معین دیگه به اندازه کافی گیج شده بود . اون خیلی چیزا رو که فکرشو نمی کرد از ماندانا شنیده بود . البته در مورد اونا چیزی نشنیده بود که سر و گوششون می جنبه . و ویدا و ماندانا هم تا به حال زیر آبی رفتن هاشون در فضایی خیلی دور تر از فضای خونه صورت گرفته بود و برای همین احتمال این که لو برن خیلی کم بود . معین و ماندانا گستاخی بیشتری در بیان حرفاشون نشون می دادن . معین دوست داشت بدونه که ماندانا خودش چه احساسی در مورد حرفایی که می زنه داره . آیا به اونا اعتقادی داره ؟ آیا ممکنه خودش روزی یکی از این زنا باشه ؟
معین : به نظر شما این کار می تونه درست باشه ؟
ماندانا : درستی یا نادرستی کارو میشه از سه زاویه بر رسی کرد . هر یک از این دید گاهها هم شرایط خاص خودشو داره و نمیشه به آسونی قضاوت داشت . یکی از دید گاه پسر مجرد .... خب اون زن نداره ... ار تباط با یک زن متاهل براش خیلی راحته .... دید گاه دینی و عرفی قضیه هم نمی تونه تاثیر زیادی درش داشته باشه .. و یا مسائلی مثل عذاب وجدان از این که این زن یک شوهری هم داره که دلش به زنش خوشه . کسی هم نمی تونه بهش ایرادی بگیره ....اما یک زن از نقطه نظر انفرادی هم می تونه بر رسی شه . این که از زندگیش راضیه یا نه . نقش تنوع در زندگی اون چی می تونه باشه . وقتی زندگی روی یک نمودار مستقیم باشه این می تونه خسته کننده به نظر برسه . جوامع پیشرفته یا اونایی که از روابط این چنینی برای خودشون بت درست نکردن می تونن خیلی راحت با این مسائل کنار بیان . حتی زن و شوهران هم با هم تفاهم فکری داشته از دواج ها یا بهتره بگیم زندگی خانوادگی بعد از از دواج رو به صورت اشتراکی در آورده و به صورت کمون یا اشتراکی زندگی می کنند که شاید در بسیاری از جوامع حتی اونایی که پیرو مذهب خاصی هم که نباشند قابل قبول نباشه .معین : به نظر شما ما چگونه می تونیم زنایی رو که به این سبک با هامون راه بیان پیدا کنیم . البته جسارت نشه . قصدم جسارت به شما نیست ....
در این جا ویدا واسه این که به ماندانا استراحتی داده باشه و هم این که اون بتونه درست رانندگی کنه شروع کرد به حرف زدن ..
ویدا : خواهش می کنم معین جان ... این جسارت نیست . ممکنه شرایطی برای همه زنها رقم بخوره که به این بحران دچار شن . البته در جوامع پبشرفته نه همه جا ی حتی اون جوامع ممکنه زن و شوهران به نحوی با هم کنار بیان .. خودشونو وارد تفاهمی مشترک بکنن . یا این که به نوعی همزیستی مسالمت آمیز برسند که کاری به کار هم نداشته باشن . با هم کنار بیان ...
مهران دوست داشت یه چیزی بگه و خودی نشون بده ...
مهران : این جور که شما می فر مایید در جامعه ما این مسائل با نوعی خیانت همراه میشه ....
معین سرفه اش گرفت . انتظار نداشت که مهران این حرفو بزنه .
ویدا : خیانت می تونه به صورت امری نسبی مطرح شه . این جا پای آزادی های فردی و اجتماعی به میان میاد . زن می تونه آزاد باشه .. می تونه حس همراهی و وفاداری خودشو به مردش نشون بده . اونو قانعش کنه که همراه خوبیه و این همراهی خودشو ثابت هم بکنه حالا به شکل نمایشی . .. اما در اون قسمت که به چارچوب آزادی های اجتماعی بر می گرده می تونه هر طور که دوست داره زندگی کنه .. یک تنوعی به زندگیش ببخشه ...
مهران حس کرد که کیرش شق شده . معین داشت شاخ در می آورد . چون ویدا دیگه در تیزی کلام داشت رو دست ماندانا بلند می شد . مهران حس کرد که نمی تونه خود نگه دار باشه . معین هم دوست داشت یه چیزی بپرسه ولی نمی دونست چی بگه ... زنا هم اینو حس کرده بودند . رسیده بودند به نقطه حساس . توپ به زمین پسرا انداخته شده بود . مهران در موقعیت خوبی قرار داشت که می تونست یک شوت خوب انجام بده .
مهران : می بخشید می تونم یک سوالی بکنم ؟ شاید حمل بر جسارت بشه . اما با توجه به این که این بحث اجتماعی پیش کشیده شده و ما در مرحله تئوری این بحث قرار داریم خود شما می تونید تصورشو بکنید که وارد مرحله عملی اثبات این نظریه بشید ... مهران خودش هم قاطی کرده بود و دقیقا نمی دونست چی داره میگه . زنا متوجه منظورش شده بودند و همون چیزی بود که می خواستند .
معین دوست داشت خودشو از ماشین پرت کنه و یه جورایی کمتر خجالت بکشه . در این جا ماندانا رشته سخنو در دست گرفت ...
ماندانا : راستش اگه کیس مناسبی پیدا شه و شرایط هم مساعدبود باید روش فکر کرد .... طوری جواب داد که نه سیخ بسوزه و نه کباب . حالا دوباره توپ افتاده بود توی زمین پسرا ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
معین : به نظر شما این کار می تونه درست باشه ؟
ماندانا : درستی یا نادرستی کارو میشه از سه زاویه بر رسی کرد . هر یک از این دید گاهها هم شرایط خاص خودشو داره و نمیشه به آسونی قضاوت داشت . یکی از دید گاه پسر مجرد .... خب اون زن نداره ... ار تباط با یک زن متاهل براش خیلی راحته .... دید گاه دینی و عرفی قضیه هم نمی تونه تاثیر زیادی درش داشته باشه .. و یا مسائلی مثل عذاب وجدان از این که این زن یک شوهری هم داره که دلش به زنش خوشه . کسی هم نمی تونه بهش ایرادی بگیره ....اما یک زن از نقطه نظر انفرادی هم می تونه بر رسی شه . این که از زندگیش راضیه یا نه . نقش تنوع در زندگی اون چی می تونه باشه . وقتی زندگی روی یک نمودار مستقیم باشه این می تونه خسته کننده به نظر برسه . جوامع پیشرفته یا اونایی که از روابط این چنینی برای خودشون بت درست نکردن می تونن خیلی راحت با این مسائل کنار بیان . حتی زن و شوهران هم با هم تفاهم فکری داشته از دواج ها یا بهتره بگیم زندگی خانوادگی بعد از از دواج رو به صورت اشتراکی در آورده و به صورت کمون یا اشتراکی زندگی می کنند که شاید در بسیاری از جوامع حتی اونایی که پیرو مذهب خاصی هم که نباشند قابل قبول نباشه .معین : به نظر شما ما چگونه می تونیم زنایی رو که به این سبک با هامون راه بیان پیدا کنیم . البته جسارت نشه . قصدم جسارت به شما نیست ....
در این جا ویدا واسه این که به ماندانا استراحتی داده باشه و هم این که اون بتونه درست رانندگی کنه شروع کرد به حرف زدن ..
ویدا : خواهش می کنم معین جان ... این جسارت نیست . ممکنه شرایطی برای همه زنها رقم بخوره که به این بحران دچار شن . البته در جوامع پبشرفته نه همه جا ی حتی اون جوامع ممکنه زن و شوهران به نحوی با هم کنار بیان .. خودشونو وارد تفاهمی مشترک بکنن . یا این که به نوعی همزیستی مسالمت آمیز برسند که کاری به کار هم نداشته باشن . با هم کنار بیان ...
مهران دوست داشت یه چیزی بگه و خودی نشون بده ...
مهران : این جور که شما می فر مایید در جامعه ما این مسائل با نوعی خیانت همراه میشه ....
معین سرفه اش گرفت . انتظار نداشت که مهران این حرفو بزنه .
ویدا : خیانت می تونه به صورت امری نسبی مطرح شه . این جا پای آزادی های فردی و اجتماعی به میان میاد . زن می تونه آزاد باشه .. می تونه حس همراهی و وفاداری خودشو به مردش نشون بده . اونو قانعش کنه که همراه خوبیه و این همراهی خودشو ثابت هم بکنه حالا به شکل نمایشی . .. اما در اون قسمت که به چارچوب آزادی های اجتماعی بر می گرده می تونه هر طور که دوست داره زندگی کنه .. یک تنوعی به زندگیش ببخشه ...
مهران حس کرد که کیرش شق شده . معین داشت شاخ در می آورد . چون ویدا دیگه در تیزی کلام داشت رو دست ماندانا بلند می شد . مهران حس کرد که نمی تونه خود نگه دار باشه . معین هم دوست داشت یه چیزی بپرسه ولی نمی دونست چی بگه ... زنا هم اینو حس کرده بودند . رسیده بودند به نقطه حساس . توپ به زمین پسرا انداخته شده بود . مهران در موقعیت خوبی قرار داشت که می تونست یک شوت خوب انجام بده .
مهران : می بخشید می تونم یک سوالی بکنم ؟ شاید حمل بر جسارت بشه . اما با توجه به این که این بحث اجتماعی پیش کشیده شده و ما در مرحله تئوری این بحث قرار داریم خود شما می تونید تصورشو بکنید که وارد مرحله عملی اثبات این نظریه بشید ... مهران خودش هم قاطی کرده بود و دقیقا نمی دونست چی داره میگه . زنا متوجه منظورش شده بودند و همون چیزی بود که می خواستند .
معین دوست داشت خودشو از ماشین پرت کنه و یه جورایی کمتر خجالت بکشه . در این جا ماندانا رشته سخنو در دست گرفت ...
ماندانا : راستش اگه کیس مناسبی پیدا شه و شرایط هم مساعدبود باید روش فکر کرد .... طوری جواب داد که نه سیخ بسوزه و نه کباب . حالا دوباره توپ افتاده بود توی زمین پسرا ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر