ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مادرفداکار31

سوراخ کون الناز هنوز یه خورده لغزندگی و خیسی ناشی از کرم مالی قبلی رو داشت واسه همین وقتی که اونو سر کیر امیر مالید زیاد سختی نکشید تا راهشو پیدا کنه . امیر هم یه دستشو گذاشته بود روی سینه های خواهرش و با یه دست دیگه با کوسش ور می رفت . الناز دوباره کیر امیر رو تو کونش حس می کرد و یه کف دست داداش رو رو کوس خیسش و یه دست اونو رو سینه هاش .. -نههههههه امییییرررررررر از کجا بگم از کجا .. اوخ من سوختم .. نهههههههه بگو با خواهرت چیکار کردی . چرا هر کاری می کنی من سیر نمیشم . داداش یه کاری بکن . وااااایییییییی .. المیرا با این جیغ و دادها میومد یه سرکی می کشید و می رفت . رفته بود یه قدمی واسه پسرش برداره که دخترش هم اومد روکار وخودش تا حالا بی نصیب موند . چرا هیشکی نمی تونه کمکش کنه .. چرا هیشکی به فکرش نیست . خودشو واقعا مقصر می دونست . حتی مالیدن کوسش فرو کردن انواع و اقسام میوه ها اون داخل دردی رو دوا نمی کرد . دوباره برگشت اتاق خودش اونجا موندنش دیگه فایده ای نداشت . جز این که بیشتر حسرت بخوره و از طرفی این اطمینانو پیدا کرده بود که امیر دیگه اون قدر تجربه اش زیاد شده که بی گدار به آب نمی زنه . -الناز خوشگل من بیا پایین تر اون لبای خوشگلتو بده به من .. اوووووووهههه بچسبون بچسبون داداش اون لباتو بخوره همه جاتو بخوره . الناز حالا از چهار نقطه اسیر داداشه شده بود و امیر هم واسش سنگ تموم گذاشته بود . کوس خواهره رو خیلی با ملایمت می مالید و چوچوله اشو تو انگشتاش می گردوند .. تو تصورات خودش می دید که دو طرف کوس النازو باز کرده و باکیرش داره فرو می کنه تو کوسش و الناز هم با تمام وجودش ازش طلب کیر می کنه .. آخ که چقدر حال می داد اگه یه روزی می تونست کیرشو تو کوس الناز جونش فرو کنه ولی می دونست که هیچوقت مامان المیرا اجازه این کارو بهش نمیده . شهوت چشای امیرو به شدت قرمز کرده بود . کیرش احساس سنگینی می کرد می دونست که اگه تو کون الناز آب بریزه از اون عطشی که داره موقتا کم میشه و دیگه در خیال خودش واسه یه مدتی حسرت کوس اونو نداره . ولی باید خواهرشو ارضا می کرد . الناز بازم به شوک قوی تری نیاز داشت . شوکهایی با فاصله هایی کم . وشوکر امیر می دونست که بیمارش در چه مرحله ای قرار داره و کارشو وارد بود . حس کرد که باید ضربه و شوک اساسی رو به چوچوله اش بیاره و یه خورده هم از سینه هاش کمک بگیره یعنی سینه های الناز واسه همین ترجیح داد که موقتا کیرشو از کون الناز بیرون بکشه و اونو طاقباز روبروی خودش قرار بده و بره به حرکت کلاسیک کوس خوری با سرعت زیاد و تکنیکهای مخصوص خودش بپردازه .. الناز حس کرد که لذتش لحظه به لحظه داره زیاد تر میشه . لب امیر که لب و دهن امیر  وقف کوس الناز شده بود و دستاش رو جفت سینه های دختر حشری کار می کرد -داداش تو که منو کشتی .. چه خبرته .. چقدر حریصی چقدر آتیشت تنده .. منو هم سوزوندی . منو خاکم کردی . من مال توام مال تو -منم واسه توام براتو یه دونه خواهر نازم النازم . دوباره دهنشو بیشتر مماس کوس و چوچوله خواهرش کرد . تصمیم گرفت سکوت کنه و کمتر حرف بزنه تا شاید راحت تر و در نهایت آرامش بهتر بتونه اونو به ار گاسم برسونه .. الناز فقط می تونست سرشو یه خورده بالاتر از تنه اش بیاره و با کف دو تا دستاش صورت و سر داداشو بماله -امیر خواهش می کنم یه جوری شدم نهههههههه دارم از حال میرم . کمکم کن . دارم اوج می گیرم . منو ببر به اونجا که زنا میرن . من نمی دونم کجاست تا حالا نرفتم ولی خیلی خوشم میاد لذت می برم . داداش ولم نکن .. پس کی می رسه که دیگه آروم بگیرم ..  امیر گردن و فکش درد گرفته بود  و با این حال سرعتش به حداکثر و یک شتاب ثابت رسیده بود و در همون شتاب چوچوله خواهرشو تو دهنش می گردوند و بین دو تا لبهاش با یه هوس خاصی اونو به اوج لذت می رسوند . الناز پاهاشو گذاشت رو پاهای امیر لحظه به لحظه خودشو بیشتر بهش فشار می داد . داداش چشای خوشگل خواهرشو می دید که دیگه باز نمیشن و حس می کرد که دستاش هم دیگه صورتشو نوازش نمی کنه . -آهههههههه آهههههههه .. الناز دیگه لحظه به لحظه آروم تر می شد . هر چند به شدت به خودش می پیچید و این جوری خودشو کنترل می کرد ولی احساس می کرد تو آسمون هوسی که زنا سیر می کنند در حال پروازه و تا ثانیه هایی دیگه به بالاترین نقطه اش می رسه . اون دیگه اوج گرفته بود . دلش می خواست در همون حالت بخوابه . امیر اونو به حال خودش گذاشت . با این که کیرش سنگین شده بود ولی تحمل کرد و کیف خواهرشو بر لذت و ارضا شدن درجای خودش ترجیح داد .. بذار الناز حال کنه و آروم بگیره .. اون که به اندازه من سکس نداشته و همه امیدش به منه . المیراکه از اتاق بغلی برای دقایقی می شد که صداشونو نشنیده بود کنجکاو شد و در حال ورود به اتاق دخترش بود که امیر انگشتشو گرفت جلو بینی اش و به مادرش اشاره زد که کار تموم شده بذار بخوابه . المیرا دوباره رفت . الناز ده دقیقه بعد چشاشو باز کرد و خودشو انداخت تو بغل امیر .. -داداش دوستت دارم فدات میشم . عاشقتم .. بمیرم برات خیلی خسته ات کردم . قمبل کرد و گفت حالا هرچی دلت می خواد و هر جوری دلت می خواد فرو کن تو کونم و آبتو هم هر وقت دلت خواست خالی کن .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

دلفین گفت...

عالیه ادامه بده دادشم

ایرانی گفت...

درخدمتم آقا دلفین خوب ..ایرانی

ناشناس گفت...

منتظر ادامشم
جيبر

ایرانی گفت...

مثل همیشه درخدمتم داداش جیبر ...ایرانی

 

ابزار وبمستر