ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

یک عروس و هزار داماد 18

جابر رو زیادی خسته اش کرده بودم ولی کلی حال کرده بود و حال داده بود و از این که تونسته بود منو به ارگاسم برسونه احساس نشاط و آرامش عجیبی می کرد و رفته بود یه گوشه ای وایستاده شاهد بود که مانی و بهمن چه جوری در حال گاییدن منن . دلم می خواست فرم گاییدن من عوض شه . از این حالت کلاسیک دیگه خسته شده بودم . هرچند حالت کلاسیک قمبلی دو کیر توی دوتا سوراخ حال می داد ولی هر چیزی یه تنوعی لازم داشت . داشتم به یه حالتی فکر می کردم که بهمن و جابر کیرشونو فرو کنن تو کوس و کونم که اون حالت واسه بچه ام ضرر داره یا نه . خیلی دوست داشتم تغییر حالت بدم . سرمو رو به زمین قرار داده و پاهامو به طرف هوا گرفتم البته نمی تونستم تعادل خودمو نگه داشته باشم . واسه همین از جابر کمک خواستم که پاهامو داشته باشه . هرچند این کار براش سخت نبود ولی باید یه خورده تلاش می کرد و جابجا می شد که مزاحم حرکات گایشی بهمن و جابر نشه . که این دوبه صورت عمود سرگرم گاییدنم بودند . بااین که  زمین به سرم فشار می آورد ولی این مدل کیر خوردن هم واسه خودش صفایی داشت . -بهمن بزن بذار تو کوسم درش بیار . چقدر شما پرحرارتین . مانی مانی آههههه مانی کیرت دیگه بد جوری کونمو آتیش کرده .. از سوراخ کونم یه کوس درست کرده رفته .  چقدر می چسبه . قربون دستات جابر که پاهای سر به هوای منو نگه داشتی تا دوستات راحت منو بکنن . همه تون ماهین قربون همه تون . فدای همه تون بشم من . خیلی دوستتون دارم . از هوس و کیف زیاد دیگه هر چی به ذهنم میومد می گفتم حالتم طوری بود که با تنها جایی از بدنم که می تونستن ور برن همون پاهام بود . جابر فقط ثابت پاهامو داشته بود و اون دوتا تا حدودی می تونستن رون پامو بمالن . در یه حرکت بعدی همراه با رفت و بر گشتهای کیر کف دستاشونو گذاشته بودند لاپام . -واییییی بچه ها بچه ها همینه . همینه . آخر عشق و حال همینه ولم نکنین دوستتون دارم . دوستتون دارم .خواهش می کنم . جان جااااااااان فدای همه تون . بهمن جابر اگه دیگه نمی تونین خودتونو نگه داشته باشین بریزین آبتونو هر جایی که دوست دارین .  شکوه تا دلتون بخواد جا داره .  آب کیر پر شکوهتونو جذب کوس و کونش می کنه .  بریزین به سلامتی استاد فرشاد که شما دانشجویان گل و عزیز دارین زنشو می گایین . کجاست تا ببینه که تو گاییدن شاگرد شما هم نمیشه . جابر پاهامو خوب محکم داشته باش که دوستات با تمام حسشون می خوان آبیاریم کنن .  این حالت یه خورده کمر بهمن و جابرو خسته می کرد چون باید خودشونو خم می کردند ولی دو تا کیر روبروی هم و در یک خط عمود قرار داشتند بر خلاف حالت سگی و و قمبل که خط گایش یه خط افق بود . -اوههههه خانوم شکوه آبم داره توکوست خالی میشه ..-خالی کن بهمن جون می دونم چقدر دندون رو جیگر گذاشتی حالا دوندونتو از روش بر دار و حالتو بکن .. چشامو بستم و هوسمو با کلماتم ابراز کردم و بهمن با همه وجودش آبشو تو کوسم خالی کرد -مانی جون تو آبت خشک شده ؟/؟ کون منم آب می خواد . مگه کونم بهت کیف نمیده . -الان پنج دقیقه هست دارم جلو آبمو می گیرم . گذاشتم اول بهمن بریزه بعد من خالی کنم . گفتم اگه تک تک خالی کنیم شما بیشتر حالشو می برین .  -پس بریز دیگه تا من حالشو ببرم .  مانی دستشو رو کوسم می مالید و کیرشو تو کونم فرو می کرد . چقدر این چسبندگی کیر داخل سوراخ کون باحال بود . حرکت منی مانی رو تو کونم حس می کردم اونم خودشو خالی کرد . چهار تایی مون رفتیم حموم . پسرا نذاشتن که من دست به سیاه و سفید بزنم . یکی کوس وکونمو می شست . یکی سرمو یکی تنمو .. چه لذتی هم داشت  ماساژ بعد و قبل از شستشو .. و با صفا تر از همه وقتی بود که چهار تایی مون رفتیم تو یه رختخواب . یه خورده جا تنگ بود ولی مهربانانه خوابیدیم .  گرمم شده بود ولی وقتی به هر طرف می رفتم و بدنم با بدن پسرا تماس بر قرار می کرد  دلم نمیومد جامو عوض کنم . رو همون تخت هر کی هر جوری دلش می خواست حال می کرد . اونا بیشتر به من حال می دادند . هر چند خودشون هم کیف می کردند . جابر دو باره گذاشته بود تو کوسم . مانی بغلم زده بود و لبامو می بوسید و بهمن هم رفته بود پشتم و تلاش می کرد که بذاره تو کونم . بالاخره این تلاشهاش نتیجه داد و بازم دو تا کیر رفت تو تنم . خیلی دوست داشتم که دو تا از این پسرا در یه لحظه دوتا کیرو با هم بفرستند تو کوسم و یکی تو کونم باشه ولی باید به شکمم فشار میومد و من واسه کوچولوم می ترسیدم . این دانشجوها که اصلا دلشو نداشتن بخوابن ولی بالاخره خوابیدیم . وقتی هم که بیدار شدیم یه ورزش صبحگاهی  مختصری هم انجام دادیم که فراموشمون نشه که چه بر سر ما گذشته . تا موقعی که مطمئن نشدم فرشاد راه افتاده اونا رو تو خونه خودم نگه داشتم و به بهترین وجهی ازشون پذیرایی کردم . هر چند اونا به فکر شکم نبودند و عاشق کارهای زیر شکمی بودند . وقتی فرشاد گفت که داره بر می گرده بچه ها دسته جمعی همه جای خونه رو ردیف کرده و آثار جرمو پاک کردند . هر چند فرشاد اونجوری نبود که دنبال تار موی مردونه باشه ولی من باید رعایت می کردم . به پسرا قول دادم که بازم هواشونو داشته باشم . خیلی بهم خوش گذشته بود . دلم می خواست فرشاد بازم از این کنفرانس ها داشته باشه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

دلفین گفت...

عالی بود دادش گلم

ایرانی گفت...

لطف داری داداش . خوش و خرم باشی دلفین عزیز ..ایرانی

 

ابزار وبمستر