ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانم مهندس قسمت سی وهفتم

حالا دیگه سینه های لختمو حس می کردم که در تماس با سینه های بهروز در حال آتیش گرفتنند . دیگه تمام این موش وگربه بازیها از یادم رفته بود . حالا به تنها چیزی که می خواستم فکر کنم هوس بود و لذت سکس . وتقریبا موفق هم شده بودم . اون افتاده بود رو من و منم دستامو دور کمرش حلقه زده بودم و بدن مردونه اش به تن خودم بیشتر می چسبوندم . گرمای هوسو از گرمای تنش و صدای نفسهاش حس می کردم . می خواستم حرفای هوس انگیز و عاشقونه بیشتری واسش بزنم ولی با خودم گفتم که شاید جنبه شو نداشته باشه . یه اثراتی از شک و تردید در من باقی بود ولی اون با حرارت خودش این شک رو هم داشت از بین می برد . یه جوری منو می بوسید که فکر می کردم این هیجان اولین بوسه هوس منه . دوست نداشتم لباشو به زودی از رو لبام ورداره ولی وقتی که اون این کارو انجام داد تا به فکر حسرت لحظه های قبل باشم طوری با لذت و هوس صورت و زیر گلومو غرق بوسه کرده بود که حس کردم یه لذت و آرامشی بیشتر از بوسه قبلو برام به همراه داره . ولبام آزاد شده بود . می تونستم واسش حرف بزنم . بی پروا هوسمو ریختم بیرون . چون می دیدم که اونم داره واسم پرپرمی زنه و تن و بدن من تسلیمش کرده . پس هردوما می تونستیم غرق در هم شیم و یک وجود . -بهروز بهروز .-می دونم چی می خوای . تب هوس تو داره منو می سوزونه روشنک . بذار ار از ذره وجودت لذت ببرم . هر قسمت تنت واسم هیجان هوسو داره . منم واسه رسیدن به اون نقطه ها بی تابم . بذار برای رسیدن به اون در هیجان باشم بسوزم -بسوز بسوز بهروز تو که منو سوزوندی . بالای سینه هامو میک زد و از اونجا رسید به خود سینه های داغ ودرشتم -بهروزززززز نههههههه چقدر با هوس داری میکشون می زنی . نوکشو نوکشو .. آخخخخخخخ حس کردم گوشه کنارا و مغز کوسم از هیجان به تپش افتاده . اون نوک سینه هامو بهتر از هرمرد دیگه ای میک می زد . حس کردم بیشتر از هر کس دیگه ای بهم لذت و هیجان می ده . پاهام با این که ثابت بوده و به دوطرف حرکتشون نمی دادم ولی حس می کردم که خواسته و ناخواسته کوسمو دارم تو جای خودش حرکتش می دادم . یه چرخشهای خاصی داشت که بهروز متوجه اش شده بود . واسه یه لحظه دهنشو از روسینه ام برداشت و گفت به اون سوخته گریون بگو که این قدر عجله نداشته باشه گاماس گاماس به اونجا هم می رسیم . متوجه شده که هیچ درمانگر دیگه ای مثل دکتر بهروز نیست که به دادش برسه . از این که این حرفو زده یه خورده بهم بر خورد . حس کردم بازم یه خورده تحقیر شدم . منم باید یه چیزی می گفتم ولی حوصله شو نداشتم.فعلا که هوس از سر و روی اونم در حال باریدن بود و چشاش یه سرخی خاصی پیدا کرده بود . طوری که اگه نمی خواستم بهش بدم می ترسیدم که مثل وحشیا بیفته رو من و با خشونت بخواد که باهام سکس کنه . کف جفت دستاشو رو سینه هام می کشید و منم دستامو گذاشته بودم رو سرش با موهاش بازی می کردم . خیلی خوشش میومد طوری که حس کردم دوست داره رو سینه هام بخوابه . بازم مثل لبام دوست نداشتم که لباشو زود از رو سینه هام ورداره ولب به جاهای دیگه هم باید می رسید . حتی نوک زبونشو طوری به نافم می چسبوند و روی اون حرکت می داد که نمی تونستم چشامو از هوس زیاد بازشون کنم . به آخرین پوشش باز مانده من یعنی شورتم که رسید پهنای زبونشو رو شورت خیسم کشید . -آخخخخخ نهههههه نههههههه بهروز .. -چیه روشنک نتریس بگو .. بگو که می خوای شورتتو بکشم پایین و کوستو بخورم . بگو که دوست داری کیر بهروزو تو کوست حس کنی . بگو از این که این همه وقت و فرصتو از دست دادی پشیمونی و تاسف می خوری که چرا زودتر از اینا خودتو در اختیار من نذاشتی . حس کردم که بازم داره اسیر یه غرور کاذب میشه .. ولی من اون لحظه هوس داشتم چطور می تونستم خودمو ازش رها کنم . به نیاز خودم به اون چه که وجودم می خواست و به حرف -دلم باید گوش می دادم . -بهروز .. خواهش می کنم .. شورتمو طوری ازپام کشید پایین که هوسو تو حرکات دستاش احساس می کردم . حتی لحظات درآمدن شورت از پام هم واسم هوس انگیز و هیجان بخش بود . لبای داغ بهروز رفت رو کوسم . دلم می خواست خشکش کنم تا وقتی میک میزنه از تماس لب و چونه اش با کوسم احساس لذت بیشتری بکنم . ولی اون خیلی سریع کارشو شروع کرده بود با این حال نمی تونستم لذت و هوس خودمو پنهون کنم . انگشتامو توی شونه های بهروز فرو کرده بودم و اون جیکش در نمیومد . پنجره پشت سرم باز بود . نسیم ملایمی فضای اتاقو خنک کرده بود . دیگه کولر روشن نکرده بودیم . صدای امواج دریا وبر خورد اون با شنهای ساحل هوسمو بازم بیشتر می کرد . بهروز طوری کوسمو می خورد و میک می زد که بین ذره ذره اون عدالت و مساواتو رعایت می کرد . با هر تیکه از کوسم می دونست چه طور حال کنه و حال بده . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر