفت ؟
بیتا : نه اتفاقا ازت می خوام که محکم تر بکنی .. تند تر بزنی .. جوووووووون ... همینه ..همینو می خوام عشق است ...
فینگلی هم از اون مسیر رد می شد همون کوتوله یک متری ..
-اکبر آقا کمک می خوای ما هستیما ..
-نه داداش کوچولو راضی به زحمتت نیستم .
فینگلی در حالی که کیرشو در دست گرفته و به اکبر و بیتا نشون می داد گفت نگاه کن به نسبت هیکل من این خیلی درشته . خیلی سفت و توپه بد جوری آتیش میده ..
بیتا که آتیشش تند بود و هر کی رو که ار اون مسیر رد می شد دعوت می کرد گفت -حالا می تونه یک کمک خوبی برای شما باشه . خیلی عالیه ... اکبر از این که یک شریک پیدا کنه ناراحت بود ولی بیتا در عوضش از اینکه دو تا مرد از وجودش لذت ببرن خیلی خوشحال بود و حال می کرد . فینگلی کیرشو به دهن بیتا نزدیک کرد . زن با این که دوست داشت اون کیر رو در سوراخ کونش حس کنه با این حال دهنشو باز کرد و کیر فینگلی رو گذاشت توی دهنش .. بیتا رفت دهنشو باز کنه و بهش بگه که مراقب کیر و کمرش باشه که به این زودی توی دهنش آب نریزه فینگلی ریخت توی دهن بیتا .. اون قدر لذت برد از این کارش که دستاشو گذاشت پشت کله بیتا و کیرشو تا به انتها فشار می داد . زن نفسش بند اومده بود و راهی نداشت تا همه اون آب کیر رو بخوره .... دیگه نمی تونست حرفی بزنه و اعتراضی بکنه . کار از کار گذشته بود .
اکبر : بیا دو تا یکی کنیم و من از همین جا بکنم توی کونت و فینگلی بذاره توی کست ..
بیتا : آهههههههه اکبر جون . کیر تو رو مخصوص کس من و کیر فینگلی رو مخصوص کون من ساختن . اگه بدونی این دو تا با هم چه حالی میده .
اکبر : باید به من قول بدی بعد از این که فینگلی کونتو کرد منم بکنم توی کونت .
-اون کیرت اگه بره توی کون من که منو جر میده .
-من به تو چی بگم بیتا جون . .. باشه ..
اکبر زیر دراز کشید و کرد توی کس و فینگلی هم از بالا کرد توی کون . فینگلی که می تونست دو تا کیر رو با هم ببینه که چطوری سوراخا رو باز کرده میرن داخل و بر می کردن هیجان زده شده بود . ناله های بیتا به اون حال می داد ..
-آخخخخخخخ فینگلی من مردم . طوری کون می کنی که انگاری داری کس می کنی . چه خبرته ! .... ادامه دارد ... نویسنده ..... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر