ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

وقتی که سنگ می گرید

نمی دانم به کجا پناه ببرم . غم دل با که بگویم . دلم می خواهد که از همه بگریزم . حتی از اویی که از من گریخته است و دیگر نمی خواهد که صدای مرا بشنود و مرا ببیند . حتی از اویی که روزی برای لحظه دیدنم با لحظه ها می جنگید . حتی از اویی که از راز نگاهم می گریزد .. از چه می ترسی ؟! از آینه ای که قلب سنگی خود را در آن ببینی ؟ باپاهای ناتوان خویش می گریزم . می گریزم تا به بیابانی پناه ببرم که جز خود انسانی نبینم . حتی دیگر نمی خواهم که با ستارگان  راز و نیاز کنم وبا ماه آسمان که روزی اورا چون ماه خود می دانستم اما آن عروس خانه ستارگان تنها چهره  سنگی ماه را دارد . می گریزم از آدمیان می گریزم تا در بیابان خدا آرام گیرم . تکه سنگی در دست به کویر تنهایی و غم می رسم . حال می توانم به جنس قلب محبوبه ام بنگرم و با او سخن بگویم . دیگر اشکی نمانده .. دلم می خواست که به سنگ بگویم که از او نفرت دارم که چرا قلب اورا ماوای خود بر گزیده .. دستم را به طرفی گرفته خواستم که آن سنگ را به دور دستها پرتش کنم تا جنس قلب عشق بی وفایم را نبینم دستم را خیس و چشم سنگ را پر زاشک دیدم .. او هم از تنهایی می گریست .. او به خاطر من هم می گریست .. نمی دانستم به کدامین سوی بگریزم . اوهم چون من تنها بود . تنهای تنها .. همه از سنگ و دلهای سنگی می نالیدند و  او به خاطر من می نالید .. سیل اشک از چشمانم جاری  بود . دیگر نمی دانستم عشق را در کجا بیابم . بگو محبوبه من با تو چه کرده ام که از سنگ هم سنگ تر گشته ای ؟ همچنان می روم . می دوم چون مجنونی در بیابان عشق ولی عشقی نمی بینم . چون دیوانه ای که سنگی دردست دارد و نمی داند به کدامین سویش افکند . من همچنان می روم می دوم و می نالم . قلب سنگی سنگ به خاطر من اشک می ریزد و تو از عشقی دیگر می گویی . حتی دیگر اندوه خود را با تو نمی گویم . راز قلب خود را .... دلم برای سنگ می سوزد . تنها و مظلوم .. دانستم که قلب تو از سنگ نیست .. شاید که در سینه ات قلبی نباشد .. شاید که ابر های تیره هوس را با آسمان آبی و پاک عشق  اشتباه گرفته ای .. عشق زیباست به درخشندگی خورشیدی که به من جان می دهد تا از جدایی بنالم تا  به قیمت وفای خود بسوزم و بسازم و شاید روزی بیاید که پس از سوختن ساختنی نباشد . نمی دانم تو را چه بنامم . تو خود می دانی که کیستی و چیستی .. بهتر از من .. بهتر از سنگی که به خاطر من می گرید . نمی دانم در جستجوی چیستم و به دنبال کیستم . شاید آن چه را که در اختیار نداشته ام از دست داده ام . حال با سنگ تنهای خود آرام می روم . او همدم من خواهد شد . حتی او هم از تو می نالد . ببین دیگر اشکی نمی ریزم . نمی خواهم سنگ مهربان خود را بیازارم .. نمی دانستم گاه آن چه را که سنگها نمی شکنند عاشق نما ها خواهند شکست و تو هر گز نخواهی دانست که عشق چیست . لذت لحظه های انتظار را نخواهی دانست . وقتی که خورشید  با اندوه خودغروب می کند تا صبحگاهان با لبخندی دیگر طلوع عاشقانه خود را جشن بگیرد عشق در انتظار است تا بار دیگر او را ستایش کنند  تا بار دیگر عاشقانه در آغوشش کشند . اینک خورشید من غروب کرده و عشق من سوار بر ابر های جدایی از دیار من رفته است  ومن با طلوع خورشید او را نخواهم دید . وقتی که ستارگان به خواب روند ماه من نیز به سرزمینی دیگر خواهد رفت . من می مانم و درد عشق و جدایی .. من می مانم و قلب شکسته ام .. من می مانم و چشمانی که دیگر اشکی ندارند . اما سنگ مهربان من همچنان از نامهربانی محبوبه ام می گوید و دلسوزانه برای من , برای قلب شکسته ام اشک می ریزد .. .. پایان.. نویسنده .. ایرانی 

7 نظرات:

ایرانی گفت...

با سلام خدمت همه عزیزان دوست داشتنی ! شب همگی خوش ..دوست داشتم اسم این نوشنه رو بذارم اشک سنگ که جالب تر بود ولی گفتم بهتره از یه عبارتی استفاده کنم که کمتر استفاده شده یا اصلا ندیدمش . خب دوستان خوبین ؟ خوشین ؟ کم پیدایین .. هنوز اون سرمای شش ماه دوم نیومده .. کجایین دوستان .. می دونم کار و زندگی دارین .. منم همینم ..نمی دونین چقدر با قایم موشک (باشک )بازی دارم داستان می نویسم و با شما درددل می کنم . شاد شاد شاد باشید ...ایرانی

m گفت...

درود داداش ( ایرانی )
فدات اومدم نگی رفیقمون بی وفاست ، شب تو هم به نیکی و شادی .
موضوع دیگه اینکه پیام ها نمایش داده نمیشه به امیر بگو درستش کنه
با عشق و دوستی : آره داداش aredadash

ایرانی گفت...

باسلام و درود به آره داداش نازنین و گل من!غروبی در ذیل متن و نظرات آوای سکوت پاسخ پیام تو عزیز را داده و امیدوارم خونده باشی .. امیر فعلا به جایی رفته که امکان دسترسی به اینترنت رو نداره هر وقت بر گشت اصلاح می کنه ..البته دوستان اگه پیامی بدن با کلیک کردن به روی همون ارسال نظر می تونن پاسخشونو بعدا ببینن .. قسمت ستون هم به زودی درست میشه . ممنونم از توجهت و این که بازم به فکر ما بودی و داستانهای امشبو هم که همه شونو دیدم که منتشرکردی . دستت درد نکنه . ممنونم از همراهی و همکاریت ..خرم و خندان و تندرست باشی ...ایرانی

m گفت...

کوچیکتم داداش می خوامت به اندازه ی یه دنیا ، عاشقتم داداش با معرفت و گلم
آره داداش

ایرانی گفت...

بزرگواری آره داداش نازنین ! به خاطر همه محبتهایت سپاسگزارم بیشتر از یک دنیا ...ایرانی

دلفین گفت...

داداشم دمت گرم عالی عالی عالی بودن همه داستانهات واین نوشته زیبات مرسی

ایرانی گفت...

سپاسگزارم دلفین خوب و عزیزم ! خسته نباشی با آرزوی بهترین ها برای تو ..خدا نگه دارت ...ایرانی

 

ابزار وبمستر