ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرجایی 18

اصلا به این که ارگاسم شم توجهی نداشتم . دلم می خواست اونو خوشحال و راضیش کنم . خوشحالش کنم تا همیشه در کنارم باشه ازم حمایت کنه و من معشوقه اش باشم . هرچند این حق من نبود ولی آدمی که نزدیک به مرگه تب کردن و سوختن در تب و نجات از مرگ براش یه رویاست و من دوست داشتم در این واقعیت سوزان خودم باقی بمونم . رحیم کوس منو طوری لیس می زد که هوس منو زیاد می کرد . بااین حال دوست داشتم ولم کنه تا براش ساک بزنم و سر حالش کنم .. بعد از این که دهنشو از رو کوسم ورداشت طرز نگاش به کوسم نشون می داد که دوست داره زودتر کیرشو فرو کنه توی کوس . یه خورده صورتش سرخ بود . حالت تب کرده ها رو داشت . گویی هنوز دودل بود که کیرشو بکنه تو کوس ولی من اونو از این شک در آوردم کیرشو گرفتم تو دستم و سرشو به کوسم مالیدم دیگه با چشایی بسته و نفسایی آروم و صدایی نالون با تمام وجود ش فریاد خاموششو می شنیدم که داشت می گفت کوس میخواد . یه خورده که کوسمو به طرف کیرش حرکت دادم دیگه کارو یه سره کردم کیر نه کوتاه و نه بلند رحیم تا ته رفت توکوسم . دیگه شجاع شده بود . نه ترسی داشت و نه خجالتی -رحیم جون دیدی که همون اولش سخت بود . تو که کار بدی نمی کنی نیاز داری . یه مردی و زنت نمی تونه تامینت کنه . منم لذت می برم که یه مرد آقا و با تجربه و فهمیده ای مثل تو داره باهام همبستری می کنه . با این حرفام اون اعتماد به نفس خاصی پیدا کرده و با توان و سرعت بیشتری به گاییدنم ادامه می داد . چقدر هم تلاش می کرد تا به من بیشتر حال بده . کیرشو وقتی تا ته می فرستاد تو کوس بیضه هاش هم به قسمتی از روی کوسم بر خورد می کرد و هیجان و هوس منو می برد بالا . -رحیم رحیم جون چرا ساکتی حرف بزن بگو دوستم داری بگو کوسسسسم بهت کیف میده . من که دارم با کییییییررررررت حال می کنم . اوخ اون دو تا چرخ بیضه هاتم بفرست بفرست بره تو کوسم . نمی دونی چقدر حال میده . بیضه هاش درشت بود و تخم هاشم وقتی با کوسم مماس میشد دوست داشتم از حشر زیاد جیغ بکشم . یه بار کیرشو قفل کردم دیگه نذاشتم حرکت کنه . کف دستمو گذاشتم رو بیضه هاش و اونو رو کوسم گردوندم . خود کیر توی کوسم ثابت مونده بود .. فقط ثانیه هایی بعد پرش رگهای آلت رحیم رو توی کوسم احساس می کردم که داره آبشوخالی می کنه . دستامو دور کمرش حلقه زده اونو انداختم رو خودم و لباشو بوسیدم و اونم همراهیم کرد . حرکت آب کیر و پس ریزی اونو داخل کوسم احساس می کردم و پرش های خفیف کیر رحیم رو که این بار این جهشها مر بوط به این بود که کیر داره شل میشه و یواش یواش از کوسم زد بیرون -شقایق جون خیلی زود بود . تو یه کاری کردی که آبم زود بیاد . -کیف نکردی ؟/؟ -چرا کیف کردم . یه مرد وقتیکه آبش می ریزه مثل یه زن آخر کیفشه ولی دوست داشتم نرمک نرمک با تو حال کنم و تو هم از من لذت ببری . -رحیم جون همین قدر که تو در کنارمی و سایه ات رو سر منه از هر چی لذت و صفا و عشق و حال واسم بالاتره . من دیگه چیزی نمی خوام . این قدر سختی و عذاب کشیدم که گاهی وقتا تا همین یه روز پیش از خدا آرزوی مرگ می کردم . وقتی به فاصله چند روز پدر و مادرتو از دست رفته ببینی.. آرزوی رفتن به دانشگاه و داشتن یه زندگی سالم بر باد بره و دیگه یه دختر نباشی این از هر عذابی بالاتره . وقتی خودتو توی یه زندانی ببینی که در اومدن ازش تقریبا غیر ممکن به نظر می رسه زندانی که دورشو بوی گند گرفته و داخل اون زندان هم از تعفن و بوی تعفن نمی تونی زندگی کنی . من نمیخوام لجن باشم آلوده باشم . باور کن من  نمیخوام بد باشم ولی دیگه هیشکی نمی تونه دوستم داشته باشه من ارزشی ندارم . شاید تو هم نتونی اون جوری که من یه روزی دوست داشتم یه مرد دوستم داشته باشه دوستم داشته باشی . اشک تمام صورتموپوشونده بود و رحیم با دستاش اشکامو پاک می کرد سرموگذاشته بود رو سینه اش . -عزیزم شقایق قشنگ من . من خیلی ازت بزرگترم . اگه بگم دوستت دارم اگه بگم میخوامت شاید اینم یه ظلمی باشه در حق تو . اون شب واسم گفت و گفت و گفت از خودش و زندگیش و چه طور شد که به اینجا رسیده . از دو تا پسراش که فقط به فکر مالشن  . دوستش دارن ولی به ثروت اهمیت بیشتری میدن . نمیدونم کی خوابم برد وقتی که بیدار شدم دیدم صبح شده و رحیم بیچاره هنوز همون حالت قبل از خوابو حفظ کرده . تکون نخورده تا بیدارم نکنه . این حرکتش منو تحت تاثیر قرار داد . دیگه نمی دونستم چی بگم . . صبحونه رو براش ردیف کردم . یه خورده که خودشو مرتب کرد و صورتشو که نیاز به اصلاح نداشت دوباره اصلاح کردو موهای سرشو به طرف پیشونی پایین آورد و به اصطلاح پیشونیشوکوچیک تر کرد خیلی کم سن تر نشون می داد . -شقایق می تونم یه چیزی ازت بخوام ؟/؟ -آقا رحیم تو از دیروز تا حالا خیلی چیزا به من دادی . شاید باور نکنی ولی اگه زندگیمو هم بخوای تقدیمت می کنم . -می دونم خواهش بیجاییه و ارزش تو خیلی بیشتر از اینهاست ولی خب داشتن زن و بچه یه مقدار دست و بالمو بسته و وضعیت من معلوم نیست چی میشه . در هر حال نمیخوام گناهی کرده باشم . نمی دونم چرا این جوری شدم . شیطون و هوس گولم زده .. اگه راضی باشی من تو رو واسه یه مدت خاصی صیغه ات کنم ... دیگه راستش بقیه حرفاشو نمی شنیدم . همین جمله اش دنیایی از عشق و صفا و صمیمیت اونو نشون می داد که با همین عشق و صفا آن چنان آرامشی در من به وجود آورده و زبونمو بسته بود که دیگه نمی دونستم چی بگم . باورم نمی شد . شاید خیلی خیلی خوشحال تر ازاون دختری بودم که هنوز بکارتشو از دست نداده و میخواد به عقد دائم یه جوون هم سن و سال خودش در بیاد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

1 نظرات:

امیرسکسی گفت...

هلوی عزیز به خاطر وجود یک سری مشکلات قادر به انجام درخواست شما نبوده برایتان آرزوی موفقیت می نماییم ..امیرسکسی

 

ابزار وبمستر