ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان یا معشوقه

هفت هشت سالم بود که از شهرستان پا شدیم اومدیم تهران . راستش علتشو نمی دونم . یا بابا خیلی کم حوصله بود و حوصله رفت و آمد  فامیلی رو نداشت یا این که مامان از دست فامیل شوهراش به ستوه اومده بود . مامان محبوبه من دوازده سال از بابام کوچیک تر بود و هفده سالگی ازدواج کرد و هیجده سالگی منو زایید . پدربا پول و پله ای که از شهرستان با خودش آورده بود یه قصابی واسه خودش ردیف کرد وعلاوه بر اون از همون موقع رفت تو خرید و فروش سکه طلا .. راستش من مامانمو خیلی بیشتر دوست داشتم چون بابا خیلی عصبانی و بد اخلاق بود . و خواهرم که ازم یه سالی کوچیک تر بود زود ازدواج کرد و رفت . من موندم و مامانم و بابای اخمو و عصبانی ام که از این که من دانشگاه قبول شدم به جای این که خوشحال باشه ناراحت بود از این که چرا نمی تونم برم کمکش تو کارای مغازه . جنگ و دعوای بابا مراد و مامان محبوبه ادامه داشت . یه خورده بابا طبع خسیسی پیدا کرده بود که مامان حسابی حریفش بود و همیشه هم از من حمایت می کرد . قبل از این که کنکور قبول شم مامان یه خورده رفتارش نسبت به من تغییر کرده بود . یه سری حرکاتی انجام می داد که  شک می کردم که اون مادرم باشه . یه لباسایی می پوشید که قسمتهای بر جسته تنشو مینداخت بیرون و اصلا ملاحظه منو نمی کرد . قبلا هم تا حدودی این شیوه رو داشت ولی نه تا این حد و این که با میکاپ زیاد و عشوه اومدن بخواد یه جورایی خودشو بهم بچسبونه . اوایل زیاد اهمیتی نمی دادم ولی این حرکات اون ادامه داشت . حتی بهم می گفت بیام حموم و در شستن بدنش کمک حالش باشم و وقتی هم که دستم به جاهای حساس تر می رسید اونم با یه حرکاتی که نشون می داد که این آمادگی رو داره که خو دشو در اختیارم بذاره عشوه گری می کرد -عزیزم این قدر سختت نباشه من مامانت هستم غریبه که نیستم . با این حرفاش می خواست تشنه ترم کنه . حتی کار رو به اونجایی رسونده بود که یه بار جلوی من شورتشو از پاش در آورد و به اصطلاح خودشو آب کشید . وقتی به کون لخت و خوشگلش نگاه می کردم و کوس درشت وسطشو می دیدم با این که تا حدودی تحریک می شدم ولی از این که بخوام با زنی که مامانم باشه روی هم بریزم چندشم می شد و سختم بود . شایدهم بی خود این فکرا رو می کرد و این از صمیمیت زیادش بود . یه شب که بابا رفته بود سفر و من تو اتاق خودم خواب بودم یهو با صدای ناله هایی از خواب پریدم . صدای مامان بود ترسیدم  . وقتی به اتاقش نزدیک شدم دیدم در اتاقش نیم بازه و مامان یه ناله هایی سر میده که یه زن موقع کوس دادن از این کارا می کنه . ترس برم داشت که مامان یه معشوقی چیزی داره و به بابا خیانت می کنه -آههههه .. نهههههه .. آخخخخخخ .. یه خورده از پهلو به اتاق نگاه کردم . مامان دمر افتاده رو تخت و قسمت کوسشو به تشک می مالید و کونشو می فرستاد هوا و با حرکات حشر آمیز خودش یه جورایی خودشو تخلیه می کرد . از روی تاسف سری تکون داده و همونجا وایساده نگاش می کردم . دلم نمی خواست از اون محیط دور شم . منم یواش یواش از این وضعیت داشتم کیف می کردم ولی اون مامانم بود . بااین که خودمو قانع کرده بودم که نظر بدی نسبت به اون نداشته باشم شاید نیم ساعت تمام کیرم شق بود و تا میومد بخوابه به یاد صحنه ای که کون قمبل کرده و رو به هوای مامان داشت بهم چشمک می زد می افتادم از هیجان کیرم راست می شد . این کارای مامان باعث شده بود که یه روز دست دوست دخترمو بگیرم بیارم خونه مون . اونم تا حدود زیادی اهل حال بود و کون خوبی داشت . هر چند به خوبی کون مامان نبود ولی یه جورایی می تونست تامینم کنه و تسکینم بده . خیلی راحت می تونست بهم بده و اعتراضی نداشت ولی دوست داشت تنها کسی باشه که به من حال میده و اگه حس می کرد من یه دوست دختر دیگه دارم که نداشتم بهم چراغ سبز که نشون نمی داد هیچ به خونه مون هم نمیومد و قهر می کرد . اون روز مامان خونه بود . تا اونو دید شروع کرد به چرب زبونی و مهمون نوازی و پری رو با خودش برد اتاقش و منو نذاشت که وارد صحبتای زنونه اونا بشم . وقتی پری برگشت یه چند دقیقه ای نشست و گفت می خواد بره .. فهمیدم که مامان یه حرفای بیخودی زده که می خواد بره . پری با این که به پری دهن لق مشهور بود ولی اون روز چیزی بهم نگفت . شاید چون مامان تو خونه بود ازش هراس داشت . با خودم گفتم بالاخره ته و توی قضیه رو در میارم و می فهمم که جریان چیه وقتی که پری رفت مامان اومد طرف من دستشو دور گردنم حلقه زد و با یه مکث چند ثانیه ای لبامو بوسید و گفت ناراحت نباش عزیزم این دخترای یه بار مصرف دردی رو دوا نمی کنن . خودم باید یه فکری برات بکنم .  پاهاش تا بالای زانو و انتهای باسن لخت بود و اون دامن تنگ و کوتاه و چسبونی که پاش کرده بود داشت کونشو جر می داد . لبای کلفت و هوس انگیز و چشای درشتش و مژه های مصنوعی که گذاشته بود اونویک افسونگر به تمام معنا کرده بود .. شروع کرد به تعریف کردن یه چیزایی که می دونم می خواست یه جورایی تحریکم کنه .. -زمونه خیلی خراب شده آدم اگه نمیره خیلی چیزا می بینه . دوتا کوچه پایین تر یه پسره رو با خاله اش گرفتند داشتند کار غیر اخلاقی می کردند .. نیاز رو ببین چیکار می کنه ؟/؟ البته اون قدیم قدیما چند هزار سال پیشا از اینا موردی نداشت . پدر و دختر و مادر و پسر .. داشتم جوش می آوردم .-مامان اگه همه چی قابل تحمل باشه رابطه پسر و مادر غیر قابل تحمله  مامان 38 ساله ام بد جوری هوس داشت و شایدم زیاد مقصر نبود . بابا مراد پنجاه ساله ام که دیگه میانسالی رو هم رد کرده بود و همش به فکر پول و پله بود بهش نمی رسید و اونم جوون بود و نیاز داشت و مجبور بود یه جورایی خودشو تسکین بده . این بابای نامردم آخه مامانو به انحراف می کشونه . هر چند مامان به زور هم که شده بابا رو به رختخواب می کشوند ولی از صحبتاشون می فهمیدم که بابا اکثرا بهونه سر درد رو می کنه . واگرهم دوتایی شون باهم سکس داشته باشند مامان هیچوقت ارضا بشو نیست . مامان وسوسه انگیزمو ول کرده و به هزار مکافات پری رو پیدا کردم -پری چت شده -برو دنبال همون دوست دخترای رنگارنگت که هر روز میاری خونه ات و مادرت از دستشون خسته شده . منو باش که فکر می کردم تنها دوست دخترتم . آدمی که بابا ننه اش معلوم نباشه همینه دیگه .. نمی فهمیدم چی داره میگه و منظورش چیه . اون چرا داره این حرفا رو می زنه . -پری منظورت چیه -به شدت عصبی بود . از این که فکر می کرد من با دخترای زیادی رابطه دارم ناراحت بود . -پری تو تنها دوست دخترمی .. -خفه شو سر راهی . محبوبه خانوم همه چی رو بهم گفت . فقط بهش نگو اینا رو من بهت گفتم اگرم بگی مهم نیست . من دیگه با تو و خونواده تو کاری ندارم . اون بهم گفت که تو بچه اصلی اونا نیستی و از موقعی که نوزاد بودی تو رو از پرورشگاه آوردن و واسه این که فامیلا لو ندن و به این زودیها نفهمی تر جیح دادن بیان تهران تا بر خورد کمتری با بستگان داشته باشند . یواش یواش داشت همه چی دستگیرم می شد . پس علت مهاجرت ما این بوده . نه .. نهههه امکان نداره من هویت خودمو از دست داده باشم . اونا که خواهرمو بار دار شدند . ولی من که چیزی برام اثبات نشده . اگه خواهرمنم بچه اونا نباشه . اصلا چرا دو تا بچه آوردند . شاید خواهرم بچه اصلی اونا باشه .. پری رو فراموش کرده و به طرف خونه رفتم . پری دهن لق .. تعجب کردم چرا مامان این حرفو به پری زد . اونی که از شهرستان اومد تهران تا کسی جریانو نفهمه واسه چی این حرفا رو به کسی که اونم واسه اولین بار بود که می دیدش زده بود . هضم این مسئله برام دشوار بود . اشک تو چشام جمع شده بود . پس من بی پدر و مادر هستم . یعنی نمی دونم اونا کی هستند . بهتره که به روی محبوبه نیارم و خیلی عادی با این مسئله بر خورد کنم . نقطه ضعف نشون ندم بهتره . پس واسه همینه که وقتی مراد به محبوبه نمی رسه اونم به من مهرزاد جوون و عاشق کوس و کون پناه می بره . داشتم آتیش می گرفتم . شاید اگه اینو سالهای اول زندگی می فهمیدم این جور عذاب نمی کشیدم . یه دوساعتی رو تو خیابونا دور زدم . بازم از اون شبایی بود که بابا با چند تا همکار دیگه اش رفته بود کوه .. البته کوه نوردی نه بلکه رفته بودند تو یه خونه کوهستانی که مال یکی از دوستاش بود یه شبی رو مجردی دور هم باشند و محبوبه رو که حالا دلم رضا نمی داد بهش بگم مامان تنها گذاشت . سعی کردم بر خورد زیادی با این زن نداشته باشم . شامو که خوردم رفتم اتاقم دراز کشیدم . نیمه های شب دوباره همون آه و ناله و همون تن لخت محبوبه رو روی تخت دیدم . این بار با این که وجودم پر از درد و رنج بود و اشک تمام صورتمو پوشونده بود ولی وقتی کون اون زن در اصل غریبه هر چند سالها آشنا رو دیده بودم حس کردم که حالا راحت تر می تونم کیرمو بکنم تو کوسش . باهاش حال کنم و ازش کام بگیرم . شاید این یه حکمتی بوده که به این طریق من حقیقتو فهمیدم . کیرم شق شده بود و بد جوری هوس کوس محبوبه رو کرده بود . حالا با خاطری آسوده می تونستم از چراغ سبزش رد شم و به اونچه که شاید ته دلم می خواستم و ازش فراری بودم برسم . اون کونشو رو تخت می گردوند و من کیرمو از شلوارم در آورده و باهاش بازی می کردم . حس کردم آبش داره تو دستم  پاشیده میشه . گذاشتم که بریزه ولی حرکات محبوبه طوری بود که دوباره وسوسه شدم وکیرم به حالت قبل بر گشت . داشت با خودش حرفای سکسی می زد . یعنی هوس زیاد اونو این طور کرده ؟/؟ -بذار تو کوسم پاره کن منو جر بده . کیرتو در بیار بذار تو کونم .. جووووون جووووون رفت تا ته رفت . کوسم جا داره .. کیر می خواد .. منی که تا حالا ناز داشتم برم طرفش حالا این سوال برام پیش اومده بود که آیا اون بهم راه میده یا نه و شاید این جور حال و هوایی که داره جدای خودشو در اختیار گذاشتنش به من باشه . ولی هوس هوسه . این چیزا حالیش نیست . پس اون می دونست که من پسرش نیستم و این قدر راحت می خواست بهم بچسبه . یه فکری به خاطرم رسید . خودمو کاملا لخت کردم و طاقباز رو تختم قرار گرفتم . کیر شق شده امو تو دستم گرفته و با فریادی رساتر از فریاد محبوبه می گفتم آخخخخخخ کوسسسس کوسسسسس میخوام . یه کوسی که بکنم توش .. جوووووووون .. سوراخ کونو عشق است .. وایییییییی نهههههههه کوستو ول نکن . بذارکیرم توش بمونه .. یه خورده صدای جیغ و شیون ها رو بالا برده .. حس کردم یکی نزدیک من قرار داره . و داره بهم نگاه می کنه . .. چشامو بسته بودم و سرمو به این طرف و اون طرف تکون می دادم -مهرزاد مهرزاد مادر چته .. چشامو باز کرده . وگفتم اوه مامان ببخشید شما اینجایید اصلا حواسم نبود . رفته بودم تو حس .. واسه این مامان صداش کردم که نمی خواستم بفهمه که من همه چی رو می دونم اون یه خورده مراعات کرده بود و با یه لباس خواب توری بدن نما به رنگ نارنجی اومده بود سراغم . -پسرم عزیزم . مادر برات بمیره که تو این جوری عذاب نکشی . چته ناراحتی . ظاهرا از وقتی که پری رو دوباره دیدی حالت گرفته هست . اون دهن لق چیزی بهت گفته ؟/؟ -مگه تو چیزی بهش گفتی ؟/؟ -نه پسرم بیخود خیال بد نکن . -این چه وضعیه . دیگه یواش یواش واسه خودت مردی شدی . مثل این که هوس زن گرفتن کردی . راستش دیگه شرمم نمیومد از این که کنار مادرخیالی ام برهنه باشم . اونم دست کمی از من نداشت . عین جنده ها خودشو به بالا سرم رسونده بود . تازه کیف هم می کرد که منو به اون صورت لخت می بینه . -عزیزم خیلی داری عذاب می کشی و من تحمل اونو ندارم که ببینم جیگر گوشه ام داره این همه عذاب می کشه . این دختر افاده ای خوب حالتو گرفته بود . .انگار همین دیروز بود که تو یه کوچولو بودی و اون شومبولت  مثل حالا نبود که ازم قایمش کنی . من همون مامانتم . اومد جلوتر و یه دستی به سر کیرم کشید و گفت به این بگو این قدر به فکر پری نباشه .. این دست زدنهاش منو یه جوری کرده بود . هنوز خشم و ناراحتی ناشی از این که با ورهام غلط بوده و هویت خودمو از دست دادم به شدت آزارم می داد ولی با این اندیشه که اون دیگه مادرم نیست یک آن پاشدم و اونو بغلش کردم .. -نه .. نههههه مهرزاد بامامانت داری چیکار می کنی ؟/؟ خودت گفتی که کاری به کار مامانت نداری .. -چیزی نگفتم . نمی خواستم به یاد بیارم که من بچه اش نیستم . اونو بغلش کردم و به شدت به خودم فشردمش . دلم می خواست زودتر لختش کنم . اونو همون وسط اتاق ولوش کردم و افتادم روش . دلم نمی خواست به این زودیها بکنمش . از پشت لباس خواب بدن نماش سرمو گذاشتم رو کونش و با هیجان گازش می گرفتم . -مهرزاد  همین جوری حریص باش . خوشم میاد . قربون دهنت گازم بگیر . کونمو کبودش کن . کون لق بابات . خودتو به من بچسبون . بچسبون . پیرهن نازک خوابشو از سرش در آوردم و افتادم رو محبوبه دمر افتاده . خودشو سپرده بود دست من . دستمو رسوندم به سینه هاش که از سوتینش زده بود بیرون . سوتینشو هم از هیجان زیاد از طرف سرش خارج کرده و حالا دیگه با کونش مشغول بودم .. - مهرزاد عزیزم  مامانت داره حالتو جا میاره .. -نگو که تو هم هوس کیر منو نداری . شورتشو پایین کشیده و دستمو گذاشتم رو کوسش . -ووووووواوووووو کی این همه خیس کردی . -از همون وقتی که کیر شق تو رو دیدم -نه محبوب جون . از همون وقتی که تو اتاقت کونت رو به هوا بود و کوست چسبیده به تشک و  تو رویاهات کیر منو می دیدی . -یعنی تو کوس منو نمی خوای -چرا کوستو هم می خورم و سوراخ کونتم لیس می زنم . دستمو گذاشتم زیر کمرش و یه خورده که اونو از زمین بالاتر آوردم اون بقیه رو همراهی کرد و با یه حالت سگی قمبل کرده کونشو به صورتم چسبوند . تمام ناراحتیهای روزم دیگه داشت از یادم می رفت . لذت سکس و حال کردن با زنی که فکر می کردم از خونمه این غمو که اون مادرم نیست داشت از یادم می برد . شورتشو از پاش در آوردم تا کون قشنگ و هوس انگیزش خالص توی دیدم قرار بگیره .  اول زبونمو کشیدم رو سوراخ کونش و بعد با باز کردن دو طرف کونش به پهلوها پهنای زبونمو رو کوس خیسش کشیده و با لذ ت نوک زبونمو فرو می کردم تو کوس محبوبه . حالا بیشتر میلم می کشید که بهش بگم محبوبه و حسشو نداشتم بگم مامان .  همه چی واسه یه سکس داغ و جانانه و فرو کردن کیرم تو کوس محبوبه آماده بود . -ببینم راستشو بگو تو از کی تا حالا تو کف کیر من هستی . -حالا چرا این قدر مادرتو خجالت میدی . ببینم کیر تو هم همین سوالو ازم می کنه ؟/؟ به جای این حرفا کارتو بکن .. راست می گفت دیگه هیچی برام فرق نمی کرد . من باید فکر می کردم که دارم دوست دختر خودمو میگام . معشوقه امو .. یک زن حریص شوهر دارو که شوهرش اونو سیر نمی کرد . کیرمو پس از این که یه خورده رو کوسش مالیده و اونم مدام با زار و تمنا ازم می خواست که فرو کنم تو کوسش در یک آن گذاشتم  که تا ته کوسش بره . -جااااااااان پسر گلم . مهرزاد قشنگم بالاخره به داد مامانت رسیدی . راستش حالا که منو به آرزوم رسوندی باید حقیقتو بگم که چند ساله که می خوامش ولی تو به دادم نمی رسی . تقصیری ندارم . هوسم زیاده و بابات مقصره . باید باهات صادق باشم -محبوب جون فکر کن ببین همیشه با من صادق بودی ؟/؟ -نمی دونم از چی داری حرف می زنی . تند تر خواهش می کنمم تند تر . کوس مامان و کون باحالش غمهامو از یادم می برد . کف دستمو می زدم به کون نازش تا واسم بلرزه و هوسمو زیادش کنه . کیرم مثل یک موشک می رفت ته کوسش و بر می گشت و دوباره آتیش می کرد . -مهرزاد تو با این فلفل تندت ما رو کشتی . من فدایی اون کیر کلفتتم .. منم پاک همه چی رو فراموش کرده و بهش حرفای عاشقونه می زدم . انگاری از یادم رفته بود که به چی فکر می کردم . اونو به طرف خودم بر گردونده افتادم روش . لبه های کوسشو به دو طرف باز کرده و قبل از این که کیرمو بفرستم تو کوسش کوس چاقالو ولی خوش ریخت و استیل  محبوبه رو گذاشتم تو دهنم -نهههههه نهههههه مهرزاد . اوخخخخ قربون اون دهن گرمت . کوسم کوسمو چقدر گرم و شیرین می خوریش . -واسه این که کوست واسم شیرینه . با لذت بردناش انرژی می گرفتم و بیشتر کوسشو میک می زدم . اون موهای سر خودشو می کشید و گاهی هم با سینه هاش ور می رفت و این جوری می خواست یه جورایی هوس خودشو بخوابونه . کوس تپلشو با یه اشتهایی می خورم و تو دهنم بازی بازیش می دادم که سست و بی حالش کرده بودم . به خودش فشار عجیبی می آورد و در یک لحظه کوسشو محکم به لب و چونه هام فشرد و چند بار کون و کمرشو از زمین بلند کرد و با چند تا پرش از حال رفت . چشاشو که باز کرد بهم گفت خیلی بد جنس بودی پسرم که این چند سالی به دادم نمی رسیدی . این پدر نامردت همه چی رو واسه خودش میخواد ولی من و تو این اجازه رو بهش نمی دیم خواهرت که از دست اون فرار کرد و رفت . من نمیذارم هر کاری که دلش میخواد انجام بده . تا رفتم یه چرخشی به بدنم بدم و بذارم تو کوسش اون برگشت و با یه حرکت سریع خودشو انداخت رو کیرم .. -جااااااااان نمی دونی چه کیفی داره وقتی که یه زن قبل از گاییده شدن و فرو رفتن کیر به کوسش یه بار  ارضا شده باشه . خودشو رو من حرکت می داد و این من بودم که مشتامو به دو طرف گره می کردم که یه خورده دیر تر آبم بیاد تا اون از سفت  و شق بودن کیر من بیشتر لذت ببره و بیشتر حال کنه . چشای خمار و سینه های درشتش هوسمو زیاد تر می کرد . سرمو به سمت محل تماس کیر و کوس خم کرده تا با لذت شاهد تماس  این دو تیکه باشم و بیشتر لذت ببرم . -مهرزاد اون کیرتو من واسش جون میدم . -مامان نمی خوام جون بدی می خوام کون بدی . -سر حالم کن بهت کون میدم . پنجه هامو فرو کردم تو کون مامان و از طرف بالا به پایین هم کوسشو با ضربات پی در پی خودم مثل یه تنور آماده پختن نون داغ داغش کردم . -محبوب جون لبتو می خوام لباتو بیار تا ببوسمش .. -بهم بگو مامان . حال می کنم کیر پسرم رفته تو کوسم .. نخواستم حالشو بگیرم و بگم که من خودم می دونم که تومادرم نیستی . چه مزه ای می داد لبای زنی رو بوسیدن که یه عمره فکر می کردی مادرته و حالا ... اوخ این بهترین می تونست بهترین تسکین دهنده من باشه . -عاشق کونتم محبوبه .. اون لباتو صورت قشنگتو بخورم . -نمی دونم چرا مهر زاد از اولشم  تو رو بیشتر از خواهرت دوست داشتم . وقتی تو شکمم بودی حس می کردم که باید پسر باشی و حدسم درست بود . از همون بچگی معلوم بود که کیرت کلفت و پاق و چله میشه . از این پرت و پلاهاش خسته شده بودم . فقط داشتم لذت می بردم . کمرشو محکم با حلقه های دستم به سینه هام می فشردم و کوسشو می گاییدم . می خواست از دستم در ره ولی نمی ذاشتم . دست و پا می زد ولی محال بود ولش کنم . هرکاری کرد نتونست خودشو خلاص کنه . بازم ساکتش کرده بودم . -تو که همش داری طلب این چند ساله خودتو از بابا از من می گیری . من طلبمو از کی بگیرم . طاقباز کرد و با دو تا انگشتای شستش لبه های کوسشو داد به دو طرف و گفت پسرم کوسم آماده پذیرایی از کیرته . ولی در واقع بازم این کیرته که داره ازش پذیرایی می کنه . بریز عزیز دلم . آبتو خالی کن تو کوس تشنه ام . سیرم کن . من هنوز می خوام هنوز میخوام که بهم حال بدی . -ووووویییییی محبوبه محبوب جون بگیر که اومد . چند بار با ضربات نرم و چند بار هم با ضرباتی سریع کیرمو داغ داغ کردم و در یه نقطه و زمانی که حس می کردم اوج خالی کردن من تو کوس محبوبه می تونه باشه آبمو ریختم تو کوس داغش . -آهههههههه آههههههه . حالا اون دستاشو به کمرم رسونده بود و اونو به بدنش می فشرد تا با لذت  بردن بیشتر به منم لذت بیشتری بده و تا اونجایی که میشه تو کوسش خالی کنم . یه چند دقیقه ای رو استراحت کردیم . اون دمر افتاده بود رو تخت و کون قلمبه اشو گذاشته بود تو دید من تا بازم دلمو ببره و موفق هم شده بود . با کیرمم داشت بازی می کرد . این مثلا استراحت ما بود . -خیلی دوستت دارم پسرم . اگه من نبودم این دختره پری تو رو می خورد . -می دونم در مورد دوست دختر داشتن من یه دروغایی بهش گفتم . -به نفع خودت بود عزیزم . اون از اون حقه بازها بود . به موقعش خودم یه عروس خوب برات گیر میارم . -فعلا که تو عروس من شدی .ولی نمی دونستم چرا از این که بهش میگم محبوبه اعتراضی نمی کنه حتما فهمیده که من جریانو فهمیدم .  -تازه مهرزاد من یه دروغ دیگه هم بهش گفتم . گفتم که تو پسر من نیستی -چی ؟/؟ -آره عزیزم . اگه به روت می آورد که باید حالت خیلی گرفته می بود .  نه نه باورم نمی شد . گیج شده بودم . یعنی من مادر خودمو گاییده بودم ؟/؟ یعنی سر من کلاه رفته بود ؟/؟ من مامانمو گاییده بودم . از یه طرف خوشحال بودم و از یه طرف ناراحت . چرا همه غم ها و شادیها باید با هم باشه . من مامانمو دوباره به دست آورده بودم . ولی یه مامان گاییده شده توسط پسرش . از گاییدنش لذت برده بودم . وقتی آب کیرمو ریختم تو کوسش تا  مرز بی نهایت احساس لذت می کردم . کیف کرده بودم . حالا دوباره ورق بر گشته بود . حس می کردم که مامان یه جورایی فریبم داده بود تا من اونو بگام -مامان تو می دونستی پری جریانو بهم میگه .-کدوم جریانو -همونی که تو مامانم نیستی ولی در اصل بودی -حالا چه فرقی می کنه . من که مامانت هستم و اگه هم شک داری هر وقت خواستی میریم آزمایش . -نه مامان من قبول دارم . می دونم تو حقه زدی . تو یه جورایی خواستی حالیم کنی که من پسرت نیستم بعد بیایی و خودتو بندازی تو بغل من و با هم سکس کنیم و موفق هم شدی . -ببینم لذت نبردی ؟/؟ مزه ات نداد ؟/؟ کیف نکردی ؟/؟ به من بگو این کوس با کوس به زن غریبه چه فرقی می کنه . ؟/؟ خودتو ناراحت نکن . هردو مون لذت بردیم . من از مدتها پیش خودمو فکرمو آماده کردم . تو هم که حالا جریان به خیر گذشته دیگه از این به بعد سکس های بعدی باید راحت تر باشه . مامان بهم رو دست زده بود . ولی حالا هم مامان داشتم و هم معشوقه . شاید یه جورایی راست می گفت شاید حق با اون بود ولی غرورم خرد شده بود -چیکار می کردم مهرزاد تو به هیچ صراطی راضی نمی شدی کیرتو فرو کنی تو کوسم . این جوری خیلی بهتر شد . بیا حالا قهر نکن . مامان منتظر توست . نه منو ببخش پسرم . معشوقه تو منتظر توست . دوست دخترت منتظر توست . بیا جلو دوست پسر خوشگل کیر کلفتم . ببین کون بر جسته من دلش می خواد گازش بگیری روش دست بکشی . وسطشو باز کنی و بذاری تو سوراخ وسطش . حتی می تونی کیرتو فرو کنی تو سوراخ کونم . دستاشو گذاشت رو کونش و اونا رو به دو طرف بازکرد و گفت بیا بیا پسرم . بیا استفاده کن . بیا تا جوونم حالشو ببر . یه بار اونو گاییده بودم و از این که دوباره مامان داشتم لذت می بردم . بابام هم آدم بد جنسی بود . منم معشوقه می خواستم . رفتم طرفش که مثل همیشه از بچگی رگ خواب منو تو دستای خودش داشت . حالا رگ کیر منم تو دستای اون بود . انگشتمو کردم تو سوراخ کونش . یه قلق گیری درست و حسابی انجام داده و می دونستم که با کمال میل از کیر من پذیرایی می کنه و از این که داره باهام آشتی می کنه خوشحاله . راستش ته دلم یه جورایی از این که با محبوبه سکس می کنم راضی بودم . محبوبه مامان یا مامان محبوبه .. -بکن کیرتو تو کونم .. -مامان سوراخ کونت عجب چسبندگی با حالی داره -جون میده واسه کیر کلفت تو . هر چند نتونستم بیشتر از نصف کیرمو تو کون مامان خوبم فرو کنم ولی انگار رو ابرا تو دل آسمونا پرواز می کردم ولی خیلی خوب شدا که پری دهن لق دروغای مامانو تحویلم داد اگه نمی گفت معلوم نبود چی می شد . حتما حالا از نعمت گاییدن مامان محروم بودم . -هر جور دوست داری منو بکن . -دوستت دارم مامان . همه جاتو می خورم و می لیسم . -مهرزاد مهرزاد بگو که  همیشه بهم حال میدی . همیشه .. -منو ببخش مامان که تا حالا بهت بی توجهی می کردم . از این به بعد سعی می کنم واست پسر خوبی باشم و جبران اشتباهات گذشته رو بکنم . در حالی که کیرم تا نصفه تو کون مامان بود و تلاش می کردم یکی دوسانت هم بیشتر بکنم توش بهم گفت حالا هم مامانتم هم معشوقه تو .... پایان .. نویسنده .. ایرانی 

14 نظرات:

ایرانی گفت...

با سلام خدمت همه خوانندگان و دوستان گل و گرامی ..از این که مجددا این توفیق نصیب من گشته که در خدمت شما عزیزان باشم بی نهایت خوشحالم . هرچند گفتنی ها را در پیام باز هم سلام به عرض رسانیده ام . از امیر گرامی مدیریت محترم این مجموعه نیز تشکر ی ویژه داشته که اعتقاد و ایمان خود را در خصوص این ایام مقدس نشان داده هرچند دوری از شما یاران هم برای من و هم برای او دشوار می نمود . برای این روز علاوه بر داستانهای جمعه چند داستان دنباله دار دیگر را نیز منتشر کرده ام . داستان تک قسمتی مامان یا معشوقه همان گونه که از اسمش مشخص است داستان سکس پسر با مادر می باشد با یک نگرش اولیه جدید از سوی پسر . داستان همراه عشق داستانی عاشقانه می باشد , داستان دختری که عیب جسمانی خود را مانعی برای عاشق شدن می داند و ماجرای سبک ترین ولی شیرین ترین در خصوص اولین سکس یک دختر نوجوان بابیان مختصری از احساسات آن روز ها و لحظات اوست . منتظرنظرات گرم و ارزنده شما هستم . پیشاپیش فرارسیدن عید سعید فطر را به همه مسلمین jبریک و تهنیت عرض نموده آرزوی قبولی طاعات و سعادت برای همه شما دوست داشتنی های نازنین را دارم . شاد و خندان باشید ...ایرانی

ناشناس گفت...

سلام آقا خفه شديم از بس كوس شعرهاي لوتي و شهواني رو خونديم سايت فقط سايت امير سكسي

hero گفت...

عالی بود دستت دردنکنه .

ایرانی گفت...

متشکرم هروی نازنین . پاینده باشی ...ایرانی

دلفین گفت...

دادشم دوست دارم

ایرانی گفت...

دلفین جون منم دوستت دارم . خوشحالم که دوباره اسم قشنگتو می بینم و نظر گرمتو می خونم . درهر حال من به اندیشه دلفین همیشگی پاسخمو میدم حتی اگه یکی دیگه خودشو جای دلفین جا بزنه . دلفین اونیه که در دلها جا داره بالا تر از نوشته هاست . برترین برترین ها . عیدت مبارک ..ایرانی

دلفین گفت...

داداش گلم نوکرتم اون دوست عزیزمون فکر نکنم دیگه با اسم من بیاد امپراطور نویسندگان اگر هم اومد من با یه اسم دیگه میام دوست دارم

ایرانی گفت...

مهم اون حقیقت دلفینه و روح دلفین . به امید روزهایی خوش و خوش تر برای تو و همه پاکدلان ..ایرانی

sara گفت...

سلاااااااااااااااااااام.دلم خیلی واستون تنگ شده بود.امیدوارم حالتون خوب باشه.
دیشب بعد از مدتها اومدم دیدم نمیتونم بیام سایت خیلی ناراحت شدم فکر کردم سایتو بستین!!!خیلی خوشحالم از اینکه میتونم دوباره باهاتون حرف بزنم و نوشته های قشنگتو بخونم.دوستون دارم.
یکماه نبودم کلی از داستانها عقب موندم:(

sara گفت...

ایرانی جان میشه یه داستان بنویسی که کل کل هم داشته باشه مثلا توی سکسشون هم کل کل عاشقونه داشته باشن.
به دلفین حسودیم میشه همش داری به حرفای دلفین گوش میکنی داستنهایی میداری که اون دوست داره:(

ایرانی گفت...

سلامی چندباره به سارای گل و دوست داشتنی ! رسیدن به خیر . فکرکردم از دست ما در فتی . هرچی فکر کردم ببینم کاری کردیم که دلخور شده باشی چیزی به ذهنم نرسید . ما حدود نه و نیم روز تعطیل بودیم . دلم خیلی واستون تنگ شده بود . یعنی واسه همه . جمله بالام شبیه جمله تو شد . درمورد کل کل عاشقونه چشم حتما به موقعش می نویسم . منظور همون قهر و آشتی و ناز کردنها و کرکری خوندن و خط و نشون کشیدنهاوسیخ دادنها وبیان عاشقانه و حرف خود به کرسی نشوندنهاست دیگه چون مفهوم وسیعی داره ولی یکی از این پیچیدنها در قسمتهای بعدی خانوم مهندس وجود داره هرچند عاشقونه خالص نیست . ساراجون من به شما و حرف همه شما احترام میذارم و دوستتون دارم . الان حجم زیاد داستانها به نسبت یک نویسنده سبب شده که خیلی وقته نمی تونم در خواستهای دنباله داری دوستان رو انجام بدم . و دلفین مظلوم واقع شده و من از پیشنهادات ارزنده همه شما یاران با وفا و ارزنده ام استفاده می کنم . ساراجان خوشحالم که پیامتو می بینم هرچند می دونم کارت معلوم نیست و دوباره کی به ما سر می زنی . داستانهای عاشقونه رو هم اگه دوست داری حتما مطالعه کن . داستانهایی که کلمه عشق یک حالت صفت یا مضاف الیه داره یعنی آخر میاد و با یک کسره به کلمه فبلش می چسبه همه شون عاشقانه خالصند به حرمت عشق عزیز . عبادتت قبول . تمام این یه ماهی تا سحر بیداربودم . و هم عبادت بود و هم سیاحت . فعلا خداحافظی می کنم میرم برای جواب پیام بعدی ...ایرانی

sara گفت...

اخه ماه رمضون بود از چند روز قبلش پیشواز رفتم نمیتونستم بیام الان هم نتونستم سرقولی که به خدا دادم بمونم دیگه ...امسال کنکور ارشد دارم باید درس بخونم دعا کنین دانشگاه تهران قبول شم(اشتهام زیاده:))
مطمئن باش اگر نیام هم فراموشتون نمیکنم چون خیلی چیزارو ازت یادگرفتم.:)موفق باشی دادشی

ایرانی گفت...

سارای گل و مهربان صحبت بی وفایی رو دیگه نکن . امیدوارم در کنکوری که داری موفق بشی و تهران هم قبول شی . زحمت بکشی موفق میشی . من دیگه نیازی ندیدم بیشتر از لیسانس ادامه بدم ولی این داستانو که هر وقت مجبور می شدم حتی صف نونوایی هم درس می خوندم صددفعه تعریف کردم . یه روز چهار بعد از ظهر رفتم صف نون . باکتاب رفتم . نوبتم که می شد برمی گشتم ته صف . کار و درس رو با هم داشتم . ساعت هشت شب برگشتم خونه گفتند چرا دیر کردی گفتم خیلی شلوغ بود . سارای عزیز این من هستم که از تو خیلی چیزا یاد گرفتم . تو رو می بینم که از داخل بهشت واسه ما جهنمی ها دست تکون میدی . هرجا هستی و هرکاری که می کنی خوشبخت شی و به آرزوهات برسی . به نظر من بهترین آرزوی آدم این می تونه باشه که به طور منطقی از مردن نترسه وموقعی از مردن نمی ترسه که بدونه خدا یقه شو نمی گیره . با آرزوی بهترین ها برای تو, خدا حافظ تو ..ایرانی

ایرانی گفت...

سلام به دوست خوب آشنا و گلم در نظر شماره 2 این داستان یعنی مامان یا معشوقه که ظاهرا این پیام به اسپم رفته بود و اگه با تاخیر منتشر شد سهوا بوده .. درهر حال از لطف ومحبتی که به این مجموعه و خانه عشق ما دارید بی نهایت سپاسگزارم . البته سایتهای دیگر هم زحمت می کشند و فعالیتهای گسترده ای دارند سلیقه ها متفاوت است همان تلاشی که می کنند به خاطر شماست و این باعث افتخار ماست که خوانندگان خوبی چون شما داریم که آثار ناقابلمان را پسندیده اید ولی زحمات دوستان و همکاران پرتلاشمان درسایتهای دیگررا هرچه باشد نادیده نمی گیریم و هر قضاوتی که داشته باشیدبرای ما قابل احترام است . منتظر پیامهای بعدی شما دوست خوب و نازنینم هستم . اگر هم آیین من هستی عید بر تو مبارک باد و اگر هم نیستی می گویم که دلت شاد و عید گونه باد ...ایرانی

 

ابزار وبمستر