ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

به دادم برس شیطان 28

واما می رسیم به اون روزی که منیره در جلسه خونوادگی دعوت بود . اصلا عادت نداشت خودشو تو یک حصیر قنداق پیچ کنه و بره میون یه مشت افرادی که دوزار هم به عقایدشون اعتقادی نداره . اونایی که نه از دین می دونن و نه از دنیا . حداقل خودش از دنیا چیزی می دونست . ولی باید این زنا رو تحمل می کرد . کبری می گفت که در مجموع بیشتر از چهارده پونزده نفر نمیشن که اکثرا دو سه نفرشون هم غیبت دارن . منیره از اون چادر عربی ها سرش گذاشته بود که در واقع به یه سبکی بود که زیرش چیزی به تن نکرده بود و احتیاط واجب بود که تا آخر مجلس به همین سبک بمونه . هر چند بیشتر  خواهرای مومن و محجبه تا آخر مجلس طوری کنار هم می نشستند که انگار پیش نا محرم نشستن . ظاهرا اونا از پیش می دونستن که یه زن بیوه که همسایه  کبری ایناست تو محفلشون دعوته . تقریبا همه شون با اون یه سلام علیکی عادی در حدی که بیارزه داشتند ولی همسر سلمان که اسمش بود سمیه خیلی عصبانی و اخمو به نظر میومد .  پنهونی دو سه تا دیگه از خواهرا رو کنار کشید و گفت حضور این جور افراد ایمان ما رو هم زیر سوال می بره . اینایی که شوهر ندارن راه دادنشون به این محافل جز دردسر چی می تونه باشه . فردا خودمون چوبشو می خوریم . ربابه همسر آخوند نصرالله : سمیه جان خودتو ناراحت نکن . قسمتش این طور بوده -اصلا نگاه کن چه جوری رفته داخل اون چادر؟/؟ قیافش نشون میده از اون هفت خطهاست . نشون میده که شوهرامو نو از چنگمون  در میاره . عالیه زن پاسدار عمار : سمیه جون این قدر منفی گرا نباش . یک مسلمون از پیش قضاوت نمی کنه . انرژی منفی به خودش تزریق نمی کنه . تازه شوهرامون ایمانشون قویه .  ایمان مومن از کوه و آهن و فولاد هم قوی تره . خود شوهرتو سلمان خان واقعا نمونه ای از ایمان و تقوی و پاکیه . وقتی داره با یه زن صحبت می کنه حتی الامکان اجازه نمیده که طرف مقابلش زیاد حرف بزنه واسه این که میگه یک زن اگه بیشتر از ضرورت حرف بزنه صحیح نیست و این که یه مرد نباید اجازه بده که یه زن زیاد حرف بزنه . نگاهشو می دوزه زمین و به یه نقطه ای و اصلا به اون خواهر نگاه نمی کنه . چهره سمیه غرق در شادی و نشاط شده بود وقتی که دوستاش این طور در مورد سلمان حرف می زدند . مدام صلوات می فرستاد که به شوهرش چش نزنن . -کبری جون اگه یه گلپر یا اسپندی چیزی در این مایه ها دود کنی که  هر دو گروه مردا و زنا از دودش بهره مند شن بد چیزی نیست . برای سبکی خیلی خوبه .. منیره : من قلق این کارو دارم .. سمیه : من تازه شنیدم که اسپند دود کردن هم قلق میخواد .. درهر حال کبری که صاحب مجلس بود از منیره خواهش کرد که این کارو انجام بده و منیره هم وقتی این کارو در مجلس زنونه انجام داد رفت که در مجلس مردونه هم این کارو انجام بده .. سمیه رو اگه کارد می زدی خونش در نمیومد . می خواست اعتراض کنه ولی فایده ای نداشت . کبری حس می کرد که سمیه خیلی عصبیه و اصلا نمی تونه وجود منیره رو تحمل کنه . با این حال اجازه داد که منیره خانوم مشرف بشه قسمت مردونه . با این چادر هم اسپند دود کردن خیلی سخت بود . -یالله .. برادرا یالله .. مردا به دیدن اون دهنشون از تعجب وا مونده بود . همه دوست داشتند که سرشونو بالا بگیرند ویه دیدکی به این تازه وارد بزنن . همه شونم از این که منیره یک زن بیوه هست با خبر بودند . ظاهرا خانوما پیشدستی کرده بودند تا یه جورایی واکسن مراقبتو به شوهراشون تزریق کرده باشند . غیر سلمان که سیر خورده بود بقیه زیر چشمی هر چند لحظه در میون به منیره یه نگاه دزدکی مینداختند . -ببخشید برادران مصدع اوقات گرانبهایتان گردیدم -خواهر اجر شما با کرام الکاتبین . دستتون درد نکنه . احساس می کنیم که یک فرشته پا به این مجلس گذاشته .. اینو آخوند نصرالله گفته بود که در این جا سلمان با یک سرفه شدید متوجه اش کرد که نباید این قدر با منیره حرف بزنه و بلاسه .. دلش نمی خواست زنی رو که اون گاییده کس دیگه ای بهش چش داشته باشه . جنس خراب همسنگراشو به خوبی می شناخت و اصلا راضی نبود که منیره خوش پوست و خوش بدن و تا حدودی زیبا و درشت اندام رو در اختیار کس دیگه ای قرار بده . ولی اگه ملا شریف می خواست باهاش بلاسه نمی دونست چیکار کنه . از اون که ارشدش بود رو در بایستی داشت . -برادرا الهی که بترکه چشم حسود . بلا از شما دور باد . ایشاالله هرچی درد و بلا دارین بخوره تو سر این امریکا و اسرائیل و چین و روسیه و سوریه که این قدر ما رو اذیت نکنند . پاسدار عمار : خواهر همون امریکا و اسرائیل کفایت می کنه پاسدار یاسر : عمار جان حالا تو ذوق نزن دیگه خواهر فکر می کنه هر بیگانه ای دشمن ماست . حالا زیاد تو خط سیاست نیست . درحالی که همه میدونن که سیاست ما عین دیانت ماست . منیره وقتی نزدیکشون می رفت طوری دستشو به طرفشون حرکت می داد که اونا بی اختیار سرشونو بالا گرفته و تو چشاش خیره می شدند و در اینجا با نگاهشون اونا رو جادو می کرد . نفس همه شونو بند آورده بود . جاش نبود که یه جورایی تن لختشو نشونشون بده . باید اونا رو جایی که تنها شکارشون می کرد می سوزوند . به سلمان که رسید یه چشمکی بهش زد که قند تو دلشو, آب کرد .. -خواهر زحمت کشیدی . نگرانم که دستتون بسوزه یا گوشه چادرتون بسوزه .. منیره با خودش گفت نگران خودت باش که از حسادت داری می سوزی . یاسر که یکی از اون کله گنده های سپاه بود و از آخوندا هم جوونتر نمی تونست یه جا بند شه وقتی که اون وضعیت رو دید . وقتی منیره از جاش بلند شد به بهانه دستشویی از جاش بلند شد .. قبل از این که منیره خودشو برسونه به اتاق خانوما خودشو بهش رسوند و گفت خواهر دستتون درد نکنه . زحمت کشیدین .. منیره تو چشش زل زد . برق هوسو دید . می دونست که طرف شیفته کوس و کونش شده . یه لحظه یه تکونی به چادرش داد و یه حرکتی کرد که یه قسمتی از بدن لختش تو دید بیفته .. -وااااییییی خدا مرگم بده . به این چادرا هم اعتبار نیست . ببخشید برادر نمی خواستم این طور شه .. من باعث شدم شما گناه کنین .. -خواهر خودتونو ناراحت نکنین . کار شما که عمدی نبود . -شما چی خب واسه مرد تحریک آمیزه . - منم از حق الناسی که به گردن شماست می گذرم -چقدر شما بخشنده این برادر یاسر .. یاسر کف کرده بود . دلش می خواست که بازم  زیر چادر منیره رو ببینه . عجب سینه های درشتی و تن و بدنی .. قالب کوسشو فقط واسه یه لحظه دیده بود .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

4 نظرات:

دلفین گفت...

دادشم مرسی چیکار کردیی با این داستان داداشم اگه میشه یخورده بیشتر این اخوندا و پاسدار هارو مذهبی تر کن که منیره به سختی بتونه با اینا سکس کنه

ایرانی گفت...

خب داداش دلفین این داستانها بیشتر جنبه تخیلی دارند و اگه دقت کرده باشی در این آخوندا و حداقل نود درصد اونا چیزی به عنوان مذهب وجود نداره که بخواهیم مذهبی ترش کنیم . همه ظاهر سازی و فیلم و دروغ و نیرنگ و شارلاتان بازیه وگرنه اون جوری که ادعا می کنند و از ظلم یزید میگن پا میشن میرن با یزید در میفتن با توجه به این که تعداد آخوندا و پاسدارادراین داستان به اندازه کافی بوده و حاشیه های این داستان هم زیاد تر و همه هم مثل من و تو حوصله این مدل داستان رو شاید نداشته باشن و شایداین سوژه ور رفتن با آخوند واسشون تکراری وکلیشه ای شده باشه واسه همین یه خورده با اجازه شما مجبور شدم چهره واقعی آخوندا و پاسدارا رو زودتر و با یه اعتدال خاصی نشون بدم وزود تر با یه تغییر موضوع یا جهت داستان رو متنوع ترش کنم وگرنه اینجوری هر ده قسمت یک سکس هم نخواهیم داشت . یادم میاد بچه بودم یا نوجوان صمد یا همون پرویز صیاد در خارج از کشور یک فیلم بازی کرد به نام صمد ملا می شود . می گفتند این فیلمو دست هرکی ببینن خداحافظ شما ....اون دفعه یه جایی بودم گذری چند دقیقه از این فیلمو که دیدم ..دیدم دیگه واسه اون روز خیلی خوب بود ولی به مرور زمان از یه چیز و در یک زمینه تکرار که بگیم ممکنه لطفشو واسه خیلی ها از دست بده . یعنی اون جذبه رو نداشته باشه . این طایفه کارهاشون بیشتر شبیه به یک طنز و فکاهی شده . دستشون دیگه برای نود درصد مردم رو شده و من به نظر خودم در داستانهای تک قسمتی صیغه مشاعی و یکی دیگه فکرکنم طلاق موقت عقد مجدد این گروه رو بیشتر به صلابه کشیده ام . اینها بیشتر به درد بازی کردن در فیلمهای کمدی درام می خورند . هرچی می کشیم از دست این ها و امریکاست . کثیف تر از امریکا خود امریکاست . خیلی کثیفه وامریکا در عین حال که درظاهر دشمن ایناست ولی درعمل بزرگترین دوست ومتحد این گروهه .دلفین جان ممنون از دقتی که در این زمینه داری . کامروا باشی ..ایرانی

دلفین گفت...

داداشم هر جور که فکر میکنی درسته همون کارو انجام بده دمت گرم

ایرانی گفت...

سپاسگزارم دلفین منطقی و دوست داشتنی ! منتظر پیشنهادها و راهنماییهای ارزنده ات هستم ....ایرانی

 

ابزار وبمستر