ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 86

کوروش .. کوروش نازنین . باور کن خود تیمور بهم گفت که افتخار می کنه از این که پدر بچه اش تو باشی . تازه اگه شانس بیاریم با همین یه عشقبازی بار دارشم . -ثریا جون . اون خودش این حرفو بهت زده ؟/؟  -تو چشام نگاه کن و ببین این چشا می تونن دروغ بگن ؟/؟ شاید یه چیزی رو برای چند دقیقه ای و به خاطر مصلحتی نگم ولی دلم صافه . اون خودش اینو گفت --ای رفیق خیلی مردی .. نزدیک بود از دهنم بپره که یکی تو و یکی خواهرم کتی رو تا بار دارتون نکردم از ایران نمیرم که موضوع کتی رو پیش نکشیده و به خودش اشاره کردم . خودشو بیشتر به بغلم چسبوند . قربون معرفتت . مرد به تو میگن .. داشتم به این فکر می کردم که یه سر مایه ای در اختیار تیمور قرار بدم که دیگه در معدن کار نکنه . پول واسه من مهم نبود . -ببینم تیمور خونه نمیاد ؟/؟ -نه تا وقتی که ازش نخوام نه .. من باید بهش بگم که تو مردونگی و رفاقتتو به اثبات رسوندی و اون بر گرده . -وای قبل از این که اون بیاد من بر می گردم -داداش اون که رضایت داده و ممنونته -ولی هنوز یه حسی دارم . -ببین کوروش حالا دیگه همه حس و خواسته خودتو باید بذاری رو من . ازم خوشت نمیاد ؟/؟ باهام حال نمی کنی ؟/؟ تو خودت این قدر بازنای جور واجور و مدل به مدل بودی که دیگه یه آدمی مث منو سلیقه ات نمی گیره . در حالی که لبامو مماس به لباش کرده بودم و منتظر بودم حرفا و تو ضیحاتم یه جایی تموم شه و بتونم ببوسمش بهش گفتم من با زنای نجیب و خوشگل و با فر هنگی مثل تو بیشتر حال می کنم . زنایی که خون اصیل ایرانی تو رگهاشونه . ثریا جونم اگه یه اعترافی بکنم ناراحت نمیشی و نظرت راجع به من عوض نمیشه ؟/؟ -نه واسه چی . این صداقت تو رو می رسونه واز این که به من توجه داری و اهمیت میدی که بهم اعتماد کردی -اتفاقا در مورد توست . اولین باری که تو رو دیدم یه هیجان خاصی بهم دست داد . دلم می خواست تو رو داشته باشم باهات حال کنم . حداقل واسه یه بار ولی یه لحظه بیدار شدم و به خودم گفتم خیلی پستی کوروش این فکر رو باید از خودت دور کنی . این زن نجیب همسر رفیقته . نباید در حقش نامردی کنی . -کوروش تو خیلی دوست داشتنی و صاف و ساده ای امروز داری به این خواسته ات می رسی . هر چند که می دونم حالا دیگه اون لطف و جذبه رو واست ندارم . -ثریا این حرفو نزن این یه نعمت بزرگیه که تو رو داشته باشم . هم خودم لذت می برم و هم این که دیگرانو با این کارم خوشحال می کنم . چشاش به چشای من دوخته شده بود و لباش تقریبا به لبام چسبیده بود . دستاشو به دگمه های پیر هنم رسونده و درحال باز کردنشون بود . گذاشتم تا پیرهنمو در بیاره و قبل از این که از کمر به پایین لخت شم دیگه نتونستم تحمل کنم . بدن تقریبا لخت ثریا رو در آغوش کشیده و همراه با قرار دادن لبام رو لباش سوتینشو که یه وری شده بود و کاملا درش نیاورده بود باز ش کرده و سینه های زن دوستمو به سینه هام چسبونده و با حرارتی داغ و بوسه ای داغ به استقبال سکسی داغ رفتیم .. حالت صورت و نگاه ثریا یه لذتی به من می داد که خیلی از زنا نمی تونستند این کیف و حال رو در من ایجاد کنند . شاید اون خیلی خالصانه خودشو در اختیار من گذاشته و قدر این لحظات استثنایی رو می دونست . من باید هر طوری شده اونو به آرزوش که بار دار شدن بود می رسوندم . لحظاتی بعد ثریا لباشو از لبام جدا کرد و اونا رو رو سینه ام قرار داد .هر طرف از سینه های مردونه منو با اون موهای اطرافشو به نوبت میذاشت تو دهنش و با کف دست هم رو سینه هام می کشید و هوس منو خیلی بیشتر می کرد . من فقط می تونستم دستمو بذارم رو کمرش و باهاش ور برم . اون شلوارمو هم از پام در آورد . نمی دونم چرا تر جیح می دادم رو زمین و کف اتاق باهاش عشقبازی کنم . پس حالا تیمور عذاب نمی کشه از این که عشق زندگیش داره باهام حال می کنه . ثریا رفت و یه تشک و یه بالش آورد و رفتیم روش . ازش خواستم که رو به من دراز بکشه تا یواش یواش وارد میدون شم . . کمرش رو زمین قرار داشت و از جفت پاهاش یه طاق درست کرده بود . وقتی پاهای زیبا و خوش تراش و لطیف و سفیدشو به دو طرف بازشون کرده تا شورت نازک و سفیدشو از پاش در آرم از روی همون شورت متوجه شدم که چه کوس کوچیک و نازی داره . من فدای این جور ناز ها میشم . کی فکرشو می کرد یه روزی به این صورت به این آرزوم که کردن کوس ثریاست می رسم . شورت ثریا رو از پاش کشیدم بیرون . حدسم کاملا درست بود . شکاف های کوس و وسطش به زور مشخص بود . زیاد کار کرده نبود . چون تا ازدواج کرده بودند جریان ناتوانی مردان دنیا پیش اومده بود . -من با این کوست چیکار کنم ثریا . نگاش کنم ؟/؟ بخورمش ؟/؟ گازش بگیرم ؟/؟ بلیسمش ؟/؟ نازش کنم ؟/؟ کیرمو بکنم توش ؟/؟ با عشوه و کرشمه گفت کوروش همه کار همه کار همه کار بکن . همه این کا را رو که بکنی بازم حس می کنم کمه .. بیا بیا جلوتر دارم از هوس می سوزم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی  

14 نظرات:

sara گفت...

داستان ندای عشق رو نتونستم دانلود کنم!!!!!

ایرانی گفت...

بازم سلام به ساراخانوم ! درمورد مسائل لینکی زیاد نمی دونم چی به چیه فقط امیر حدود 2 ماهه راه دانلودو بسته ولی متخصصین نرم افزاری از راههای تخصصی موانع را از بین برده وداستانهای مارا کپی می کنند وما هم یه دستتون درد نکنه هم میگیم . دراین میان خوانندگان دوست داشتنی حالشون گرفته شده و مثل من در مسائل گذشت از موانع مهارتی ندارند . فقط یک دوست خوب به نام موبایلی داشتیم که مدتی داستانهای مرا لینک می کرد و درسایت قرار می داد و یادم میاد برای ندای عشق هم یه لینک تکمیلی فرستاد . حالا اون کارمی کنه یا از کار افتاده نمی دونم . این لینک درآوریل 2012 با تیتر دانلود رایگان داستانهای ایرانی برای pcوجاواآورده شده و احتمال داره با این تغییر سیستم اونم کار نکنه . من همون موقع یه بار رفتم چک کنم نصفه کاره ول کردم سایت لوتی هم تا قسمت 34 اونو در تالار وقسمت داستانها و خاطرات ادبی فعلا درصفحه 3 گذاشته و نمی دونم چرا بقیه شو منتشر نمی کنند از اونجا راحت میشه کپی کرد . امیدوارم بعدا یه فکری برای مسائل دانلودی کرده بشه .. یه نکته ای رو که در مورد داستان ندای عشق شاید نگفته باشم اینه که هر دو سه قسمتش یه موضوع یا نکته خاص اجتماعی هم در رابطه انسانها چه زن و مرد چه شخصیتهایی که خودشونو سرمایه دار و بر تر می دونن با این که خودشونم سختی کشیدن وجود داره و از دیدی روانشناسانه نیز به شخصیت انسانها پرداخته شده . حالا شبی یه قسمت بخون من اگه بازم اطلاعی در این مورد کسب کردم برات می نویسم یعنی باخودکارنه با انگشت . سارای خوش فکر دوباره شب و نیمه شب به خیر ...ایرانی

دلفین گفت...

داداشم دمت گرم عالی بود ساعت 3:21 دقیقست تازه سه تا داستان تموم شد فقط ادامه بده

ایرانی گفت...

حتما داداش دلفین خوب و رفیق همیشگی من . روزت خوش ..ایرانی

Ermiya گفت...

سلام ایرانی عزیز,خسته نباشی ,دو ماه بود سر نزده بودم واقعا عالی بود

ایرانی گفت...

درود بر ارمیای نازنین و دوست داشتنی . رسیدن به خیر . خسته نباشی .. ممنونم از پیام و نظر گرمت ..امیدوارم که بیشتر فرصت کنی و ماهم بیشتر درخدمتت باشیم . روزگارت خوش ...ایرانی

sara گفت...

سلام تونستم دانلود کنم راحت بود کاش امیر یه فکر دیگه میکرد نیازی به مهارت خاصی نداشت اینجوری حتی داستانها رو هم شد کپی کنم!!!!
برم ندای عشق رو بخونم فعلا

ایرانی گفت...

آفرین به تو ساراجان که بالاخره موفق شدی وامیدوارم که همیشه و در هر زمینه ای موفق باشی . به امید روز هایی خوش و خوش تر برای تو و همه دوست داشتنیهای گل ...ایرانی

sara گفت...

مرسی همچنین

ایرانی گفت...

ممنونم ازمحبتت سارای عزیز! ...ایرانی

sara گفت...

یه قسمت از ندای عشق نوید میره واسه دوست دخترش صندل میخره بعد میگه خوب شد نخریدم میره پولشو میده به مامانش!!!؟جطوری؟؟؟؟؟
یه جیزی میگم ولی بعدا غر نزنیا,قسمتایی که ندا داره مطلب عشقولانه میگه رو اصلا نخوندم.خب جیکار کنم دوست ندارم

ایرانی گفت...

سلام ساراجان ! کدوم قسمت بود ؟ حتما حق باتوست شاید از بس ذهنم مشغول بود اشتباه کرده باشم . حالا چند تا خار ریزه رو میون گلستان ندای عشق ندید بگیر و به بزرگواری خودت ببخش .تازه ببین چقدر بهت علاقه و اعتماد دارم که بررسی نکرده حرفتو قبول کردم . ببینم یک دختر نباید به پسر حرفای عشقولانه بزنه ؟ اصلا با عشق مخالفی ؟ باید یک طرفه محبت کرد؟ حالا بخونش به من نگو خوندیش . . یعنی حرفای عاشقونه دروغه ؟ این که از نظر واقعی و آماری هشتاد درصد بهم دروغ میگن شکی نیست ولی حرمت اون بیست درصد و این که حقیقت امر اینه که عشق و کلام عاشقانه زیباست را باید نگه داشته باشیم .ما باید با نوشتن متون عاشقانه زیباییهای عشق را به تصویر کشیده لذت آن را نمایش دهیم و ثابت کنیم که حقیقت زیباتر از واقعیت است . حقیقت عشق زیباتر وشیرین تر از واقعیت آن است .چون جامعه پراز خیانت شده پس گفتن وسرودن از وفا و وفا داریها پوچ است ؟/؟ باید از خیانتها نوشت و بر آن مهر تایید زد ؟/؟ از شوخی گذشته هر طور راحتی همان طور عمل کن .خودمن مثلا اصلا از داستانهایی که آخرش بد و غم انگیز باشه خوشم نمیاد حتی اگه زیبا باشه و مثلث عشق یه ماجرای واقعی بود که باز 2 تا از سه تا به هم رسیدند و هم غم داشت و هم شادی . هرچند غمش یه جوری بود . ولی یه داستان به هم پیوسته طوریه که اگه یه قسمتشو نخونی یه جوری میشه ..میگم اگه یه وقتی استاد دانشگاه بشی پدر بچه ها رو در میاری (شوخی )..خسته نباشی شبت خوش وبه خاطر همه همراه بودنهات و صمیمانه گفتنهات ازت ممنونم . ..ایرانی

m گفت...

درود به ایرانی عزیزم
چند روزی بود که غیبت داشتم دلم برات تنگ شده بود
در مورد کپی برداری از وبلاگ چندین راه وجود داره اما خوب بهتره که من افشا نکنم درمورد ندای عشق هم کینگ دست گذاشته بود روش منم ازش خواهش کردم کاملش کنه اگه نکرد خودم ترتیبش را میدم
امیدوارم ایام نیکی برایتان رقم بخورد
با عشق آره داداش aredadash

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز و زحمتکش خسته نباشی . به خاطر همه تلاشهایی که در این زمینه می کنی ازت سپاسگزارم . امیدوارم نظارت مدیران و معاون سایت لوتی بر کار کاربران خودشون ادامه داشته باشه تا فعالیت اونا هماهنگ و یکدست باشه . فکر کنم زیر داستان بابا بهتر از شوهر بود که یه چند تا داستانو تو ضیح دادم و یکی دو تا نظر مفصل در این مورد نوشته بودم . بازم سر فرصت اگه دوست داشتی تیکه تیکه یه توضیحاتی میدم . هرچند شاید خیلی از داستانها رو قبلا خونده باشی . درهر حال هدف من و تو و خیلی از دوستان اینه که هموطنان و هم زبانان راضی باشند . مثلا من داستان نقاب انتقام را با همه وقت کمی که داشتم این هفته یکی بیشتر منتشر کردم و شایدم از این به بعد دوبارانتشار آن در هفته را ادامه دهم , به خاطر تقاضای زیاد در سایت خودمون و حتی اون دو خواننده محترم سایت شما رضا سسی و نازی کوچولو .. خواننده هایی که ممکنه سری هم به سایت ما نزنن ولی دلیل نمیشه که من به اونا توجهی نداشته باشم .البته سیستم این داستان به صورتیه که ممکنه سکسش کمتر از مسائل حاشیه ای اون باشه . این دیگه نهایت توان منه و واقعا با حداکثر سرعت دارم می نویسم و منتشر می کنم . البته نوشتن با عناصری به نام تمرکز و فکر کردن هم همراهه . آره داداش عزیز موفق باشی خدا نگه دارت تا پیامهای بعدی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر