ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

ماجراهای مامان زبل 12

وای اکبر اکبر جون درحمومو باز کن . غریبه که اینجا نیست . من از درون داغ شدم .. مظفر سوار برمن , کیرشو تند و تند فرو می کرد تو کوسم و درش می آورد از اون طرف اکبر هم اومد روسرم و طوری از دیدن کیرش ذوق زده شده بودم که دهنمو واسش باز کردم و اونو راحت تو دهنم جا دادم . کف دستمو هم گذاشته بودم زیر بیضه های درشتش و باهاش ور می رفتم . فقط دلم می خواست دوتایی شون تو کوسم خالی کنند و این جوری بهم حال بدن . مظفر کف دو تا دستاشو گذاشته بود رو دو تا رونم و به زمین فشارش می داد نمی ذاشت که من به این طرف و اون طرف لگد بندازم . دهنم هم که توسط کیر اکبر پرشده بود و نمی شد اینجوری خودمو تخلیه کنم . اکبر هم با دوتا دستاش سینه هامو می گردوند . یه قسمتایی ازبدنم که یه احساس دردی هم می کردم حس کردم که دیگه کاملا روون شده . اون دوتا با عشق و حرارت عجیبی به کارشون مشغول بودند . طوری که انگار من تنها کوس و کون روی زمینم . .این جوری رو زمین دراز کش احساس خستگی کمتری می کردم دلم می خواست  یه کیر بره تو کوسم و یه کیر تو کونم . دهنمو باز ترش کرده و حالیشون کردم که این جوری میخوام . یه خورده سگی و به زانو نشستنو قبول کرده و پذیرای دوکیر تازه و جوون و قبراق شدم . اکبر و مظفر تازه هوس کرده بودند که همراه با آهنگ منو بکنن . -اکبر برو سی دی رو روشن کن ببین اگه نوار شاد پیدا می کنی بذار ما اشرف خوشگله رو حالشو ببریم -بچه ها حالشو ببرین حالشو .. بچه ها فقط ترانه های شاد بذارین که خوب بترکونه .. فقط صداشو زیاد بلند نکنین . من نمی خوام کسی متوجه شه .. فکر خوبی کرده بودند . هیجان سکس رفته بود بالا . کاش آخوند رحمت هم که بود از این آهنگها می ذاشتم . چقدر حال می کردم با این ترانه ها . از نو طبع جوونی ما گل کرده بود . به پوست بدنم دست کشیدم دیدم همچینا هم از جوونی فاصله نگرفتم و می تونم همون شور و حال و نشاط روزای اول ازدواجو داشته باشم . تازه الان خیلی بیشتر حال می کردم . دلم می خواست پامی شدم واسه اون دوتا جوون ترگل ورگل یه رقص درست وحسابی می کردم . درحالت قمبلی مظفر کرده بود تو کوسم و اکبر کونمو می گایید .. حالا می تونستم تو حموم تا دلم می خواد جیغ بزنم و هوسمو خالی کنم . از بس سر و صدا کرده بودم داخل گوشمون سوت می کشید و این دوتا پسرا دیگه سرسام گرفته بودند . روحت شاد شوهر نازنینم .می دونم که دبگه دلواپس من نیستی و غصه منو نمی خوری . هنوز ده دوازده ساعت نمی شد که رحمت از رو کوس و کونم پاشده ولی من همچنان حریصانه داشتم به این فکر می کردم که شکار بعدیم کی و چی می تونه باشه . البته می تونستم دوباره ازهمیناکمک بخوام ولی اشرف دیگه تنوع طلب شده بود . هرغذایی رو دوروز پشت سر هم نمی تونست بخوره . تازه داشتم عادت می کردم .. یواش یواش باید قلق کارا میومد دستم . بااین که خیلی از زنا میگن کیر کیره و فرقی با هم نداره ولی من که از این چهار تا کیری که تا به حال خورده بودم هرکدومشون یه مزه خاصی رو تنم نشسته بود و می دونستم اگه صد تا دیگه هم نوش جون کنم  صدتا مزه مختلف دیگه و صد تا هیجان دیگه داره .. گرممون شده بود و سه تایی مون رفتیم وسط پذیرایی . سه نفری مون یه خورده با هم گفتیم و خندیدیم و با اونجای هم ور رفتیم و دوباره از نو مشغول شدیم . -پسرای خوب و نازنین خوب دارین  سیم کشی اشرفو ردیف می کنین . اکبر کیرشو آورد سر کوسم مالید و گفت این بدون سیم برق می رسونه . -مظفر هم اومد جلو و گفت صبر کن من آزمایش کنم .اومد و کیرشو فرو کرد تو کوسم گفت چراغ کیرم روشن شد اشرف جون کوست برق داره .. دوست داشتم باهاشون حال کنم و بعدا کوسمو بگان . واسه همین اونا رو دوطرف خودم نشونده کف پامو گذاشته بودم رو کیرشون و باهاشون بازی می کردم . دوتایی شون چشاشونو بسته بودند و طوری رفته بودند تو حس و هوس که انگاری یه حوری بهشتی رفته سراغشون . شایدم واسه شون حکم همینو هم داشتم چون اونا دیگه دستشون به جایی بند نبود . یواش یواش خودشونو بهم نزدیک ترکرده و منم مجبور می شدم پاهامو خم تر کنم چون فاصله شون با من کمتر شده بود . حالا اونا  دوتایی دستاشونو گذاشته بودند رو کوسم و باهاش ور می رفتند . چقدر صحنه هیجانی شده بود . همه مون از حرکتای دریافتی بی حس شده بودیم و سعی می کردیم پرداختی ها رو به نحو احسن انجام بدیم .. باهمون وضعیت فشرده صورتاشونو بهم نزدبک کرده و نوبتی ازشون لب می گرفتم . بازم بهترین کار این بود که قمبل کنم و اکبر رفت زیر و گذاشت تو کوسم و این بار مظفر از پشت فرو کرد تو کونم . خوب با هم هماهنگ بودند و درمورد هم عدالتو رعایت می کردند . -بچه ها می میرم واسه کیرتون . ناز نفستون .. من که انگاری تازه نفسم . بچه ها . پسرای کیر طلا کی خسته هست ؟/؟همه با هم .. -دشمن .. دشمن .. -پس بیایید ما دوستا به داد هم برسیم .. یه کوس شرایی می گفتم که حالیم نبود و اونا هم هیجانی شده و الکی جیغ می کشیدند و واسه خودشون هیاهو می کردند . یه جای کار حس کردم که دیگه آبم داره میاد . -اکبر ولم نکن . مظفر تو هم کونمو حسابی بچسب و بهش سرویس بده . آخ که واسه این ثواب شما هزار تا حوری نصیبتون بشه .. بکوبین این کوس و کون بی حیارا ... داره می ریزه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر