ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

شرم آزرم

بابام دو سال ونیم پیش عمرشو داد به شما . یه خونه و یه حقوق کارمندی واسه ما گذاشت و یه مامان چهل و چهارساله  و رفت پی کارش .  مامانم اسمش بود آزرم و سی سالش بود که منو زایید و دیگه هم بچه نخواست .  بعدا فهمیدم از بس زن هات و حشری بوده نمی خواسته دردسر واسه خودش بیاره . بگذریم . مامان خوشگله من با اون اندام درشت و تپلی و داغ داغش اون وقتا که بابا داشتم با لباسای فانتزی و کیر شق کن تو خونه می گشت . مامانم بود و احترامش واجب و باور کنین اصلا فکر گاییدنش به سرم نیفتاد ولی در آینده به مصداق این مثال که شمعی که بر خانه رواست بر مسجد حرام است هوس گاییدن اون به سرم افتاد . تقصیر من نبود خودش مقصر بود وگرنه من پسر نمک نشناسی نبودم . چیکار کنم یه موقع فکر نکنین بچه بی ادبی بودم که به مامانم نظر بد داشتم . تازه ثواب هم کردم  اونو از این که رسوای عام و خاص شه نجات دادم . داشت یادم می رفت بگم من اسمم ارسلانه و شروع جریان مربوط    میشه به دوسال بعد از فوت بابا . خیلی خوش تیپ و چهار شونه شده بودم و یه هیکل مردونه پیدا کرده بودم . از غم کیر بود یا چیز دیگه ای مامان جون ما در حال آب رفتن بود ولی خبلی تن و هیکلش تناسب داشت . در هر حال کونش همون کون بود و حال می داد برای گاییدن . یعنی بعدا از این فکرا تو کله ام افتاد . 16 سالم بود و تازه تعطیل شده بودم .  از درس آخر ترمی دبیرستانو میگم . داشتم میومدم خونه که یکی از دوستان صمیمی ام جلومو گرفت و ازم عذر خواهی کرد و گفت مادرت زن شریفیه ولی یه خورده رعایت بعضی مسائلو اگه بکنه بهتره .. می خواستم همونجا بلندش کنم بکوبمش زمین دیدم بهتره تحقیق کنم بعدا .. کاملا درست بود . این خانوم از صبح تا وقتی که من نیستم راه میفته میره دنبال کیر مردم و به نوایی هم نمی رسه . شاید قلق این کا ر رو نداشت و جاشو نداشت و یا شهامتشو در هر حال یه روز بهانه رفتن به خونه مامان بزرگم اون ور شهر رو کرده و کشیک کشیدم دیدم که مامانی از خونه اومد بیرون و بایه لی چسبون و پاشنه بلندی که پاشنه اش منو به یاد مداد های مدرسه ابتدایی ام مینداخت و چه هیکل و سر و سینه ای راه افتاده و یکی یکی به مغازه های محل سرکشی می کنه . دوساعت بعد هم برگشت خونه . از یکی از مغازه ها یکی دو تا مشتری اومدن بیرون یکی به اون یکی می گفت عجب کونی بود .. یکی دیگه گفت باور کن جنده بود .. حاضر بودم بیست تومن بدم یه ساعت اونو داشته باشم . جاشم داشتم . -پس چرا چیزی نگفتی .. دونفری سی تومن بگیره قبوله . خونم به جوش اومده بود . ننه منو جنده کرده بودند . اون موقع جنده های درجه یک نرخشون واسه یه وعده همین بود . مامان منو درجه یک به حساب آورده بودند . اونا از دور مامانو دیدند و با ماشین دنبالش کردند . منم یواش یواش خودمو رسوندم به اونا چون فاصله زیاد نبود . یه تیر برق خیلی کلفت روبروی خونه مون بود یه چند متری با درمون فاصله داشت . دوتا جوونه رفتند جلو و یه متلکی به مامان که می خواست درو باز کنه انداختند . -خوشگله میدی بزنیم ؟/؟ -برو سوار ننه ات شو . کله ام دود کرد مامان و این حرفا ؟/؟ -دونفری سی تومن می دیم . سوار شو جا هم داریم -خفه شین . بی شخصیت خودتونین .. آخیش قربون مامانم برم بی خود از این فکرا در موردش کردم . فردا میرم خوار اونایی رو که پشت سرش غیبت کردن میگام ... مامان ادامه داد -فکر می کنین من واسه پول خودمو می فروشم ؟/؟من که به پول نیازی ندارم . وای منظور مامان چی بود ؟/؟  یعنی می خواست مجانی به اونا کوس بده . این که کوس خلی محض بود . اگه دیر می جنبیدم سوار ماشین می شد و واسه این که نشون بده جنده نیست مجانی به اونا کوس می داد . رفتم جلو و گفتم چه خبره .  دیدم اون دونفر زودتر اومدن جلو و یقه امو گرفتن و گفتن برو بچه دهنت بوی شیر میده نمی خوای رو دست ما بلند شی ما پیش نوبتیم -وای خدا مرگم بده این پسرمه .  -فیلم بازی نکن جنده .. بگو طاقت کیر کلفتو نداری .. مامان شروع کرد به جیغ زدن و اون دونفر سوار ماشین شدن و منم چند تا لگد به صندوق زدم و مامان دستمو کشید و گفت بچه بیا آبروریزی میشه . -مامان چرا با این وضع میری خیابون که مردم این جوری فکر کنن ؟/؟ -ما که واسه مردم زندگی نمی کنیم . تو یکی واسه ما تعزیراتی نشو . این جریان گذشت تا این که یه روز تلفنی شنیدم که مامان با یکی داره صحبت می کنه و میگه امشب ارسلان می خواد بره خونه دوستش خوابیدن اونجاست .  تو این دور و برا باش هر وقت رفت یه نیم ساعتی یه ساعتی صبر کن یا اصلا ساعت 9 شب واسم زنگ بزن .. قربونت . سر در نمی آوردم این مامان هنوز از خط دفاع و هافبک رد نشده کی رسیده به نوک حمله و می خواد کوس بده ؟/؟ فکر کنم یکی از دوستای جنده اش واسش جور کرده . -مامان می دونم چیکارت کنم . امشب خودم تا دسته می کنم تو کوست .. ولی باید یه توجیهی واسه این کارم داشته باشم . خوبی قضیه در این بود که مامان به اون غریبه گفت من درو باز میذارم تو فقط دور و برو نگاه کن اگه کسی نیست بیا داخل . حتی بهش گفته بود که من فقط مال توام و با هیشکی دیگه هم رابطه ندارم و پولکی هم نیستم .  ظاهرا یارو یه جنده یا کوس اختصاصی می خواست . طرف که داشت می رفت خونه ازش فیلم گرفتم . بعدشم گفتم بهتره صداشو ضبط کنم . به محض این که پاشو گذاشت تو خونه و قبل از این که درو ببنده من وارد شدم . ترسید نزدیک بود دست به یقه شه .. -ببخشید آقا اون بالا شلوغه فکر نمی کنم به این زودیها نوبت شما بشه . همه تو سالن انتظار صف نشستن . این پنج هزارتومنو اگه رفتی بالا بده به همون جنده بگو این رسمش نیست . جنده های تازه کار بیست تومن می گیرن و تو بیست و پنج تومن بگیری . یارو اگه می خواست بره بالا بازم یه جور دیگه ای قصد داشتم جلوشو بگیرم و بگم این مامانمه و بعد هم می رفتم پیش مامانه و می گفتم جریان اینه اینم عکس و فیلم و صدا .-به نظرم اگه حیاط وایسی تا نوبتت شه بهتره . اون بالا افتضاحه .. یارو پنج هزار تومنو پرتش کرد وقبل از این که بره گفت پس طرف چی می گفت آزرم فقط اختصاصی مال توهه  . منم همون راه پله هر چی که داشتم در آوردم و یواش یواش با یه تن و بدن لخت به قصد گاییدن مامان به سمت پذیرایی رفتم . حدس می زدم مامانی باید تیپ زده باشه چه تیپی . من کاملا لخت بودم .. مامان طوری خاطرش آسوده بود و هوس کیر داشت که اصلا فکر نمی کرد کس دیگه ای بیاد . -بیاته پذیرایی سمت چپ من داخل حمومم . اوخ جون مامان اون تن و بدنتو بخورم . زیر دوش آب چقدر خوشگل میشی وقتی آب با اون فشار می ریزه رو تنت و شیر آبو که می بندی قطره های آب که رو کونت می مونه دلم می خواد اون قطره های براق آبو لیس بزنم و بخورم و خودم کونتو خشک کنم . رفتم طرف حموم .. در زدم .. بفرمایید . منزل خودتونه . معلوم نبود مامان طرفو از کجا می شناخته من که برای اولین بار بود می دیدمش . وقتی منو با اون هیکل دید خجالت کشید و جیغ کشید .  واااااییییییی تو این جا چیکار می کنی .. چرا لختی برو زشته برو یه چیزی بپوش خجالت بکش . پیش مادرت با این وضع ؟/؟ درسته من و تو تو خونه با هم راحتیم ولی نه تا این حد . رفتم جلو مامان و گفتم مامان جون یکی داشت از راه پله میومد بالا من جلوشو گرفتم و عذرخواهی کرد گفت خونه رو اشتباهی اومده می خوای صداشو بشنوی ؟/؟ فیلمو دیگه نشونش ندادم .  اون جایی که صحبت آزرم و کوس شده بود رو وقتی شنید همونجا یخ شد و رو حموم دراز کش شد . نفهمیدم فشارش رفت بالا یا اومد پایین .. شایدم از فیلمش بود . -مامان پاشو .. تنش گرم بود و یه جورایی مشکوک می زد . -چه بخوای چه نخوای کیر ارسلان نامدار تو کوسته مامان . غریبه می خواد بگادت مگه خودم  چلاقم ؟/؟کیرمو مالوندم به دهن مامان تا بازش کنه واسم ساک بزنه ولی لباشو باز نکرد . مردمک چشاش از پشت پلکهای بسته حرکت می کرد و متوجه بودم که خودشو زده به غش تا یه جوری سر و ته این آبرو ریزی رو بخوابونه ولی مگه من ول کن بودم ؟/؟ لبامو گذاشتم رو ممه های خوشگل و درشتش و نوک سینه هاشو با میک زدن سیخشون کردم . یواش یواش خودمو رسوندم به ناف و زیر نافش .. کوسش از بیرون نه زیاد دراز بود و نه کوتاه باید لاشو باز می کردم و یه تستی می کردم که متوجه گشادی و تنگی اون می شدم . تجربه من در سکس فقط گاییدن یه جنده ده هزار تومنی بود . اونم از بس می گفت زود باش زود باش که  دیگه حالمو بهم زده بود و تازه کاندوم هم گذاشته بودم ولی مامان یه صفای دیگه ای داشت . لبمو گذاشتم رو کوسش-مامان مامان کیر پسرت گرسنه هست تو اون وقت میری بقیه رو سیر کنی ؟/؟ کوس مامان خیلی خوشمزه تر از کوس اون جندهه بود . طعم خوبی می داد . کوس جنده بد بو بود و بوی عرق می داد . جنده یه خورده خیس کرده بود ولی مال مامان سرشار از آب شد . خیلی داشت حال می کرد . می خواست تکون بخوره روش نمی شد . از جام بلند شدم . کیرم خیلی گرسنه اش شده بود . حس می کردم یه لیوان آب اون داخلش یا پشت بیضه ها جمع شده . کیرمو به کوس بی حیای آزرم فشار داده و تا مامان رفت یه تکونی بخوره یه ضرب کیرمو فرو کردم تو کوسش . چه منظره زیبایی بود وقتی لبه های دو طرف کوس مامان به پهلوها باز شد و من حرکت نرم کیر خودمو تو کوس آزرم خوشگله ام می دیدم .  کاش یه بار جق می زدم بعدش میومدم رو کوس مامان سینه های مامانو تو دستام داشته و اونو محکم می گاییدمش هنوز چشاش بسته بود . ظاهرا نمی دونست من یه کوس دیگه رو هم تا حالا کردم و راز و رمز گاییدنو تا حدودی می دونم و می دونم که اون بیداره . روش خم شده و لباشو بوسیدم . -آروم آروم و با یه حالت مزه گرفتن می بوسیدمش . -مامان حرف بزن بگو که خوشت میاد تا منم بیشتر حال کنم و بیشتر بهت حال بدم . یه لحظه حس کردم که دستاشو دور کمرم حلقه زده و لباشو داره رو لبام می گردونه و صدای ناله هاش در اومده بود . منم به وجد اومده و با هیجان بیشتری اونو می گاییدم . آزرم جون از هیجان زیاد پاهاشو دور کیر من قفل کرد و بیشتر از بیست دقیقه بود که به خودم فشار می آوردم تا تو کوسش خیس نکنم ولی خیلی سخت بود . هنوز آزرم جون حرفی نزده بود ولی می دونستم بی اندازه داره حال می کنه . دستامو گذاشتم دور شیر آب دوش و با سرعت بیشتری مادر جونو می گاییدم . جیغش در اومده بود . دیگه نتونست حرف بزنه -ارسلان عزیزم داری آبمو میاری شیطون .. خود خود باباتی .عین اون تخس و حشری .. ادامه بده .. با ضرباتی تند و از بالا به پایین و جیغای مامان یه لحظه دیدم که اون دوباره پاهاشو دور کمرم قفل کرد و طوری بهم فشار آورد که دیگه نتونستم کیرمو حرکت بدم . چه لذتی چه کیفی ! نمی تونستم جلوی خالی شدن آب کیرمو بگیرم . طوری خالی شد که حس کردم تا به حال با هیچ جق زدن و کوس جنده کردن تا این حد سبک نشدم . مامان خیلی راحت تراز اونی که فکر می کردم باهام جور شد . اون شب اصلا به روی هم نیاوردیم که جریان اون مرد غریبه چی شد . فقط تا صبح این مامان حشری ما به من امون نداد . گاییدم و گاییدمش اونم به شکل های مختلف . هربار که فکر می کردم از کیرم سیر شده بازم می گفت که گرسنه شه . یه بار هم که تشنه اش شده بود و آب کیرمو خورد . دیگه از اون به بعد جیک جیک شدیم . مامان گفت که عادت داره فانتزی بگرده و کاری به لباس پوشیدنش نداشته باشم فقط مطمئن باشه که جز زیر کیر من زیر کیر هیشکی دیگه نمی خوابه . در هر حال تابستون بود و روز ها و شبهای زیادی با هم مشغول بودیم . یه دوست داشتم اسمش بود قاسم . ونام پدرشم که آخوند و پیش نماز محل بود جاسم بود . ما خونه هم رفت و آمد می کردیم . اونا از یه خونواده کاملا مذهبی بودند . قاسم در بیشتر مراسم مذهبی هفته شرکت می کرد . خونواده اش خیلی مراقب تربیتش بودند و از این که  با من می گرده یه خورده هم حساس شده بودند . چون لباس پوشیدن و اصلاح موهای سرم بیشتر به غربیها می خورد . قاسم دوست داشت ارشادم کنه . می گفت من آدم خالص و پاکی هستم . واسه همین قرار شد  یه شب وسط هفته ای که مراسم دعای کمیل و توسل نباشه ما بریم خونه شون شام . خیلی تو کف مامان قاسم بودم . با این که یه زن مذهبی بود و تو چادر مقنعه پیچیده شده بود ولی خوشگلی اون تو همون صورن گرد و سفید و لب و دهن قلمیش مشخص بود . از مامان خوشگل تر بود . کشته مرده اش بودم . حاضر بودم قاسم مامان منو بگاد و من برم رو مامان اون . می دونستم آزرم بی حیا می تونه خودشو راضی کنه که با قاسم سکس کنه و تازه خوشحال هم میشه ولی اون زن مذهبی فکر نکنم همچه کاری کنه . اون ایمانش قویه .اخترخانوم پوست صورتش یه ذره لک نداشت . با این که قاسم جوان مومن و مذهبی نشون می داد ولی وقتی که مامانمو دید می زد یه حسرت خاصی رو تو نگاش می دیدم . درهرحال اون شب رفتیم مهمونی و مامان تا می تونست رو سر و صورتش کارکرد و زیرمانتوش هم یه سری لباسای مکش مرگ ما پوشید که اگه می خواست مانتوشو پیش  خونواده مذهبی قاسم درآره باید از خجالت آب می شدم . وقتی درزدیم و وارد شدیم جاسم خان و اختر خانوم به رسم مهمان نوازی اومدن دم در استقبال .. به محض این که اون سه تا بزرگ همو دیدند یخ شدند . چند ثانیه ای همدیگه رو نگاه کردند .. یه حسی به من می گفت که اینا باید همدیگه رو از قبل بشناسن . قبل از سلام علیک  اختر خانوم گفت پس اصغر آقا خدارحمتی شده . -بله اختر خانوم ! دو سال پیش عمرشو داد به شما .. مامان انگاری پشیمون شده بود که اومده بود اونجا وقتی رفتیم تو پذیرایی نشستیم وچند دقیقه ای تنها بودیم کمی با هم در این مورد حرف زدیم . خشم و عصبانیتو توچهره اش می دیدم -مامان چی شده . مگه اینا ارث پدرتونو خوردن ؟/؟ -کاش ارث پدر می خوردند . جاسم آقا آدم خوبیه ولی اختر از اون آب زیر کاههاست . پدرتو داشت از چنگم در می آورد . -راستشو بگو مامان . -اونا الان سرمیرسن داستانش مفصله -من خلاصه بگو تا لم کار دستم باشه . -من تقصیر ندارم .. ما اوایل ازدواج با هم رفت و آمد خانوادگی داشتیم . تصمیم گرفتیم یه خونه دو طبقه بگیریم و با هم باشیم . طبقه بالا ما بودیم و پایین اونا .. یه روز دیدم بابات نیست و از یه گوشه ای اونو سرگرم سکس با اختر خانوم دیدم .. لجم گرفته بود ولی به روش نیاوردم . با این که من اهل تلافی و خیانت نبوده و تو خودت منو بهتر از هر کسی می شناسی با جاسم آقا رو هم ریختم تا یه جورایی تلافی کرده باشم . من و جاسم خان واسه این که بهونه دستشون ندیم یه برنامه ای چیدیم که اون دو تا با هم تنها باشند ولی هردومون بودیم طبقه بالا .. اونا که شروع به کار کردند ما هم مشغول شدیم و رفتیم پایین و چهار تایی رو در روی هم .. دعوا و همدیگه رو بستن به فحش .. از اونجایی که  من و اختر از شوهرامون بار دار بودیم دیگه یه جورایی واسه حفظ زندگی با زوجمون آشتی کردیم و راهمونو جدا کردیم . -مامان راستشو بگو اول تو خلاف کردی یا اول بابا . بابا زنده نیست ها -عزیزم تو که می دونی مامانت دروغ نمیگه . -مامان نکنه من بچه این آخوند کوس کشی باشم که تورو گاییده -زشته پسر -کاری که تو کردی زشت نبود ؟/؟ -اول بابات کرد . تازه نگاه کن قیافه جاسم با قاسم مو نمی زنه و تو هم که با بابات عین سیبی هستین که از وسط نصف کرده باشن .  یه خورده خیالم جمع شد . کون لق کوس مامان .. من هویتم تغییر نکنه .. پس این اختر رو بابام گاییده . مادرم یه جوری بود . -کاش نمیومدیم . اینا ظاهرا فامیلی شونو از شهر آشوب تغییر دادن به پاکدامن . وگرنه من متوجه می شدم . شک می کردم . چون شهر آشوب خیلی کم داریم . یه مدت بعد از این که راهمونو جدا کردیم اون که یک معلم بود رفت طلبگی و حالا واسه خودش آخوند و پیش نماز شده و اختر جنده هم شده جانماز آب کش -ولی خیلی خوشگله مامان -بابات هم گول خوشگلیشو خورده . ولی قاسم آقا خیلی فهمیده هست -اگه فهمیده بود که نمی رفت آخوند شه که مردم فحشش بدن . -خب اون بسته به فرهنگ مردم داره . این طایفه ازبس میرن بالای منبر و بر علیه ستم صحبت می کنند ولی خودشون زیر بار ستمند واسه همینه که حناشون پیش مردم رنگی نداره . -مامان هرجا صرف نداشته باشه میگن برای حفظ اسلام داریم تقیه می زنیم . -اینا باید تنقیه بزنن نه تقیه . دور و بر اتاق انواع و اقسام پشتی های ترکمنی کار گذاشته شده بود ولی مامان ترجیح داد رومبل بشینه . مانتوشو در آورد و روسری از سرش برداشت . اختر رفت تا چیزی بگه قاسم جلوشو گرفت .. یواش یواش آروم شد . ولی خشم و عصبانیت رو می شد تو چهره زن مذهبی دید . اختر خانوم از وقتی که فهمید من پسر اصغر آقام رفتارش خیلی محبت آمیز تر شده . -خیلی شبیه باباتی . راستش یه حسی بهم می گفت که انگار واسم خیلی آشنایی . مامان درحال حرص خوردن بود و قاسم مات و مبهوت داشت با خودش فکر می کرد که جریان چیه .. اختر و جاسم ظاهرا نمی دونستند که من و مامان تا حدی صمیمی هستیم که داستان رو واسم تعریف کرده . اختر خانوم با هام خیلی مهربون تر شده بود . از اون حال و هوای مذهبی یه خورده  عقب نشینی کرده بود و راستش زیاد به مامان گیر نمی داد . وآخوند جاسم هم درحال لاس زدن با مامان بود . مرتیکه جفنگی هم بابا اصغر را بهونه کرده بود و داشت با مامان لاس می زد . از نگاههای هیزش مشخص بود که به مامان چش داره ولی من یکی شکمشو سفره می کردم اگه بخواد نگاه چپ به مادرم بندازه . اون قاسم تخس هم رفته بود تو نخ مامان .. اختر مدام می خواست بدونه بابام آخرا چه روحیه ای داشت . آیا همون جوری مهربون بود ؟/؟ -ببینم ارسلان جان تو هم مثل بابات شیری دیگه . اون خیلی به من لطف داشت و کمکم کرد . خیلی به دردم می خورد و هوامو داشت .. -اختر خانوم حالا که اون نیست همون کارایی رو که اون انجام می داد من در خدمت شمام و انجامش میدم نگران نباشین . هر کاری که از دستم بر بیاد رومن حساب کنین . یه لبخندی بهش زدم که امیدوارم دوزاریش افتاده باشه .. هرچی گوشمو تیز کردم که ببینم جاسم و مادرم درمورد چی دارن صحبت می کنن به جایی نرسیدم . اون شب گرم صحبت شده بودیم و دیر وقت شد . ازمون خواستند که خوابیدن باشیم . تعجب من از این بود که اختر یه خورده عقب نشینی کرده و خودشو از اون لباسای پوششی خلاص کرده و با یه پیراهن عادی ولی پوشیده جلو من می گشت . کمی شل گرفته بود و این باعث تعجب من شده بود . یه حسی به من می گفت که دوست داشت از پدرم یه تجدید خاطره ای بشه و من بهش یه کیری بزنم . من و مامانم رفتیم تو رختخواب . اتاق خواب اون زن و شوهره جدا بود و قاسم هم تو یه اتاق دیگه می خواست بخوابه .. من و مامان با هم درددل کردیم -مامان ببینم نکنه جاسم هوس تو رو کرده و می خواد باهات طرف شه . -این جوری که بوش میاد تو هم از مادره خوشت میاد این طور نیست ؟/؟ من که به تو یکی نمی تونم دروغ بگم قرار شد که اون از اون طرف اختر رو یه جورایی خوابش کنه و منم یه جورایی تو رو از این اتاق ردت کنم بگم مثلا برو پیش قاسم و اون بیاد تو رختخواب من باهام حال کنیم -مامان گردن این آخوند زن بازو میشکنم . هنوز مادر نزاده که به مادر من نگاه چپ کنه . شکمشو سفره سفره می کنم -خب حالا نمی خواد ادای لات ماتا رو در بیاری . اصلا بهت نمیاد . ببینم این اختری که من دیدم از اون نگاهاش نشون میداد که می خواد یه جورایی تجدید خاطره کنه و تو رو به کیر خودش بچسبونه اون آمادگی اینو داره . تو میری اتاق اون . اول میری یه جایی خودتو قایم می کنی بعد میری سراغ اون و بهش میگی تو اتاق ما یه خبراییه ..منم طوری که حاجی نفهمه درو نیم لنگ میذارم و دیگه اون که همه چی رو دید بهش میگی بیا تلافی کنیم . اون دفعه شوهرش تلافی کرد این دفعه اون با لذت تلافی می کنه .. عزیزم یه تنوعی هم واسه من و تو میشه و خیلی خوبه . فقط حواست به قاسم باشه کارو خراب نکنه . همه کارا طبق نقشه پیش رفت به محض این که دیدم جاسم رفت تو اتاق مامان منم رفتم تو اتاق زنش .. رفتم بالا سرش .. می خواستم شمد رو کنار بدم و اون تن نیمه لختشو ببینم می ترسیدم . از مامان مامانی تر بود . عیبی نداره می ارزید اونو با مامانم مبادله کنم . جلو دهنشو گرفتم ترسید . سریع مطلبو حالیش کردم . شمد رو دور خودش پیچید و گفت مرتیکه عوضی .-هیس قاسم بیدار میشه .. ازجاش پاشد .. نمی دونست چیکارکنه . یه لحظه شمد از دستش افتاد و اون هیکل رعنا ی شورت و سوتینی اون مشخص شد . -استغفرالله بر شیطان لعنت .. ولی من امونش نداده اونو با همون حالت بغلش کرده لبمو رو سینه های بیرون زده از سوتینش قرار داده و اونو به خودم فشردم . -چیکار می کنی زشته . ولی اونو همین طور بغل زده داشتم . لبامو گذاشتم رو لباش . شلش کردم یه خورده که سست شد ولش کردم . -درست مثل باباتی -پس بابامم تو رو گاییده ؟/؟ -بی ادب نباش پسر . من یه زن شوهر دارم . اون دنیا باید جواب پس بدم . چند سال عبادت منو خراب نکن . -بیابریم ببینیم چه خبره . ظاهرا جاسم رفته سر وقت مامانم .. -آقا جاسم .. بگو آقا -هرچی و هرکی هست که فعلا رفته رو کوس ننه ام و کاری ازم بر نمیاد . من و اختر که دیگه بی خیال شده بود رفتیم طرف اتاق مامان .. درو همون جوری که مامان می گفت یه خورده بازش کرده بود . حالا با چه ترفندی اونو نمی دونم . مامان آزرم بی حیا قمبل سگی کرده بود حاجی گذاشته بود تو کوسش و قاسم کنارش وایساده بود داشت به پدرش زار می زد که شریکش شه . -بچه برو بگیر بخواب الان مادرتو بیدار می کنی . من اینو صیغه اش کردم . حرام که نکردم -پدر منم دل دارم . تو الان یه دقیقه ای صیغه اش کردی ؟/؟ جنده که می خواد کوس بده .... جاسم حرف پسرشو قطع کرد و گفت بچه من بهت یاد ندادم که این قدر بی ادب باشی . -پدر تو که داری عملشو انجام میدی . -جنده که می خواد بره کوس بده یه تشکیلاتی داره . این مدل صیغه کردن که از جنده بازی هم بد تر شده . -پسر خفه میشی یا خفت کنم . کیر ما داره شل میشه -پدر پس چرا تو از این حرفای بی ادبی می زنی -قاسم جان من خودم هفته دیگه واست زن می گیرم . این آزرم خانم ببین چقدر نجیبه . اصلا در جواب متلکهای تو ساکته داره از هوس ناله می کنه . اون الان زن باباته . در شرع مقدس اگه یه پدر یه زنی رو اونجوری کنه یا باهاش پیمان ببنده این زن بر پسر حرام میشه .. -اگه اجازه میدی این موضوع رو با مامان هم درمیون بذارم ببینم نظر اون چیه .. این جاسم کیر کلفت از بس حریص بود وقتی با پسرش صحبت می کرد کمر مامانمو نگه داشته بود و تند تند اونو می گایید تا وقت تلف نشه . نفس نفس زنان با پسرش حرف می زد . از اون طرف من دستمو از لای شورت اختر رسونده بودم به کوسش اول سختش بود ولی بعد صحنه رو که دید رام شد و یه جورایی اونم کوسشو به دستام می مالید . -باشه عیبی نداره اون دفعه رو بهونه آوردی که تلافی کردی . این دفعه من میرم زیر کیر یکی دیگه و بهت می گم که این تلافی با اون تلافی در . کثافت .. مثلا مومن و مذهبی هستی . همه سرت قسم می خورند . این قدر راحت زن بارگی می کنی ؟/؟ اختر هم کیر منو از داخل شورتم با دستاش می مالید . شورتشو همون پشت در در آوردم و یواش یواش خودمونو لخت کردیم . اون طرف هم جاسم یه بار مامانو ارضاش کرد و دیگه خوب که سیر شد یه خورده کوتاه اومد و گفت اگه آزرم خانوم اجازه بدن من حرفی ندارم که یه خورده باهاش حال کنی اونم با نظارت و اشتراک من .. قاسم با نگاهش به مادرم التماس می کرد .. من که می دونستم مامان عاشق کیره و خیلی راحت رضایت می ده -حاج آقا اجازه ما دست شماست . اینم جوانه و شما خودت می دونین این روزا چقدر وضع جامعه بد شده و شما روحانیون والامقام خلد آشیان جنت مکان ستم ستیز به عنوان سم های اجتماعی ببخشید سم کش های اجتماعی چه وظیفه سنگینی بر عهده دارید .. قاسم رفت زیر دراز کشید تا کوس مامانو تحویل بگیره . حاجی از همون پشت یه انگشتی تو کون مامان کرد و گفت .. -آزرم تو این 16 سالگی خیلی ازش کارکشیدی . نیاز به روغن و خمیر و کرم نداره .. کیرشو همچین کرد تو کون مامان که با این که کونش خیلی گشاد بود ولی کیر کلفت جاسم واسه یه لحظه فریاد مامانو بلنوکرد که آخونده دستشو گذاشت جلو دهن آزرم جونم . از اون طرف قاسم هم چه جور کوس مامانو می گایید . کیر قاسم هم اثراتی از کیر پدرشو داشت . این دونفر دیگه چیزی واسم نمی ذاشتن که من بعدا بگام . دیگه نوبت من بود که دست به کار می شدم . -اختر جون بیا به کار خودمون برسیم . بگو بابا جون چه جوری تو رو می گایید منم یه کاری کنم که تو هم خوش به حالت شه . کف پذیرایی دراز کشید و پاهاشو از وسط باز کرد . به کوسش اشاره کرد . منم یه اشاره به کیرم کردم و یکی به دهنم .. هردو تامون خنده امون گرفته بود . ظاهرا می خواست که کوسشو میک بزنم . دهنمو گذاشتم رو کوسش . به قیافه خوشگلش میومد که کوس کوچولووتری داشته باشه ولی این ملاهای بد نفس مگه میذارن کوس زنشون نفس بکشه ؟/؟ بعد از کوس مامان این کوس هم یه حالی می داد . از نظر تنگ و گشادی زیاد تفاوتی نداشتند باورم نمیشد این خانوم خوشگله لخت زیر کیر و دهن من قرار داشته باشه ولی در عوض مامانم در حال حال دادن به دونفر بود و از این نظر مبادله پایاپایی نداشتیم . سرم کلاه رفته بود . چیکار می کردم تقصیر بابام بود که می خواست نمیره . این جوری دوشریکه می گاییدیمش ولی خب یه جورایی هم به نفعم شد و من دارم تنهایی این زنه رو می گام . -بخور بخور اصغر جون کوسمو بخور .. اصغر چوچوله امو مثل آدامس بگیر زیر دندونات -اختر جون من اصغر نیستم اصغر بابام بود من ارسلانم .. حس می کردم که حالا دیگه باید صدای ما رو شنیده باشن ولی حتما روشو نداشتن بیان بیرون . پامو همون دراز کش گذاشتم انتهای در و بقیه رو باز کرده و پرده کنار رفت . حالا همه همدیگه رو می دیدیم .. آخوند و پسرش همچنان در حال گاییدن مامان بودند . فکر کنم کوس و کونشوتبدیل به غار کرده باشن . یه بلبشوی عجیبی شده بود . ازهمون فاصله چند متری واسه هم رجز میخوندیم . همه مون طلبکاربودیم . قاسم که مثلا خیلی مذهبی و مومن بود گفت ارسلان ننه تو میگام تو داری مامانمو می گایی  ؟/؟ -دزد پررو یقه صاحبخونه رو می گیره . کیر تو که بود تو کوس ننه ام . من لب و دهنم بود رو کوس ننه ات .. اختر داد زد مودب باشید .. مامان منم که از بابت من خیالش جمع بود گفت بیایید این مشکلو بین خودمون حلش کنیم . حاج آقا زنته . شونزده سال  واست زحمت کشیده . حقش نیست که دم در رو زمین بمونه .. -اختر ببین فهم و شعورو می بینی . پاکی و صداقت همش که تو حجاب نیست .. اختر : بازم رو کوس یه نفر دیگه سواری کبکت خروس می خونه ها .. بیایید تا سرد نشدیم مشغول شیم که از دهن میفته .. منم اینجا مزه پروندم و گفتم آره همان طور که از دهن من افتاد . مامان آزرم گفت که از روی تخت  برن پایین چون باید از نظر شرعی عدالت رعایت بشه . از اونجایی که 5 نفری رو تخت جا نمیشیم بهتره که همه مون رو زمین باشیم . جاسم درحالی که کیرشو کرده بود تو کون مامان گفت فدای دهنت آزرم جان بیا یکی تو رو ببوسم که احکام اسلامو خیلی بهتر از ما می فهمی . ببینم اختر! من 
آزرم رو از نظر شرعی صیغه کردم . حواست باشه که  کار تو زناست . .. -حاجی اولا خجالت بکش که تو و پسرت دوتایی دارین یه زنو می گایین . آزرم اگه زنته پس واسه چی اونو دادی دست پسرت . تازه اگه تو هم الان اینجا نباشی گاییدن زن بابا حرامه . تازه حاج آقا من  مقلد حاج آقا پاک سیرت هستم که طلاق موقت وعقدمجدد را جایز دانسته . یعنی یه زن می تونه موقتا طلاق بگیره بره صیغه یکی بشه و بعد به شوهر اولش رجوع کنه .. اینو مرجع زعیم الشان خلد آشیان جنت مکان فردوس نشان حاج آقا پاک سیرت فرموده .. -کی به تو گفته مقلد اون بشی . اون کافره .  -حاجی همونی که تو مقلد اونی زیر مرجعیت اون امضا زده . دست ما زنا یعنی کوس ما زنا رو باز نگه داشته . کور خوندی دوره 4 تا زن اصلی و 40 تا زن صیغه ای بگیر گذشت . بذار کوسمونو بدیم . الان اگه 110 بیاد تو رو می بره . ما کارمون کاملا شرعیه .. این منم که دارم بهت لطف می کنم . این جر و بحث ها تموم شد و پنج تایی مون به هم نزدیک شدیم ولی چه کیفی می داد این سکس در هم . دهنمو از رو کوس اختر بر داشته و کیرمو کردم توش . کوس جدید یه حال جدیدی هم داشت . فکرشو نمی کردم این قدر راحت اخترو زیر کیر خودم داشته باشم . به برکت وجود بابا و شاهکار مامانم بود . این ارث بابام بود . اختر از هوس زیاد موهای سینه امو می کشید و منم انگشت شستمو کرده بودم تو دهنش تا یه جورایی بمکه و هوسشو خالی کنه .. اون طرف راستش از این که می دیدم دو تا کیر با هم میره تو سوراخ مامان آزرم و بر می گرده نه تنها ناراحت نمی شدم بلکه حس می کردم کیرم با هوس بیشتری تو کوس اختر تلمبه می زنه و هرلحظه امکانش هست که تو کوس خالی کنم . از اونجایی که زن خونه اونا در اختیار من بود مامانم باشه گروگان اونا چه ایرادی داره ؟/؟!  جاسم : آزرم انگار اصلا تکون نخوردی همون تن و بدن همون کیفو میدی . -حاجی این نظر لطفته . -باورکن چند بار خوابتو دیدم .. اختر که این گفتگوها رو می شنید گفت مرد خجالت بکش -فعلا که طبق گفته خودت تو زن ارسلان هستی . اینم از فتواهای اون مجتهد کوس خل پاک سیرت .. هرکی پای راستشو اول میذاره تو مستراح زمین نمی خوره میشه مجتهد -چیه ناراحتی تو چرا مجتهد نشدی ؟/؟ -منم میشم زن .. هرکی زن صیغه ای بیشتر داشته باشه کوس بیشتر بکنه برای مبارزه با مفاسد اجتماعی بیشتر تلاش کنه و هوای خواهران نیازمند رو بیشتر داشته باشه به درجه اجتهاد میرسه -اگه تو هم بشی مجتهد من مقلد تو نمیشم . -بذار کونمونو بکنیم . آخونده به پسرش می گفت ببین حرف نداره . خوب چیزی تحویل تو دادم . خوب نگهش داشته باش که پسر تو هم می تونه ازش استفاده کنه .. دیگه زیادی داشتند پررو می شدند . من شنیده بودم این آخوندای ستم کش و ستم طلب به پنبه کون مرده رحم نمی کنند ولی نشنیده بودم که فتوا بدن که خوردن ارث یکی دیگه حلاله -جاسم خان این مادرمنه ارث خونوادگی شما که نیست . به من میرسه -پسر حساب ارث از حساب بخشنده ارث جداست . اگه بعد از صدو بیست سال مادرت طوری شد وسیله هاش بهت می رسه و خودش جزو قانون ارث نمیشه .. حریف زبون این آخوندا کی می تونه بشه . اونا حتی به شیطون میگن برین گمشین ما هستیم ولی درجا چیز دیگه ای به ذهنم رسید -با این حساب حاج آقا منم می تونم اختر خانومو به پسرم ببخشم . یا اگه دختر دار شدم بدم بهش تا باهاش لز کنه . حاجی صورتش شده بود عین کون بوزینه . من و حاجی دوتایی در حال مناظره بودیم . من که در حال گاییدن اختر بودم و اون دو تا زن با جیغ و دادهای بکن بکن خودشون به فضای روحانی و معنوی خونه آخوند جاسم حرارت دیگه ای بخشیده بودند . خونسرد تر و بی خیال تر از همه قاسم بود که دستاشو گذاشته بود رو کون و کپلهای مامان و اونجوری که اون می خواست خودشو از پایین می کوبوند به کوسش و هم خودش و هم مادرم خیلی لذت می بردند . نمیدونم واسه ارضای خودش بود یا در آوردن لج شوهرش که اختر اومد رو کیرم نشست و قمبلشو گرفت طرف شوهرش . یه خورده از اونا فاصله گرفتیم . رفت  کنار دیوار کف دستاشو به دیوار تکیه داد وبا زور زیادی رو کیرم سوارشده و خودشو حرکت می داد که با هر ضربه اون حس می کردم که همین الان آبم می خواد بریزه تو کوسش . -جاااااااان کیرتو بخورم . ناز کیرتو بخورم . من فدات میشم اصغر کوچولو .. الهی که قبرت نور افشون بشه اصغر. کیر من تو کوسش بود و اون از کیر بابا می گفت . مادرم از اونجایی که یه بار ارگاسم شده بود بار دوم رو طولش می داد . دستمو گذاشتم لای موهای اخترو سرشو به طرفم کشوندم . لباشو مثل تشنگانی که به آبی رسیده بودند می مکیدم و دستامو دور کمر لختش به آرومی حرکت داده و یواش یواش رسوندمش به کون و سوراخ کونش و یه جورایی سوراخ کونشو انگولک می کردم . زور اختر چند برابر شده بود و سخت در حال گاییدن من و خودش بود . منم انگشتمو از داخل سوراخ کونش نمی گرفتم تا این که دیدم به یه شیوه باحالی داره کونشو رو سر کیرم می گردونه .. رفته بودم تو حال و خماری . صدای جاسم رو می شنیدم که به قاسم می گفت ببین پسر نزدیکه که مامانت به آخر خط برسه هر وقت آخراشه دیگه از این حرکات نشون می ده . صورتمو با پنجه هاش می فشرد و حالا کار به جایی رسیده بود که از هوس زیاد داشت لبامو گاز می گرفت . سرعت حرکت کونشو یواش یواش رو کیرم کم و کمتر کرد و یهووایساد و ولو شد . مامان آزرم گفت آفرین پسرم بالاخره تونستی اختر سر سخت رو رامش کنی . این مذهبی خشک رو به این صورت ازش آب در آوردن کار حضرت فیله ولی تو آبشو آوردی . مردای گل من بجنبین نوبت شماست . یه بار دیگه ارگاسمم کنین . قاسم جون مگه شام نخوردی ؟/؟ میخوام از اختر جلو بزنم . حالا یک بر یک هستیم . اختر پس از دقایقی دوباره کونشو رو سر کیر من گردوند این بار به قصد چلوندن کیر من و حسابی هم موفق شد که آبمو بیاره . -آخخخخخخ نههههههه اختر جوووون اختر خانوووووم کییییرررررم . پیچ در پیچ شده .. -نگو نگو کوسسسسسم اصغر کوچولو خالی کن .. بریز اندازه آب کیر بابات باید تو کوسم آب بریزی -اختر جون روغن نباتی الان با کره اون موقع رو مقایسه نکن -فدای کیرت اون موقع هم روغن نباتی زیاد بود .. -داره می ریزه می ریزه .. چقدر به من کیف می داد . حس می کردم خیلی خیلی بیشتر از اونی که خواست اختر باشه تو کوسش آب ریختم . دیگه نایی واسه حرکت نداشتم . آبم سربالایی رفته بود و یه خورده ریخت رو قالی .. ول کنم نبود . طوری خودشو رو من می گردوند که بازم دلم می خواست اونو بگام . کیرمو کشیدم بیرون رفتم پشتش و کیررو در یه حالت افقی گذاشتم زیر طاق کون اختر در قسمت درز وسطش طوری که اون سرشو خم کنه و کیرمو از لاپای خودش بماله و اون با این کارش دوباره کیرمو شق کرد . منی و یه خورده از خیسی های اطراف کوس اختر رو گرفته و با اون سوراخ کونشو نرم و خیس کرده و کیرمو فرو کردم تو کون اختر .. -جووووووون یه سوراخ تنگ و باحال .. جاسم دلش رفته بود . -ارسلان چیکار می کنی مگه نمی دونی که کردن کون حرامه . رفتم تا جواب بدم که پس  کیر تو که تو کون ننه مه دیدم قاسم زودتر دهن باز کرد و گفت آقا جون یه جوابی بده که با عقل جوردر بیاد تو که الان کیرت تو کون آزرم خانومه و از بس بهت کیف میده دلت نمیاد و نمی خواد که اون کیر رو بکشی بیرون . یه حرفی بزن که من فردا به بقیه حرفات اعتماد کنم بابا . الان مردم همه دارن میگن این آخوندا همه چی رو واسه خودشون میخوان .. نذار منم که بچه توام حرفشونو قبول کنم -پسرم عزیزم مافیای اقتصادی که تشکیل شده از یک گروه سرمایه دار و یه حالت کارتل و تراست در غرب و امپریالیسم امریکا رو داره ممکنه هم آخوند توش باشه هم غیر آخوند اونا اراده کنن سه سوته همه چی رو عوض می کنن . واسه شون فرقی نمی کنه . ما که عدی نیستیم . شاید خیلی از اونا خیلی از آخوندا رو پشم کوس  ننه شون هم حساب نکنن . حالا بچه حالتو بکن . نذار بریم تو سیاست . ما که سیاسی نشدیم تو هم همین جور در مسائل فقهی باش که فردا ی روز گار باید به درجه اجتهاد برسی -بابا جون پس تو چرا مجتهد نشدی -واسه این که زیاد کوس نکردم و دخترای جوونو عقد و صیغه نکردم . رکوردم خوب نبود . تازه من مال زمانی هستم که مردم یه خورده تشخیصشون خوب بود و چهار تا کلام دین و مذهب حالیشون بود . چند سال دیگه که چیزی از دین و مذهب نمی مونه می تونی هرچی دلت خواست به عنوان رساله چاپ کنی و مجتهد بشی . اصلا می تونی از چهار تا حرف پ و ژ و چ و گ که در زبان عربی نیست استفاده کنی و یه رساله عربی هم بنویسی کی به کیه .. -خیلی حرف می زنی جاسم من پاهام دیگه درد گرفته زانوهام خسته شده -پسر زود باش امشب خیلی کار داریم . باید نشون بدی که گاییدن چیه . بچه آخوند نباید از یه بچه معمولی عقب بیفته . اون ارسلان یا به قول ننه ات اصغرکوچولو آب کوس مادرتو آورده بیرون تو هنوز توش موندی .. قایم غیرتی شد و کمر مادرمو محکم از همون پایین چسبید و من در حال گاییدن کون زن آخوند منم به صحنه گاییده شدن کوس مادرم به وسیله  پسر آخوند و کون اون توسط خود آخوند جاکش خیره شده بودم . اونا رفته بودند تو حال و سکوت .. تعجب می کردم که چطور تا حالا کیر قاسم در مقابل کوس مامان دوام آورده . -سر و صدای مامان یواش یواش بلند تر می شد . وایییییی کوسسسسسم کوسسسسسم -قاسم تو معرکه ای تو نمونه ای تو یه دونه ای . بالاخره داره میاد .. جووووووون کوسم داره خالی می کنه .. -مامان من که زودتر آبتو آوردم آخوند زبونشو باز کرد و گفت من از هر دو تاتون زودتر می تونم آب کوس زنا رو بیارم . نفهمیدم ارسلان تو مادرتو گاییدی ؟/؟ سکس با محارم . این از گناهان کبیره و نا بخشودنیه . وای من نمی خوام به آتیش شما بسوزم . آزرم بی حیا تو زیر کیر پسرت بودی ؟/؟ حالا داشت همین چرندیات رو که می گفت آبشم داشت تو کون مامان خالی می کرد . از اون طرف قاسم هم داشت تو کوس مادرجونم آب می ریخت مامان که کلی حال کرده بود و می خواست از لحظات خالی شدن آب تو کوسش نهایت استفاده رو ببره گفت حاجی بذار حالمونو بکنیم این قدر کوس شر نگو صبر کن الان مزه بگیرم جوابتو می دم .. مامان که یه خورده تو حال خودش مونده بودبعد از دو دقیقه گفت جاسم یادت رفت اولین بار که ما متوجه شدیم اصغر داره زنتو میگاد وقتی با هم قرار گذاشتیم تلافی کنیم و ازت پرسیدم تو یک آموزگار بهشت منزلت هستی ایرادی نداره که یک زن شوهر دار رو بکنی تو چی جواب دادی ؟/؟ حاجی رنگ می داد و رنگ می گرفت . یادت میارم تو گفتی که من ننه خودمو گاییدم و تو حموم اونو از پشت گرفتم و به زور کردم تو کوسش . بار اول به زور داد ولی دفعات بعد خود مادرت میومد تو رختخواب و کنارت می خوابید وکیر بهش مزه داده بود . تازه اون وقتا که سکس با محارم مد نبود شما آخوندا ی امروزی خیلی پیشرفته بودین .. یه خورده جاسم رو خر کرد و جاسم هم گفت باشه هرچی شما بگین آزرم خانوم . آخوندا همیشه پیشگامان نهضت های انقلابی بوده اند . نمیدونم مامان چی درگوش قاسم گفت که اون از جاش بلند شد و رفت طرف مادرش . کیرشو به سر و صورت مامان ارگاسم شده اش می زد -نکن بچه . من و تو این کارو نمی تونم با هم انجام بدیم من سختمه . -چطور بایه غریبه انجام دادی-از اونجایی که زیر کیر پدرش بودم تونستم خودمو راحت در اختیارش بذارم . -خب مامان زیر کیر پدر منم بودی . پس باید بتونی خودتو راحت در اختیار من بذاری .. مامان با اشاره انگشت متوجهم کرد که برم طرفش و منم رفتم طرف اون . -مامان طاقباز کن . طاقباز کن .. حرفمو گوش کرد و منم در جا روش دراز کشیده کیرمو فرو کردم تو کوسش . دیگه آخونده نمی تونست فرو کنه تو کونش و شریک من شه . خیلی با حال شده بود ولی از اون طرف قاسم مامانشو که به حالت سگی قمبل کرده بود از زیر داشت کوسشو می گایید و آخونده واسه این که بیکار نباشه رفت پشت زنشو و کیرشو کرد تو کون اختر . پدر و پسر داشتند اختر رو می گاییدند . -چی شد جاسم تو که می گفتی گاییدن کون حرامه که -واسه آخوندا مباحه ایرادی نداره . به خاطر این که در مواقع اضطراری فکرشون آزاد بشه بتونن درس های اخلاق رو خوب بخونن و برای جامعه شون مفید واقع بشن .. -این کوس شرات یا این معارف شرات کجا اومده ؟/؟ نکنه تو همون  شجره نامه هایی که  بعد از انقلاب امامزاده های ما رو چند هزار برابر کرده اومده .. یکی خواستیم با پسرمون اختلاط کنیم . قاسم جون کوس مامان چطوره خوشت میاد ؟/؟ اگه بخوای از این به بعد همیشه در اختیارتم . -زن ! اجازه پدر شرط اوله . من هم پدرشم هم شوهرت . تا من اجازه ندم اون نمی تونه کاری بکنه . -نمیشه اول بکنیم بعد اجازه بگیریم ؟/؟  من و مامان یه خورده خودمونو کج تر کردیم تا صحنه های ورود و خروج دو تا کیر رو تو سوراخای اختر خانوم ببینیم و کلی حال کنیم . اختر طوری از کوس دادن به پسرش به هیجان اومده بود که فکر می کرد دنیا رو فتح کرده .. از این طرف من و مامان داشتیم حال می کردیم . در حالی که اونو می بوسیدم گفتم حالا آزرم جون دو تا کیر دو تا کیر حال می کنی .. -چیکار کنیم . تو هم دو تا زنو گاییدی . -ولی مامان تو با حساب کیر من سه تا کیر خوردی .. -عزیزم تقصیر من چیه حالا باید بابات می بود تا یه خورده مساوی می شدیم . یا این که اونا یه زن دیگه هم همراهشون بود . مامان حشری و بی شرم من همچنان از کوس دادن لذت می برد . همچین تازه نفس بود که انگار تازه به مجلس پا گذاشته باشه . بنازم به کمر این آخونده این بار تو کون زنش خالی کرد و اومد طرف دهن مامان .. حرصم گرفته بود .. -حاجی برو اول کیرتو بشور بیا -من جای بزرگترتم بهم دستور میدی ؟/؟ کلی شاگرد زیر دستم دارم .. مامان گفت حالا حاجی برو این کیر تو کون بوده احتیاط واجبه تطهیر بشه و بعد در کام من بره .. حاجی جاسم رفت کیرشو بشوره -ارسلان چیکار داری بذار یه امشب بهمون خوش بگذره .. اون که نمی خواد مادرتو بخوره . -خیلی حال می کنی مامانا .. جاسم برگشت و مامانم دهنشو باز کرد ودسته جمعی  حسابی مشغول شدیم . اون طرف نفهمیدم قاسم بالاخره تونسته مادرشو ارضا کنه یا نه فقط دیدم بلند شد رفت یه آبی بخوره ولی دیگه بر نگشت . مامان هم که دو بار ارگاسم شده بود من دیگه فقط تو کوسش آب ریختم . دیگه ما مردا رفتیم یه چایی قلیونی ردیف کنیم و منتظر خانوما بشیم . چند دقیقه ای گذشت و از زنا خبری نشد . دلواپس شدیم . سه تایی پاشدیم ببینیم چه خبره دیدیم وای واویلاست .اختر و مامان آزرم طوری به هم چسبیده ان که این داره کوس و کون اونو لیس می زنه و اون یکی کوس و کون اینو .. اونا متوجه ما نشده بودند . جاسم آروم آروم مارو از صحنه دور کرد و گفت بذارین به حال خودشون خوش باشن . این جوری هم با هم صمیمی تر میشن و هم واسه آینده روابط دوستانه ما خیلی بهتره .. .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

15 نظرات:

ایرانی گفت...

سلام دلفین جان ! این هم داستان درخواستی تو ..می دونم عینش نشده ولی خب واسه این که این داستانها رو از حالت کلیشه ای و یکنواختش در بیارم مجبورشدم بازم یه اصطلاحات خاصی رو استفاده کنم . واسه این که این داستان طولانی رو دوبرابر طولانیش نکنم مجبور شدم بین بزرگترای قصه یه آشنایی قدیمی رو به وجود بیارم که کار برای ورود به مراحل حساس راحت تر شه وگرنه باید دوبرابر این هم داستان می نوشتم که دیگه از داستانهای دیگه می موندم و درعوضش داستان جمعه رو خیلی کوتاه و معمولی نوشتم که دیگه تا چند روز دیگه به داستانهای تک قسمتی فکر نکنم و یه خورده عقب موندگی هامو رو دنباله دار ها جبران کنم . درهر حال کم و زیادشو دیگه به بزرگی خودت ببخش دلفین جان . شبت خوش . با درود به همه خوانندگان و باز دید کنندگان گرامی و دوست داشتنی .خدا نگه دار ...ایرانی

ناشناس گفت...

ایرانی جون شب خوش خوبه .پارسا

Galeri.azin گفت...

سلام جناب ايراني،در اخر داستان كه اسم شما رو ديدم واقعا تعجب كردم چون من اصلا در نوشته هاي شما جاي رو سراغ ندارم كه جمله بندي هاش اشتباه باشه اما در اين داستان در چند جا اين اشتباه رو ميشد ديد.
برخلاف كارهاي قبلي شما اين داستان اصلا كشش و جذابيت خاصي نداشت مخصوصا در قسمت مجادله بين افراد در حال سكس كه تا حدودي خسته كننده شده بود و اگر هم بيشترش را حذف ميكردي اسيبي به اصل داستان وارد نميشد.
بدون تعارف بگم من يكي از خوانندگان هميشگي شما هستم ولي در اين داستان تا نصفه خواندم و ولش كردم ولي وقتي اسم شمارو در اخر داستان ديدم دوباره خواندم اما هيچ شباهتي به اثار شما پيدا نكردم.
از اينكه شما را مورد نقد قرار دادم شرمنده هستم چون براي بنده شاگردي در محظر شما باعث افتخار است.

Galeri.azin گفت...

سلام جناب ايراني،در اخر داستان كه اسم شما رو ديدم واقعا تعجب كردم چون من اصلا در نوشته هاي شما جاي رو سراغ ندارم كه جمله بندي هاش اشتباه باشه اما در اين داستان در چند جا اين اشتباه رو ميشد ديد.
برخلاف كارهاي قبلي شما اين داستان اصلا كشش و جذابيت خاصي نداشت مخصوصا در قسمت مجادله بين افراد در حال سكس كه تا حدودي خسته كننده شده بود و اگر هم بيشترش را حذف ميكردي اسيبي به اصل داستان وارد نميشد.
بدون تعارف بگم من يكي از خوانندگان هميشگي شما هستم ولي در اين داستان تا نصفه خواندم و ولش كردم ولي وقتي اسم شمارو در اخر داستان ديدم دوباره خواندم اما هيچ شباهتي به اثار شما پيدا نكردم.
از اينكه شما را مورد نقد قرار دادم شرمنده هستم چون براي بنده شاگردي در محظر شما باعث افتخار است.

ایرانی گفت...

پارسای عزیز ممنونم از پیامت ! شاد و سربلند باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

با تشکر از گالری آذین نازنین که به من افتخار داده و پیام گرم و موشکافانه ات را برایم ارسال داشته ای . من در خصوص جمله بندی ویرگول گذاری و علامت سوال و تعجب و استفاده از واژگان و موسیقی کلام و...حساسیت خاصی دارم چون اگر از این علامت هاو.. به جا استفاده نشود خواننده را به اشتباه می اندازد حتی گاه یک نقطه ساده هم این اثر را دارد حالا شاید در اثر عجله یه اشتباهاتی پیش اومده باشه ولی من هنوز متوجه اش نشدم یا در اثر شتاب , هنگام کنترل هم از دستم در رفته..کاش به یه مورد اشاره می کردی . اما در مورد خود داستان همان طور که در اولین پیام این متن نوشتم این داستان به درخواست یکی از دوستان نازنین دلفین عزیز نوشته شده در آن درخواست گفته شده بود داستانی که این با اون و اون با این سکس کنه و من برای این که این مسئله رو طبیعی تر جلوه اش بدم ونظرشو تامین کنم از هر ترفندی استفاده کردم و فکر کنم با توجه به نوع بیان و چگونگی درخواست , حداکثر کیفیت رو داشته ولی در مجموع با توجه به اینکه این گونه سوژه ها شاید برای خیلی ها تکراری به نظر برسد جذبه ای نداشته باشد. مهمترین نکته ای که دراین داستان منو به خودش مشغول کرد و به نوعی می خواستم یه توجیهی براش پیدا کنم رضایت آخوند و زنش برای سکس گروهی یا خلاف بود . ولی در مجادله ها و گفتگوها نکات ظریف و تازه ای هم به چشم می خوردکه نیمه دوم این داستان را متنوع تر ساخته به خصوص از زمانی که این پنج نفر زیر یک سقف سکس می کرده اند .. که اگر تا آخر داستان پیگیری می کردید شاید نظرتان معتدل تر یا معتدل می گردید چون معتدل تر به نظرم اصطلاح مبهمیه . درهر حال بازم از این که نکات ارزشمندی رو بیان کردی سپاسگزارم وامیدوارم در آینده هم بتونم از راهنماییهای ارزنده شما بهره مند شم . موفق و موید باشید ...ایرانی

Saeed_2012 گفت...

سلام و خسته نباشید دیگر
به ایرانی عزیز
داستان قشنگی بود

دلفین گفت...

دادشی دمت گرم امشب شب خوبی دارم دم حاج اقا پاک سیرت هم گرم چه قانونی گذاشته دوست دارم دادش گلم

ایرانی گفت...

سلام داداش سعید سپاسگزارم از حس نظر و پیامت ..صبحت به خیر و شادی ...ایرانی

ایرانی گفت...

درود به تو دلفین دوست داشتنی و مهربان ! از وقتی که واسه خوندن این داستان گذاشتی ممنونم ...ایرانی

Galeri.azin گفت...

با سلامي دوباره خدمت شما جناب ايراني عزيز.بنده قبلا هم عرض كرده بودم كه خودم را در حد و اندازه اي نميبينم كه بخواهم از شما ايراد بگيرم چون بنده از نوع نگارش شما و نحوه برخورد با افرادي كه اثار شما را بدون اجازه و به نام خودشان در بعضي سايتها قرار ميدهند درسهاي زيادي ياد گرفته ام و از شما اموختم كه نوشتن مطالب سكسي و داشتن روحيه مردي و جوانمردي باهم مغايرتي ندارند.
و به رسم شاگردي و با درخواست شما براي بيان چند مورد از ايرادات جمله بندي اين داستان در سطور پايين به چند مورد اشاره ميكنم.(اميدوارم كه در اين ازمون بتوانم نمره قبولي از شما استاد گرامي كسب كنم)
{مامانم اسمش بود آزرم و سی سالش بود}
{روز تلفنی شنیدم که مامان با یکی داره صحبت می کنه و میگه امشب ارسلان می خواد بره خونه دوستش خوابیدن اونجاست}
{یه دوست داشتم اسمش بود قاسم}
{من و جاسم خان واسه این که بهونه دستشون ندیم یه برنامه ای چیدیم که اون دو تا با هم تنها باشند ولی هردومون بودیم طبقه بالا ..}
{هرجا صرف نداشته باشه میگن برای حفظ اسلام داریم تقیه می زنیم .}
{ازمون خواستند که خوابیدن باشیم .}
{قایم غیرتی شد و کمر مادرمو محکم از همون پایین چسبید}
{یکی خواستیم با پسرمون اختلاط کنیم .}
اجناب ايراني باز هم از شما پوزش ميخواهم و اگر امر شما نبود هيچ وقت همچين جسارتي را نميكردم كه از شما ايراد بگيرم.
پاينده و برقرار باشيد.

ایرانی گفت...

با سلام خدمت استاد ارجمند گالری آذین عزیز ! از این که زحمت کشیده نکات خاصی را که مد نظرتان بود برایم یاد داشت نموده اید متشکرم ولی چیز خاصی که اشتباه در نگارش و جمله بندی و مفهوم و معنا باشد ندیدم . این نوعی از نثر ساده و سلیس و روان است که در بعضی از نوشته ها و سبکها کاربرد دارد و محاوره ای تر از آن را هم داریم . عبارتها را بررسی می کنم . درعبارت اول آی با کلای عبارت آزمون جا مونده بود.دراین عبارت می توان کلمه بتونم را قبل از واژه های دراین , هم آورد . فرقی نمی کند فقط از حالت محاوره ای به نوعی حالت رسمی تر تغییر پیدا می کند . درعبارت دوم نکته خاصی وجود نداره که بیان شه جز این که بگیم ویژگی سادگی و ایجاز یعنی کوتاهی جمله در آن رعایت شده . درعبارت سوم هم چیز خاصی نیست .یه حالت گفتگوی بسیار صمیمانه که اگه بیشتر آثار منو خونده باشی از همین سبک وعبارات زیاد پیروی شده فقط درعبارت داخل پرانتز همون اولش کلمه یه به معنای یک را جا انداختید که در متن داستان وجود داره .به معنای یک روز تلفنی شنیدم ..در بقیه جملات هم تا آخر هیچ چیز خاصی پیدا نکردم . همه ساده و روان و به زبان همگانی و کوتاه که بارها به این شیوه نوشته و باز هم خواهم نوشت . فقط در جمله آخر به جای قاسم نوشته شده قایم که این از تایپ بوده که در ادیت هم از دستم دررفت . با توجه به این که افراد داستان نسبت به هم صمیمی و بی خیال بودند استفاده از این کلمات ساده و محاوره ای داستان رو خیلی ساده و روونتر کرده . درهر حال شاید باورنکنی ولی من دوست داشتم شرمنده زحمتی که کشیدی نشم اما در میان این جملات جز جا انداختن یک آی با کلا و جابجایی حرف س و ی چیز دیگه ای ندیدم . وگرنه من خوشحال میشم اگه ازم انتقادی بشه و اشتباهی کرده باشم و برای رفع آن تلاش کنم . من افتخار می کنم که همراهی مثل شما داشته باشم شما استاد منید . بی تردید هنگام نگارش مواردی هستند که مغایرت با دستور زبان فارسی دارند ولی درفحوای کلام محو می گردند . مثل چگونگی کاربرد ترکیبات وصفی و استفاده از حرف واو در ارتباط بین دو عبارت و یا حذف فعل و فاعل .. اون دفعه یه متنی از یکی از نویسندگان زن و بسیار مشهور و مسن ایرانی رو می خوندم که من شاگرد اون هم نیستم ولی پربود از غلط املایی و دستوری و عدم رعایت نکات نگارشی ..که میشه گفت اون دیگه در اثر عجله یا بی خیال بودن این نویسندگانه حالا توکتاب فارسی بود یا اینترنت دقیقا یادم نمیاد ولی خیلی تعجب کردم . درهر حال خوشحالم از این که دوستان و یاران نکته سنجی چون شما دارم که به من و این مجموعه توجه بسیار دارند . متونی هستند که کاملا ادبی نوشته می شوند مثل قدر قدر خدا ..متنی که به نام فریاد عشق در قسمت آخر ندای عشق نوشته بودم ولی بعضی متنها مثل قرمز یا آبی به زبان صمیمانه بیان شدن و کل داستانها ..حتی گاهی وقتها بعضی واژه ها هستند که سریع باید فکر کنی کدومشون در جمله بهترند . مثلا من فکر می کنم ..می پندارم ..من می اندیشم یا می اندیشم ..به نظر من ..به خیال من ,به گمان من , به پندار من , به تصور من ....اما این روز ها بزرگ ترین و یا تنها ایرادی رو که میشه بر متن داستانهای سکسی من گرفت تکراری بودن بعضی عبارات در روابط و این صحنه هاست که واقعا اجتناب ناپذیره و من سعی می کنم با حاشیه پردازیهای خاصی این تکرار ها را محو کرده یا کمتر نشان دهم . بسیاری از نویسندگان داستانهای سکسی تازگیها خود را به زحمت نمی اندازند و خیلی سریع از سکس گذر می کنند و یا ساده به آن می پردازند ولی خواننده ای که کلی مقدمه می خواند دوست دارد که به طور مفصل به صحنه های سکسی پرداخته شود . در پایان بازم ازت ممنونم که زحمت کشیدی و مسائلی رو که به نظرت ضعف کار یا اشتباه می رسید توضیح دادی . من پیام تو رو چند دقیقه بعد از ارسالت دیدم تا رفتم منتشرش کنم برق به مدت تقریبا چهار ساعت رفت . خیلی عصبی بودم از این که فکر نکنی نسبت به انتشار آن بی توجهی کرده ام . گالری آذین عزیز و دوست داشتنی این من هستم که باید دانستنیها را از شما بیاموزم و منتظر پیامهای بعدی شما هستم . شاد و سر فراز و تندرست باشید ...ایرانی

ایرانی گفت...

کسری آوریل نازنین ! این داستانو نیمه کاره در سایت لوتی منتشر کرده ای . امیدوارم متوجه این موضوع شده باشی . با نهایت احترام ...ایرانی

Galeri.azin گفت...

با سلامي مجدد خدمت شما جناب ايراني عزيز.
بنده از زماني كه با هنر پرنو نگاري اشنا شدم فقط از دو سبك نگارش بسيار لذت بردم كه اولي مجموعه اثار ارا بوده(كه نفهميدم نويسنده ان چه كسي بود و چرا ادامه نداد.كه البته متوجه شباهت سبك نگارش اين اثار با قلم م مودبپور تا حدودي شده ام) و بعداز ان اثار شما بوده است.جناب ايراني از من انتظار نداشته باشيد كه در محظر بزرگی چون شما بتوانم ايراد فاحشي از اثر شما بگيرم و همين احساس وظيفه شما در قبال پاسخگوي به مخاطبين و منتقدين قابل تقدير است چون بنده به عنوان مثال در سايت شهواني بيش از ده نام كاربري ايجاد كردم كه هر بار بخاطر انتقاد از شرايط موجود با ساده ترين شكل و مسدود كردن حساب كاربري از پاسخگويي طفره ميرفتند.
و در اخر يك مورد كه به فكرم رسيد اين بود كه چون شما در حال حاظر چند داستان دنباله دار را بطور هم زمان در دست نگارش داريد اين احساس در من به وجود امد كه تاحدودي فضاي حاكم بر اين داستانها شبيه به هم شده.
پاينده و برقرار باشيد.

ایرانی گفت...

با سلامی دیگر به دوست و همراه نازنین و استاد عزیزم گالری آذین دوست داشتنی ومهربان ! از این که به من لطف نموده و تجربیات خود را در اختیارم قرار می دهید بی نهایت سپاسگزارم در هر حال من و تو و همه انسانها تا آخرین لحظه باید که بیاموزیم و در جستجوی دانستن ولحظه هایی برای دانستن باشیم و به قول خواجه نصیر طوسی همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده اند . من درهر شرایطی پاسخگوی شما مرد دانش و تجربه ها خواهم بود و پاسخگوی همه عزیزان و مهربانان . گاهی اوقات شرایط داستان ایجاب می کند که قهرمان داستان تکیه کلامهای خاصی داشته باشد و این تکیه کلامها را نمی توان با سبک ارتباط داد . مثلا یک زن بدکاره که خودشو با این وضع عادت داده یه تکیه کلامهای خاص لاتی داره یا چند تا لات که دارن باهم صحبت می کنند و بی ادب هستند تکیه کلامهای تندی دارند . یا یه مادر حشری مثل آزرم در این داستان که هر جوری تو خیابون می گرده ..یک نویسنده باید بدونه این تکیه کلامها رو در چه شرایطی و در کجا استفاده کنه .. بره توی حس . از اونجایی که شخصیت های داستان من تقریبا شبیه هم بوده اند شاید کمتر به این تکیه کلامها توجه کرده ام . درفیلمهای سینمایی ما بهروز وثوقی این نقش رو خیلی خوب بازی می کرد . مثبت ..منفی معتاد ..خوب ..داستانهایی رو که من می نویسم و در حال حاضر در جریانند سوژه هاشون با هم تفاوت دارند . فقط یه جورایی بابا و مامان تقسیم بر سه شاید در کل شباهتهایی داشته باشند . اما دوتا داستان هست به نام آبی عشق و هرجایی که به نظرم ارزش اجتماعی و ادبی قوی تری نسبت به داستانهای درجریان فعلی دارند ولی از اونجایی که خوانندگان این سایتها رو بیشتر طرفداران سکس و هیجان بیشتر تشکیل میدن واسه همین بقیه داستانها پر طرفدارترن . اما باورکن کنترل و نوشتن و فکر کردن درمورد قسمتهای بعدی این داستانها هم اگه سخت نباشه وقت گیره .. بعضی وقتا برای یاد آوری یک اسم مجبورم بیست قسمت برگردم عقب . اون دفعه درمورد نام یه زنی که بعد از بیست قسمت اونو آوردمش روکار گشتم اسمشو پیدا نکردم اینو در متن نوشتم که زنه مثلا گفت شما می تونین منو به این اسم هم صدا بزنین .. تا یه جورایی مسئله رو حلش کنم . با همه اینها اشتباه پیش میاد . اعتراف به اشتباه هرگز نشان دهنده ضعف نیست . اما درمورد داستان شرم آزرم حس و صمیمیت فضای داستان به این صورت بود که جملاتی هم به این صورت بیان شه . درهرحال بازهم از شما تشکر می کنم که زحمت کشیده جملات مورد نظر را برایم نوشته اید هرچند از نظر من ایرادی نداشت . درهر حال تقاضای من از دوستان و خوانندگان این است که در صورت فرصت همه نوشته های این وبلاگ حتی نظرات را هم بخوانند به ویژه مطالب غیر سکسی را .. شاید دل غمگینی شاد گردد شاید که نا امیدی امید وارگردد چون من مطالب عاشقانه و جملات ادبی را با تمام وجود و احساسم می نویسم . آن چنان که قسمت 88 ندای عشق را با تمام وجود و پرواز روح در آسمان احساس نوشته ام . دربسیاری از نوشته هایم از هر کلامی معنای خاصی مد نظرم می باشد . درقسمت نظرات ندای عشق 51 فکرکنم بود برابر باسوم بهمن تولد ندای عشق را با نوعی بازی با کلمات و کلماتی که احساس منو نشون می داد تبریک گفتم و دریک پیام دیگه به مناسبت یک روز خاص دیگه از تولد خودم گفتم ولی خب همه سریع خوندن و رد شدند . به مناسبت شهادت حضرت علی یه متن کوتاهی نوشتم که علی رفت علی می رود .. همین یک اشاره باید برای ما انسانها کافی باشه .. گالری آذین گرامی دوستی مرا بپذیر . امیدوارم جسارتی به شما و هوش و درایت شما نکرده باشم . درهر حال به بزرگواری خود مرا ببخشید. پایداروپیروزباشید ...ایرانی

 

ابزار وبمستر