ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نقاب انتقام 6

یعنی واقعا این من بودم ؟/؟ وقتی می رفتم جلو آینه همچین از تماشای خودم کیف می کردم که کم نمونده بود که عاشق خودم بشم . با همه اینا دردی تو دلم بود که به این آسونیها درمون نمی شد . دلم می خواست یه جورایی از اونایی که آزارم داده بودند انتقام بگیرم . من آدمی کینه ای نبودم ولی باید از حق خودم دفاع می کردم . درسته که ده بیست درصد اموالم رو هم از دست نداده بودم ولی این حق سها نبود که اونا رو از چنگم در بیاره . می تونستم اونا رو ببخشم صدقه بدم . اون به من خیانت کرد و من نتونستم کاری انجام بدم . .تا مدتی قبل از این ناراحت بودم که چرا زشتم . حالا یه خورده اضطراب داشتم که نکنه دارای قیافه ای فتوکپی شده باشم . ولی خداییش خیلی خوش تیپ شده بودم . اصلا شباهتی به اون سهراب قبل از سوختگی نداشتم . یواش یواش باید  می رفتم یه سری به  هتل و ملک و املاکم می زدم . تمایل دخترا و جنس مخالفو نسبت به خودم می دیدم . ولی نسبت به جنس مخالف  یه احساس خوبی نداشتم . حداقل در این شرایط روحی . گاهی وقتا به زحمت بر خودم مسلط می شدم که وقت صحبت با زنا عصبی نشم .. ولی یواش یواش خودمو وادار کردم که طرز صحبتم با خانوما رو عوض کنم . این اعتماد به نفسو در خودم به وجود بیارم که می تونم با خیلی از زنا یا دخترایی که اراده کنم دوست شم . اونایی که ندونن من ثروتی دارم . هر چند نمی خواستم این دوستی به عشق منجر شه یا تداوم داشته باشه . برای همین سعی می کردم تو خیلی از مهمونی هایی که کمتر کسی منو بشناسه شرکت کنم تا با راحتی و آرامش بیشتری تو این مجلس دوست پیدا کنم . عمل بینی منم یه مقدار جزیی رو صدام اثر گذاشته بود . یه چند درصدی حس می کردم تو دماغی دارم حرف می زنم . دکتر می گفت طبیعیه و اتفاقا من دوست داشتم تا مدتها به همین صورت بمونم . حداقل تا زمانی که اون نقشه ای رو که تو کله ام بود پیاده می کردم . چند ماه گذشت . یه کارآگاه مخفی استخدام کردم که سها و حرکات و خونه و زندگیشو زیر نظر داشته باشه و تحقیق کنه که در چه شرایطیه . البته اون از اون کار آگاهها که ما توی فیلمهای خارجی می بینیم نبود یه زبل خان مخصوصی بود که مورو از ماست می کشید بیرون و با توجه به پولی که در اختیارش گذاشته بودم می تونست هر کاری انجام بده .. سها اون موقعی که  زن من بود و با اون معشوقه اش تو خونه گیرش انداخته بودم ظاهرا با خیلی های دیگه هم دوست بود . این بار با یکی ازدواج می کنه که چهل سال سن داشت . حدود دوبرابر سن خودش . اونم جزو اون معشوقه های گذریش بود .معلوم نبود زبل خان ما این چیزا رو از کجا فهمیده .. ظاهرا رفته محل کار شوهره و یه تحقیقاتی کرده .. من خونه رو گذاشته بودم برای سها . اون حالا داشت تو خونه من زندگی می کرد با امکانات من ولی این شوهر سر مایه دارشو هم که قبل از سها زن دیگه ای نداشت و ازدواج نکرده بود تا می تونست سرکیسه اش کرد . این یارو کوس خل تر از من بود و یه چیزایی  به اون بخشید . شاید نمی دونست که چه عفریته ایه . همه جا هو انداخته بود که شوهر قبلی من در اثر سوختگی نمی تونسته بچه دار بشه و اونجاش عیب داشت و .. ازش جدا شده .. یعنی من معیوب بودم ازطرفی من سهراب اخلاق گندی داشتم و اونو کتک می زدم .  این حرفها و حرکات سها که به گوش من رسید مصمم ترم کرد که نقشه خودمو انجام بدم . اون صحنه تصادف رانندگی هنوز تو ذهنم بود وهمین سبب می شد که از ماشین رونی هراس داشته باشم ولی نیاز داشتم که پشت ماشین بشینم . یه مدتی رو تعلیم دیدم . درسته که میگن باید به وقت رانندگی بر اعصاب خودمون مسلط باشیم ولی من با استفاده از تکنیک خشم سعی داشتم یه خورده سرعت خودمو در رانندگی تقویت کنم و به اصطلاح دست فرمون خودمو قوی تر کنم . وقتی سوار ماشین می شدم و به یاد نامردمی که در حقم شده بود می افتادم تر جیح می دادم که گازو زیاد کنم و سبقتهایی بگیرم که قبلا از دیدنش هول می کردم . وقتی که نیاز باشه یه شاگرد تنبل هم می تونه تو رشته پزشکی قبول شه . من شده بودم یه راننده فرز . زیل خان واسم خبر آورد که که سها هر روز صبح در یک ساعت معینی سوار ماشینش می شه و از خونه میره بیرون . ظاهرا این مکانهایی که میره به طور گردشی یه روز درمیون تغییر می کنه و روزای جمعه تعطیله . حدس زدم که باید دو تا دوست پسر داشته باشه . می خواستم هر طوری شده باهاش طرح دوستی بریزم و به مرور زمان خیلی بیشتر از اونچه که اون حالمو گرفته حالشو بگیرم . اون برای من حکم یک کلاهبر دار رو داشت . یکی دونفرو اجیر کردم که به محض این که سها از خونه خارج شد حداقل دو تا از لاستیکهای ماشینشو پنچر کنند . اون وقت من سر می رسم و فیلم آرتیستی که نه ولی رمانتیک شروع میشه . ولی درب کنترلی شده بود و اگه از ماشین پیاده نمی شد چی .. فکر اونجاشم کرده بودم . در هر حال اون لحظه رسید . زبل خان و یه نفر دیگه همون دم در جلو ماشین مگان عیال اسبق ما قرار گرفته راهشو سد کردند وسها ترمز زد و در حالی که داشتند جر و بحث می کردند دونفر دیگه با چاقو سه تا از لاستیک های ماشین سها رو پنچر کرده و اون تا بیاد ببینه جریان چیه و چرا شاسی اومده پایین دیگه نه ماشینی روبروش دید و نه آدمی . منم از راه دور که شاهد صحنه بودم یه دقیقه ای رو صبر کردم و بعد با بنز آخرین مدلم رفتم طرف خونه و درب ورودی .. خیلی شیک کرده بودم تو اون فصل گرما یه کت و شلواری تنم کرده بودم که یه تیپ جتلمنانه بهم داده بود و می دونستم که سها خیلی می پسنده .. وقتی که می خواستم از ماشین پیاده شم حس کردم که تمام بدنم داره می لرزه . به نظرم اومد که خیلی خوشگل تر و جوونتر از زمانی شده که با من بوده .. یه لحظه به یاد تمام حرفای عاشقونه ای افتادم که برام می زد . به یاد فریبکاریهاش . یه خورده دچار استرس شده بودم .. نکنه منو بشناسه و تمام نقشه هام نقش برآب شه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

8 نظرات:

Saeed_2012 گفت...

سلام ایرانی
خوشحالم که وبلاگ رو راه انداختی
از داستان های که مینویسی ممنون
خیلی داستان هات رو دوست دارم که یکیش همین نقاب انتقامه
بازم ممنون

ایرانی گفت...

سلام سعید جان ! ممنونم از پیام گرم و دلگرم کننده ات . به یاری و حمایت شما و با عشق به شماست که با عشق می نویسم . کم و کاستی ها را به بزرگواری خود ببخشید . لطف داری داداش سعید . سربلند باشی ..ایرانی

محمدرضا گفت...

سلام داداش گلم...واقعا این داستان محشره......با اینکه زیاد سکسی نیست اما واقعا زیباست...داستان تک قسمتی همراه عشق هم همینطور بود سکس نداشت اما قشنگ بود بود.....بی صبرانه منتظر قسمت بعدی این داستان هستم...

ایرانی گفت...

بادرود به محمد رضای گل و دوست داشتنی !این داستان به موقعش سکسی هم میشه ولی خب با توجه به حجم انتشارش و مقدمه چینی هایی که لازمه بعضی قسمتهاش بدون سکس درمیاد . داستان همراه عشق و اصولا داستانهایی که کلمه عشق به عنوان حرف آخر نقش صفت یا مضاف الیه رو دارند اونا همه کاملا عشقی و بدون سکس هستند ..مثل ندای عشق و مثلث عشق ..درهرحال پس از یکی دو قسمت مقدمه چینی با حاشیه های خاص خود سهراب خان این بار با چهره و روحیه و هدفی دیگه با همسر سابقش سها دمخورمیشه ..سپاسگزارم از تو به خاطر پیام گرمت ..عیدت مبارک ...ایرانی

مرتضی گفت...

عالیه ایرانی .
داستان جذاب با موضوع جالب و جدیدی هست. به نظره من هر چی صحبت از مسائل ریزه سکسی توش کمتر باشه بهتر میشه.

ممنون از وقتی که برای ما میزاری

ایرانی گفت...

سپاسگزارم داداش مرتضی . اتفاقا منم باهات هم عقیده ام . هرچند بدون سکس نمیشه ولی در اینجا کفه ترازو رو به نفع احساس و عاطفه سنگین ترش می کنم . سکس دیگه شده تکرار تکرار ها و خیلی تلاش می کنم که مطالب سکسی رو به دام یک نواختی نندازم ولی اگه بخوای ریزه کاریهای سکسی رو در هر داستانی بیان کنی دوری از تکرار و تشابه اجتناب ناپذیره و خیلی دقت میخواد . پاینده باشی ..ایرانی

sara گفت...

مرسی خیلی قشنگ شده و جالب و جذاب,راستی جرا همه داستانهات دخترا بدهستن یا پسره حداقل یکم بهتراز دختره هست مثل داستان همراه عشق که میتونست قشنگتر باشه ولی این پسره انقدر خوب بود که ... در صورتیکه توی واقعیت اینجوری نیست.

ایرانی گفت...

ساراجان نیمه اول عبارتتو یه خورده تخفیف بیا . چون اگه همه داستانها مو بخونی می بینی مدل های گوناگونش هست . گاهی این خوبه و گاهی اون خوب و گاهی هم هر دو تا . اگه حالا درمجموع پسرا بعضی جاها بهتر نشون میدن شاید واسه اینه که می خوام یه خورده اونا رو با لذت عشق و بهتر بودن آشنا ترشون کنم . چون با آخرین جمله نظر تو کاملا و کاملا موافقم . خوب و بد همه جا هست ولی در شرایط مساوی دخترا خیلی پاکدل و باوفا و دوست داشتنی و صمیمی هستند . صبرشون زیاده . اگه خیانتی از دوست پسرشون ببینند احتمال این که طرفشونو ببخشن و گذشت کنن خیلی زیاده . زنها خیانت شوهراشونو می بخشن و دخترا در مورد پسرا این کارو می کنن . من همه اینا رو می دونم . البته استثنا هم داریم . شاید خصلت وجودی و تنوع طلبی مرداست که در مجموع سبب میشه اونا پای بند نشن ولی پسرای خیلی خوب هم زیاد داریم که حتی به دختری غیر از دوست دخترشون نگاه هم نمی کنند ودخترایی هم داریم که مثل سهای نقاب انتقام باشن . من این چیز هایی رو که گفتم بیشتر کلی بود و جنبه آماری داشت . البته اینا رو واسه جلب حمایت دخترا نمیگم تقصیر من چیه که اونا بیشتر و صادقانه تر عشقو قبول دارن . اگه یه پسری واقعا به یه دختر محبت کنه و صادق و خالص باشه احتمال این که دختره بی وفایی کنه خیلی خیلی کمه . بهتره از منبر بیام پایین . هنوز این گالیله ها ماه رو ندیدند . چهار پنج سال پیش این منجمین و ستاره شناسان باعث شدند که عید فطر رو روزه بگیریم . سارا جان چه امشب و چه فرداشب عیدت مبارک ...ایرانی

 

ابزار وبمستر