ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مادر فداکار 32

امیر کون خواهرشو از وسط باز کرد و با زبونش سوراخ کوچولوی کون خواهرشو که دیگه الناز کوچولو نبود لیس زده و دوباره هوسهای خفته اونو بیدار می کرد . کرمی رو که مدتی کنار خودش قرار داده بود بر داشت و اونو به سوراخ کون ناز الناز مالید . المیرا ازگوشه در شاهد همه این جریانات بود . هنوز نگران این بود که کیر کلفت امیر با چه وضعیتی وارد کون دختر گلش میشه . می دونست خیلی درد داره . یه مادر دلسوز واقعا نمی تونه درد بچه هاشو ببینه . مخصوصا دردی رو که خودش چشیده باشه . واسه همین احساس مسئولیت می کرد . امیر سر کیرشو به سوراخ الناز فشار داد .. -اوه اوه .. اوخخخخخخ اوخخخخخخ داداش یواش تر یواششششش .. جیغم داره در میاد الان مامان می شنوه دلواپس میشه .. آخ ماااامااااان کونم . جرررررخوردم .. امیر دستشو رو کوس الناز می کشید تا حواسش بره اونجا ولی انگار که همه اینا فقط یه تسکینی بود براش . یه دستشو گذاشت رو سینه های خواهرش تا شاید این جوری یه تسکینی باشه براش . با همه اینا خیلی آروم کیرشو رو کون خواهره نگه داشته بود تا راهشو پیدا کنه . انگار این کون به این سادگیها نرم بشو نبود و باید چند بار دیگه هم گاییده می شد تا چراغ سبز روشن تری نشون بده . الناز اومد به کمک امیر و کونشو به طرف عقب حرکت می داد -داداش داداش می دونم می خوای حال کنی . الناز واست بمیره . تو هم می خوای راضی شی و بکنی تو کونم . منم دوست دارم کیرت بره تو کونم . تو حال کنی و منم حال می کنم . مال داداشمه رفته تو کونم . اون که کیف می کنه منم کیف می کنم .. بکن یه خورده بیشتر فشارش بده .. جوووووون .. واییییییی درد داره .. داره میره . امیر به ناله من اعتنا نکن بذار کیرت بره .. اگه بکشی بیرون دوباره فرستادن سخته .. وایییییی درد داره ولی چقدر هم مزه داره .. بکن منو بکن .. رفت رفت .. پنج شیش سانت رفت ..اوخیش راحت تر شدم داداش یه کمی دیگه هم فشار بیار .. مثل این که اگه هر بار بکنی باید همین وضعو داشته باشم .-کون تنگ خاصیتش همینه دیگه -تو خوشت میاد داداش ؟/؟ داداشم خوشش بیاد کیف کنه حال کنه . دنبال دخترای مردم نباشه . غریبه ها گولش نزنن .منم حال می کنم و خوشحال میشم . بکن داداش اگه بدونی دخترا این روزا چقدر شارلاتان شدن . با النازت حال کن . اون نمیذاره تو بری دنبال غریبه ها .که حالتو بگیرن .. دوستت دارم امیر -منم همین طور . از تنگی سوراخ کون الناز داشت آتیش می گرفت . .هنوز کیر داخل کون الناز مسیر رفت اولو طی نکرده بود تازه حدود یک سوم کیر رفته بود تو کون الناز و امیر همچنان تلاش می کرد که حداقل نصف کیر رو اون داخل جا بده و سرانجام اون و خواهرش با تلاشها و صبر زیاد موفق شدند . -امیر کونمو بکن . بگو چه جوری خوشت میاد که بیشتر باهام حال کنی .-من دلم میخواد کیرمو بکشم عقب دوباره رو به جلو حرکتش بدم . با فضای تنگ سوراخ کونت تماس بیشتری داشته باشم این جوری بیشتر بهم می چسبه و حال میده . -عیبی نداره داداش هر جوری دوست داری بکن . امیر کون خواهرشو به دوطرف باز کرد و با لذت زیاد از تماشای سوراخ گرد شده کون الناز و کیری که میرفت توش کیر رو می کشید عقب و در فرو کردن مجدد , الناز از درد به خودش می پیچید . چند بار این کارو انجام داد تا بالاخره یکی از این دفعات که دیگه خیلی بی حس شده بود کمر الناز و گرفت و کیرشوهمون داخل نگه داشت و بدون این که حرکت شدیدی انجام بده خیلی آروم کیرشو حرکت می داد . اجازه داد در نهایت آرامش کیرش داغ شه و الناز خودشو حرکت می داد . یه حرکتایی که کمتر دردش بگیره -الناز خیلی خوشم میاد .. امیر حس کرد که آبش داره راه میفته اونم با چه سرعت آتشینی .  شاید این واسش خیلی لذت بخش تر از گاییدن سایر فک و فامیلاش بوده . -داداش امیر دوستت دارم دوستت دارم هرچی می تونی خالی کن بریز . نمی دونی چقدر کونم به آب تو نیاز داره . حالا که کوسم نمی تونه آبتو بخوره کونم آب می خواد . میخواد قوت بگیره حال کنه .  -الناز منم دوستت دارم . دیگه همیشه من و تو با هم حال می کنیم . -آره داداش همیشه . همیشه در کنار هم برای هم . با عشق . چه اشکالی داره یه خواهر عاشق برادرش باشه . تو هم می تونی همین جوری که من دوستت دارم دوستم داشته باشی ؟/؟ -من از خیلی وقت پیش ها عاشقت بودم و دوستت داشتم . المیرا از شنیدن حرفای عاشقانه و صمیمانه بچه هاش لذت می برد . ولی هنوز نتونسته بود آتیش هوس خودشو خاموش کنه . از بابت بچه هاش خیالش آسوده شد .  اومد میون اونا . بچه ها خسته نباشین . ظاهرا همه چی به خیر و خوشی تموم شده . خب الناز چطور بود . زیاد درد نداشتی که -مامان من که خودم میدونم تو بر همه چی نظارت داشتی . می دونم چقدر دوستم داری و دلواپسمی . من بهترین مادر و بهترین داداش دنیا رو دارم -منم بهترین پسر و دختر دنیا رو دارم .. امیر که دل دادن و قلوه گرفتن مادرو دخترو می دید گفت پس من چی .  بذارین منم حرفمو بزنم که منم بهترین مادر و خواهر دنیارو دارم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

9 نظرات:

ناشناس گفت...

فدای که اینقدرباحال مینویسی.پارسا

ایرانی گفت...

پارسا جان خسته نباشی به خاطر وقتی که واسه خوندن این داستانها میذاری . شب خوش ...ایرانی

Unknown گفت...

دمت گرم داداش عالی مینویسی

ناشناس گفت...

دمت گرم داداش عالی مینویسی

ناشناس گفت...

دمت گرم داداش عالی مینویسی.میثاق

ناشناس گفت...

دمت گرم عالی بود.میثاق

ایرانی گفت...

میثاق ای آشنای عزیز و دوست داشتنی ام نفس تو هم همیشه گرم گرم گرم باد و سالیان طولانی زنده باشی و با شادی و شاد مانی زندگی کنی ...ایرانی

ناشناس گفت...

عالي رديف مشتي حرف نداره
جيبر

ایرانی گفت...

متشکرم داداش جیبر ! خسته نباشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر