ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بابا تقسیم برسه 17

خیلی هیجان زده شده بودم و از هوس زیاد نمی دونستم چیکار کنم . من کاملا لخت بودم و نورا فقط جوراب شلواری سفید بدن نماش پاش بود . حتی شورت هم دیگه پاش نبود . کون تقریبا در حال رشد و کوس کوچولوش اون بالای جورابش حسابی خود نمایی می کرد و دل باباشو برده بود .. خیلی آروم نفس می کشیدم و دلم می خواست رومو بر گردونم و طبق معمول شیطونو لعنت کنم . ولی هیجان و هوس اجازه این کارو بهم نمی داد . جوراب سفید نورا که تا وسطای کونشو پوشش می داد و ترکیب اون با کون خودش یه دنیای دیگه ای بود .  سرمو برگردوندم . نه نه .. نیما نباید بهش نظر بد داشته باشی اون دختره . ولی حالا دیگه همسرم زنده نبود که بهم برسه . خوب مهشید که هست زنای دیگه هستند . هرروز خیلی از زنای مطلقه میان تو مطب که می خوان هر طوری شده خودشونو بهم بچسبونن . این بار تصمیم جدی داشتم که به قیمت قهر نورا هم که شده دست از سرش وردارم . -نههههههه ... نهههههه نورا نورا طوری بیحسم کرده بود که اون حرفایی رو که خودم منعش کرده بودم که بر زبون بیاره برزبون آوردم -نههههههه نهههه دخترم کیرمو این جوری نخور .. نخور بده خوب نیست نهههههه -بابا دوست دارم و می خورم کسی هم نمی تونه جلومو بگیره اگه بده پس چرا خوشت میاد . چراتو صورتت یه حالتیه که داره به من میگه بخورم .. -نکن نههههه .. چقدر خوشم میومد با اون لب و دهن غنچه ای و کوچولو وناز خودش واسم ساک می زد . پاهاشو گرفته اونو طوری برگردوندم که کونش رو سرم باشه . دستمو دوباره به اون پاهای خوشگل و لطیفش رسوندم . پوست تنش حتی از جورابش هم سفید تر بود . زبونمو رو اون جوراب کشیده و با لذت و حال کردن و آه کشیدن صدای هوس نورا رو هم در آورده بودم . حالا اون داشت با ناله کیرمو ساک می زد .. -بااااابااااا باااااباااااییییی زبونتو که رو جورابم می کشی تا مغز کوسسسسسم داره خیس می کنه .. دست بذار روش ببین چه خبره .. بابا دارم آتیش می گیرم . کمکم کن . نذار همین جوری بمونم .. وظیفه پدری من حکم می کرد که اونو به بی نیازی از غیر برسونم و نره سر به کوچه بیابون نذاره و یقه پسر مردمو نگیره . واسه همین یه دستی رو کوسش کشیده و دیدم بیچاره زبون بسته خیس خیسه .. -نورا چه خبرته چیکار کردی . -بابا از خودت بپرس . تو که اصلا بهمون نمی رسی . -دیگه چیکار کنم عزیزم . اون دو تا خواهرات اگه شاکی باشن یه چیزی تو دیگه چرا ازم گله داری . باهمین حرفا یه جوری منو خام و رامم کرد -نورا کونتو بیار پایین تر بذار رو دهنم . آها حالا خوب شد . دوتا قاچ کونشو از وسط به پهلوها بازشون کرده و زبون پهنمو کشیدم رو کوس تنگ و خیس و کوچولوش .. حس کردم دهنش شل شده . با این لیس زدن من اون بیحس بی حس شده بود و نایی نداشت ولی واسه این که کم نیاره و به من حال بده به کارش ادامه می داد .. بدون این که کیرمو از دهنش در بیاره دهنشو باز کرد و گفت بابا کوسمو که خوب لیس زده یه خورده کیرتو بذار روش .. خوشم میاد . دلم میخواد بفهمم چه حسی داره .. -دختر حالا واست زوده . اگه می بینی من یه خورده شل می گیرم دارم به جنبه آموزشی قضیه نگاه می کنم . فکر نکن یه پدر هوسبازی داری که به دخترش رحم نمی کنه .. -اتفاقا بابا جونم دوست دارم همچین فکری بکنم که بابام یه هوسبازیه که نسبت به دخترش نظر داره فقط نسبت به دخترش و دنبال خاله مهشید هم نیست . -امان از دست تو نورا -بابا فکر نکن می تونی سر من شیره بمالی . پس برای چی از وقتی که پریود میشیم عبادت بر ما واجب میشه . عقلمون می رسه دیگه . -ازدست تو یکی یا خودمو می کشم یا سر به بیابون میذارم -پدر می دونم تو آدمی نیستی که خودتو بکشی .تازه ما یتیما رو میخوای کجا ول کنی . گناه داریم . اگرم خواستی سر به بیابون بذاری منم باهات میام که از دست این خاله مهشید نجاتت بدم . وفتی که اون گفت ما یتیما رو می خوای چیکار کنی بغض زد گلومو گرفت . به زور برخودم مسلط شدم . نمی خواستم دوباره اشکم در آد و اون متوجه ضعفم بشه یا این که ناراحتش کنم . به خاطر همین ازجام پاشده و ترجیح دادم که کیرشو از دهنم بکشه بیرون تا در یه حالت دیگه ای بتونم یه خورده کیرمو به کوسش بمالم . وقتی اینو بهش گفتم از خوشحالی داشت بال در می آورد . این خاطر جمعی رو داشتم که کیرم از بس کلفته به این نون و ماستها نمی غلته و تو کوس نورا فرو نمی ره . حتی اگه اون بخواد شیطنت کنه و با یه حرکتای غیرعادی منو فریب بده . آخه اون دفعه از این می گفت که دوستاش بهش میگن خوش به حالت که پدرت دکتر زنانه و می تونه کمکت کنه .. اگه هواشو نداشته باشم معلوم نیست بعدا چه بلایی سرش میاره . دلم نمیومد اون جوراب خوشگلو از پاش در بیارم ولی چند دقیقه ای رو با همون مشغول بودم و حشری ترش کردم . داشتم به این فکر می کردم که اگه کیرمو بچسبونم به کوسش اون که تشنه تر میشه . -نورا فقط به تماس معمولی ها  دیگه نگی بیشتر .. فعلا تا همین جاش هم خیلی پیشروی داشتیم و کار درستی نکردیم چون خاطرتو خیلی می خوام و واسم عزیزی .. -بابا تعارف رو بذار کنار تو که خودتم داری کیف می کنی -ولی حاضرم همین الان ازت دست بکشم -یعنی این قدر برات بی ارزش و بی اهمیت هستم ؟/؟... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

hero گفت...

درود بر تو خسته نباشی .

ایرانی گفت...

شب و نیمه شبت خوش هروجان . شما هم خسته نباشید ..ایرانی

 

ابزار وبمستر