ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خانوما ساکت 8

غزاله با این کیر خیلی کیف می کنی نه -آره آره دبیر خوشگله من . استاد من . قول میدم تا موقعی که بهم حال بدی وحتی شده همیشه هم از کون منو بکنی من ازدواج نکنم و همش با تو حال کنم . -خوشا به سعادت من . که طرفدار خوشگل و خوش بدن و خوش اخلاقی مثل تو دارم غزاله . فقط حواست باشه پیش بچه های مدرسه سوتی ندی . -منو دست کم گرفتی . آقا دبیر خودمو امکان نداره از دست بدم . خوشم میاد پیش بچه ها همچین سنگین و باوقار رفتار می کنی که همه فکر می کنند از اون شیخهای در جه یک یکی -غزاله جون اصلا تیپ ما به این شیخای دوزاری درپیتی می خوره ؟/؟ -کی گفته هوتن جون تو یه دنیا می ارزی . -غزاله عزیزم کونت داره منفجرم می کنه . -هوتن من خودمم دارم منفجر میشم . لبای سرخ گیلاسی تشنه بوسه رو به لبام چسبوند . مدتها بود که این طور حال نکرده بودم . دلم می خواست تا ساعتها کیرمو تو کونش داشته باشم . یه خورده هم بهتره میدون سر و صدا رو بدم به دست اون تا بعدا فکر نکنه که آقا دبیر در قبال هوس و هوس بازی چقدر نقطه ضعف داره . کف دستامو رو کمرش قرار داده و اونو بیشتر به طرف خودم می کشیدم تا لباشو از رو لبام نکشه . خیلی مراقب بودم که موقع عشقبازی از این چیزای کوس شر دوستت دارم و عاشقتم نگم که یه موقع گردن نیفته و فردا پس فردا نگه که عقدم کن . با این همه زن و دختری که اینجا و تو این مدرسه ان .. اوخ که این دختره چه آتیشپاره ایه . -لبامو با فشار می مکید و گازشون می گرفت . بوی خونو تو دهنم احساس می کردم . گاهی لباشو از رو لبام ور می داشت و به شدت حشری بودن خودشو نشون می داد . خودشو با شدت زیاد رو کیرم حرکت می داد -غزاله غزاله .. کونت می تونه تحمل کنه این جوری بهش فشار میاری ؟/؟ کیر من سنگو می شکنه . اون سوراخی که روکیر من مانور میده یه تیکه گوشته -هوتن هوتن جرررررم بده جررررشششش بده . تو که می دونی من در مقابل تو تسلیمم . تو که می دونی . هرکاری دوست دارم باهاش می کنم . استاد هوتن فقط مواظب باش کیرت نشکنه . -چقدر مغروری غزاله . -مغرور نیستم عاشقم و فدایی تو . کون تنگ غزاله کارشو کرد و کیرمن سر بالایی آبشو ریخت تو کون غزاله . .بااین که یه بار اونو به ارگاسم رسونده بودم ولی بازم هوس داشت . این بار اونو به طرف خودم برگردوندم و لبامو گذاشتم رو سینه هاش . فریاد می کشید و دیوونه وار کیرمو تو دستاش نگه داشته و سرشو به شدت چنگ می گرفت . هوس زیاد دوباره اونو اسیر خودش کرده بود . به همون اندازه که اسیر من شده بود . -یه خورده هوتن یه خورده رو کوسم بمال -دختر تو داری شر میشی . آبرومون تو خطره .. من این کارو نمی کنم . تازه اگه این کارو بکنم بدتره . مثل یه آدم تشنه ای میشی که که آبو به دهنش نزدیک می کنن و ازش دور می کنن . -نههههه نههههه من می خوام یه خورده اونو به کوسم بچسبونی . حال زارشو دیدم و با رعایت احتیاط این کارو واسش انجام دادم . خیلی حواسم جفت بود که حواسم پرت نشه و اون شیطون با یه تکون کاری نکنه که کیرم بره تو کوسش . آخه از این ناقلاها ی شیطون هیچی بعید نبود . -غزاله دیگه بسه . من باید برم . یه موقع کار دستمون میدیم . مثل این که تو ول کن ما نیستی . دو تا لنگشو تو دستام گرفته و انداختم رو شونه هام . این طوری کیرم از کانون خطر دور می شد . .واسه این که دیگه زبونشو ببندم با دهن خودم دو طرف کوسشو به هم بستم و مثل یه غذای خوشمزه اونو تو دهنم مزه مزه کردم . حالا دیگه به جای کیر ازم میخواست که کوسشو میک بزنم . ولش نمی کردم . با پاهاش رو شونه هام فشار می آورد ولی منم با دستام پاهاشو محکم نگه داشته و نمیذاشتم تکونش بده . فقط می تونست سرو شونه هاشو تکون بده ولی من دست از میک زدن کوسش نمی کشیدم . ولش نمی کردم . تا اونجایی بهش حال دادم که دیگه خودش گفت بسه ولم کن و منم دست از سرش برداشتم . -چیکارم کردی دبیر جون . امکان نداره ازت دست بکشم .. -ببینم بازم دوست داری این ساعت بهت درس بدم ؟/؟ -اگه ضعیف باشم ترجیح میدم بیشتر بیام کلاس خصوصی . -فعلا که همین پنجشنبه رو از وقت استراحت خودم بهت دادم . ببینم من که روم نمیشه ازت هزینه کلاسو بگیرم . -تو اونو از مامانم می گیری من یه چیز دیگه ای بهت میدم . تا یه ساعت بعدشو با هم خوش بودیم و کلی حال کردیم . بعدشم خسته و کوفته رفتم خونه و استراحت کردم . این دختر هر توانی که داشته بودم ازم گرفته بود . با یه بدن کوفته ای خودمو کشوندم خونه . خیلی خسته بودم . طوری که شب جمعه ای شام نخورده خوابیدم . یواش یواش باید درمواقع ضروری می رفتم  خونه مجردی . شاید بعضی شبا ضروری می شد که یکی رو تا صبح در کنار خودم داشته باشم .. طوری خسته ام کرده بود که حتی صبح شنبه هم که رفتم مدرسه اثرات بعد از ظهر پنجشنبه رو من مونده بود ولی خیلی هم بهم لذت داد . غزاله رو که دیدم دور از چشم بقیه یه چشمکی بهم زد که من با یه لبخند جوابشو دادم . رفتم به اتاق دفتر یا همون فضای دبیران و مسئولین . گاییدن یکی از دانش آموزان منو بی پرواکرده بود ولی این دلیل نمی شد که سیاست خودمو حفظ نکنم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

3 نظرات:

ناشناس گفت...

داستان خوبیه ، من ازش خوشم اومد ، فقط یه کم زودتر قسمت های بعدیش رو بذار

ناشناس گفت...

خوب بود ، فقط قسمت های بعدیش رو زودتر بذارید

ایرانی گفت...

بادرود فراوان به آقای احمد خادمی عزیز !وبا خوشامدگویی از این که نام زیبای شما را هم برای اولین بار (البته تا اونجایی که یادمه ) در این مجموعه دیدیم و امیدوارم بیشتر از اینها ببینیم . من خوشحال میشم که بیشتر در خدمت شما دوست داشتنی ها باشم . به غیر از یکی دو داستان که یه خورده جلو هستم معمولا فقط قسمت بعدی این داستانها رو برای هفته بعد آماده کرده دارم و همه در دست نگارشند اگه تونستم افزایش ذخیره بدم حتما بیشتر منتشر می کنم . داستانهای این وبلاگ خیلی زیادند . اگه خوندیش که هیچی ..اگر هم که نه و راهنمایی و اطلاعاتی درمورد داستانهای مورد علاقه ات و سوژه ها خواستی تا اونجایی که بتونم درخدمتم . داستانهای پرتحرک کم نیستند . فقط یه خورده باید حوصله کرد و اوایلشو خوند . تعداد داستانها هم خیلی زیاد شده ..درهرحال برات آرزوی موفقیت می کنم شاد و تندرست باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر