ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نقاب انتقام 7

سها پیاده شده بود و منم همین طور . روبروی هم قرار گرفتیم . می ترسیدم . نکنه منو بشناسه . نه ! من اون قدر زشت و سوخته بودم که قیافه ام با چهره قبل از زمین تا آسمون فرق کرده بود . اون امکان نداشت از طریق قیافه منو بشناسه .  با همه ناراحتی خودش یه لبخند خاصی بهم زد -ببینید آقا روز روشن جلو در خونه آدم چه بلایی سر ماشینم آوردن ؟/؟  من باید می رفتم یه جایی . حالا ماشینو کجا ول کنم برم . یه خورده صدامو کلفت کرده و سعی کردم در حرف زدن  خودم نباشم -ببخشید خانوم اگه ازمن کاری بر بیاد در خدمتم . از چند نفر کمک گرفته و ماشین سها رو بردیم داخل و واسه یه مکانیکی که آشنا بودم زنگ زدم که بیاد . -خانوم گفتم که بیان واز یه جایی هم چند تا لاستیک نو سفارش دادم . اگه سها هم پولشو نمی داد خودم حاضر به ولخرجی بودم .  -آقا من چه جوری ازتون تشکر کنم . شما رو چی صدا کنم اینجا رو دیگه دروغ نگفتم . شاید می خواستم که یه خورده طبیعی تر جلوه کنه . -من اسمم سهرابه .  یه لحظه به فکر فرو رفت و منم دیگه ادامه ندادم .-شما خیلی خوبین . خیلی مهربونین آقا سهراب .  هرآقای دیگه ای جای شما بود با این تشکیلات میذاشت و می رفت -من وجدانم قبول نمی کنه خانوم . تازه شما از نظر زیبایی و چهره منو یاد زنی میندازین که عاشقش بودم . دوستش داشتم . اونم دوستم داشت . -خب چی شد . سرمو انداختم پایین و گفتم هیچی اجل مهلتش نداد . ازماشین پیاده شد و می خواست از این طرف به اون طرف خط بره یه ماشین دیگه با سرعت زد بهش و درجا اونو ازم گرفت .  -متاسفم . -ولی اگه هم شباهتی بهش نداشتین افتخار می کردم که در خدمت شما باشم . یک ساعت بیشتر نکشید که ماشین سها شد مثل اولش .  دوتا لاستیک نو واسش گذاشته و یکی رو هم از زاپاس استفاده کردیم . هرچی خواست بهم پول بده قبول نکردم . -اینو به عنوان یه هدیه ناقابل به یکی که منو به یاد عشقم انداخته بپذیرین .-ببخشید من یه تماس بگیرم بایکی که منتظرم بود و بگم که مشکلی پیش اومده نمیام . سها اسم خودشو بهم گفته بود . -سها خانوم شما به کارتون برسین . من دیگه رفع زحمت می کنم . -نه امکان نداره تا یه پذیرایی ازتون نکردم نمیذارم از اینجا برین . حس کردم که برای معشوقش زنگ زده که نمیاد . یه چیزی بهم می گفت  که اون باید سمیر باشه .  می دونستم که سهای  کثافت ازمن خوشش اومده . به دوعلت , هم به علت خوش تیپی من و هم به خاطر سرمایه ام . یعنی اون از ظاهرم و ماشینم حس کرد که باید وضعم توپ باشه و اونم که مثل یه مگس هر جا یه شیرینی می دید دورشو می گرفت . نمی دونم این همه پولو می خواست چیکار کنه . چرا این قدر حرص می زد .  ازم دعوت کرد برم بالا . رفتم باهاش .. روبروی هم نشستیم و واسم چای و شیرینی و میوه آورد . -سها خانوم راضی به زحمتتون نیستم . راستی شما هم مثل من مجردین ؟/؟ می بخشید اینو پرسیدم ها -سهراب خان سوال شما کاملا منطقیه . معمولا مرد مجرد نیاز به زن داره .  همین طور که یه زن مجرد یه همدم می خواد . داستان من مفصله .  نمی خوام سرتونو درد بیارم . من یه شوهر داشتم هم نام شما بود ولی نامرد از بس معتاد و زن باز بود و به زندگیش نمی رسید ازش جدا شدم و برای حفظ آبروم به یکی شوهر کردم که بیست سالی ازم بزرگتره . شایدم بیشتر و نمی تونه خوشبختم کنه . -ببخشید گفتین شوهر اولتون معتاد و زن باز بوده ؟/؟ تا اونجایی که می دونم یه معتاد حس و حالی نداره . -ولی اون نامرد داشت . هرجا که هست امیدوارم از جوونیش خیری نبینه که منو به این روز سیاه نشوند . خب شما با زندگی مجردیتون چیکار می کنین ؟/؟ .. سهای کثافت خیلی زود با من دختر خاله شده بود . از اونجایی که با خصلتش آشنایی داشتم مدام رو نقطه ضعفهاش انگشت گذاشته مخشو کار می گرفتم . -منو ببخشین سها خانوم که با شما این جور راحت صحبت می کنم . یه چیزی تو وجود و نگاه شما دیدم که احساس می کنم می تونم باهاتون صمیمی باشم و حرف دلمو خیلی راحت بهتون بزنم -لطف دارین سهراب خان ولی صدای شما خیلی شبیه صدای اون سهراب نامرده . -از این شباهتها تو جامعه ما زیاده .. خوبیش اینه که من و اون یکی نیستیم . من اصلا دلم نمیخواد یه معتاد باشم ولی در مورد رابطه با زنا ... چی بگم -حرف دلتونو راحت بزنین . بهتون میاد که دوست دختر زیاد داشته باشین .  -خیلی گناه می کنم سها خانوم .. دوست دختر که خوبه . پابده با زن هم رابطه برقرارمی کنم . ای کاش اون زنا بیوه بودن . زنای شوهر دارهم داخلشون هستن . -از رک گویی شما خوشم میاد . این که چیزی نیست . شاید عواملی هستند که یک زنو به این گرایش میده که برن دنبال دوست مرد . اگه شما باهاشون دوست نشین میرن دنبال یه نفر دیگه . -من چرا بی وجدانی کنم ؟/؟ -اتفاقا شما بهترین کارو انجام میدین و این یه کار نیکه . می دونم با متانت و مهربونی که دارین می تونین مسکن خوبی واسه اون زنا باشین . ولی خیلی شیطونین اگه در آن واحد بخواهین با چند نفر باشین ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

16 نظرات:

ایرانی گفت...

سلام به همگی ! ایرونی , ایرونی رو دوست داره . ازبس تقاضا واسه این داستان زیاد شد تصمیم گرفتم علی الحسابی یه انجام وظیفه دیگه بکنم تا شرمنده دوستان خوبی مثل سارای مشکل پسندمهربان , آقا سعید , محمد رضای گل , داداش مرتضی , عباس آقا و چند آشنای دوست داشتنی از سایت خودمون و آقارضا سسی 7 و نازی کوچولوی نازنین از سایت لوتی و خیلی های دیگه نشم . قسمت بعدی این داستان سه روز دیگه اول شنبه منتشر میشه . به بزرگواری خودتون منو ببخشید . برای همه شما آرزوی موفقیت می کنم ...ایرانی

Saeed_2012 گفت...

ممنون ایرانی که زود این داستان رو گذاشتی
ممنون خسته هم نباشی

sara گفت...

merc

محمدرضا گفت...

وای ایرانی عزیز معرکه بود مثل همیشه...ببخشید که تو همه داستانات نظر نمی دم...چون فقط هرکی به هرکی و نقاب انتقام رو میخونم...به هر حال واقعا از زحماتت ممنونم...

areya گفت...

داستان هات خیلی زیباست ایرونی جون
فقط اگه میشه هرکی به کرکی رو زود بهزود آپ کن
ممنون

ایرانی گفت...

متشکرم سعید جان ! حرفی رو که با اطمینان زدم روش وایسادم . هرچند که انجام وظیفه کوچکی بود . پاینده باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

سارای خوب و دوست داشتنی !منم از پیامت سپاسگزارم . سارای مشکل پسند مهربان ! پیشت بمونه اول نوشته بودم سارای مشکل پسند ..حرف بدی هم نبود گفتم نکنه بهش بر بخوره ..یه مهربون هم پهلوش گذاشتم ..البته در این که مهربون و با گذشت هستی شکی درش نیست . و علتش هم که خودت میدونی . محبت داری از این که بازم این دور و برایی و ما رو فراموش نمی کنی . راستی قضاوت به قیاس دراسلام صحیح نیست ودر کل از نظر عرفی و قانونی هم همین طور . مثلا اگه در یک محله ای یک نفر ده نفر را بکشه و ثابت بشه .. نفر یازدهمی هم کشته شه ..فوری نمیشه گفت قاتل همونه . اگه یه پسری خیانت کرد یا یه دختری این کار رو کرد نمیشه گفت تمام جامعه ما از این اصل پیروی می کنه و داستانهایی که بر عکسش نوشته شده باشه افسانه هست . من ولت نمی کنم تا قانعت نکردم (از ترس میگم شوخی )خوش بین باش یه خورده .. آقا رضا رو نگاه کن در قسمت اول ندای عشق چی پیام داده با این که دلش گرفته و بدجوری اذیت شده ولی از این که ندای عشق با همه فراز و نشیبها آخرش خوش بوده آروم گرفته . راستی داستان تک قسمتی حرف دل رو خوندی . خیلی خلاصه و معمولی از خیانت پسر و هوشیاری دختر میگه . از دخترا حمایت شده ..خب برم چند تا رو منتشر کنم آقا رضا دلش گرفته . دنیای خیلی بدی شده . معلوم نیست این وفا داران چقدر کم شدن . هیشکی هم نمیگه من خیانتکارم . شاد و شاد و خندان باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

آریای گل و عزیز شبت خوش . اگه آرشیو خودمو زیاد کنم حتما زیاد تر منتشر می کنم . چون من اهل کپی برداری نیستم و تمام داستانهامو در جا و چند روز قبل می نویسم و منتشر می کنم . هفته ای دوبار در یکشنبه ها و پنجشنبه ها این داستان آپدیت میشه و خوشحالم که خواننده های با محبتی مثل شما واسه ما پیام میذارن . فراموشمون نکن . پاینده باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

لطف داری محمد رضای گل و نازنین .. درهر حال هر وقت کار دیگه ای نداشتی و تفریح دیگه ای می تونی بقیه رو هم بخونی . اگرم توضیحی خواستی هر چند این جدیدیها رو من توضیح دادم ولی بازم برات می نویسم . کامروا باشی ...ایرانی

دلفین گفت...

داداشم همه داستانهای زیباتو خوندم دمت گرم

ایرانی گفت...

صبحت به خیر دلفین همیشه با محبت من ..ایرانی

ناشناس گفت...

ایرانی جون محشره داداشی.پارسا

ایرانی گفت...

درود بر تو پارسای پرهیزکار! پاینده ,پایداروپیروزباشی ...ایرانی

sara گفت...

مرسی ولی ...

ایرانی گفت...

ساراجان متشکرم اما...ایرانی

ایرانی گفت...

ساراجان متشکرم اما....ایرانی

 

ابزار وبمستر