ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

سبک ترین ولی شیرین ترین

سیزده سالم بود .منو از پسرا می ترسوندند . همش می گفتند دختر بپا که گول نخوری .. مواظب باش که از راه به درت نکنن اگه از خط خارجت کنن دیگه باید به یه پیر مرد شوهر کنی ولی دیگه وضع عوض شده بود . عصر عصر کامپیوتر و اینترنت شده بود و دخترای ده یازده ساله دیگه واسه خودشون دوست پسر داشتند . اما من بی عرضه و دست و پا چلفتی از بس خجالتی بارم آورده بودند نمی دونستم چیکار کنم . هر چند دیگه مامان و خواهر بزرگم که ازدواج کرده بود واسه این که از قافله عقب نمونم حداقل تو عروسی ها یه خورده بهم می رسیدند و لباسای فانتزی و سکسی تنم می کردند . شاید هم به این دلیل که از قافله عقب نمونم و تو این دوره و زمونه ای که گرونیه و پسرا واسه ازدواج تمایلی نشون نمیدن یکی رو به طرف خودم جلب کنم . . عروسی دختر خاله ام بود . پسرا و دخترا تو هم قاطی شده بودند . من و دختر دایی هام با هم بودیم . منصوره و محبوبه با هم خواهر بودند . من و محبوبه همکلاس بودیم و منصوره دوسال ازمو ن بزرگتر بود . اول تا آخر مجلس با پسرا می رقصیدند . فقط لباساشونو در نیاوردند دیگه هر کاری می تونستند کردند . نقل مجلس شده بودند . ولی من جدا واسه خودم می رقصیدم . از این که با یه پسر باشم استرس داشتم . وقت شام شده بود . خیلی از پسرا نگاهشون طرف من بود ولی من به اونا گرایشی نداشتم . من و منصوره و محبوبه رفتیم تو فضای باز مشرف به ساختمون رستوران یا تالاری که در یک فضای سبز و بسیار وسیع وسط جنگل یا یک ناحیه جنگلی قرار داشت . -منصوره تو چته چرا یه نیم ساعتی غیبت زده بود . -اون رفته بود به دوست پسرش کون بده -محبوب بی تر بیت نشو یادت رفته خودت قبل از من زیر کیر یه جوجه فوکلی بودی که تازه امروز دیدیش ؟/؟ -بس کن از این حرفا پیش محجوبه نزنیم که اون تحریک میشه . چیکار کنیم خجالتیه دیگه . -ولی من عین خیالم نیست آبجی محبوبه ! ادبو رعایت کنی و طرز کلام درست باشه چه اشکالی داره که بگی چیکار کردی . آره خواهر خوبم کیر سامان تا نصفه رفت تو کونم ولی خب آشپز با یه دیس غذار از روبرو داشت میومد و ما دیگه ترس برمون داشت و سامان هول هولکی توی کونم آب ریخت . من فقط زل زده بودم به اون دو تا دختر و تعجب می کردم که چه طور این همه نترس و جسورن و خیالشون هم نیست . -ببینم محجوبه اگه بخوای یکی واست جور می کنیم .. راستش خیلی دلم می خواست یه دوست پسر داشته باشم و یه جورایی باهاش حال کنم ولی می ترسیدم . نمی دونستم چی بگم . -می ترسم منصوره . -خیالت نباشه . اگه بدونی چقدر طالب داری . سامان می گفت که پسرعموش سپهر بد جوری تو کفته .. یه خورده هیجان زده شده بودم یه دختر سیزده چهار ده ساله بی تجربه .. اگه کسی منو ببینه من خودمو می کشم . همه رو من حساب ویژه ای باز کردند . -نترس محجوبه .. دختر عمه ناز و خوشگلم . تا کی میخوای این سینه ها و کونتو کوچیک نگه داشته باشی . یه خورده گنده ترش کن تا پسرا بیشتر بیان دنبالت . قرار شد که دختر دایی ها تو یه محوطه ای هوامو داشته باشند و از اون طرف سامان و فرهاد که دختر دایی هامو گاییده بودند هوای اون طرفو داشته باشند که اگه کسی میاد طرف درختای انبوه و این محیط تنگ و تاریک بشه یه جورایی بهمون اطلاع بدن که خودمونو جمع و جور کنیم . سپهر از اون دختر بازا بود ولی این اولین تجربه من بود . خیلی سختم بود و از اونجایی که خیلی دلم می خواست زیاد حرفی نزدم . خجالت می کشیدم . نمی دونستم باید چیکار کنم . سکوت کرده بودم . اون همش حرف می زد . تنم می لرزید . استرس داشتم . هیجان داشت دیوونه ام می کرد . یه خورده به اطرافم نگاه می کردم که اون چهار نفر ما رو نبینند ولی توی تاریکی مشخص نبودند . فقط سایه دختر دایی هام رو می دیدم .  به هم چسبیدن ما خیلی کلیشه ای شده بود . گوشه درختی که خیلی قطور بود منو بغلم کرد و لباشو گذاشت رو لبام . خیلی سختم بود از این که منو ببوسه . داشتم خفه می شدم . به بوسه عادت نداشتم و به زور تحملش می کردم . ظاهرا سپهر خوش تیپ ما که دوسه سالی رو ازم بزرگتر نشون می داد و یه خورده تجربه اش زیاد تر بود دستشو از زیر دامنم به شورتم رسوند و و از لای شورت کف دستشو گذاشت روی کوسم . ترسیدم خواستم خودمو کنار بکشم -نترس خوشگله پرده رو پاره نمی کنم -آهههههههه .. آههههههه .. نهههههه .. -کیف داره .. نه .  منصوره می گفت اولین بارته . این تازه شروعشه . مزه اشو که بگیری همیشه می گی از این کارا بکنی . وقتی کوسمو تو چنگش گرفت و خیسی کوس کوچولومو همراه با اون با دستاش لمس  می کرد حس کردم که همونجا می خوام دراز کش شم . یه دست دیگه شو هم رسوند به سینه بی سوتینم . این دیگه ضربه نهایی بود . حالا این من بودم که لبامو به لباش می چسبوندم و با عطشی زیاد زبونشو میک می زدم . یه دستمو گذاشتم داخل شورتم رو دست اون و با این کارم حالیش کردم که باید بیشتر فشارش بده . حس کردم تمام تنم داغ شده . شده بودم عین لبو .. -سپهر میای بریم یه جای مطمئن تری ؟/؟ -محجوبه از این جا که در بیاییم معلوم نیست چی میشه .. -من سیر نمیشم من سیر نمیشم . خواهش می کنم . -کوستو بخورم . جوجوتو بخورم خوشگله . تو چقدر ناز داری . از این جا تکون بخوریم شاید نشه جای دیگه کاری صورت داد تو که دوست نداری کون قشنگت شلاق بخوره . یه خورده به دور و بر نگاه کرد . من که داشتم از حال می رفتم . فقط اگه از ترس نبود از لذت و خوشی زیاد همونجا بیهوش می شدم یا دراز می کشیدم تا هر کاری دوست داره باهام انجام بده . می دونستم در وضعیتی قرار نداریم که رابطه جنسی ما به جاهای خطرناک برسه . یهو حس کردم شورتم دارم میاد پایین تر و اونم یه خورده شلوارشو پایین تر کشید و کیرشو چسبوند به چاک وسط کونم . اونجایی که دو تا سوراخ مخصوص کیر داره و پسرا خیلی خوششون میاد . یه حسی داشتم که فکر می کنم تا به امروز که چند سال از اون روز می گذره نتو نستم به اون حس و حالت برسم ولی حیف که اون روز نتونستم به اون اوجی که شایسته یک سکس شیرین و لذت بخشه و ارضا شدنه برسم . با این حال التهاب و هیجان اون خیلی بیشتر از هیجانی بود که در شب زفاف داشتم . کیرشو وقتی می چسبوند به کوسم و اونو می کشید یه حس غریبی بهم دست می داد که می خواستم بی خیال اون جمعیت شم این حس وقتی به اوجش می رسید که همزمان دستشو میذاشت رو سینه هام و بعد سر و گردنمو به طرف خودش می کشوند و لبامو می بوسید . بی جهت نبود که منصوره و محبوبه مدام دنبال این کارا بودند . -سپهر سپهر کیرتو حرکت بده .. با یه دستش کیرشو داشت و اونو تو فضای چاک کوسم می گردوند و در این گردش یه تماسی هم با سوراخ کوس و کونم می گرفت که بی نهایت حال می کردم . یه جای کار نوک کیرشو چسبوند به سوراخ کونم . می خواست اونو فرو کنه داخل .  دردم گرفته بود دستشو گذاشته بود جلو دهنم از درد به خودم می پیچیدم . داشتم به این فکر می کردم که چقدر بد جنسه و نامهربون ولی اون وقتی که این حال منو دید این کارو ول کرد و دوباره به کیر مالی خودش ادامه داد . اگه تا ساعتها به این کارش ادامه می داد بازم سیر نمی شدم و دوست داشتم که بهم حال بده . وقتی دستاشو به پهلوهام رسوند و کمر منو گرفت تو دستاش بازم خودمو تویه آسمون دیگه حس می کردم . دور و بر کون و چاک وسطم همه خیس شده بود . کیر خیلی راحت در اون فضا غلت می خورد . یهو دیدم که چند تا پرش خاص کرد و روی سوراخ کونم یه داغی خاصی احساس نمودم . انگاری اون آبشو رو کونم خالی کرده بود . محکم کمرمو نگه داشته بود و آروم ناله می کرد و صدای نفسهاش نشون می داد که داره به شدت کیف می کنه . محکم بهم چسبیده بود . مثل این که می خواست لذت خودشو به اوج برسونه . من که هنوز هوس داشتم ولی از این که بالاخره تونسته بودم زیر کیر یه پسر باشم و همه چی به خیر و خوشی تموم شه احساس آرامش می کردم ولی هنوز هوس داشتم و دلم می خواست باهام ور بره -خیلی حال داد و حال دادی محجوبه .. یه بار دیگه همو بوسیدیم و بدون کمترین مشکلی از هم جدا شدیم . حالا دیگه از این که منم پیش دختردایی هام یه چیزی واسه گفتن داشتم خوشحال بودم . بعد از اون ما سه تایی خیلی جا ها با هم رفتیم و منصوره و محجوبه دست و پا دار تر بودند و بیشتر وقتا اونا بودند که واسم جور می کردند . یواش یواش راه کونم باز شد و تو همون مجردی خیلی از دوست پسرام میذاشتن تو کونم . به وقت از دواج دختر بودم . با همه اینها  هر چند اولین سکس زندگیم کامل نبود ولی هیچ سکسی رو به شیرینی و هیجان بخشی اون سکس نمی دونم . شاید ساده ترین و سبک ترین سکسی بود که تا به حال داشتم , لذت بخش ترین و شیرین ترین آنها بود .. پایان .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

دلفین گفت...

ایولا

ایرانی گفت...

ممنونم از نظرت دلفین عزیز و مهربان ...ایرانی

 

ابزار وبمستر