ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 81



صبح سلانه سلانه راه افتادم و رفتم خونه زن عمو . باهاشون طی کردم که که خونه رو شلوغ نکنن و دیگه دختر عمو و دختر دایی بازی در نیارن که حال و حوصله هیچی رو ندارم . زن عمو زری و زن دایی درسا دوتایی شون شده بودند یک جنده تمام عیار اختصاصی . فکر کنم رفته بودند تو یه آب حوض پر از وسایل آرایش غسل کردند و اومدن پیش من . ازاونجایی که زن دایی از زن عموی پیش کسوت حساب می برد با این که قرعه کشی رو برده بود میدون رو در آغاز به زن عمو سپرد .  اگه زبون درازی می کرد با نیش زبون زری روبرو می شد . وشاید دایی و عمو باهم یه جورایی کنار اومده بودند . می خواستم دوتا رو با هم داشته باشم ولی ترسیدم بلای افسانه و کتی سرم بیاد . تازه یواش یواش داشتم متوجه می شدم که هرچی این زنا درمورد مردا میگن راسته . مدل به مدل کوس و کون می دیدم و باهاشون حال می کردم ولی هر بار که با یه رنگ و فرم و حالت و اصلا شخص جدید روبرو می شدم انگار یه هیجان دیگه ای داشت . از این که دارم به اون شخص حال می دم دچار یه هیجان و حال و هوای خاصی می شدم . زری با اون کون گرد و قلمبه اش اومد رو سر من . خیلی حال می داد و منم با کون باحالش عشق می کردم . درسا وسط اتاق واسم عربی می رقصید و منم که از رقص زن دایی به هیجان اومده بودم افتادم رو زن عمو .. -جووووووون کوروش تو چقدر باحالی . شب عروسیم عموت بهم این قدر که تو الان داری حال میدی حال نداده بود . -نظر لطفته زن عمو جون . ما در مقابل عمو جان صاحب کیر نیستیم قابل شما رو نداره .. -خب حالا کوروش جون این قدر تعارف نکن این دفعه رو که داری به زور بهمون میدی . تو وقتت کجا بود . خیلی ناز و مامانی کرده بودند ولی صورتشو که می بوسیدم انگار داشتم روغن نباتی خام می خوردم . معلوم نبود چرا این قدر هول شده بودند . فکر می کردند هر چی بیشتر بمالن خیلی بهتره . در حالی که یه آرایش خیلی خفیف زنو خیلی جذاب تر و طبیعی تر نشون میده تا این که مثل این دو تا از جنگ بر گشته هر چی گیرشون اومده بود به خودشون مالیدن . بازم صدر رحمت به روژلبش که حداقل درجه چربی اون کمتر بود ولی عجب لبی داشت زن عمو داشت آتیش پخش می کرد . لباش از بالا و کوسش از پایین مثل یه اژدهای دهن باز در حال شعله کشیدن بود . -زن عمو خیلی دوست داشتنی و ماهی . خیلی . نازتو بخورم . راستش همیشه در فانتزی های جلق زدن خودم واسه زن عمو جایگاه ویژه ای باز کرده بودم . هرچند سنش از بقیه بیشتر بود ولی یه جذابیت خاصی داشت که وقتی تو خیال خودم اونو لخت کنار خودم تصور می کردم که داره باهام راه میاد و شورتشو می کشه پایین و کون قمبل شده و گنده شو بهم نشون میده و میگه بکن توش درجا آبم از پشت کمرم حرکت می کرد و واسه این که بیشتر حال کنم جلوشو می گرفتم . همین حسو نسبت به زن دایی هم داشتم . نمی دونم چرا . شاید به خاطر این که اونا رو یک قدم غریبه تر از عمه و خاله ام احساس می کردم . عمو و دایی هم مثل خاله و عمه به رسم یاد بود یه پولی بهم دادند . خیلی بد شد . من که به این پولها نیازی نداشتم ولی اگرم دستشونو رد می کردم زشت بود . نفری یک و نیم میلیون بهم داده بودند . یعنی به اندازه چند ماه کار در معدن .. دوتایی شون ازم تشکر کرده و هندونه زیر بغلم گذاشتند از این که خیلی با معرفت و بامرامی و هوای فامیلاتو داری . منم گفتم این وظیفه منه و یه کوس شر هم گفتم به این صورت که این همیشه از آرزوهام بوده که یه همچه روزی رو داشته باشم و اون دو نفر هم کوس خل تر از من جواب دادند که این نظر لطفته و آقایی و محبت تو رو می رسونه . دیگه حواسشون نبود که بهم بگن عجب نامردی هستی کوروش تو اون قدیما هم دوست داشتی که زن عمو و زن دایی خودتو بکنی ؟/؟ترجیح دادم که زودتر دست به کار شم و کلکو بکنم . می خواستم اوایل بعد از ظهر از خونه عمو بزنم به چاک و شبو برم یه جای دیگه ای صبح کنم . برم یه سری به رفقام تو معدن زغال سنگ بزنم . دلم واسشون تنگ شده بود . هر چند مدت زیادی رو اونجا نبودم ولی حس می کردم یه جورایی رو مدیون اسارت تو همین معدن و گیر کردن داخل اون هستم که همین باعث شد از آب آلوده ننوشم .. زری کون گنده شو گذاشت رو سر کیر کلفتم و با یه جا به جایی کوسشو با کیر من تنظیم کرد . -آخخخخخخ رفت رفت جووووووون کوروش چه کیر کلفتی .. نمردیم و کلفتش هم نصیب ما شد .. -زن عمو حالا از کیر عمو نمک خوردی نمکدونو نشکن دیگه .. -خب هر گلی یه بویی داره . کوروش کوروش جون . حس می کنی ؟/؟ کوس تنگو حس می کنی ؟/؟ حال کن .. انگار تو رو دیده بیشتر تنگ شده .. من نمی دونم این زری چی داشت می گفت . کوس گشادش کیر منو خیلی راحت قبول کرده بود و اون از تنگی کوس داشت می گفت . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

3 نظرات:

ایرانی گفت...

قسمت بعدی این داستان درروز یکشنبه منتشر میشه . تصمیم گرفتم داستان فقط یک مرد را 3 بار در هفته روزهای یکشنبه , سه شنبه و پنجشنبه و داستان زن نامرئی را در روزهای شنبه , دوشنبه و چهار شنبه منتشر کنم و جمعه ها را با استراحت دادن به کوروش و نادیا داستان دیگری به نام هوس اینترنتی را به صورت هفتگی منتشرش کنم که فرداشب قسمت اولش خواهد بود . درضمن داستان هرجایی و خانم مهندس را فعلااز دوبار انتشار در هفته به یک بار کاهش داده سه شنبه ها هرجایی و جمعه ها داستان خانم مهندس منتشر خواهد شد . نمی دونم این ماه رمضان رو نظرات شما هم اثر گذاشته ؟/؟ از هر سه هزار بازدید یک نفر هم نمیاد رو خط . بازم ازتون ممنونم که محبت می کنین که افتخار میدین و داستانها رو مطالعه می کنین . درهر حال بنده وظیفه خود میدونم که یه عرض سلام دسته جمعی خدمت همه شما عزیزان داشته باشم . شاد و شاد وشاد باشید . فقط یادتون نره آخرین انتشار سکسی من قبل از تعطیلی 9 روزه به تاریخ سه شنبه 18 ماه رمضان و17 مرداد خواهد بود که داستان تک قسمتیه که بعدش یه پیام تسلیت و 9 روز هم استراحت برای شما عزیزان که از دست ما خسته شدین . خدا نگه دار همگی ...ایرانی

دلفین گفت...

من اصلا خسته نمیشم ولی دادشم داستانه بعدی دقیقا کی میشه

ایرانی گفت...

سلام داداش دلفین عزیز ! داستان فقط یک مرد از این به بعد روزهای یکشنبه سه شنبه و پنجشنبه منتشر میشه و قسمت بعدی اون همراه با به دادم برس شیطان ..مادرفداکار و هرکی به هرکی خواهد بود. سربلند باشی ..ایرانی

 

ابزار وبمستر