ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن نامرئی 32

صحنه بسیار جالب و منحصر به فردی بود . سمیه با سه تا کیری که تو کوس و کونش بودند داشت حال می کرد . سکس با پسر داماد و شوهر .. یک خوراک خوشمزه برای سایت های سکسی .. منم دیگه چاره ای نداشتم جز این که با یه دستم فیلمبرداری کنم و با دست دیگه ام روی کوسمو بمالم . دخترا یعنی بهنوش و بهی طوری هیجان زده شده بودند که اونا هم قمبل کرده گاه کون خودشونو می مالیدند و گاه به کون مادرشون دست می کشیدند وبا سینه هاش ور می رفتند . سه تا کیر زیاد نمی تونستند تو کوس و کون سمیه مانوری داشته باشند . فقط بهادر خان می تونست راحت تر حرکت کنه و بهداد هم که یه حرکتی به کیر خودش می داد بیشتر در تماس با کیر پدرش بود ولی سمیه به شدت حال می کرد -جووووووون کاش می شد تند تر منو بگایین . سهیل جون من اگه می تونی کونمو تند تر بکنش . بیچاره سهیل رو هوا بود و کمرش درد می گرفت . خب دیگه استثنایی گاییدن هم خودش یه مشکلاتی داره . پدر خونه از زیر کوس زنش بیرون اومد و پسر جای پدرشو گرفت . حالا سهیل همون جای قبلی خودش قرار داشت با این تفاوت که حالا راحت تر می تونست کون مادر زنشو بگاد و بهداد هم خیلی روونتر و با سرعتی بیشتری می تونست کیرشو تو کوس مادرش فرو کنه و بکشه بیرون . بهادر هم واسه این که بیکار نباشه و شریک اون دونفر دیگه کیرشو فرو کرد تو دهن زنش و سمیه هم مشغول ساک زدن شد . اون طرف هم بهنوش و بهی در حال لیسیدن کوس و کون و ور رفتن با هم بودند . و چند نفر دیگه هم یه گوشه ای مشغول بودند . قرار بود فردا شلوغ تر شه و یه جمعیتی حدود سه برابر اینا می خواستن بیان اونجا . مگه من می تونستم با چند تا کیر حال کنم . نزدیک بود موبایلی رو که تو دستمه فرو کنم تو کوسم .. رفتم جلوتر و گفتم بد نیست یه خورده سر به سر این بهادر خان بذارم .  وقتی که سمیه در حال ساک زدن کیر شوهرش بود بهادر چشاشو از کیف زیاد بسته بود و منم یه انگشتمو گذاشتم رو کیر بهادر و چون می دونستم تا آخر ساک نمی زنه با همون یه تیکه ور می رفتم .. -اوووووووو سمیه انگشت رو  کیرت داره آبمو تو دهنت خالی می کنه .. سمیه هم حالیش نمی شد  شوهره چی داره میگه . حالا بهترین موقعیت بود که بیشتر اذیتش کنم . جمعیت درهم و بر هم بودند و اونم با چشای خمارش پاک قاطی کرده بود . یه دستی رو کمرش کشیده و با سینه های بهادر خان ور رفتم -بهی تویی ؟/؟ بهنوش ؟/؟  فوری لبامو رو لبای بهادر قرار داده و سرگرم بوسیدنش شدم . دیگه نذاشتم حرف بزنه . -توکی هستی .. یه خورده چشاشو باز کرد و کسی رو ندید .. -اوووووخخخخ سمیه هوس زیاد چشامو داره کم سو می کنه .. آب کیرم زیاد شده .. زیاد هم جمع بشه خوب نیست .. -حالا یه خورده واست خالی می کنم .. می کشمش . می دوشمش . سمیه دستشو گذاشت زیر بیضه های شوهرش و طوری که انگار داره پستون گاو رو می دوشه محکم فشارش گرفت و چند بار با استفاده از تکنیک جلق زنی باهاش ور رفت .. -سمیه داره میاد . خوب خوب میک بزن نذار حروم شه و بر گشت کنه جووووون بگیر همهش داره می ریزه تو دهنت خوراک خودته .. اوخخخخخخ ریخت تو دهنت عزیزم .. بخور بخورش همه رو بخور .. از اون طرف هم سمیه تو حال و هوای دوتاکیری بود که از طرف بهداد و سهیل تو سوراخای کوس و کونش در حال رفت و بر گشت بود یه خورده از آب کیر شوهره رو خورد و یه مقداری هم از لب و لوچه اش آویزون شد . بهادر طاقباز رو زمین ولو شده بود . یه جایی افتاده بود که می تونست همه رو ببینه . مردم آزاری من گل کرده بود .دلم می خواست سر به سرش بذارم و بخندم . فقط باید فاصله رو رعایت می کردم که با اینا بر خورد بدنی نداشته باشم . دوباره رو بهادر خان خم شده و لبامو رو لباش گذاشتم اونم چه با هوس و حرارت منو می بوسید . هنوز متوجه نشده بود که داره یه نامرئی رو می بوسه . یواش یواش داشت هوشیار می شد . -سمیه من بعضی چیزا رو می بینم بعضی چیزا رو نه .. ببین کی داره منو می بوسه ؟/؟ -مرد تو هم قاطی کردی ها . مثل این که آب کیرتو ریختی تو دهنم خیلی بهت مزه داده بذار با این کیر هایی که تو کوس و کونمه حال کنم . چند دقیقه ایه که داری پرت و پلا میگی . دوباره این کارمو تکرار کردم . این بار داد زد بهنوش ! بهی .. مهتاب ! فرزانه .. شما که اونجایین .. من الان دستم رو یه کوس قرار داره .. کی اینجاست .. دیدم هوا پسه و یواش یواش یه چند متری از اونا فاصله گرفتم .. مهتاب : صدبار گفتم این آقاجونو تو این مجلسای چند نفره نیاریم اون دیگه قاطی کرده .. بهی : بابا جون فدات شم بیا من خودم تو رو می بوسم . رفت و لباشو به لبای باباش چسبوند و گفت بابای خوب من بابای خوشگل من ببین حالا خوب می بینی یا بازم چشات تاره ؟/؟ -نه حالا دارم خوب می بینم . تو بهی ناز منی .. از اون طرف بهنوش که می دید بهی داره خودشو تو دل بابا جا می کنه اومد جلوتر و گفت منم هستم بابا . ببین من دخترتم . -آره تو بهنوش خوشگله من هستی . جیگرتو بخورم . -بهی یه خورده خودتو کج کن .. بابابایی کار دارم .. خواست رو کیر بهادر سوار شه دید که پدره یه خورده شل شده . مجبور شد یه خورده واسه بابا جونش ساک بزنه . پدره که دید دختراش اومدن سراغش سر حال شد و گفت حالا شما رو خوب می بینم . شما نور چشم من هستین . بهنوش کیر باباشو که شق شده بود از دهنش در آورد و گفت حالا می خوام این نور رو قوی تر کنم . رفت و رو کیر پدرش نشست ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

8 نظرات:

دلفین گفت...

عالیه دادشم ادامه بده داداشم دوتا داستان بعدیشم خوندم چون دیر وقت بود یه سر تواین داستان نوشتم یکم هوای سارا خانم داشته باش دوست دارم

ایرانی گفت...

صبح به خیر داداش دلفین ! یه کم که سهله سعی می کنم یه خیلی هوای ساراخانوم و همه خوانندگان گل و دوست داشتنی رو داشته باشم . اون و همه خوانندگان نازنین باید بدونن که من احترام زیادی براشون قائلم و دوستشون دارم و می دونم که می دونن . دلفین خونگرمم ! تو و سارای ساده و مهربانم هردو نیک اندیش و زیبا نگر هستید . زیبانگر از این نظر که خوبی ها و شادیها را برای همه می خواهید . قلب رئوفی داشته احساساتی نرم ولطیف دارید وبی نهایت دوست داشتنی هستید .باشادیهای دیگران شادمی شوید و با غمهای آنان غمگین . گاه بیش از آن که به خود بیندیشید به دیگران می اندیشید . درود بر هردوی شما درود و درود و بازهم درود ...ایرانی

دلفین گفت...

داداشم یه داستان تک قسمتی بنویس درباره یه مامان وپسر سکسی که این پسر یه دوست داره که پدرش اخونده ومامانش هم همسن مامانش هست یه روز این پسره که پدرش اخونده اینارو دعوت میکنه خونشون برای شام که طی اتفاقاتی شب برای خواب خونه اخونده میمونن دادشی میخوام همشون باهم سکس کنن زن اخونده باپسر این زن سکسی پسر زن سکسی بازن اخونده اخونده بازن سکسی پسر اخونده بازن سکسی همه باهم ولی داداشی دوست دارم خانواده اخوند رو کاملا مذهبی کنی داداشم خودت درستش کن

ایرانی گفت...

سلام به دلفین گلم ! حتما سر فرصت این داستانو می نویسم و اتفاقا میشه جزو در خواستی اول تک قسمتی . دنباله دارها که هیچی حاجی حاجی مکه معلوم نیست اینایی که در جریانه کی تموم شه ولی اگه اشکالی نداشته باشه این داستانو برای هفته دیگه ردیفش کنم . هم این که ظاهرا این داستان طولانی میشه و هم این که یه خورده این روزا بازار داستانهای مامانی به نسبت بقیه داستانها داغ شده . در ضمن بازم خوب شد که یک پدر رو کم کردی وگرنه خیلی شیر تو شیر می شد . درخدمتیم دلفین جان . امیدوارم من و تو که داستانهای این جوری رو دوست داریم بقیه هم بپسندن . شاد باشی . عید هنوز نیومده مبارک باد ..ایرانی

sara گفت...

واییییییییییییییی دوباره دلفین داستان میخواد ایرانی جان یادت هست که باید بره آخر صف.

ایرانی گفت...

سارا جون شوخ و دوست داشتنی ! دلفین که هواتو داره و سفارش تو رو می کرد . البته سفارش نکرده هم, من یکی در خدمتت بوده و خواهم بود و دیروز یه درخواستی داشتی قبل از تقاضای دلفین . منم واسه عید فطر می خواستم یه عشقی و یه سکسی تک قسمتی منتشر کنم و یه نیمه کاره ای رو که داشتم ول کرده گفتم اول برم پی تقاضای سارا خانوم تا باهام کل کل نکرده این داستان کل کلی رو بنویسم . هرچند به نیت کل کل نوشتن فشرده , اولین تجربه منه و تازه هول هولکی نوشتم و الان هم باید برم یه ادیت و باز نگری کنم . اگه این ملاهای اتم شکاف تونستن امشب ماه رو ببینن و مجبورمون نکنن فردا روزه حرام بگیریم من این داستان رو امشب حدود 2 ساعت دیگه منتشر می کنم وگرنه میشه برای فرداشب . امیدوارم ارادت بیشتر از بی نهایت منو قبول کنی و اسم این داستان هم هست بیشتر از بی نهایت ....ایرانی

sara گفت...

عیدتون مبارک خیلی دوستون دارم شادباشید واسه منم دعا کنید
ایرانی جان من یکم حسودم(خیلی نه ها)اخه خیلی دلفین تحویل میگیری

ایرانی گفت...

سارای مهربان و خونگرم و دوست داشتنی ! بازم یه خورده تخفیف بیا . از دیروزیا بهتره بگم یک و نیم روز قبل که گغتی داستان کل کلی می خوای گفتم باید لیوان آب دستمه بذارم زمین و بعد از ظهر روز آخر ماه رمضون بعد از این که از خواب پاشدم نشستم داستان بیشتر از بی نهایت رو نوشتم که هم واسه امشب باشه و هم این که به تو ثابت کنم که این جوری هام که میگی نیست . یکی دوماه پیشم یک بار لیوان آبو زمین گذاشتم ولی خب یادت نمیاد . درهرحال همه شما برام عزیز و دوست داشتنی هستید وفراموشتون نمی کنم . بازم افتخار می کنم که در خدمت تو باشم و درصورت فرصت کارهای کوچیک دیگه ای از این قبیل انجام بدم . این امشب هم یه بیست دقیقه ای دیر داستانها رو منتشر کردم به خاطر بازخونی همین داستان بود . به خاطر توجه به سارای گل که انتشار خودمو هم عقب انداختم چون خودش وخواسته اش برام اهمیت داره و خواهد داشت و هر عزیزی جای خودشو داره . به امید آن که این علاقه و احترام متقابل و دوست داشتنها در این خانه عشق پایداربمونه و بتونیم دوستان و سنگ صبورهای خوبی برای هم باشیم . خوش باشی و همیشه نیک ...ایرانی

 

ابزار وبمستر