ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نقاب انتقام 9

کنار من نشسته بود و من هم خودمو بهش نزدیک کرده بودم . رو یه کاناپه درازو عریضی بودیم که حتی می تونستم اونو همونجا درازش کرده ترتیبشو بدم . یه خورده هوسشو کرده بودم ولی تاحدودی هم چندشم می شد . اما این بار به خوبی می دونستم که فریبشو نمی خورم می دونستم که می تونم اونو شکست بدم . باید با خاک یکسانش می کردم . طوری که وقتی به زمین خورد دیگه نتونه پاشه . کثافت من که از تو عشق و محبتو گدایی نکرده بودم . این توبودی که به طمع مال و اموال من می خواستی فریبم بدی .. قبل از این که آخرین حرکت برای رسیدن به لبهاشو من انجام بدم اون بود که سرشو گذاشت رو سینه ام وسرشو بالا گرفت و به چشام خیره شد . وجودم لرزید . این یک نگاه شیطانی بود . دوباره همون حسی بهم دست داده بود که در اولین بر خوردهام با اون داشتم . چقدر خوب می تونست بره تو حس فریبندگی . ! نه نه... سهراب دیگه فریبشو نخور .اون آشغالیه که تو بغل همه افتاده .همه ازش کام دل گرفتن . اون هیچوقت واسه کسی موندگار نیست . اگه بهش نرسی و مال و اموالشو زیاد نکنی واست مایه میاد . پس این وسط سمیر چیکاره هست . اونم برای چاپیدن میخواد یا برای وقت تنگ یا به عنوان یار ذخیره و زاپاس که هر وقت کوسش خارش گرفت و به جایی دسترسی نداره ازش بهره مند شه ؟/؟ گذاشتم تا اون خودش لباشو رو لبام بذاره . طعم همون بوسه رو می داد ولی این بار داغتر از همیشه . چون که بوی یک شکار چاق و چله به مشامش رسیده بود . لبهای پرحرارت همسر سابقمو با یه هیجان خاصی می بوسیدم . خیلی سخته که آدم نفرت و لذتو باید با هم ادغام کنه . بعضی ها چه طوری می تونن این کارو انجام بدن . ولی من نمی تونم دورو و دورنگ باشم .. دامنه پیراهن سها تنگ و چسبون بود یه خورده دست اندازی از زیر اون سخت به نظر می رسید ولی از راه چاک دامن و سینه هاش دستمو می تونستم به پشت یا سینه هاش برسونم . ترجیح دادم از پشتش این کارو انجام بدم . -سهراب خان .. بهم گفتی که این لباس سبز تنم باشه ولی انگاری که داره در میاد خودش داره باز میشه و می افته . -ببینم دوست داری خودش باز شه و بیفته یا یکی دیگه اونو واست بازش کنه . باعشوه و کرشمه خاصی گفت تا اون یکی دیگه کی باشه .. دوباره لبامو گذاشتم رو لباش و کف دستامو رو کمرش قرار داده و به طرف بالا و پایین بدنش حرکت می دادم . این بار تصمیم داشتم به طرف پایین و باسنش حرکت کنم . همون راهی که بارها و بارها ازش عبور کرده بودم . راهی که فکر می کردم فقط منو به مقصد و مقصودم می رسونه درحالی که خیلی ها از اون راه رفته بودند و به اون جایی که می خواستند رسیده بودند . اما باید کاری کنم که این بار بقیه دنبال من بدوند . اون من و عشق منو به بازی گرفته بود . می خواستم یه راهی پیدا کنم که راحت تر لختش کنم . رو دامنه پیرهن و قسمت بالای پیرهنش فقط یه زیپ کوتاه به دستم خورد . این بهترین راه لخت کردنش بود . می دونستم که هوسش دیگه زیاد شده و می خواد که زودتر خودشو در اختیارم بذاره . چون تنها چیزی که سرش نمی شد شرم و حیا بود . با همه اینها خوشم میومد که باحسش بازی می کردم و دوباره ازش می شنیدم که می خواد با تمام وجودش باهام حال کنه . -سها فکر نمی کنی یه خورده زود شروع کردیم ؟/؟ -ببین سهراب این قانون نیست که حتما باید یه هفته یا یه ماه بر نامه ریزی کنیم که همه چی اصولی پیش بره . مگه تو حالا نیاز نداری که منو داشته باشی ؟/؟ -چرا خیلی . -منم همین نیازو دارم . همین حسو دارم . پس چرا باید خودمونو از اونچه که می خواهیم دور کنیم . دستم رفته بود رو زیپ کوتاه دامن سها . اونو پایین کشیدم از شونه هاش پیرهنشو پایین داده و با دامنه لباسش اونو از پاش در آوردم .  همون هیکلو داشت شاید م خیلی ناز تر شده بود . باورم نمی شد که تونسته باشم یه بار دیگه اونو به چنگش آورده باشم . اونی رو که می دونستم تحت هیچ شرایطی نمی تونه مال من باشه . حتی اگه من تنها مرد روی زمین باشم و متعلق به اون میره پیش خدا شکایت که چرا یک مرد روی زمین وجود داره .. واسم خیلی سخت بود که مثل اون ریا کار باشم . ولی صورت سوخته و دل شکسته خودمو به خاطر آوردم که چه جوری حرمت اونو نگه نداشت . من عزیزترین عزیزامو از دست داده بودم . -جنتلمن من لخت می کنه ولی خودش لخت نمیشه ؟/؟  رومو برگردوندم تا به بهانه در آوردن لباسام اشکامو نبینه . حتی شورتمو هم از پام درآوردم . هیچ احساس خجالتی نداشتم . چون اولا از این بی شرم نباید خجالت می کشیدم در ثانی تو خونه خودم بودم خونه ای که این آشغال تصاحبش کرده بود و با زنی بودم که بارها و بار ها باهاش سکس کرده و به عنوان همسرم مدتها باهاش زندگی کرده بودم . قبل از این که رومو برگردونم یه خورده به دور و بر کیرم نگاهی انداخته که این خانوم زرنگه یهو شباهتی بین کیر من و کیر همسر سابقش پیدا نکنه . هرچند خیلی از کیر ها شبیه همند . -سهراب جون بهت نمیاد این قدر خجالتی باشی .. دستمو گرفت و منو به طرف تختمون برد . همون تخت بود باهمون تشکیلات . تختی که بار ها و بار ها اونو روی اون گاییده بودم و حالا یکی دیگه و شاید چند تا دیگه این کارو انجام می دادند . داشتم با خودم فکر می کردم که این کاری که دارم انجام میدم درسته یا نه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

Saeed_2012 گفت...

سلام
گفتم اول تشکر کنم بعد داستان رو بخونم
متشکرم ایرانی

ایرانی گفت...

منم ازت متشکرم سعید جان به خاطر محبتی که داری . روز و روزگار خوشی داشته باشی ...ایرانی

محمدرضا گفت...

سلام ایرانی عزیز..خیلی جالبه...موقع انتقامش که برسه خیلی هیجانی و جالب میشه...الانم هرکی میخونه تو فکر اینه که سهراب میخواد چیکار کنه....

ایرانی گفت...

با سلام به محمد رضای دوست داشتنی ! این انتقام به صورت جانی نیست . بیشتر جنبه روحی و مالی داره هنوز به عمق جزئیاتش فکر نکردم . از طرفی اگه بخوام شخصیت طرف سهراب را فقط در سها خلاصه کنم داستان یا یکنواخت شده و یا این که باید خیلی زود تموم شه و برای همین باید از شخصیتهای دیگه ای هم استفاده کنم ولی درمجموع این داستان ماجراهای غیر سکسی زیادی هم خواهد داشت . با تشکر مجدد از محمد رضای گل ...ایرانی

 

ابزار وبمستر